«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
-حقانیت شیعه4
ما داشتيم يك كسى رااز نظر تعصب تمام كتابهاى اهل سنت را از كتابخانهاش بيرون انداخت خوب خيلى آدم بيخودى هستى تو خيلى حرف حق خيلى حرف حسابى تو كتاب سنىها است. من رفتم كتابخانه بعضى از كشورهاى اهل سنت يك دانه كتاب شيعه تو كتابخانههايشان نيست اين نامردى است يعنى شيعه يك حرف حق ندارد. يعنى سنى حرف حق حرف منطقى براى كارش بزند من قول مى دهم ديگر در تلويزيون حرف نزنم. فقط براى يك دقيقه بگوييد چرا ما نماز نمى خوانيم. آخر مگر مى شود آدم بگويد من اهل حق هستم تابع شيعه ى دوازده امامى هستم اما نماز نمى خوانم! مى گويند ما از اين مراحل گذشتهايم. گفتم: تو از چى گذشته اى كه على نگذشته؟ اين چه تفكرى است؟ مگر مى شود با نماز شوخى كرد، على ابن ابيطالب سر نماز شهيد شد. پس در مسألهى نماز آدم تصميم بگيرد اگر نماز نخوانده از اين به بعد بخواند و بقيه را قضا كند.
امام رضا را از شهرهايىعبور بدهيم كه شيعه نباشد، چون ممكن است شيعهها بفهمند آقا از اين شهر حركت مىكند، جمع بشوند و نماز جماعت و مرده باد و زنده باد و خلاصه اونجا يك انفجارى بشود، مسير حركت را جورى كنيم كه به شهرهاى شيعه نشين برخورد نكنيد. خط سيرى كه كشيدند اما از اونجايى كه خدا مىخواهد باز هم مجبور شدند، مجبور شدند حركت امام رضا علیه السلام هم به قم افتاد كه شيعه بود و هم به نيشابور كه شيعه بود، يك مرتبه در نيشابور چهل، پنجاه هزار نفر آمدند دور امام رضا علیه السلام و گفتند كه به ما يك جمله بگو به عنوان يادگارى.
دليل اينكه من بايد از يكى از اين چهار نفر آخوند پيروى كنم، چيست؟ قرآن گفته است: آدم خوب كسى است كه حرف حق را بشنود و به بهترين آن عمل كند. نگفته است كه شيخ باشد يا سيد باشد. نگفته است كوتاه باشد يا بلند باشد. نگفت: مرده باشد يا زنده باشد. اول اينكه چرا در كتابخانههاى آنها كتابهاى شيعه نيست؟ چرا جوانان ما اجازه تحقيق ندارند؟
مىگويد: تا آمدن قرآنهمه متفق بوديم. بعد از آمدن قرآن و پيغمبر همه متحد شديم. بعد از پيغمبر سر اصحاب مىآييم. آيا خط، خط غدير خم است؟ يا خط غير از غدير خم است؟ حالا چه كار كنيم؟ مىگويد: من از آنجايى كه سنى بودم و صوفى بودم و وهابى بودم و خيلى هم ضد شيعه بودم، اگر مىدانستم كه تو شيعه هستى با تو غذا نمىخوردم. حالا يك چنين ضد شيعهاى مىآيد و مىگويد: بررسى كنيم. بالاخره بعد از رسول خدا (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) اصحاب چه طور هستند؟ آيا همه اصحاب عادل هستند؟
یکی از اشکال هایی کهسنی ها به شیعه گرفته - خوب است كه آدم ظهر نماز بخواند و برود مشغول كارش بشود و دوباره بيايد و نماز عصر را بخواند. منتها حالا ما مىگوييم: دو بار، سه بار نكنيم. - حالا دو، سه تا سيب زمينى ارزش دو قابلمه را ندارد. همه را يك جا بپزيم. ما براى رفاه طلبى خودمان به سراغ اين كار رفتهايم و اگر نه اصل اسلام اين است كه نماز در پنج نوبت باشد. علتش هم اين است كه آدم غافل مىشود. خدا را مىخواهد. نماز ذكر است و ذكر دواى غفلت است. ما چون خيلى غافل هستيم، خيلى بايد متذكر بشويم. هم اثر تربيتى آن بهتر است و هم در رسالهها پنج نوبت بهتر است. يكى از اشكال هايى كه سنىها به شيعهها مى گيرند و شيعه جواب ندارد بدهد، اين است كه مىگويند: اسلام پنج نوبت نماز خواندن را بهتردانسته است. پس طبق نظر شیعه خواندن نماز هم در پنج وقت جایز است و هم در سه وقت؛ البته اگر مشکلی برای تحصیل و شغل شخص نداشته باشد، بهتر است که در پنج وقت خوانده شود.
گفت بايد خودت يا حضرت على بخوانید - سورهى برائت كه نازل شد سورهى برائت معنايش اين بود. اى كفار مرگ بر شما خدا بر شما غضب كرده شما ديگر حق ورود به مسجدالحرام نداريد. مكه براى هميشه بر شما ممنوع. خوب اين سوره خيلى تند و تيز است. حضرت اين سوره را وقتى نازل شد دادند به يكى دو نفر گفتند بخوانيد. خليفهى اول، خليفهى دوم. بعد جبرئيل نازل شد گفت يا بايد خودت اين سوره را بخوانى بر مردم يا حضرت على علیه السلام برود بخواند. اين را سنى هم نقل كرده شيعه هم نقل كرده. يعنى اختلاف نيست به هر حال. حضرت على علیه السلام روز عيد قربان كه همهى حاجىها جمع هستند اين سوره را خواند.
پيام برائت در مكهاز حلقوم امام برائت اعلام موجوديت مسلمين هست. اميرالمومنينعلیه السلامكسى است كه رسول خدا (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) در حق او فرمود در جنگ احزاب (كل ايمان در مقابل كل كفار) يعنى يك نفر بود اما ماكت در مقابل كل ايمان بود. اميرالمومنين علیه السلام كسى است كه پيغمبر در غدير خم فرمود كسى است كه درباره خدا از هيچ نيشى هراس ندارد
فاطمه انسان بهشتى است -پيغمبر فرمود: هر كس فاطمه را زيارت كند من را زيارت كرده است فاطمه انسان بهشتى است كه به قيافه انسان دنياى در آمده است هر وقت پيغمبر مىخواست برود مسافرت آخرين خانهاى را كه خداحافظى مىكرد خانه فاطمه بود و وقتى هم از مسافرت بر مىگشت اولين خانه خانه فاطمه بود
غضب خدا و غضب زهرا.- در شب عروسى پيراهن عروسى را هديه مىدهد غذاى افطارىاش را به مسكين و فقير و يتيم مىدهد براى خانمهاى مدينه كلاس گذاشته بود حكومت وقت را زير سوال مىبرد. روايت داريم شيعه و سنى و الغدير از حدود سى و پنج مدرك نقل كرده است، از پيغمبر غضب خدا بند به غضب زهراست. غضب زهرا بند به غضب خداست. «يغضب لغضبها» (بحارالانوار/ ج 27/ ص 62) ما كه غضب مىكنيم كه چرا ايشان توى عروسى ما را دعوت نكرد اگر غضب زهرا غضبهاى عادى باشد خداوند غضب هايش بند به غضبهاى عادى نيست پيداست كه غضب و محبت او حق است.
نسل رسول الله اشرف مخلوقات- خداوند به او مىگويد در ميان نسل تو كسانى هستند كه اشرف مخلوقاتند تو بگو خدايا به حق آن بچههايى كه از نسل منند و هنوز بدنيا نيامدهاند تا من تو را ببخشم اين راهم شيعه مىگويد و هم سنى مىگويد.
حقانیت شیعه راجع به تربيت فرزند صحبت مىكنيم. به هر حال تربيت فرزند مسالهى مهمى است. جلسات قبل راجع به انتخاب همسر و شير مادر و عقيقه صحبت كرديم. در اين جلسه مىخواهيم دربارهى هم بازى شدن با بچه، احترام بچه، سرپرستى بچه، حق حضانت و حق بچهها بر والدين صحبت كنيم. دربارهى هم بازى شدن با بچه، روايات زيادى از شيعه و سنى داريم. رسول اكرم (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) مىفرمايد: «مَنْ كَانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْيَتَصَابَ لَهُ» (منلايحضرهالفقيه، ج 3، ص 483). هركس در خانه بچه دارد، به خاطر آن بچه او هم بچه شود. تا ما پايين نياييم بچه رشد نمىكند. قرآن نازل مىشود تا پيغمبر به معراج برود. يعنى قرآن پايين مىآيد تا پيغمبر بالا برود. شما در مسئلهى اهرم وقتى چوب را زير يك سنگ مىكنيد، چوب را به طرف پايين مىآوريد تا سنگ بالا برود. تا ما تواضع نكنيم بچهها بالا نمىآيند. اگر يك عالمى بين يك سرى جاهل باشد، اگر عالم بخواهد پرستيژ عالم بودن خودش را حفظ كند، مردم رشد نمىكنند. عالم بايد پايين بيايد تا مردم رشد كنند.
حق با على است.-عمار يكى از ياران پيغمبر بود. اين احاديث را شيعه و سنى نقل مىكنند. حديث داريم كه پيغمبر گفت: عمار آن كسى كه تو را بكشد، ستمگر است. مردم همه منتظر بودند كه ببينند آن كسى كه عمار را مىكشد، كيست؟ لشكر معاويه در جنگ صفين عمار را كشتند. پس معلوم شد كه لشكر معاويه ستمگر هستند. پس معاويه ستمگر است و وقتى معاويه ستمگر باشد پس معلوم است كه حق با على است.
چراغ مديريت خوب - بعد از عمار چراغ چهارم امام حسينعلیه السلام است. پيغمبر فرمود: « حسين مِنِّى وَ أَنَا مِنْ حسين أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حسيناً وَ أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَ حسيناً» (بحارالأنوار، ج 45، ص 314) وقتى بنى اميه بعد از 50 سال كه از حديث پيغمبر مىگذشت امام حسين را در كربلا كشتند، براى همه معلوم شد كه پيغمبر 50 سال پيش فرموده است: حسين از من است و من از حسين هستم. اگر كسى حسين را بكشد، انگار من را كشته است. به اين مديريت مىگويند. مديريت خوب همين است كه پيغمبر تا 50 سال بعد از خودش را مىبيند و مىگويد: اگر گيج شديد كه بعد از پيغمبر حرف چه كسى را گوش كنيد. چراغ اول فاطمه (س) است. چراغ دوم ابى ذر است. چراغ سوم عمار است و چراغ چهارم حسينعلیه السلام است. به اين خط رهبرى مىگويند. يعنى چنان مشخصات را معين كند كه هيچ وقت آدم گيج نشود.
رهبر هندوها -من فيلمى را در هندوستان ديدم كه رهبر هندوها با چندين ماشين اسكورت آمد. توقف كرد و گفت: مىخواهم براى عزادارى امام حسين بروم. او خدا و پيغمبر را قبول ندارد اما حسين را قبول دارد. كفشهايش را درآورد و به محافظش گفت: شما برويد. من مىخواهم تنها باشم. بعد گفت: مىشود پرچم حسين را به من بدهيد. پرچم را گرفت و شروع به سينه زدن كرد و گفت: حسين رمز موفق شدن گاندى بود. اينها چيزهايى است كه در دنيا بايد روى آن حساب كنيم.
روزعاشورا پابرهنه -من در استان ايلام بودم. ديدم كه در آنجا هرخانهاى يك پرچم سياه مىزند. شش خانه دارد كه هر شش تا هم پرچم دارند. تجار درجه يك در روز عاشورا پابرهنه مىشوند. به عزاى حسين بايد افتخار كرد. الحمدلله اين فرهنگ در تهران و جاى ديگر حسابى رشد كرده است. محلههايى سينه مىزنند و هيئت و تكيه درست مىكنند كه زمان شاه اين حركتها را نمىكردند. در زمان شاه اين حركتها براى جنوب شهر بود و در شمال شهر اين خبرها نبود. رشد اين مكتبها براى امام حسينعلیه السلام خيلى زياد است. مثل رشد نماز جماعت است.
درس از امام حسین -ما الآن سى هزار نمازجماعت در آموزش پرورش داريم كه دوسه سال پيش اين سى هزار نمازجماعت نبود. سال اول بيست هيئت در تهران نماز خواندند، اما پارسال بالاى دويست هيئت نماز خواندند. اين كار بايد انقدر رشد كند كه ظهرعاشورا همهى خيابانها مملو از جمعيت باشد. روز به روز بايد جلوتر برويم. امام حسين خيلى به ما درس داد. امام حسين خيلى به گردن ما حق دارد.
شیعه ؛ امام حسین ؛ موزامبيك- من به موزامبيك يكى از كشورهاى آفريقايى رفته بودم. گفتند: يك زن و شوهر شيعه در اينجا هستند. گفتم: برويم و آنها را ببينيم. به خانهى آنها رفتيم. گفتم: شما زن و شوهر در اين كشور چه مىكنيد؟ اسم بچهها چيست؟ گفت: اسم بچههاى من كاظم، جواد و صادق است. گفتم: ايام محرم چه كار مىكنيد؟ گفتند: اينجا تنها هستيم. من تاريخ كربلا رو نوشتم. شب عاشورا من مىخوانم و خانم گريه مىكند. بعد خانم مىخواند و من گريه مىكنم. يك روضهى يك نفرى داريم. گفتم: آرزو هم دارى؟ گفت: از ايران آمدى؟ گفتم: بله! گفت: اگر از ايران آمدى، آرزوى من اين است كه به حرم امام رضا بيايم. گفتم: چند ساله هستى؟ گفت: هفتاد ساله هستم. هفتاد سال است كه رابطهى خود را با امام حسين حفظ كرده است.
همين را داريم. داريم كهدر لحظه مرگ على بن ابيطالب گريه مىكرد. امام حسين فرمود: پدر جان تو كه از مرگ نمىترسى؟ گفت: نه! من از مرگ نمىترسم. اميرالمؤمنين بارها فرمود: من از مرگ نمىترسم. تا شمشيرخورد، فرمود: من رستگار شدم. علاقهى من به مرگ از علاقهى بچه به شير مادرش بيشتر است. من از مرگ نمىترسم. مظلوميتى كه تو دارى، هيچ كس ندارد. راجع به امام حسن مجتبى داريم كه در لحظهى آخر شهادت فرمود: حسين جان من كه شهيد شدم. «وَ لَكِنْ لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» (أمالى صدوق/ ص 115) يا اباعبدالله! روزى مثل روز تو نيست.
مسئلهى عاشورا مسئلهاى است كه همهى امامان ما براى آن ارزش قائل مىشدند و تنها مربوط به پيامبر نبود. بين آدم و خاتم تفاوت وجود دارد. قرآن دربارهى آدم مىگويد: «عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» (طه/ 121) آدم اشتباه كرد و گندم خورد. اما راجع به خاتم پيغمبر ما مىگويد: «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى»(كه هرگز دوست شما [= محمّد «(((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است،)(نجم/ 2) قرآن مىگويد: وقتى آدم اشتباه كرد، «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ» (بقره/ 37) خداوند چند كلمه به آدم ياد داد. آدم اين كلمات را دريافت كرد و خدا را با اين كلمات قسم داد. خدا از سر تقصيرات او گذشت. خدا را به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين قسم داد. جالب اين است كه اين حديثها را اهل سنت هم نقل كرده است. وهابىها به ما مىگويند: شما مشرك هستيد. براى اين كه شما دور قبر امام مىگرديد. ما فقط يك جا داريم كه دور آن مىگرديم. آن هم خانهى خدا است.
ما همانطور كه دور كعبه مىگرديم به دور قبر هم مىگرديم. چون كنار كعبه قبر اسماعيل است و به ما گفتهاند: هركس دور كعبه مىگردد بايد همين طور كه طواف مىكند، ضمن اين كه دور كعبه مىگردد، دور اين قبر هم بگردد. اصلًا خدا به ما مىگويد: همان طور كه دور خانهى من مىگرديد، دور قبر اولياء من هم بگرديد. اكثر سنىها با ما هم عقيده هستند. اما بعضى از سنىها، وهابىها هستند كه عشق به امام حسين را شرك مىدانند. مىگوييم: چرا مىگوييد كه گفتن يا حسين شرك است؟ مىگويند: حسين غيرالله است. در قرآن 144 بار كلمهى «دُونِ اللَّهِ» آمده است. «دُونِ اللَّهِ» شرك است. يعنى كسى كه غيرخداست.حسين قتل فى سبيل الله است. كسى كه در راه خداست، غيرخدا نيست. او هم در راه خداست.
وقتى پيغمبر به روايتشيعه و سنى مىگويد: « حسينمِنِّىوَ أَنَا مِنْ حسين» (إرشادمفيد/ ج 2/ ص 127) ما هرچه داريم از پيغمبر داريم و پيغمبر مىگويد: من هرچه دارم از حسين دارم. يعنى شخص حسين از پيغمبر است. « حسينمنى» يعنى شخص او از من است. اما «انامنحسين» يعنى دين من و شخصيت من از او است. دور قبر گشتن شرك نيست. آنها که ميگويند: دور قبر گشتن شرک است. صبح تا شب خودشان دور قبر ميگردند. تمام اينهايي که دور حجر اسماعيل ميگردند، دور قبر ميگردند.
نماز ميخوانى فكر كن نماز آخرى است- حق نماز اين است كه حساب كنى كه در برابر خدا هستى، نماز كوچ كردن به سمت خداست، شيعه و سنى اين حديث را نقل كردند كه وقتى نماز ميخوانى فكر كن نماز آخرى است، چون آدم نميداند كه تا چه موقع زنده است.
رأى مردم، باطل راحق نمىكند و حق هم باطل نمىشود امام على علیه السلام بيست و پنج سال رفت توى خانه نشست در حالى كه سنى و شيعه اين روايت را نقل كرده است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ): «عَلِىٌّ مَعَ الْحق وَ الْحق مَعَ عَلِىٍّ» (المناقب/ ج 3/ ص 62) بنابراين اگر كسى حق گفت ولو رأى نياورد اين معنايش اين نيست كه چون رأى نياورد باطل است.
آيا غدير مخصوص شيعه است؟ نه. سنىها هم غدير را قبول دارند. منتهى بعد از غدير يك حق «وتو» گذاشتند به نام سقيفه. جور ديگرى عمل كردند. اما از نظر قرآن، حديث و تاريخ، غدير شيعه و سنى ندارد. اهل سنت 6 تا كتاب دارند كه مهمترين كتابهاى آنها هستند. رهبران آنها: «ابوحنيفه، مالك، احمدحنبل، امام شافعى» هستند. اين كتابى كه من مىگويم از حنبل است كه از مهمترين كتابهاى اهل سنت بعد از قرآن است. ايشان مىفرمايد: «كنا مع رسول الله» همراه پيغمبر بوديم. «فى سفر»: در سفر حجى كه از آن بر مىگشت. «فنزلنا بغديرخم» (بحارالانوار/ ج 37/ ص 149) پيغمبر از مكه بر مىگشت. در زمينى به نام غدير خم كه زمينى است بين مكه و مدينه نزديك جعفه كه حاجيها الآن مىروند. «فَنُودِىَ فِينَا الصلاه جامعه» (بحارالانوار/ ج 37/ ص 149) ندا دادند كه وقت نماز جماعت است. آنجاها را جارو كردند. برگها و خاشاك را كنار زدند. دو تا درخت در آنجا بود كه آنجا را براى پيغمبر (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) آماده كردند. نماز ظهر را در روز عيد غدير خم پيغمبر (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) خواندند. «أَخَذَ بِيَدِ عَلِىٍّ» دست على ابن ابيطالب علیه السلام را گرفت و بلند كرد. وقال: مىدانيد كه ولايت و حاكميت من بر شما از خودتان بيشتر است؟ همه گفتند: بله. بعد فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ» (بحارالانوار/ ج 37/ ص 149) هركس كه من ولايت بر او دارم، على علیه السلام بر او ولايت دارد. من رهبر هركس هستم بعد از اين على ابن ابيطالب علیه السلام رهبر او است. «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ» خدايا دوست بدار هر كه على را دوست دارد. «وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» و دشمن بدار هركه او را دشمن داشت. «فَلَقِيَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بَعْدَ ذَلِكَ» خليفه دوم جلو آمد نزد على علیه السلام گفت: «هَنِيئاً لَكَ» آفرين بر تو، مبارك باد برتو. «أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ» (بحارالانوار/ ج 37/ ص 149) على رهبر شدى، مولاى من تو هستى مولاى همه مردان و زنان با ايمان تو هستى. اين چيزى است كه از مهمترين كتاب اهل سنت به نام «مسند احمد حنبل» نقل شده است. تازه من طلبه بى سوادى هستم، علامه امينى 60 كتاب آورده كه در آن ماجرا از تبريك نقل شده است.
يكى از وزرا به نام على بن يقطين، به يك چوپان راه نداد. رفت مكه، در آنجا امام كاظم علیه السلام به او راه نداد. گفت: آقا من وزيرهستم!؟ فرمود: باش. من شيعه هستم، عامل نفوذى شما در دربار عباس هستم!؟ چرا اجازه نمىدهيد؟ فرمود: خوب باش. چرا به آن چوپان راه ندادى؟ حالا خدا مىداند كه من آخوند اگر يك فقير بيايد مىگويم: كى است؟ حالا بنشيند. ولى اگر يك ثروتمند آمده، مىگويم: سلام عليكم اوامرى باشد!؟! من خودم گرفتار اين آيه هستم. اگر روز قيامت بيايد كه چه افرادى به من مراجعه كردند، اگريك پولدار از من استخاره خواست، چنان ابروى راستم رفته شمال شرقى، ابروى چپم رفته جنوب غربى، يا حميد به حق محمد!؟ چه خبره! پولدار از من استخاره مىخواهد! اما يك فقير وقتى استخاره مىخواهد، خيلى خوب، با تسبيح مىكنم!؟ خوب است برو دنبال كارت!؟ خدا مىداند كه از من چه حالى خواهد گرفت. بنده خودم گيرهستم. اما اين حرفها بوده است. طرز رفتار معلم در مدارس عادى و غيرانتفاعى با هم فرق دارد. آن پيركور (ابن مكتوم) هنوز هم هست، آن عبوسها هنوز هم هستند. اينكه مىگويند: در قرآن تدبير كنيد، به اين معناست كه قرآن را بخوانيد و فتوكپى آن را در زندگى حالا پياده كنيد.
ما كه شيعه على ابن ابيطالبعلیه السلام هستيم، اگر بچه هايمان در مسجد متولد نمىشوند بياييم در مسجد مراسمى بگيريم. اولين دفعهاى كه نوزاد را از خانه بيرون مىآورند او را به مسجد ببرند. و روحانى مسجد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويد. و مراسم چشم روشنى نوزادها را در مسجد برگزار كنيم. چه اشكالى دارد؟! مگر مسجد فقط جاى جنازه بردن است؟! ما هر كس كه مىميرد ختمش را در مسجد مىگيريم اما ...! مرگ و مير را به مسجد كشيدهايم اما زاد و ولد را به مسجد نكشيدهايم! از تولد على ابن ابيطالب علیه السلام در كعبه معلوم مىشود كه نوزادها هم بايد سر و كارشان با مسجد باشد.
در اجلاس نماز يك سرهنگ از نيروى هوايى مقالهاى خواندند درباره نماز (از دويست و چند مقاله) نوشته بود: براى رونق مسجد چه كنيم؟ چند تا طرح داده بود. يكى اين بود: كه بياييم كارى كنيم كه نوزاد را بعد از تولد به مسجد ببريم. اذان و اقامه براى او بخوانيم، بعد عقدش هم داخل مسجد باشد. افطارىها را هم داخل مسجد بدهيم. بايد مساجد حداقل امكانات را داشته باشند. ظروف غذا را داشته باشند. در مسجد تابوت هست، بايد يك ظرف هم براى زندهها باشد. منتهى خادم مسجد حق دخالت ندارد كه بگويد: مسجد كثيف شد و ...! هر كارى كه باعث شود در مسجد بسته بماند بزرگترين ظلم است. قرآن مىفرمايد: كسانى كه در مسجد را مىبندند..
برای زن حامله كعبه باز شد، آنوقت آن آقا در مسجد را مىبندد، چرا؟ آقا ختم است! وقتى كسى مىخواهد نماز بخواند مانعش مىشود و مىگويد: اينجا جاى نماز نيست! ختم نبايد مزاحم مسجد باشد. به فرض در انتخابات، صندوقها را داخل مسجد مىآورند و نماز برنامهاش تق و لق مىشود! آيهاش را مىخوانم: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فى خَرابِها» (بقره/ 114) كيست ظالمتر از كسى كه باز مىدارد مساجد را از مردم؟! ظالمترين مردم كسى است كه كارى كند كه مردم به مسجد نيايند.
خط امامت يك خطتاريخ نيست، فلسفه تاريخ است. فرق بين تاريخ و فلسفه تاريخ چيست؟ تاريخ يعنى گذشته. ديروز كى چى كرد؟ حوادث گذشتهها تاريخ است. فلسفه تاريخ يعنى از آن گذشتهها يك درسى بگيريم براى زندگى امروز. يكوقت مىگوييم: يوسفى علیه السلام بود. خانمى علاقمند او شد. اين خانم خودش را آرايش كرد. درها را قفل كرد. و خواست كه يوسف علیه السلام را به گناه بكشاند. تا اينجا تاريخ بود.
خط امامت فلسفه تاريخ است.بعد مىفرمايد: «وَ كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ» (انعام/ 84) يعنى هر جوانى در دام شهوت قرار گرفت مثل يوسف علیه السلام به خداوند پناه ببرد و فرار كند حتى به قيمت اينكه لباسش پاره شود، ضربهها ببيند ولى خودش را از دام گناه برهاند، ما آنچه را كه به يوسف علیه السلام داديم به او هم مىدهيم. اين «كَذلِكَ» فلسفه تاريخ است. درسى كه از حوادث گذشته مىگيريم براى امروز، فلسفه تاريخ است؛ آيا امامت تاريخ است يا فلسفه تاريخ؟! امامانى كه بودند و رفتند مىشوند تاريخ، درسى كه براى امروز ما است مىشود فلسفه تاريخ.
فلسفه تاريخ كارى بااين ندارد كه 1400 سال پيش، حق با على علیه السلام بود يا نه، اين تاريخ است. بحث اين است كه امروز شيوه حكومت چگونه است. شيوه علوى داريم با غديرخم. شيوه اموى داريم با سكه و دلار ريختن در حلقومها، نيروها را خريدن و حكومت درست كردن! اگر كسى با زور و پول و دنگ و فنگ براى خودش حكومت تشكيل داد، اين خط خط اموى است. اگر كسى با شجاعت و تقوى روى كار آمد، اين خط خط علوى است. اين فلسفه تاريخ است و به درد امروز ما هم مىخورد.
خدا رحمت كند كسانى را كه ما را با اهل بيت (عليهم السلام) آشنا كردند. پيغمبر اكرم (((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ) فرمودند: من دارم مىروم و دو امانت در كنار شما مىگذارم: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى» (كافى/ ج 2/ ص 414) قرآن و اهل بيت علیه السلام. بعد فرمود: اينها هيچ وقت از هم جدا نمىشوند. اينكه فرمود: هيچوقت جدا نمىشوند يعنى اهل بيت علیه السلام معصومند. چون اگر اهل بيت علیه السلام و قرآن آنى و لحظهاى از هم جدا نمىشوند. يعنى اهل بيت (عليهم السلام) معصومند؛ امامان ما دوازده نفر هستند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(((صل الله علیه وآله ل الله علیه وآله ل الله علیه وآله وسلم ): «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» (خصال صدوق/ ج 2/ ص 469) شيعه و سنى نقل كردهاند كه همگى از قريش هستند.
راجع به امام زمانعلیه السلام حرف خيلى هست ولى من توجه شما را به چند نكته جلب مىكنم: اصولا شيعه يعنى چه؟! شيعه كسى است كه به همه حكومتها مىگويد: نه! هيچ رژيم و حكومتى را ما قبول نمىكنيم. جز حكومتى كه خود خدا آنرا تعيين كرده باشد. و دين ما همين است كه زير بار هيچ حكومتى نرويم. روايت داريم: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَهِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ» (كافى/ ج 1/ ص 375).
كسى كه رابطهاش با خدا ازطريق يك رهبرستمگر باشد، دين ندارد. مثلا مردم بخواهند از طريق معاويه مسلمان شوند!! مردم بخواهند از طريق حكومت بنى اميه مسلمان شوند!! چون معاويه امام است رهبر است منتهى امام و رهبر ستمگر. و لذا يك چيز برايتان بگويم: اگر من و شما دعوا كنيم سر يك ملك يا مثلا فرش، رفتيم كلانترى زمان شاه، و از طريق شاه من حق خودم را گرفتم. با اينكه حق خودم است ولى چون از طريق قانون شاه حقم را گرفتم روايت داريم: باز هم گناه كردهاى! درست است كه شما حق تان را گرفتهايد منتهى از طريق شاه، مثل اين است كه شما آب بخواهيد و من به شما آب بدهم منتهى در يك سفال كثيف! شما درست است كه تشنه هستى ولى چون آب آلوده است آنرا نمىخورى.
براى اين كه رفاقت هايتان به هم نخورد؛ يك چيز مهمى برايتان بگويم. چون الان هم وحدت حوزه و دانشگاه است: موسى علیه السلام قرار بود 30 روز مناجات كند. 30 روزش شد 40 روز. در اين ده روز يك هنرمند به نام سامرى توانست گوساله درست كند و مردم را منحرف كند. آمد ديد مردم گوساله پرست شدهاند!! «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ» (اعراف/ 150) زلفهاى برادرش هارون را گرفت و كشيد و تورات را زمين زد. فرمود: چرا من كه ده روز دير كردم مردم گوساله پرست شدند!؟ آيه قشنگى در قرآن است. فرمود: «إِنِّى خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنى إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلى» (طه/ 94) ترسيدم كه به من بگويى: چرا بين بنى اسراييل تفرقه انداختى؟ گفتم: گوساله پرست شوند و يكدست باشند بهتر از آن است كه خداپرست باشند.
و با هم شاخ به شاخ نشوند.«إِنِّى خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنى إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلى» (طه/ 94) اين آيه خيلى مهم است. اين آيه براى وحدت خيلى زور دارد. ما بايد از بعضى چيزها بگذريم. الحمدلله با اينكه 9- 8 ميليون سنى در ايران است هيچ جنگى بين شيعه و سنى اتفاق نيفتاده است. و از اين نظر كشور ما نمونه است. دانشگاه و حوزه بايد با هم وحدت داشته باشند. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آلعمران/ 195) ما از شماييم و شما هم از ماييد. نبايد تفرقه باشد.