- --«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- -«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »
- -مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السّلام)، ج1، ص- ص: 292-296
- نور آن حضرت عليه السّلام- 2- نوره عليه السّلام
- از مهمترين امورى كه انگيزه دعا كردن براى آن حضرت مىشود نور اوست، دليل بر آن عقل است به بيان اينكه: اگر در شب تاريكى در راه پرپيچوخمى بوديد، و در آن راه لغزندگىهاى هولناك و سگهاى آزاردهندهاى هم بود كه دچار آنها شديد، و خلاصى از آنها جز به وسيله چراغى كه راه را روشن كند ميسّر نبود، آنگاه كسى براى شما چراغى آورد كه به وسيله آن خلاص شديد و از گمراهى رهايى يافتيد، من أعظم ما يبعث على الدعاء له، و يدلّ على ذلك العقل، و تقريره: أنّك إذا كنت في ليل مظلم في طريق مبهم، و كان فيه زحاليف مزلّة و اعترضتك كلاب موذية لا يمكنك الخلاص منها إلّا بسراج تستضيء به في الطريق و تتخلّص ببركته من الشدّة و الضيق، فأتاك آت بسراج أضاء به سبيلك و نجوت به عمّا يغيلك بعثك....مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 319
- عقل بلكه- طبع و فطرت- شما را برمىانگيزد كه براى او دعا كنيد، بدون اينكه تأمل نماييد در اينكه او مرد بود يا زن، عالم بود يا جاهل، برده بود يا آزاد. چون محض همين كار سبب خلاصى و رهايى شما شد و باعث دعاى شما گرديد. عقلك بل حملك طبعك على الدعاء له، من دون تأمّل في أنّه رجل أو امرأة، و أنّه عالم أو جاهل، و حرّ أو عبد- لأنّ نفس هذا الأمر صار سببا لدعائك،
- اكنون كه اين مطلب را فهميدى بدان كه تحقيق سخن در اينجا به چند فصل نياز دارد: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 293 و خلاصك من شدّتك و ابتلائك، و إذا عرفت ذلك، فاعلم: أنّ تحقيق الكلام في هذا المقام يستدعي فصولا:
- اوّل: معنى نور. الأوّل: في معنى النور.
- دوم: اينكه نورانيت نشانه شرف و كمال آن دليل كمالدارنده آن است. الثاني: في كون النورانيّة علامة الشرف، و كمالها دليل كماله.
- سوم: در بيان اينكه آن حضرت- عجّل اللّه فرجه الشريف- وجودش نور است.
- الثالث: في كون وجوده عجّل اللّه تعالى فرجه نورا.
- چهارم: در بيان اشراقات نور آن حضرت در غيبت و حضور. الرابع: في إشراقات نوره في غيبته و حضوره.
- فصل اوّل- معنى نور: بدان كه «نور» اسم است براى چيزى كه خودش ظاهر است و اشياء غير خودش را ظاهر كند، چه ظهور و روشنى خودش از خودش باشد يا از غير خود، آن را كسب كرده باشد. تعريف ديگرى هم كه شده به اين معنى برمىگردد كه گفتهاند: نور چيزى است كه اشياء به وسيله آن ظاهر مىشود، چون ظاهر شدن اشياء به وسيله آن فرع بر ظهور خودش مىباشد، زيرا كه فاقد شىء معطى آن نيست. الفصل الأوّل: في معنى النورإعلم أنّ النور إسم لكلّ ما هو ظاهر، مظهر لغيره، سواء كان ظهوره بنفسه أم بغيره، و إلى هذا المعنى يرجع ما قيل في تعريفه أنّ النور: ما به تظهر الأشياء، لأنّ ظهور الغير به فرع ظهوره في نفسه، فإنّ فاقد الشيء لا يكون معطيه،
- و امّا اينكه در تعريف نور گفته شده: «الظاهر بنفسه المظهر لغيره»؛ به خودى خود ظاهر است و مظهر غير خودش. اگر منظور همين بيان ما باشد، تعريف درستى است ولى اگر مقصود اين باشد كه ظهور نور از خودش هست و به غير خودش تكيه ندارد، و ظهور اشياء ديگر مستند به آن است- چنانكه باء سببيت در الظاهر بنفسه اين معنى را مىرساند- ناتمام و ممنوع است، زيرا كه لازمهاش آن است كه كلمه «نور» را بر غير خداوند نتوان بهطور حقيقى اطلاق كرد، پس اين تعريف جامع افراد نيست. و أمّا ما قيل في تعريفه من أنّه الظاهر بنفسه المظهر لغيره، فهو حقّ إن اريد به ما ذكرناه، و إن اريد به أنّ النور ما يكون ظهوره غير مستند إلى غيره و يكون ظهور غيره مستندا إليه كما هو مقتضى باء السببيّة ففيه منع. إذ يلزم منه أن لا يصحّ إطلاقه على غير اللّه تعالى حقيقة، فلا ينعكس التعريف،
- نور- بنابر همه اين تعاريف- كلّى مشكّكى است كه افراد آن متفاوت است، حدّ اعلاى آن ذات اقدس خداوند است كه به خودى خود ظاهر است و غير خودش را ظاهر كرده، و از حدّومرز ممكنات خارج است و آفريننده تمام انوار. و چه خوش گفتهاند: و بالجملة، فالنور على كلّ من هذه التعاريف كلّيّ مشكّك، يتفاوت أفراده، فأعلاه الذات المقدّس الظاهر بنفسه، المظهر لغيره، الخارج عن حدود الممكنات، الخالق لجميع الأنوار، و هو اللّه تعالى شأنه، و نعم ما قيل:
- اى آنكه بر اثر شدّت نورش مخفى شدهاى؛ ظاهرى كه در ظهور و آشكارىاش باطن است. الظّاهر الباطن في ظهوره..... يا من هو اختفى لفرط نوره ..... اين نور نه جوهر است و نه عرض، بلكه آشكاركننده تمام جوهرها و عرضها است، با اين بيان اطلاق نور بر خداوند متعال در آيه: اللَّهُ نور السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ خداوند نور آسمانها و زمين است. يا من هو اختفى لفرط نوره ..... الظاهر الباطن في ظهوره و هذا النور ليس بجوهر و لا عرض، بل هو المظهر لكلّ جوهر و عرض و على هذا التقدير، فإطلاق النور عليه تعالى في قوله عزّ إسمه:
- هيچ نيازى به تكلّف و مجاز شمردن و امثال اينها ندارد، و همينگونه است دعايى كه در كتابمهج الدعوات از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت شده كه: «بسم اللّه النور بسم اللّه نور على نور ...». و شرح اين كلام جاى ديگرى دارد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 294 - اللَّهُ نور السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا يحتاج إلى تجوّز و تكلّف أصلا. ..... 550- و كذا الدعاء المرويّ عن النبيّ صلى اللّه عليه و سلّم في المهج و غيره: بسم اللّه النور بسم اللّه نور النور، بسم اللّه نور على نور (إلخ)
- قسم ديگرى از نور تحت عنوان «جوهر» واقع مىشود كه مصداق اعلاى آن وجود مقدس پيغمبر و حبيب ما حضرت محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله مىباشد كه خداوند متعال آن حضرت را مثل نور خود قرار داده است. وجود مقدّس امام عليه السّلام نيز از همين قسم است،- چنانكه خواهد آمد- و از اقسام نور جوهر، عالم است و اقسام ديگرى كه درجات مختلفى دارند و لشرح هذا الكلام مقام آخر: و قسم من النور يكون داخلا في الجواهر و أعلاه وجود نبيّنا و حبيبنا محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم الّذي جعله مثل نوره، و من هذا القسم وجود الإمام عليه السّلام و لهذا أطلق عليه النور، كما يأتي إن شاء اللّه تعالى. و منه العالم
- قسم ديگرى از نور در عنوان «عرض» وارد است، مانند: نور برق و چراغ و امثال اينها. بايد توجّه داشت كه اطلاق نور بر همه اينها حقيقت است، و با اين بيان واضح مىشود كه در ميان رواياتى كه در تفسير آيه نور هست اختلافى نيست، زيرا كه هريك از آنها بيان يكى از مصاديق نور است، و اگر ترس طولانى شدن مطلب نبود حقّ تحقيق را در اينجا ادا مىكردم. إلى غير ذلك من الأقسام، الّتي بعضها فوق بعض، و قسم من النور يكون داخلا في الأعراض، كضوء البرق و السراج و غيرهما، و إطلاق النور على كلّها حقيقة، و بهذا البيان ينكشف لك عدم الإختلاف في التفاسير المرويّة لآية النور، فإنّ كلا منها بيان لبعض مصاديق النور، و لو لا خوف الإطناب لأدّيت حقّ التحقيق و التفصيل في هذا الباب، و اللّه تعالى هو الهادي إلى نهج الصواب.
- فصل دوم- نورانيت نشانه شرافت است: و چون دانستى كه نور اقسام فراوانى دارد كه درجات فوق يكديگر دارند، ترديدى نيست كه نورانيت نشانه شرافت صاحب خويش است، و كمال آن، دليل كمال شرافت است. اين امر كاملا واضح و هيچ پرده ابهامى بر آن نيست، و دليل بر آن- به اضافه عقل- آيات و روايات بسيار است، از جمله: [الفصل الثاني: في كون النورانيّة علامة الشرف، و كمالها دليل كماله.]
- الفصل الثاني: و إذ قد عرفت أنّ للنور أقساما كثيرة بعضها فوق بعض، فلا ريب في كون النورانيّة علامة لشرف صاحبها، و كمالها دليل كمال شرفه، و هذا أمر واضح لا سترة فيه، و يدلّ عليه مضافا إلى دلالة العقل، الآيات و الأخبار الكثيرة، منها:
- آيه نور؛ خداوند متعال در اين آيه خود را با اين صفت متعالى وصف فرموده كه براى اثبات مطلوب ما بس است. آية النور، فإنّه تعالى قد وصف نفسه بهذه الصفة المتعالية، و هو حسبنا في إثبات المطلوب.
- آياتى كه در مقام امتنان بر مردم به خاطر آفرينش خورشيد و ماه وارد شده است، خداوند- عزّ و جلّ- مىفرمايد: وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً؛ و ماه را در آسمانها نور و خورشيد را چراغ قرار داد. و منها: الآيات الواردة في مقام الإمتنان بخلق الشمس و القمر، قال اللّه عزّ و جلّ: جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً.
- آياتى كه به ماه و خورشيد سوگند ياد مىكند، مانند اين آيه: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها* وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛ سوگند به خورشيد و هنگام چاشت آن، و سوگند به ماه هنگامى كه پى آن درآيد. و منها: الواردة في مقام الحلف كقوله تعالى: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها* وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها و غيرهما.:...مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 321
- و امّا روايات، جدّا زياد است، از جمله رواياتى است كه درباره نور پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله وارد شده، چنانكه در بحار- مجلّد ششم- از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: محمد و على- صلوات اللّه عليهما- از دو هزار سال پيش از آفرينش خلق، در پيشگاه خداوند- عزّ و جلّ- نور بودند، هنگامى.. 551- منها: ما ورد في وصف نور النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم كما روي في البحار في المجلّد السادس عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ محمّدا و عليّا صلوات اللّه عليهما كانا نورا بين يدي اللّه جلّ جلاله قبل خلق الخلق بألفي عام،
- كه فرشتگان آن نور را ديدند، ريشه و شاخه درخشندهاى برايش مشاهده كردند، و أمّا الأخبار فكثيرة جدّا و إنّ الملائكة لمّا رأت ذلك النور، --- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 295
- پس گفتند: پروردگار خداى ما اين نور چيست؟ خداوند- عزّ و جلّ- به آنها وحى فرمود: اين نورى از نور من است، اصل آن نبوّت و شاخه آن امامت است، نبوّت براى محمد صلّى اللّه عليه و اله بنده و پيغمبر من، و امامت براى على حجّت و ولىّ من خواهد بود، و اگر اين دو نبودند آفريدگانم را خلق نمىكردم. رأت له أصلا و قد انشعب منه شعاع لامع، فقالت: إلهنا و سيّدنا، ما هذا النور؟ فأوحى اللّه عزّ و جلّ إليهم: هذا نور من نوري، أصله نبوّة، و فرعه إمامة، فأمّا النبوّة فلمحمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم عبدي و رسولي، و أمّا الإمامة فلعليّ حجّتي و وليّي، و لولاهما ما خلقت خلقي ... الخبر.
- و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله آمده كه فرمود: خداوند من و على و فاطمه و حسن و حسين را پيش از خلقت آدم آفريد، هنگامى كه نه آسمان بناشدهاى بود و نه زمين گستردهاى، نه ظلمتى، نه نورى، نه آفتاب و نه ماهى، و نه بهشتى و نه دوزخى وجود داشت. عباس عرض كرد: 552- و فيه: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: إنّ اللّه خلقني و خلق عليّا و فاطمة و الحسن و الحسين قبل أن يخلق آدم عليه السّلام حين لا سماء مبنيّة و لا أرض مدحيّة، و لا ظلمة و لا نور، و لا شمس و لا قمر، و لا جنّة، و لا نار،فقال العبّاس:
- پس ابتداى آفرينش شما چگونه بود يا رسول اللّه؟ فرمود: اى عمو! وقتى خداوند اراده كرد ما را خلق كند، با كلمهاى سخن گفت، از آن نورى آفريد، سپس به كلمه ديگرى تكلم كرد و با آن روحى خلق كرد، سپس نور را با روح ممزوج گردانيد، آنگاه من و على و فاطمه و حسن و حسين را خلق كرد، ما او را تسبيح مىگفتيم، گاهى كه تسبيحى نبود و تقديسش مىكرديم، هنگامى كه تقديسى نبود. فكيف كان بدء خلقكم يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم؟ فقال: يا عمّ، لمّا أراد اللّه أن يخلقنا تكلّم بكلمة خلق منها نورا، ثمّ تكلّم بكلمة اخرى فخلق منها روحا، ثمّ مزج النور بالروح فخلقني و خلق عليّا و فاطمة و الحسن و الحسين، فكنّا نسبّحه حين لا تسبيح و نقدّسه حين لا تقديس
- و چون خداوند متعال اراده كرد كه خلق را بيافريند، نور مرا شكفت، پس عرش را از آن آفريد، عرش از نور من است و نور من از عرش افضل است، سپس نور برادرم على را شكفت و از آن ملائكه را آفريد، پس فرشتگان از نور على هستند فلمّا أراد اللّه تعالى أن ينشئ خلقه، فتق نوري فخلق منه العرش، فالعرش من نوري، و نوري من نور اللّه، و نوري أفضل من العرش.ثمّ فتق نور أخي عليّ، فخلق منه الملائكة، فالملائكة من نور عليّ،
- و نور على از نور خداست، و على افضل از ملائكه است، آنگاه نور دخترم را شكفت و از آن آسمانها و زمين را آفريد، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمه است، و نور دخترم فاطمه از نور خداوند است و دخترم فاطمه از آسمانها و زمين افضل است. و نور عليّ من نور اللّه، و عليّ أفضل من الملائكة.- ثمّ فتق نور ابنتي، فخلق منه السماوات و الأرض، فالسماوات و الأرض من نور ابنتي فاطمة، و نور ابنتي فاطمة من نور اللّه، و ابنتي فاطمة أفضل
- پس از آن نور حسن را شكافت و از آن نور خورشيد و ماه آفريد، پس خورشيد و ماه از نور فرزندم حسن است و نور حسن از نور خداوند است و حسن از خورشيد و ماه برتر است. سپس نور فرزندم حسين را شكافت و از آن بهشت و حور العين را آفريد، كه بهشت و حور العين از نور فرزندم حسين است و نور فرزندم حسين از نور خداوند است، فرزندم حسين از بهشت و حور العين افضل است. من السماوات و الأرض.ثمّ فتق نور ولدي الحسن، فخلق منه الشمس و القمر، فالشمس و القمر من نور ولدي الحسن عليه السّلام و نور الحسن عليه السّلام من نور اللّه، و الحسن أفضل من الشمس و القمر. - ثمّ فتق نور ولدي الحسين صلوات اللّه و سلامه عليه، فخلق منه الجنّة و الحور العين، فالجنّة و الحور العين من نور ولدي الحسين، و نور ولدي الحسين من نور اللّه، و ولدي الحسين أفضل من الجنّة و الحور العين. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السّلام)، ج1، ص: 296
- و از جمله روايات، آنهايى است كه دلالت دارد بر درخشندگى نور حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در آسمان براى فرشتگان پس از آنكه خداوند متعال، ظلمت را بر آنها قرار داد، و در دنيا در مواقع نمازها كه از محراب آن حضرت نور او براى فرشتگان آسمان پرتو مىافكند. و منها: ما دلّ على إضاءة نور سيّدتنا فاطمة الزهراء عليها السّلام في السماء للملائكة بعد أن سخّر اللّه تعالى عليهم الظلمة، و في الدنيا في أوقات الصلوات.
- و هر دو حديث در مجلد دهم بحار مذكور است كه به خاطر اختصار از آوردن آنها خوددارى شد. و الحديثان مذكوران في عاشر البحار، تركناهما روما للإختصار.
- و نيز از جمله روايات: آنهايى است كه دلالت مىكند بر تفاوت مراتب و درجات نور مؤمنين در روز قيامت به حسب تفاوت ايمان آنها، چنانكه در مجلّد سوم بحار از ابو ذر غفارى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت شده كه گفت: بر كنار حوض كوثر پرچم امير مؤمنان و پيشواى روسفيدان بر من وارد مىشود پس برمىخيزم و دست او را مىگيرم آنگاه صورت او و صورتهاى اصحابش سفيد مىشود. به آنها مىگويم: در مورد ثقلين بعد از من چگونه رفتار كرديد؟ و منها: ما دلّ على تفاوت درجات نور المؤمنين يوم القيامة، بحسب تفاوت درجات إيمانهم: 553- ففي ثالث البحار: عن أبي ذرّ الغفاري، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم:- يرد عليّ الحوض راية أمير المؤمنين، و إمام الغرّ المحجّلين، فأقوم، فآخذ بيده فيبيضّ وجهه، و وجوه أصحابه، فأقول: ما خلّفتموني في الثقلين بعدي؟
- خواهند گفت: از ثقل اكبر پيروى كرديم، و او را تصديق نموديم و ثقل اصغر را يارى كرديم، و در خدمت او مبارزه نموديم، پس مىگويم: تا آنجا كه سيراب شويد بياشاميد، و ايشان مىآشامند تا سيراب شوند بهطورىكه پس از آن تشنه نخواهند شد، چهره امامشان همچون خورشيد برآمده و چهرههاى خودشان همچون ماه شب چهارده و بسان درخشندهترين ستاره آسمان مىدرخشد. فيقولون: اتّبعنا الأكبر و صدّقناه، و وازرنا الأصغر و نصرناه، و قتلنا معه -فأقول: روّوا رواء مروييّن، فيشربون شربة لا يظمأون بعدها، وجه إمامهم كالشمس الطالعة، و وجوههم كالقمر ليلة البدر، و كأضوء نجم في السماء. ص- 296
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »