-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏1 ص: 328 23- در غيبت شيخ نعمانى از ابان بن تغلب روايت است كه گفت: با حضرت جعفر بن محمد عليهما السّلام

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                                    صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ«اللهم »

-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏1 ص: 328

  1. 23- در غيبت شيخ نعمانى از ابان بن تغلب روايت است كه گفت: با حضرت جعفر بن محمد عليهما السّلام در مسجد مكه بودم و درحالى‏كه آن حضرت دستم را گرفته بود، فرمود: اى ابان! خداوند سيصد و سيزده مرد را در اين مسجد شما خواهد آورد، اهل مكّه مى‏دانند كه هنوز پدران و اجداد آن‏ها خلق نشده‏اند، شمشيرهايى در بر آن‏ها است كه بر هرشمشير نام آن مرد و نام پدرش و خصوصيات و نسبش نوشته شده، سپس دستور مى‏دهد آوازدهنده‏اى ندا كند: اين مهدى است به قضاوت داوود و سليمان حكم مى‏كند و از بيّنه نپرسد.[1] 628- في الغيبة للشيخ النعمانيّ (ره): عن أبان بن تغلب قال: كنت مع جعفر بن محمّد عليهما السّلام في مسجد مكّة[2]، و هو آخذ بيدي، فقال:يا أبان، سيأتي اللّه بثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا في مسجدكم هذا، يعلم أهل مكّة أنّه لم يخلق آباؤهم و لا أجدادهم بعد، عليهم السيوف، مكتوب على كلّ سيف اسم الرجل و اسم أبيه و حليته و نسبه، ثمّ يأمر مناديا فينادي: «هذا المهديّ يقضي بقضاء داود و سليمان، لا يسأل على ذلك بيّنة».[3]
  2. 24- و در همان كتاب از آن حضرت است كه: و خداوند باد را از هربيابان برانگيزد كه بگويد:اين مهدى است به حكم داوود قضاوت كند و بيّنه نخواهد.[4] 629 نزديك به همين مضمون در كمال الدين روايت شده است. و روى الصدوق في كمال الدين نحوا منه.[5] - و فيه: عنه عليه السّلام: و يبعث اللّه الريح من كلّ واد تقول: «هذا المهديّ يحكم بحكم داود، و لا يريد بيّنة».مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 328
  3. 25- و در همان كتاب از امام صادق عليه السّلام در حديثى كه قسمتى از آن در بحث لواى آن حضرت گذشت آمده: اولين برنامه‏اى كه آغاز مى‏نمايد اين‏كه دست بنى شيبه را مى‏برد و بالاى كعبه مى‏آويزد و جارچى آن حضرت ندا مى‏كند: اين‏ها دزدان [اموال‏] خدا هستند.[6] -630- و فيه: عن الصادق عليه السّلام في حديث مرّ جملة منه في لوائه عن البحار- إلى أن قال-: فأوّل ما يبدأ ببني شيبة، فيقطع أيديهم و يعلّقها في الكعبة، و ينادي مناديه هؤلاء سرّاق اللّه.[7]
  4. 26- در بحار از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت است كه فرمود: نخستين برنامه عدالت كه قائم عليه السّلام اجرا مى‏كند اين است كه: جارچى آن حضرت ندا كند: آنان كه حج و طواف مستحبى مى‏خواهند انجام دهند كنار بروند تا كسانى كه حج و طواف واجب بر عهده دارند، حجر الاسود را استلام نموده و طواف بجاى آورند.[8] -631- في البحار: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: أوّل ما يظهر القائم من العدل أن ينادي مناديه: أن يسلّم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر الأسود و الطواف.[9]
  5. 27- و در حديث مفصّل آمده: و بين ركن و مقام مى‏ايستد پس فرياد مى‏زند و مى‏گويد: اى گروه نقيبان و نزديكان من، اى كسانى كه خداوند آن‏ها را براى يارى من پيش از ظهورم بر روى زمين ذخيره كرده، از روى ميل به سوى من آييد. پس درحالى‏كه در محراب‏ها و بر رختخواب‏هاى خود هستند در مشرق و مغرب زمين نداى آن حضرت به آن‏ها مى‏رسد، و در يك صدا به گوش فردفرد آن‏ها مى‏رسد، و بيش از يك چشم برهم زدن نمى‏گذرد تا اين‏كه همگى در پيشگاه آن حضرت بين ركن و مقام قرار مى‏گيرند، پس خداوند- عزّ و جلّ- به نور امر مى‏كند عمودى مى‏شود از زمين تا آسمان، پس هرمؤمنى بر روى زمين از آن استفاده مى‏نمايد. 632- في حديث المفضّل: و يقف بين الركن و المقام فيصرخ صرخة فيقول: يا معاشر نقبائي، و أهل خاصّتي، و من ذخرهم اللّه لنصرتي قبل ظهوري على وجه الأرض، إئتوني طائعين، فترد صيحته عليه السّلام عليهم، و هم على محاريبهم و على فرشهم، في شرق الأرض و غربها، فيسمعونه في صيحة واحدة، في اذن كلّ رجل فيجيئون نحوها، و لا يمضي لهم إلّا كلمحة بصر، حتّى يكون كلّهم بين يديه عليه السّلام بين الركن و المقام، فيأمر اللّه عزّ و جلّ النور فيصير عمودا من الأرض إلى السماء، فيستضي‏ء به كلّ مؤمن على وجه الأرض
  6. درون خانه‏اش از آن نور وارد مى‏شود، و نفوس مؤمنين به آن نور خوشحال مى‏گردد، درحالى كه آن‏ها ظهور قائم ما اهل بيت عليهم السّلام   را نمى‏دانند، سپس به خدمت آن حضرت ايستاده صبح مى‏كنند، و آن‏ها سيصد و سيزده نفرند به عدد اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم  روز بدر.[10] و يدخل عليه نور من جوف بيته، فتفرح نفوس المؤمنين بذلك النور، و هم لا يعلمون بظهور قائمنا أهل البيت عليه و عليهم السلام ثمّ يصبحون وقوفا بين يديه و هم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا بعدّة أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم  يوم بدر، الخبر.[11]
  7. 28- در همان كتاب است كه: جارچى مهدى عليه السّلام ندا مى‏كند كه هركس دو مصاحب و هم قبر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم  را دوست مى‏دارد يك طرف برود، پس مردم دو دسته مى‏شوند دسته‏اى دوست و دسته ديگر بيزار از آن‏ها. پس مهدى عليه السّلام بيزارى از آن دو را بر مواليانشان عرضه مى‏كند. مى‏گويند: اى مهدى آل رسول عليهم السّلام   ما آن‏وقت نمى‏دانستيم اين منزلت را نزد خدا و تو دارند و فضيلتى كه آشكار شد نديده بوديم، از آن‏ها بيزارى نجستيم، آيا اكنون از آن‏ها بيزارى جوييم با اين‏كه تروتازه بودن بدن آن‏ها و زنده شدن درخت خشك را به وسيله آن‏ها ديديم؟ 633- و فيه: و ينادي منادي المهديّ عليه السّلام: «كلّ من أحبّ صاحبي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم  و ضجيعيه فلينفرد جانبا» فتتجزّأ الخلق جزءين، أحدهما موال و الآخر متبرّئ منهما، فيعرض المهديّ عليه السّلام على أوليائهما البراءة منهما فيقولون:يا مهديّ آل رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم  نحن لم نتبرّأ منهما و لسنا نعلم أنّ لهما عند اللّه و عندك هذه المنزلة، و هذا الّذي بدا لنا من فضلهما، أنتبّرأ الساعة منهما و قد رأينا منهما ما رأينا في هذا الوقت، من نضارتهما و غضاضتهما و حياة الشجرة بهما؟ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 329
  8. بلكه به خدا قسم از تو و از كسانى كه به تو ايمان آورده‏اند بيزارى مى‏جوييم و از كسانى كه به آن‏ها ايمان نمى‏آورند و كسى كه آن‏ها را به دار آويخت و از قبر بيرون آورد و اين كارها را با آن‏ها كرد بيزارى جوييم. پس مهدى عليه السّلام امر مى‏كند باد سياهى بر آن‏ها مى‏وزد و مانند نخل‏هاى خشكيده بر خاك هلاك مى‏افكند ....[12] بل و اللّه نتبرّأ منك و ممّن آمن بك، و من لا يؤمن بهما، و من صلبهما و أخرجهما، و فعل بهما ما فعل، فيأمر المهدي عليه السّلام ريحا سوداء فتهبّ عليهم فتجعلهم كأعجاز نخل خاوية ... الخبر.[13]
  9. 29- و نيز در آن كتاب آمده: امام صادق عليه السّلام فرمود: نخستين برنامه‏اى كه مهدى عليه السّلام آغاز مى‏كند اين‏كه در سراسر جهان اعلام مى‏كند: توجّه كنيد! هرآن‏كه از يكى از شيعيان طلبى دارد تذكر دهد، تا اين‏كه حتى سيرچه و خردل كوچك را ادا كنند تا چه رسد به طلاها و نقره‏ها و املاك ....[14] 634- و فيه: قال الصادق عليه السّلام: أوّل ما يبتدئ المهديّ عليه السّلام أن ينادي في جميع العالم: ألا من له عند أحد من شيعتنا دين فليذكره، حتّى يردّ الثومة و الخردلة، فضلا عن القناطير المقنطرة من الذهب و الفضّة و الأملاك، فيوفّيه إيّاه ... الخبر.[15]
  10. 30- در بحار در حديثى از طريق عامّه از نبىّ اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم  آمده كه فرمود: ... تا اين‏كه آن حضرت عليه السّلام فرمان دهد آوازدهنده‏اى ندا كند: هركس نيازى به مال داشته باشد بيايد، پس جز يك نفر هيچ‏كس از جاى برنمى‏خيزد. مى‏گويد: من نيازمندم. مى‏فرمايد: نزد خازن (مسؤول بيت المال) برو به او بگو: مهدى به تو امر مى‏كند كه به من مالى بدهى، هنگامى كه آن مرد نزد خازن مى‏رود، او مى‏گويد: جامه‏هايت را برگير. و چون پول‏ها را به دامنش مى‏ريزد، آن شخص پشيمان مى‏شود و با خود مى‏گويد: من طمعكارترين افراد امت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم  هستم، آن‏گاه پول‏ها را برمى‏گرداند، ولى از او پذيرفته نمى‏شود و به او مى‏گويند: ما آنچه داده‏ايم دوباره نمى‏گيريم.[16] 635- في البحار: في حديث نبويّ من طريق العامّة- إلى أن قال صلى اللّه عليه و آله و سلم -: حتّى يأمر عليه السّلام مناديا ينادي يقول: من له في المال حاجة؟ فما يقوم من الناس إلّا رجل واحد، فيقول: أنا، فيقول: ائت السدّان، يعني الخازن. فقل له: إنّ المهديّ يأمرك أن تعطيني مالا، فيقول له: احث، حتّى إذا جعله في حجره و أبرزه ندم، فيقول: كنت أجشع امّة محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم  نفسا، أعجز عمّا وسعهم، فيردّه و لا يقبل منه فيقال له: إنّا لا نأخذ شيئا أعطيناه.[17]
  11. تمام اين عناوين به حكم عقل و شرع موجب دعا براى آن حضرت است و بر اين معنى دلالت مى‏كند، تمام رواياتى كه درباره تلاش آن حضرت در احياى دين خدا و اعلاى كلمة اللّه، و كشتن دشمنان خدا و امنيت بلاد، و هدايت مردم به حق وارد شده، اضافه بر آنچه در زيارت آن حضرت آمده كه: «السّلام عليك أيّها الوليّ النّاصح»؛ سلام بر تو اى سرپرست خيرخواه. 6- نصيحته للّه و لدين اللّه و لرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم  و للمؤمنين‏ كلّها من العناوين الموجبة للدعاء له بمقتضى العقل و الشرع، و يدلّ على المقصود جميع ما ورد في اجتهاده في إحياء دين اللّه، و إعلاء كلمة اللّه، و قتل اعداء اللّه، و تأمين البلاد، و الهداية إلى نهج السداد، مضافا إلى ما ورد في زيارته: السلام عليك أيّها الوليّ الناصح،
  12. و نيز در دعاى بعد از زيارتى كه از آن جناب روايت شده همين مضمون آمده است. و مثله في الدعاء عقيب الزيارة المرويّة عنه عليه السّلام.[18]  مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 330
  13. و در يكى از توقيعات شريف آن حضرت چنين است: پس تقواى خدا را پيشه كنيد و به ما تسليم شويد، و امر را به ما واگذاريد كه بازگشت به سوى ما است هم‏چنان‏كه وارد شدن [به امردين‏] نيز از ما آغاز شد، و تلاش نكنيد آنچه از شما پوشيده مانده كشف نماييد و پرده برداريد، و تمايل به راست و انحراف به چپ نداشته باشيد، و ما را مقصد خود سازيد با دوستى برمبناى سنّت روشن، كه من شما را نصيحت و خيرخواهى كردم و خداوند بر من و شما شاهد و گواه است.[19] - و في إحدى توقيعاته الشريفة المرويّة في الاحتجاج و غيره: فاتّقوا اللّه و سلّموا لنا، و ردّوا الأمر إلينا، فعلينا الإصدار كما كان منّا الإيراد، و لا تحاولوا كشف ما غطّي عنكم، و لا تميلوا عن اليمين، و تعدلوا إلى اليسار، و اجعلوا قصدكم إلينا بالمودّة على السنّة الواضحة، فقد نصحت لكم، و اللّه شاهد عليّ و عليكم (إلخ).[20]
  14. در اين سخن حكمت‏هاى لطيفى نهفته است كه براى صلاح حال دنيا و آخرتت كافى است. و في هذا الكلام حكم لطيفة، و نصائح شريفة، كافية لإصلاح حالك للدنيا و الآخرة.
  15. حرف «و»  «حرف الواو»1- ولايت آن حضرت عليه السّلام
  16. ولايت آن حضرت براى خداوند، و ولاى ما نسبت به آن حضرت، و نيز ولايت آن حضرت بر ما، از مهم‏ترين امورى است كه به دليل عقلى و شرعى موجب و انگيزه دعا براى آن حضرت است. 1- ولايته للّه تعالى و ولايتنا له، و ولايته علينا
  17. در اين‏جا سه موضوع بحث مى‏شود: من الامور العظيمة الباعثة للدعاء له عقلا و شرعا فهنا مقامات ثلاثة:
  18. موضوع اوّل- ولايت آن حضرت نسبت به خداوند: ولايت در اين‏جا- به فتح واو- به معنى محبّت است، پس هركه خداوند را دوست مى‏دارد ولى خداست، بنابراين همه مؤمنين شايسته و صالح، اولياى خداوند- عزّ و جلّ- مى‏باشند و دليل بر اين معنى است از آيات قرآن: أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ؛[21] آگاه باشيد كه اولياى خدا نه ترسى بر آنان هست و نه اندوهگين شوند، آنان كه ايمان آورده و تقوى پيشه ساختند. بنابراين‏كه‏ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ‏ بيان و تفسير اولياء باشد. المقام الأوّل) في ولايته للّه تعالى: الولاية هنا بالفتح بمعنى المحبّة، فكلّ من يحبّ اللّه فهو وليّه، فجميع المؤمنين الصالحين أولياء اللّه عزّ و جلّ، و يدلّ على ذلك من الآيات قوله تعالى: أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ* الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ‏[22] بناء على كون قوله عزّ و جلّ: الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ‏ تفسيرا للأولياء.
  19. و از روايات: ثقة الاسلام كلينى به سند خود از مفضّل بن عمر روايت كرده كه گفت: ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام فرمود: هرگاه روز قيامت شود منادى ندا كند، كجايند آن‏ها كه از اولياى من جلوگيرى كرده‏اند؟ پس گروهى كه بر صورت‏هايشان گوشت نيست بپاخيزند. آن‏گاه اعلام مى‏شود: اين‏ها كسانى هستند كه مؤمنين را اذيّت كرده‏اند و با آنان دشمنى و مخالفت نمودند، و در دينشان تكبّر ورزيدند. پس امر مى‏شود تا آن گروه را به جهنم ببرند.[23] 637- و من الأخبار: ما رواه ثقة الإسلام في إصول الكافي: بإسناده عن المفضّل بن عمر، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: إذا كان يوم القيامة نادى مناد: أين الصدود[24] لأوليائي؟ فيقوم قوم ليس على وجوههم لحم، فيقال: هؤلاء الّذين آذوا المؤمنين، و نصبوا لهم و عاندوهم، و عنّفوهم في دينهم، ثمّ يؤمر بهم إلى جهنّم.[25]
  20. و در همان كتاب به روايت ابان بن تغلب از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: وقتى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم  به معراج برده شد، گفت: پروردگارا! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ خداوند فرمود: 638- و فيه أيضا: بإسناده عن أبان بن تغلب، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: لمّا اسري بالنبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم  قال: يا ربّ ما حال المؤمن عندك؟ قال: يا محمّد،
  21. اى محمد صلّى اللّه عليه و اله! هركس يكى از اولياى مرا اهانت كند، آشكارا با من جنگ كرده و من براى يارى اولياى خودم بيشترين شتاب را دارم.[26] من أهان لي وليّا فقد بارزني بالمحاربة، و أنا أسرع شي‏ء إلى نصرة أوليائي. الخبر.[27] مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 331
  22. و نيز در آن كتاب به سند صحيحى از امام صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود: مؤمن دوست خداوند است او را يارى مى‏كند، و جز حقّ بر او چيزى نمى‏گويد و از غير او نمى‏ترسد. 639- و فيه أيضا: بسند صحيح عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ المؤمن وليّ اللّه يعينه و يصنع له‏[28]، و لا يقول عليه إلّا الحقّ، و لا يخاف غيره.[29]
  23. و در همان كتاب به سند خود از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم  فرمود: پروردگارم مرا به معراج برد و از پشت حجاب به من وحى كرد آنچه وحى كرد و به من فرمود: اى محمد! هرآن‏كه يكى از دوستان مرا خوار كند به جنگ من سنگر گرفته، و هركه با من جنگ كند با او جنگ نمايم. گفتم: پروردگارا! اين ولىّ تو كيست؟ فرمود: او كسى است كه براى تو و وصىّ تو و ذريه شما به ولايت بر تو پيمان گرفته‏ام.[30] 640- و فيه أيضا: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : لقد أسرى ربّي بي فأوحى إليّ من وراء الحجاب ما أوحى، و شافهني- إلى أن قال لي-: يا محمّد، من أذلّ لي وليّا فقد أرصدني بالمحاربة، و من حاربني حاربته، قلت: يا ربّ، و من وليّك هذا؟ فقد علمت أنّ من حاربك حاربته، قال لي: ذاك من أخذت ميثاقه لك و لوصيّك و لذرّيّتكما بالولاية.[31]
  24. چون اين را دانستى مى‏گويم: در وجوب محبّت و دوستى اولياى خدا و وجوب بغض و دشمنى با دشمنان خدا ترديدى نيست بلكه از ضروريات مذهب ما است، عقل و نقل نيز بر آن دلالت دارند. إذا عرفت ذلك، فنقول: لا ريب في وجوب حبّ أولياء اللّه و حسنه، كما لا ريب في وجوب بغض أعداء اللّه، بل هو من ضروريّات مذهبنا، و يدلّ عليه العقل و النقل،
  25. امّا عقل: شايد نياز به بيان نداشته باشد. أمّا الأوّل: فلا يكاد يحتاج إلى البيان. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 332
  26. و امّا نقل: متواتر است ولى ما- از باب تيمّن- به ذكر چند روايت اكتفا مى‏كنيم: و أمّا الثاني: فمتواتر، لكنّا نذكر بعض الروايات تيمّنا:
  27. در كافى به سند صحيحى از حضرت ابو جعفر ثانى امام جواد عليه السّلام از پدرش از جدّش مروى است كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم  فرمودند: خداوند اسلام را آفريد و براى آن ميدان و نور و دژ و ياورى قرار داد، عرصه ميدان اسلام قرآن و نور آن حكمت، و دژ آن نيكى و معروف است، ما في الكافي: بسند صحيح عن أبي جعفر الثاني، عن أبيه، عن جدّه صلوات اللّه عليهم، قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : إنّ اللّه خلق الإسلام فجعل له عرصة، و جعل له نورا و جعل له حصنا، و جعل له ناصرا. فأمّا عرصته فالقرآن، و أمّا نوره فالحكمة، و أمّا حصنه فالمعروف،
  28. امّا انصار و ياران آن من و خاندانم و شيعيان ما هستيم. پس خاندان من و شيعيانشان را دوست بداريد كه: وقتى در معراج به آسمان دنيا برده شدم، جبرئيل مرا به اهل آسمان معرفى كرد، خداوند محبّت من و محبّت خاندانم و شيعيانشان را در دل فرشتگان به وديعت سپرد، كه اين محبّت تا روز قيامت نزد آن‏ها امانت است،  و أمّا أنصاره فأنا و أهل بيتي و شيعتنا، فأحبّوا أهل بيتي و شيعتهم و أنصارهم، فإنّه لمّا اسري بي إلى السماء الدنيا فنسبني جبرئيل عليه السّلام لأهل السماء استودع اللّه حبّي و حبّ أهل بيتي و شيعتهم في قلوب الملائكة، فهو عندهم وديعة إلى يوم القيامة،
  29. سپس مرا به سمت اهل زمين فروآورد، و مرا به اهل زمين معرفى نمود، پس خداوند- عزّ و جلّ- محبّت من و خاندان من و شيعيانشان را در دل‏هاى مؤمنين امّتم قرار داد. بنابراين مؤمنان امّت من امانت مرا تا روز قيامت حفظ مى‏كنند. آگاه باشيد كه اگر كسى از امّت من در تمام عمرش- كه همه دوران‏ها را پر كند-641- منها:  ثمّ هبط بي إلى أهل الأرض، فنسبني إلى أهل الأرض فاستودع اللّه عزّ و جلّ حبّي و حبّ أهل بيتي و شيعتهم في قلوب مؤمني امّتي فمؤمنو امّتي يحفظون وديعتي إلى يوم القيامة.
  30. خداوند- عزّ و جلّ- را عبادت كند ولى خداى- عزّ و جلّ- را درحالى‏كه بغض خاندانم و شيعيانم را در دل داشته باشد ملاقات نمايد، خداوند سينه‏اش را جز به نفاق نگشايد.[32] ألا فلو أنّ الرجل من امّتي عبد اللّه عزّ و جلّ عمره أيّام الدنيا، ثمّ لقي اللّه عزّ و جلّ مبغضا لأهل بيتي و شيعتي، ما فرّج اللّه صدره إلّا عن النفاق.[33]
  31. 2- همچنين در اصول كافى به سند خود از يعقوب بن الضحاك از يكى از اصحاب ما- كه سرّاج و خدمتگزار حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام بود- چنين آورده است: امام صادق عليه السّلام در حيره بود، من و عدّه‏اى از دوستانش را براى انجام كارى فرستاد- تا آن‏جا كه گويد: بازگشتم و- 642- و منها: ما في اصول الكافي أيضا: بإسناده عن يعقوب بن الضحّاك، عن رجل من أصحابنا سرّاج و كان خادما لأبي عبد اللّه عليه السّلام قال: بعثني أبو عبد اللّه عليه السّلام في حاجة- و هو بالحيرة- أنا و جماعة من مواليه، قال: فانطلقنا-
  32. سخن از قومى به ميان آمد، عرض كردم: فدايت شوم! ما از آن‏ها بيزارى مى‏جوييم، چون آن اعتقادى كه ما داريم آن‏ها ندارند، شما از آن‏ها بيزارى مى‏جوييد؟ عرض كردم: آرى. فرمود: پس نزد ما هم چيزهايى هست كه شما نمى‏دانيد، شايسته است كه از شما بيزارى بجوييم؟ عرض كردم: فدايت شوم، خير. فرمود: و همچنين مطالبى نزد خداوند هست كه نزد ما نيست پس بايد خداوند ما را دور بيندازد؟ عرض كردم: نه سوگند به خدا قربانت گردم. فرمود: پس آن‏ها را دوست بداريد و از آن‏ها بيزارى مجوييد، بعضى از مسلمان‏ها يك سهم و بعضى دو سهم از ايمان دارند.[34] إلى أن قال-: ثمّ جرى ذكر قوم، فقلت: جعلت فداك، إنّا نبرأ منهم، إنّهم لا يقولون ما نقول، قال: فقال عليه السّلام: يتولّونا و لا يقولون ما تقولون تبرؤون منهم؟ قال: قلت: نعم، قال عليه السّلام: فهو ذا عندنا ما ليس عندكم فينبغي لنا أن نبرأ منكم؟ قال: قلت: لا، جعلت فداك، قال عليه السّلام: و هو ذا عند اللّه ما ليس عندنا، أفتراه أطرحنا؟ قال: قلت: لا و اللّه، جعلت فداك، ما نفعل؟ قال عليه السّلام: فتولّوهم و لا تبرّؤوا منهم، إنّ من المسلمين من له سهم، و منهم من له سهمان،
  33. اين خبر طولانى است و در باب درجات ايمان اصول كافى آمده است. الخبر، و هو طويل مذكور في باب درجات الإيمان من أصول الكافي.[35]
  34. 3- در باب «الحبّ فى اللّه» در كتاب مذكور از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: از محكم‏ترين گيره‏هاى ايمان اين‏كه [شخص‏] در راه خدا محبّت كند، و در راه خدا حكم گيرد، و در راه خدا ببخشد، و در راه خدا منع كند.[36] قال عليه السّلام: فتولّوهم و لا تبرّؤوا منهم، إنّ من المسلمين من له سهم، و منهم من له سهمان، الخبر، و هو طويل مذكور في باب درجات الإيمان من أصول الكافي.[37] 643- و فيه- في باب الحبّ في اللّه-: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من أوثق عرى الإيمان: أن يحبّ في اللّه و يبغض في اللّه، و يعطي في اللّه و يمنع في اللّه.[38]
  35. 4- و نيز در همان باب از كتاب مزبور روايت از آن حضرت از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم  آمده كه فرمود: 644- و في الباب المذكور عنه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم :
  36. كدام يك از گيره‏هاى ايمان محكم‏تر است؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش بهتر مى‏دانند، و بعضى گفتند: نماز. بعضى گفتند: زكات. برخى گفتند: روزه. و بعضى گفتند: حج و عمره. و بعضى گفتند: جهاد. آن‏گاه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم  فرمود: براى هريك از آنچه گفتيد فضيلتى هست ولى اين‏ها نيست، و امّا محكم‏ترين گيره‏هاى ايمان محبّت در راه خدا و بغض در راه خدا و دوستى دوستان خدا و بيزارى از دشمنان خدا است. أيّ عرى الإيمان أوثق؟ فقالوا: اللّه و رسوله أعلم و قال بعضهم: الصلاة، و قال بعضهم: الزكاة، و قال بعضهم: الصيام، و قال بعضهم: الحجّ و العمرة، و قال بعضهم: الجهاد، فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : لكلّ ما قلتم فضل و ليس به، و لكن أوثق عرى الإيمان الحبّ في اللّه و البغض في اللّه و توالي أولياء اللّه و التبرّي من أعداء اللّه.[39]
  37. 5- و از حضرت صادق عليه السّلام مروى است: هركس دوستى در راه دين و خشم به خاطر دين نداشته باشد، دين ندارد.[40] -645- و فيه: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: كلّ من لم يحبّ على الدين، و لم يبغض على الدين فلا دين له.[41]مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 333
  38. مى‏گويم: اين‏ها قسمتى از اخبار است كه بر وجوب محبّت اوليا و دوستان خدا دلالت دارد، و چون اين مطلب روشن شد، مى‏گويم: ترديدى نيست كه هرچه ايمان كامل‏تر باشد، محبّت نسبت به اهل ايمان هم شديدتر خواهد بود، و هرچه مؤمن كامل‏تر باشد شايسته است كه محبّت نسبت به او شديدتر و بيشتر باشد، زيرا كه اين محبّت به سبب ارتباط ايمانى است كه بين مؤمنين وجود دارد. أقول: هذه نبذة من الأخبار الدالّة على وجوب ولاية أولياء اللّه، و إذا تمهّد ما ذكرنا فنقول: لا ريب في أنّه كلّما كان الإيمان أكمل كان الحبّ لأهله آكد، و كلّما كان المؤمن أكمل فينبغي أن يكون حبّك له أشدّ و أكمل، لأنّ هذه المحبّة إنّما هي بسبب الرابطة الإيمانيّة الّتي تكون بين المؤمنين،
  39. با اين بيان واجب است كه محبّت تو نسبت به امام زمانت كه اصل و گيره ايمان و كوه ولايت و قله آن است شديدتر و قوى‏تر از محبّت نسبت به تمام مؤمنين باشد، بلكه بايد آن حضرت را از پدر و فرزند و بلكه از خودت هم بيشتر دوست بدارى ..فبهذا التقرير يجب أن يكون حبّك لإمام زمانك الّذي هو أصل الإيمان و عروته و طود الولاية و ذروته أشّد من حبّك لجميع المؤمنين، بل يكون هو عليه السّلام أحبّ إليك
  40. چنان‏كه آيه شريفه: قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ؛[42] بگو چنانچه پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشاوندان و اموالى كه جمع كرده‏ايد و تجارتى كه از كسادى آن مى‏ترسيد، و منزل‏هايى كه خوشايند شما است را، از خدا و رسول او و جهاد در راه او بيشتر دوست داريد، پس منتظر باشيد تا خداوند امر حتمى و نافذش را جارى سازد. من أبيك و بنيك، بل من ذاتك كما دلّ على ذلك قوله تعالى:قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏[43].
  41. بر آن دلالت دارد، و نيز حديثى كه در دار السلام و غير آن از علل الشرايع منقول است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم  فرمود: هيچ بنده‏اى ايمان نمى‏آورد تا اين‏كه من نزد او از خودش محبوب‏تر باشم، و به عترت من از عترت و بستگان خودش بيشتر محبّت داشته باشد، و خاندان مرا از خاندان خودش بيشتر دوست بدارد، و ذات من نزد او از ذات خودش محبوب‏تر باشد.[44] 646- و الحديث النبوي المرويّ في دار السلام و غيره عن العلل. قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : لا يؤمن عبد حتّى أكون أحبّ إليه من نفسه، و يكون عترتي أحبّ إليه من عترته، و يكون أهلي أحبّ إليه من أهله، و يكون ذاتي أحبّ إليه من ذاته.[45]

 

 

[1] . الغيبة نعمانى: 313 ...

[2] بمكّة، خ.

[3] غيبة النعماني: 313 ح 5، عنه البحار: 52/ 369 ح 155، و اثبات الهداة: 7/ 90 ح 537، و رواه في بصائر الدرجات: 311 ح 11.

[4] . الغيبة نعمانى: 315.

[5] غيبة النعماني: 314 ذح 7، كمال الدين: 2/ 671 ح 19، عنهما البحار: 52/ 286 ح 19 و 20.

[6] . بحار الانوار: 52/ 361.

[7] غيبة النعماني: 289 ح 4، عنه البحار: 52/ 361 ذح 129.

[8] . بحار الانوار: 52/ 374.

[9] الكافي: 4/ 427، عنه البحار: 52/ 374 ح 169.

[10] . بحار الانوار: 53/ 7.

[11] البحار: 53/ 7 س 11- 20.

[12] . بحار الانوار: 53/ 13. خبر ديگرى نيز در آخر همين بخش در هدم بناهاى كفر و نفاق خواهد آمد.( مؤلف)

[13] ( 1 و 2) البحار: 53/ ص 13 س 10، و ص 34 س 11.

[14] . بحار الانوار: 53/ 34.

[15] ( 1 و 2) البحار: 53/ ص 13 س 10، و ص 34 س 11.

[16] . بحار الانوار: 51/ 92.

[17] البحار: 51/ 92 س 9، البيان: 86، عقد الدرر: 164 ح 5، فرائد السمطين: 2/ 310، نور الأبصار:

188، الصواعق: 99، مجمع الزوائد: 7/ 313، ينابيع المودّة: 487، مسند أحمد: 3/ 37 و 52، عنه منتخب الأثر: 147 ح 14.

[18] هذه الزيارة رواها الطبرسي في الإحتجاج: 2/ 317، و فيه: اللّهمّ صلّ على محمّد بن الحسن حجّتك في أرضك إلى أن قال: و الوليّ الناصح.( راجع الصحيفة الرضويّة الجامعة: 255 دعاء 3)

[19] . احتجاج: 2/ 279.

[20] الإحتجاج: 2/ 279.

[21] . سوره يونس، آيه 62 و 63.

[22] يونس: 62 و 63.

[23] . كافى: 2/ 351.

[24] صدّ عنه: أعرض، صدّ فلانا عن كذا: منعه و صرفه، يحتمل معناه هنا:

أين المانعون لهم عن حقوقهم، أو أين المعرضون عن أوليائي.

[25] الكافي: 2/ 351 ح 2، عنه الوافي: 5/ 959 ح 2، و البحار: 75/ 154 ح 23.

[26] . كافى: 2/ 352.

[27] الكافي: 2/ 353 ح 8، عنه الوافي: 734 ح 3، و الوسائل: 8/ 588 ح 1.

[28] أي اللّه يعينه و يكفي مهمّاته.( آت).

[29] الكافي: 2/ 171 ذح 5، عنه الوافي: 5/ 560 ح 6، و البحار: 74/ 243 ح 42.

[30] . كافى: 2/ 353.

[31] الكافي: 2/ 353 ح 10، عنه الوافي: 5/ 735 ح 6، و الوسائل: 8/ 591 ح 2.

[32] . كافى: 2/ 46.

[33] الكافي: 2/ 46 ح 3، عنه البحار: 68/ 341 ح 13، و رواه في بشارة المصطفى: 192.

[34] . كافى: 2/ 43.

[35] الكافي: 2/ 42 ح 2، عنه البحار: 69/ 161 ح 2.

[36] . كافى: 2/ 125.

[37] الكافي: 2/ 42 ح 2، عنه البحار: 69/ 161 ح 2.

[38] الكافي: 2/ 125 ح 2، عنه البحار: 69/ 239 ح 13، و الوسائل: 11/ 431 ح 2.

[39] الكافي: 2/ 125 ح 6، عنه البحار: 69/ 242 ح 17، و الصدوق في معاني الأخبار: 398 ح 55.

[40] . كافى: 2/ 127.

[41] الكافي: 2/ 127 ح 16، عنه البحار: 69/ 250 ح 27، و الوسائل: 11/ 440 ح 5.

[42] . سوره توبه، آيه 24.

[43] التوبة: 24.

[44] . علل الشرايع: 140.

[45] علل الشرائع: 140 ح 3، عنه دار السلام: 3/ 244.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید