«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج1، ص: 422
- - برادرى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله
- دليل بر اين در بصائر الدرجات از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله درحالىكه جمعى از اصحابش در خدمتش بودند، دوبار گفت: خدايا! برادرانم را به من بنمايان. اصحابى كه دوروبرش بودند عرض كردند: ما برادران تو نيستيم يا رسول اللّه؟ المكرمة الحادية و العشرون أنّ الداعي لذلك الأمر العليّ يصير من إخوان النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم.. 778- و يدلّ على ذلك، ما في بصائر الدرجات: بإسناده عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ذات يوم، و عنده جماعة من اصحابه: «اللّهمّ لقّني إخواني» مرّتين.
- فرمود: نه؛ شما اصحاب من هستيد و برادرانم قومى در آخر الزمان مىباشند كه به من ايمان آورند درحالىكه مرا نديده باشند، خداوند نامهاى آنان و نامهاى پدرانشان را به من شناسانده پيش از آنكه آنان را از پشت پدران و رحم مادرانشان بيرون آورده باشد. هريك از آنان نگهدارىاش از دين خود بيشتر و شديدتر از دست كشيدن بر بوته خار در شب تاريك و يا به دست گرفتن آتش فروزان مىباشد، آنان چراغهايى در تاريكى هستند، خداوند آنان را از هر فتنه و آشوب تيره ظلمانى نجات مىدهد. فقال من حوله من اصحابه: أما نحن إخوانك يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم؟
- فقال: لا إنّكم اصحابي، و إخواني قوم في آخر الزمان، آمنوا بي و لم يروني، قد عرّفنيهم اللّه بأسمائهم و أسماء آبائهم من قبل أن يخرجهم من أصلاب آبائهم، و أرحام امّهاتهم، لأحدهم أشدّ بقية على دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء، أو كالقابض على جمر الغضا، اولئك مصابيح الدجى، ينجيهم اللّه من كلّ فتنة غبراء مظلمة.
- مجلسى مثل همين را در مجلّد سيزدهم بحار روايت كرده است. و روى المجلسي في ثالث عشر البحار مثله. «1» مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 422
- و نيز در بحار در حديث ديگرى از عوف بن مالك آمده كه گفت: روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: اى كاش برادرانم را ملاقات مىكردم، ابو بكر و عمر عرضه داشتند: مگر ما برادرانت نيستيم، به تو ايمان آورديم و با تو هجرت كرديم؟ فرمود: ايمان آورديد و هجرت كرديد و اى كاش برادرانم را مىديدم. بار ديگر سخنشان را تكرار كردند. پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: شما اصحاب من هستيد ولى برادرانم كسانى هستند كه پس از شما مىآيند، درحالىكه مرا نديده باشند، به من ايمان آورند و مرا دوست دارند و يارىام نمايند، و تصديقم كنند. پس اى كاش برادرانم را ملاقات كنم. 779- و فيه:- في حديث آخر- عن عوف بن مالك قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ذات يوم: يا ليتني قد لقيت إخواني، فقال له أبو بكر و عمر: أولسنا إخوانك، آمنّا بك، و هاجرنا معك؟ قال صلى اللّه عليه و آله و سلم: قد آمنتم و هاجرتم، و يا ليتني قد لقيت إخواني، فأعادا القول، فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: أنتم اصحابي، و لكن إخواني الّذين يأتون من بعدكم يؤمنون بي، و يحبّوني و ينصروني، و يصدّقوني و ما رأوني، فياليتني قد لقيت إخواني. «2»
- در اينجا سخن در دو مورد واقع مىشود: و اعلم أنّ الكلام هنا في أمرين:
- اوّل: در بيان دلالت اين دو حديث بر مقصود. مىگويم: رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله در حديث اوّل برادرى را شاخه و فرع كمال ايمان معرفى كرد. و قبلا ذكر كرديم كه دعا براى حضرت صاحب الزمان عليه السّلام، نشانه و مايه كمال ايمان در انسان است- كه ايمان شخص دعاكننده فزونى مىيابد- الأوّل: في وجه دلالة الحديثين على المطلوب، و بيان ذلك بنحو مرغوب فنقول: إنّه صلى اللّه عليه و آله و سلم قد فرّع إخاءهم في الحديث الأوّل على كمال الإيمان، كما هو واضح لا يحتاج إلى بيان، و قد ذكرنا: أنّ الدعاء لمولانا صاحب الزمان علامة كمال الإيمان، و سبب كماله في الإنسان زيادة على ما قد كان، فيصير الداعي من مصاديق ذاك العنوان، فثبت ما أردناه بواضح البرهان.
- و در حديث دوم برادران را به اوصافى كه بر ساير مؤمنين امتيازاتى مىيابند معرفى نمود، كه عبارت است از محبّت و يارى و ايمان بدون اينكه آن حضرت را ديده باشند. و ترديدى نيست كه تمام اين امور در دعا براى فرج مولاى ما صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه الشريف- جمع است، زيرا كه اين عمل يارى پيغمبر و محبّت آن سرور و ايمان و تصديق به آن حضرت مىباشد، و اينها شواهد مختلفى در روايات دارد. و أمّا الحديث الثاني، فقد وصف فيه الإخوان بصفات قد امتازوا بها عن سائر أهل الإيمان، و هي المحبّة و النصرة و الإيمان، من دون أن يروه بالعيان، و لا ريب في أنّ جميعها مجتمعة في الدعاء لفرج صاحب الزمان، فإنّه نصرة للنبيّ، و محبّة إليه، و إيمان به، و تصديق لما دلّ عليه، و هذا كلّه من الواضحات عند ذوي العقول، و له شواهد كثيرة من طريق المنقول.
- دوم: در بيان معنى برادرى ياد شده بهطورىكه از روايات استفاده كردهايم، پس مىگويم احتمال دارد يكى از اين امور باشد:: الأمر الثاني: في بيان معنى الاخوّة المذكورة بحسب ما استفدناه من الروايات المأثورة، فنقول: إنّه يحتمل امورا:
- الثاني: أن يكون المراد
- 1- منظور صداقت و دوستى واقعى باشد كه لازمه آن محبّت و يارى دوست نسبت به دوستش باشد در غياب و حضور او كه برادر به معنى دوست باشد- و اين يكى از معانى برادرى است- چنانكه در قاموس ذكر شده، و اين استعمال در عرف و لغت شايع است. شاهد بر اين روايتى است كه در بحار از غيبت شيخ طوسى از معاوية بن وهب از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: خوشا به حال آنكه قائم خاندانم را درك كند درحالىكه پيش از قيامش از او پيروى نمايد، دوست او را دوست بدارد و از دشمنش بيزارى جويد، ولايت امامان هدايتكننده پيش از وى را نيز داشته باشد، آنان رفقاى من و اهل دوستى و مودّت من، و گرامىترين امّتم نزد من مىباشند. أحدها: أن يكون المراد الصداقة الواقعيّة، الّتي لازمها حبّ الصديق لصديقه، و النصرة له في كلّ اموره، في غيبته و حضوره، فيكون الأخ بمعنى الصديق، و هو أحد معانيه، كما ذكر في القاموس، و هذا الإستعمال في العرف و اللغة شائع مأنوس. 780- و يشهد له في هذا المقام ما روي في البحار، عن كتاب الغيبة للشيخ الطوسي (ره): بإسناده عن معاوية بن وهب، عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: طوبى لمن أدرك قائم أهل بيتي و هو مقتد به قبل قيامه، يتولّى وليّه، و يتبرّأ من عدوّه، و يتولّى الأئمّة الهادية من قبله، اولئك رفقائي، و ذوو ودّي و مودّتي، و أكرم امّتي عليّ. «1» مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 423
- 2- مراد اخوّت و برادرى ايمانى است كه بين اهل ايمان هست، و برادرى حاصل نمىشود مگر در وقتى كه دو برادر در يك جهت و نسبت خاصّى باهم مشترك باشند، و ترديدى نيست كه اين امر جز بر اثر ايمان پايدار و واقعى تحقق نمىيابد، پس اگر ايمان به اين نحو ثابت گردد، برادرى با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نيز به ثبوت مىرسد، خداى- عزّ و جلّ- مىفرمايد: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛ پيامبر ايمان آورد به آنچه از پروردگارش بر وى نازل شده و مؤمنان هريك به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبرانش ايمان آوردهاند. منه الاخوّة الإيمانيّة الثابتة بين أهل الإيمان، فإنّ الإخاء لا يحصل إلّا باشتراك الأخوين في جهة جامعة، و نسبة واقعة، تكون لكلّ منهما بالنسبة إلى الآخر، و لا ريب أنّ ذلك لا يحصل إلّا بالإيمان الثابت الواقعيّ الحقيقيّ، فإذا ثبت الإيمان بهذا النحو، ثبت الإخاء بينه و بين النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم لأنّهما مشتركان في ذلك، قال اللّه عزّ و جلّ: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ. «1»
- از همينروى در خبر عبد العزيز بن مسلم از حضرت رضا عليه السّلام وارد شده كه فرمود: امام برادر مهربان است. 781- و لهذا ورد في خبر عبد العزيز بن مسلم عن مولانا الرضا عليه السلام أنّه قال: الإمام الأخ الشقيق .... «2»
- و بدون شك اين مقام تنها بر اثر صحابه پيغمبر يا امام بودن حاصل نمىگردد، بلكه بايد ايمان ثابت قطعى تامّ بوده باشد، كه اگر اين امر تحقق يافت ديگر فرقى نمىكند كه يك برادر ديگرى را ملاقات نمايد يا نه، همچنانكه رابطه برادرى بين و لا ريب أنّ هذا المقام لا يحصل بصرف صحابة النبيّ أو الإمام عليهما الصلاة و السلام، بل لا بدّ من الإيمان الثابت القطعي التامّ، فإذا ثبت ذلك، لم يكن فرق بين أن يلاقي أحد الأخوين أخاه
- دو برادر نسبى- در حال جدا بودن زمان يا مكان آنها- از هم گسسته نمىشود، و اگر اين حالت براى كسى نباشد مصاحبت و همزمان بودن با پيغمبر يا امام برايش سودى ندارد و نسبت برادرى ايمانى به او دادن درست نيست. أم لم يلاق إيّاه، كما أنّ رابطة الاخوّة بين الأخوين النسبّيين لا تنفصم بانفصالهما في الزمان و المكان، و لو لم يحصل هذا الشأن لم ينفع مصاحبة النبيّ أو الإمام و الاجتماع معهما في زمان أو مكان، و لم يجز نسبة الاخوّة إليهما بحسب الإيمان.
- و چون بسيارى از اصحاب خاتم الانبيا صلّى اللّه عليه و اله از اين صفت محروم بودند، و از ايمان جز تصديق زبانى نداشتند، آن حضرت مرتبه برادرى را از آنها نفى كرده، و از شواهد اين وجه اينكه در حديث دوم سؤالكنندگان، معلوم الحال بودهاند كه از ايمان بهرهاى نداشتند. و لمّا كان أكثر اصحاب خاتم النبيّين صلى اللّه عليه و آله و سلم من المؤمنين المعارين، الّذين لم يكن لهم حظّ من الإيمان سوى الإقرار باللسان، نفى عنهم مرتبة الإخوان، و ممّا يشهد لهذا البيان، كون السائلين في الحديث الثاني هما الأوّلان، اللّذان لم يكن لهما نصيب من الإيمان.
- و از بيان گذشته روشن شد كه آنچه عامّه به آن تمسّك جستهاند ضعيف است كه براى اثبات فضيلت اوّلى به اين آيه شريفه استدلال كردهاند: ثانِيَ اثنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا؛ دومين دو نفر كه در غار بودند آن هنگام كه به مصاحب خود مىگفت: اندوهگين مباش به تحقيق خدا با ما است. و همصحبتى او را با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله دليل برترىاش پنداشتهاند. و من جميع ما ذكرنا ظهر ضعف ما تمسّك به العامّة لإثبات فضيلة الغاصب الأوّل، حيث تشبّثوا في ذلك بقول اللّه عزّ و جلّ: ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا «3» مستدلّين لفضله بمصاحبة النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم .
- در اينجا دوست دارم سخنان شيخ مفيد ابى عبد اللّه محمد بن محمد النعمان- طاب ثراه- را بياورم: شيخ جليل احمد بن ابى طالب طبرسى در كتاب الاحتجاج به نقل از شيخ ابو على حسن بن معمر رقّى و يعجبني هنا نقل كلام الشيخ المفيد أبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان «طاب ثراه» قال الشيخ الجليل أحمد بن أبي طالب الطبرسي في كتاب الإحتجاج:
- حدّث الشيخ أبو عليّ الحسن بن محمّد الرقّي - مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 424
- آورده كه در رمله، ماه شوال، سال چهارصد و بيست و سه حكايت نمود از شيخ مفيد محمد بن محمد النعمان كه گفت: يكى از سالها شبى در خواب ديدم از كنار راهى مىگذشتم كه عدّهاى حلقه زده بودند. پرسيدم: جريان چيست؟ گفتند: اينجا حلقهاى است كه مردى داستان مىگويد. گفتم: او كيست؟ گفتند: عمر بن الخطاب است. مردم را پراكنده ساختم و پيش رفتم، ديدم مردى براى مردم سخنانى مىگويد كه چيزى از آن سخنان دستگيرم نمىشود. سخنش را قطع كردم و گفتم: اى شيخ! مرا آگاه كن، چه دليلى بر فضيلت دوستت ابو بكر عتيق بن ابى قحافه از آيه شريفه: ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ هست؟ جواب داد: توجيه دلالت بر فضيلت ابو بكر از اين آيه در شش موضع است: بالرملة، في شوّال سنة ثلاث و عشرين و أربعمائة، عن الشيخ المفيد أبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان (رض) أنّه قال: رأيت في المنام سنة من السنين كأنّي قد اجتزت في بعض الطرق فرأيت حلقة دائرة فيها ناس كثير، فقلت: ما هذا؟ قالوا: هذه حلقة فيها رجل يقصّ، فقلت: من هو؟ قالوا: عمر بن الخطّاب، ففرّقت الناس، و دخلت الحلقة، فإذا أنا برجل يتكلّم على الناس بشيء لم احصّله، فقطعت عليه الكلام، و قلت: أيّها الشيخ، أخبرني ما وجه الدلالة على فضل صاحبك أبي بكر عتيق بن أبي قحافة من قول اللّه تعالى: ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ؟ فقال: وجه الدلالة على فضل أبي بكر من هذه الآية في ستّة مواضع:
- اول: اينكه خداوند متعال پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را ياد كرده، ابو بكر را نيز ياد نموده و او را دومين نفر قرار داده كه فرمود: ثانِيَ اثنَيْنِ. و يعجبني هنا نقل كلام الشيخ المفيد أبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان «طاب ثراه» قال الشيخ الجليل أحمد بن أبي طالب الطبرسي في كتاب الإحتجاج:
- حدّث الشيخ أبو عليّ الحسن بن محمّد الرقّي بالرملة، في شوّال سنة ثلاث و عشرين و أربعمائة، عن الشيخ المفيد أبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان (رض) أنّه قال: رأيت في المنام سنة من السنين كأنّي قد اجتزت في بعض الطرق فرأيت حلقة دائرة فيها ناس كثير، فقلت: ما هذا؟ قالوا: هذه حلقة فيها رجل يقصّ، فقلت: من هو؟ قالوا: عمر بن الخطّاب، ففرّقت الناس، و دخلت الحلقة، فإذا أنا برجل يتكلّم على الناس بشيء لم احصّله، فقطعت عليه الكلام، و قلت: أيّها الشيخ، أخبرني ما وجه الدلالة على فضل صاحبك أبي بكر عتيق بن أبي قحافة من قول اللّه تعالى: ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ؟ فقال: وجه الدلالة على فضل أبي بكر من هذه الآية في ستّة مواضع:
- الأوّل: أنّ اللّه تعالى ذكر النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم، و ذكر أبا بكر فجعله ثانيه: فقال: ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ.
- دوم: اينكه آن دو را به عنوان اينكه در يكجا باهم بودهاند، توصيف كرده و الفت داده است كه فرمود: إِذْ هُما فِي الْغارِ. و الثاني: أنّه وضعهما بالاجتماع في مكان واحد، لتأليفه بينهما، فقال: إِذْ هُما فِي الْغارِ.
- سوم: اينكه ابو بكر را به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله اضافه نموده به اينكه مصاحبتش را ذكر كرده تا بين آن دو را در اين رتبه جمع فرموده باشد كه: إِذْ يقُولُ لِصاحِبِهِ. و الثالث: أنّه أضاف إليه بذكر الصحبة، ليجمعه بينهما بما يقتضي الرتبة فقال: إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ.
- چهارم: اينكه از مهر و عطوفت پيغمبر نسبت به او ياد شده، چون مرتبهاش اقتضاى اين عنايت را دارد كه فرمود: لا تَحْزَنْ. و الرابع: أنّه أخبر عن شفقة النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم و رفقه به لموضعه عنده، فقال: لا تَحْزَنْ.
- پنجم: اينكه او را خبر داد كه خداوند بهطور مساوى با آن دو است، يار و مدافع ايشان كه فرمود: إِنَّ اللَّهَ مَعَنا. و الخامس: أنّه أخبر أنّ اللّه معهما على حدّ سواء ناصرا لهما، و دافعا عنهما فقال: إِنَّ اللَّهَ مَعَنا.
- ششم: اينكه خبر داده كه آرامش بر ابو بكر نازل شد، زيرا كه هيچگاه آرامش از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله جدا نمىشود، و فرمود: فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ. و السادس: أنّه أخبر عن نزول السكينة على أبي بكر، لأنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لم تفارقه السكينة قطّ،
- اينها شش موضع است كه از آيه غار بر فضل ابو بكر دلالت دارد، كه نه تو و نه غير تو نمىتواند كسى در آنها طعن نمايد. فقال: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ فهذه ستّة مواضع تدلّ على فضل أبي بكر من آية الغار، لا يمكنك، و لا لغيرك الطعن فيها.
- به او گفتم: سخنت در استدلال براى دوستت بيان شد، و من به يارى خداوند تمام آنچه آوردى همچون خاكسترى كه روز طوفانى باد بر آن بوزد، خواهم ساخت. فقلت له: حبّرت بكلامك في الاحتجاج لصاحبك عنه، و إنّي بعون اللّه سأجعل جميع ما أتيت به كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ. «1»
- اينكه گفتى: خداوند متعال پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را ياد كرد و ابو بكر را دومى نسبت به آن حضرت قرار داد، اين خبر دادن از شماره است كه دو نفر بودهاند، و اين فضيلتى نيست و ما بهطور بديهى أمّا قولك: إنّ اللّه تعالى ذكر النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم و جعل أبا بكر ثانيه، فهو إخبار عن العدد، لعمري لقد كانا اثنين، فما في ذلك من الفضل؟! مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 425
- مىبينيم كه يك مؤمن با مؤمن ديگر يا يك مؤمن با يك كافر مىشود دو تا، و ذكر شماره هيچگونه ارزشى ندارد كه بر آن تكيه كردى. و نحن نعلم ضرورة أنّ مؤمنا و مؤمنا، أو مؤمنا و كافرا، اثنان، فما أرى لك في ذكر العدد طائلا تعتمده.
- و امّا اينكه گفتى: خداوند آندو را چنين توصيف كرده كه در يكجا (در غار) باهم جمع شدهاند اين نيز مانند سابق هيچ فضيلتى را دلالت ندارد، زيرا كه همانند شمارش كه مىتوان مؤمن و كافر را در شماره جمع كرد، همچنين ممكن است مؤمن و كافر يكجا جمع گردند، و نيز مسجد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله از غار باشرافتتر است، باوجوداين، مؤمنين و منافقين و كافرين احيانا در آن جمع مىشدند، و در همين باره خداوند مىفرمايد: فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ* عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ؛[1] [اى رسول ما] چه شده كه كافران به سرعت به جانبت مىشتابند و از راست و چپ پراكنده مىشوند. و أمّا قولك: إنّه وصفهما بالاجتماع في المكان فإنّه كالأوّل، لأنّ المكان يجمع المؤمن و الكافر، كما يجمع العدد المؤمنين و الكفّار، و أيضا فإنّ مسجد النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم أشرف من الغار، و قد جمع المؤمنين و المنافقين و الكفار، و في ذلك قول عزّ و جلّ: فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ* عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ «2»
- و نيز كشتى نوح عليه السّلام، پيغمبر و شيطان و چهارپايان را دربر داشت، بنابراين مكان بر فضيلتى كه گفتى دلالت ندارد. و أيضا فإنّ سفينة نوح قد جمعت النبيّ و الشيطان و البهيمة و الكلب، و المكان لا يدلّ على ما أوجبت من الفضيلة،
- و اينكه گفتى: با ذكر مصاحبت، ابو بكر را به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله اضافه نمود، از دو فضيلت سابق هم ضعيفتر است، زيرا كه عنوان صحبت بر مؤمنان و كافران صدق مىكند، و دليل بر اين فرموده خداى تعالى است كه: قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا؛[2] رفيقش در مقام محاوره به او گفت: آيا كفر ورزيدهاى به كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد آنگاه تو را مردى كامل ساخت. فبطل فضلان. و أمّا قولك: إنّه أضافه إليه بذكر الصحبة، فإنّه أضعف من الفضلين الأوّلين لأنّ اسم الصحبة يجمع المؤمن و الكافر، و الدليل على ذلك قوله تعالى: قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا «3»
- و نيز عنوان صحبت بر انسان و حيوان هردو اطلاق مىشود، دليل بر اين، گفتار عرب است- كه قرآن به زبان آنها نازل شده و خداوند- عزّ و جلّ- مىفرمايد: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قوْمِهِ؛[3] و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم جز به زبان قوم خودش- و أيضا فإنّ اسم الصحبة تطلق بين العاقل و بين البهيمة، و الدليل على ذلك من كلام العرب، الّذي نزل القرآن بلسانهم، فقال اللّه عزّ و جلّ: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ «4»
- اينكه الاغ را صاحب خواندهاند، شاعر گويد: أنّهم قد سمّوا الحمار صاحبا فقالوا: إنّ الحمار مع الحمار مطيّة ..... فإذا خلوت به فبئس الصّاحب
- حقّا كه الاغ با الاغ ديگر همسفر خوبى است، ولى هنگامى كه من با الاغ تنها مىمانم بد رفيقى است. إنّ الحمار مع الحمار مطيّة فإذا خلوت به فبئس الصاحب
- و نيز جماد را با موجود زنده صاحب خواندهاند، مثلا درباره شمشير گفتهاند: و أيضا قد سمّوا الجماد مع الحيّ صاحبا، قالوا ذلك في السيف شعرا: زرت هندا و ذاك غير اختيان و معي صاحب كتوم اللسان «5» زرت هندا و ذاك غير اختيان..... و معي صاحب كتوم اللّسان .....به ديدار [معشوقهام] هند رفتم درحالىكه هيچ بيمناك نبودم، و حال آنكه با من همراهى بود زبانبسته [اشاره به خنجر يا حربه ديگر است]. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 426
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ