-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏1،: ص: 431 و اين وجه را از يكى از دوستان خاصّ خود استفاده نمودم.

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                           

 صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏: ص: 431

  1. و اين وجه را از يكى از دوستان خاصّ خود استفاده نمودم. و هذا ممّا استفدناه من بعض خصيّصي الأصحاب، فتح اللّه له الخير في كلّ باب.
  2. 2- مسأله بداء: دومين مطلبى كه از حديث مورد بحث استفاده مى‏شود؛ وقوع بداء در بعضى از مقدّرات است، بسيارى از روايات نيز بر اين مسأله دلالت دارد بلكه از ضروريات مذهب اماميّه است كه مخالفين، آن‏ها را به اين عنوان (- اعتقاد به بداء) مى‏شناسند. البته تشريح و تفصيل اين مطلب از محلّ بحث كتاب خارج است لذا به‏طور خلاصه اين مطلب را براساس استفاده از اخبار و سخنان علما مى‏آوريم. الأمر الثاني: ممّا يستفاد من ذاك الحديث الشريف هو وقوع البداء في بعض المقدّرات، و يدلّ عليه أيضا كثير من الروايات، بل هو من جملة الضروريّات عند الإماميّة، بل هو ممّا يعرفون بالإعتقاد به عند مخالفيهم، و ذكر هذه المسألة تفصيلا خارج عمّا نحن بصدده، فلنذكر خلاصة ما استفدناه من الأخبار و كلام العلماء الأخيار:
  3. مى‏گويم: منظور از بداء آن است كه خداوند- عزّ و جلّ- چيزى را تقدير كند، و سپس خلاف آن را مقدّر نمايد. و اين از نظر عقل ممكن و از جهت نقل واقع شده است، به خاطر عموم و دوام قدرت خداوند، و به جهت دلالت آيات قرآن و احاديث متواتره بر آن. فنقول: إنّ المراد بالبداء هو أن يقدّر اللّه عزّ و جلّ شيئا، ثمّ يقدّر خلافه و هذا أمر ممكن عقلا و واقع نقلا، لعموم قدرته تعالى و دوام قدرته، و لدلالة الآيات القرانيّة و الأخبار المتواترة، ‏
  4. و علّت اين‏كه مخالفين آن را انكار كرده‏اند اين‏كه: به گمانشان اين امر مستلزم آن است كه خداوند- عزّ و جلّ- نسبت به امر دوم جاهل باشد. و إنّما أنكره المخالفون زعما منهم أنّ ذلك يستلزم أن يكون اللّه عزّ و جلّ جاهلا ..مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 431
  5. و از مصلحت آن غافل، (تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا؛) خداوند بسى برتر از اين پندار جاهلانه است. لذا در ردّ اين گمانشان در حديث صحيحى از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: در هيچ چيزى براى خداوند بداء نمى‏شود مگر اين‏كه پيش از اين‏كه بداء بشود، در علم او بوده است. و به همين معنى اخبار متعددى در اصول كافى و توحيد صدوق و بحار و غير اين‏ها آمده است. بالأمر الثاني غافلا عن مصلحته، تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا،
  6. 787- و لهذا ورد في ردّ زعمهم هذا، في الصحيح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: ما بدا للّه في شي‏ء إلّا كان في علمه قبل أن يبدو له «1» و في معناه أخبار عديدة مرويّة في اصول الكافي، و توحيد الصدوق، و البحار و غيرها. «2»

 

  1. و تحقيق مطلب به گونه‏اى كه پرده‏هاى پندار را از روى فهم‏ها بردارد اين‏كه: به‏طورى‏كه در اخبار وارد شده، امور بر دو قسم است: محتوم و موقوف. محتوم چيزى است كه تحقق يافتن آن- از لحاظ وجود يا عدم- متوقف و وابسته به چيزى نباشد، بلكه خداوند آن را امضا و حتم نموده و به قلم قضا نوشته است. و منظور از موقوف امورى است كه وجود يا عدم آن‏ها در علم الهى مربوط و متوقف بر حصول يا انتفاء چيزى باشد. موقوف نيز بر دو گونه است: و تحقيق الكلام في ذلك بحيث يرتفع غواشي الأوهام عن وجوه الأفهام أن يقال: إنّ الامور كما ورد في الأخبار على قسمين: محتومة، و موقوفة. و المراد بالمحتومة: ما لا يكون تحقّقها وجودا أو عدما موقوفا على شي‏ء بل قضاها اللّه تعالى و أمضاها و حتمها، و بالموقوفة: ما يكون وجودها أو عدمها موقوفا في علم اللّه تعالى على حصول شي‏ء أو انتفاء شي‏ء. و هذا القسم أيضا على قسمين:
  2. گونه اوّل: آن‏كه خداوند متعال براى پيغمبران يا فرشتگان يا اولياى خود موقوف بودنش را بيان كرده باشد. أحدهما: ما بيّن اللّه تعالى لأنبيائه أو ملائكته أو أوليائه عليهم السّلام  كونه موقوفا.
  3. گونه دوم: آن‏كه براى آن‏ها بيان نكرده باشد، بلكه به نظر آن‏ها محتوم است درصورتى‏كه در علم خداوند- عزّ و جلّ- موقوف مى‏باشد. و الثاني: ما لم يبيّن لهم ذلك، بل هو محتوم في نظرهم و علمهم، و لكنّه موقوف في علم اللّه عزّ و جلّ،
  4. بدائى كه ما به آن معتقديم و روايات نقل‏شده از ائمه اطهار عليهم السّلام  بر آن دلالت دارد مربوط به همين دو گونه است نه قسم اوّل، و همان‏طوركه مى‏بينيد مستلزم جهلى براى خداوند نيست. و البداء الّذي نقول به و دلّت عليه الروايات المرويّة عن أئمّتنا عليهم السّلام  إنّما هو في هذين القسمين، دون القسم الأوّل، و هذا كما ترى لا يستلزم جهلا للّه سبحانه،
  5. مثال اين مطلب چنين است كه خداوند سبحان مقدّر فرمايد كه فلان آدم بيست سال زنده بماند اگر صله رحم بجاى نياورد، ولى اگر صله رحم بجاى آورد سى سال عمر كند. در اين‏جا خداوند عمر اين شخص را بيست سال تقدير فرموده و اگر به شرطى كه قرار داده باشد عمل نمايد ده سال به عمرش افزوده مى‏شود. پس زياد شدن ده سال بداء در آن مقدّر- يعنى بيست سال- است، و خداوند متعال هم از ازل اين را مى‏دانست، ولى در اين متوقف كردن بر شرط خاص حكمت‏هاى ارزنده‏اى هست، و مقدّر الهى- كه مربوط به شرطى بوده- هنگامى ظاهر مى‏شود كه شرطش محقّق شده باشد درحالى‏كه قبلا بر ما مخفى بوده است. و مثال ذلك: أن يقدّر اللّه سبحانه أن يعيش زيد عشرين سنة إن لم يصل رحمه، و يعيش ثلاثين سنة إن وصل رحمه، فإنّه تعالى قدّر العشرين، فإذا عمل زيد بالشرط الموقوف عليه زيد في عمره عشر سنين، فزيادة العشرة بداء في تقدير العشرين، و اللّه تعالى كان عالما بذلك من أزل الآزال، لكن في ذلك التوقيف حكم جليلة لتقدير الخالق المتعال، فظهور ما قدّره اللّه تعالى مشروطا عند تحقّق شرطه و قد خفي علينا يسمّى بداء، فتدبّر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 432
  6. و با اين بيان نحوه جمع بين دسته‏هاى مختلف اخبار معلوم شد كه: و بهذا البيان اتّضح وجه الجمع بين طوائف من الأخبار:
  7. دسته‏اى از آن‏ها دلالت دارد كه بداء در آنچه علم آن به پيغمبران رسيده واقع نمى‏شود. 788- منها: ما دلّ على أنّ البداء لا يقع فيما يصل علمه إلى الأنبياء،
  8. چنان‏كه در اصول كافى از فضيل بن يسار آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام مى‏فرمود: علم بر دو گونه است: علمى نزد خداوند مخزون است كه احدى از مخلوق را از آن مطّلع نساخته، و علمى ديگر را به فرشتگان و پيغمبرانش تعليم فرموده، پس آنچه به ملائكه و پيغمبرانش تعليم فرموده واقع مى‏شود، و خود و فرشتگان و پيغمبرانش را تكذيب نمى‏نمايد، و آن علمى كه نزد خودش مخزون است آنچه مى‏خواهد پيش مى‏آورد و آنچه بخواهد تأخير مى‏اندازد و آنچه بخواهد ثابت مى‏كند.. مثل ما روي في اصول الكافي: عن الفضيل بن يسار، قال:
  9. سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: العلم علمان، فعلم عند اللّه مخزون لم يطّلع عليه أحد من خلقه، و علم علّمه ملائكته و رسله، فما علّمه ملائكته و رسله فإنّه سيكون، لا يكذّب نفسه، و لا ملائكته و لا رسله، و علم عنده مخزون، يقدّم منه ما يشاء و يؤخّر منه ما يشاء و يثبت ما يشاء. «1»
  10. و دسته‏اى ديگر بر وقوع بداء در آنچه علم آن به پيغمبران و فرشتگان رسيده هم دلالت دارد مانند خبر دادن عيسى عليه السّلام به مردن عروسى كه به خانه شوهرش مى‏بردند ولى نمرد و خلاف آن ظاهر شد، و خبر دادن ملك الموت به داوود عليه السّلام به مرگ جوانى كه نزد او نشسته بود پس از هفت روز، ولى نمرد و خداوند سى سال مرگش را به تأخير انداخت به خاطر اين‏كه داوود عليه السّلام او را رحم كرد، و خبر دادن خداوند متعال به حضرت نوح عليه السّلام چند بار هلاكت قومش را، سپس تأخير افتادن آن و خبر دادن خداوند- عزّ و جلّ- به يونس عليه السّلام كه در روز معيّن قومش هلاك خواهند شد، سپس خداوند توبه آن‏ها را پذيرفت و غير اين‏ها. و منها: ما دلّ على وقوع البداء فيما يصل علمه إلى الملائكة و الأنبياء أيضا مثل: إخبار عيسى بموت المرأة الّتي كانت تزفّ إلى زوجها، ثمّ لم تمت و ظهر خلافه «2» و إخبار ملك الموت داود بموت شابّ جالس عنده بعد سبعة أيّام‏ ثمّ لم يمت، و زاد اللّه في أجله ثلاثين سنة لرحمة داود لهذا الشابّ «3»
  11. و إخبار اللّه تعالى نوحا بهلاك قومه مرّات ثمّ أخّر ذلك «4» و إخباره عزّ و جلّ نبيّه يونس بهلاك قومه في اليوم المعيّن، ثمّ تاب اللّه عليهم «5» إلى غير ذلك.
  12. وجه جمع بين اين دو دسته از روايات اين‏كه: منظور در روايت سابق آن است كه خداوند- عزّ و جلّ- پيغمبرش را از واقع شدن امرى مطلع سازد و به او خبر دهد كه اين امر حتمى و غير قابل تغيير است، مثل اخبارى كه درباره خروج سفيانى- لعنه اللّه- پيش از قيام حضرت قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- وارد شده است. و وجه الجمع بين الطائفتين أن يكون المراد بما ذكره مولانا الصادق عليه السلام في الرواية السابقة أن يخبر اللّه عزّ و جلّ نبيّه بوقوع أمر و يخبره بأنّه من المحتوم الّذي لا يغيّر، مثل الأخبار الواردة في خروج السفيانيّ الملعون قبل قيام القائم عجّل اللّه تعالى فرجه. «6»

 

  1. و مراد از دسته دوم آن است كه خداى تعالى پيامبرش را مثلا از امرى باخبر سازد، اما براى او بيان نكند كه محتوم است يا موقوف، كه ظاهر اين امر آن است كه محتوم باشد، چون موقوف بودن آن بيان نشده، پس ممكن است در آن بداء واقع گردد، زيرا كه نزد خداوند- عزّ و جلّ- بر امرى متوقف است كه آن را براى پيغمبر بيان ننموده، بلكه نزد خودش مخزون است و اين مستلزم دروغ يا تكذيبى هم نيست.  و يكون المراد بالطائفة الثانية أن يخبر اللّه تعالى نبيّه مثلا بأمر و لم يبيّن له كون ذلك محتوما أو موقوفا في علم اللّه تعالى على شي‏ء، فهذا الأمر ظاهره يكون محتوما، إذ لم يبيّن له كونه موقوفا، فيمكن أن يقع فيه البداء، لكونه موقوفا عند اللّه عزّ و جلّ على أمر لم يظهره للنبيّ، بل هو مخزون عنده، و لا يستلزم وقوع خلافه كذبا و لا تكذيبا. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 433
  2. شيخ طوسى رحمه اللّه به اين وجه بين آن اخبار را جمع كرده، و مجلسى رحمه اللّه نيز در دو كتابش مرآة العقول و بحار الانوار همين نظر را نزديك به واقع دانسته است. مى‏گويم: چند روايت هم بر جمع يادشده دلالت دارد از جمله: و بهذا الوجه جمع الشيخ (ره) بين تلك الأخبار و استقربه المجلسي (ره) في كتابيه المرآة و البحار. أقول: و يشهد للجمع المذكور عدّة روايات:
  3. در الاحتجاج از امير مؤمنان على عليه السّلام است كه فرمود: اگر يك آيه در كتاب خدا نبود از آنچه خواهد بود و آنچه شدنى است تا روز قيامت شما را خبر مى‏دادم، آن آيه اين است: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ؛ خداوند آنچه را خواهد محو و آنچه را خواهد اثبات مى‏كند و نزد او است اصل كتاب [لوح محفوظ].[1] 789- منها: ما عن الإحتجاج: عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال: لو لا آية في كتاب اللّه لأخبرتكم بما كان، و ما يكون، و ما هو كائن إلى يوم القيامة، و هي هذه الآية: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ‏.
  4. در روايت ديگرى از حضرت رضا عليه السّلام است كه فرمود: ابو عبد اللّه (صادق) و ابو جعفر (باقر) و علىّ بن الحسين و حسين بن على و على بن ابى طالب عليهم السّلام  گفته‏اند: اگر يك آيه در كتاب خدا نبود به آنچه تا روز برپايى قيامت خواهد بود شما را خبر مى‏داديم: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ .... 790- و في رواية اخرى: عن الرضا عليه السّلام قال: قال أبو عبد اللّه، و أبو جعفر و عليّ بن الحسين، و الحسين بن عليّ، و الحسن بن عليّ، و عليّ بن أبي طالب: و اللّه لو لا آية في كتاب اللّه حدّثناكم بما يكون إلى أن تقوم الساعة: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ ....
  5. و با اين بيان نحوه جمع بين دو دسته ديگر از اخبار نيز معلوم مى‏شود كه دسته‏اى مى‏گويد: و اتّضح بالبيان المذكور وجه الجمع بين طائفتين اخريين من الأخبار أيضا:
  6. بداء در امر محتوم واقع نمى‏شود- چنان‏كه گفتيم- همان‏طوركه در بحار از عيّاشى از فضيل آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام مى‏فرمود: از جمله امور، امورى حتمى است كه ناگزير خواهد آمد، و از جمله امور امورى هست كه نزد خداوند موقوف است، آنچه از آن‏ها را مى‏خواهد جلو مى‏اندازد، و آنچه را بخواهد محو مى‏كند و آنچه مى‏خواهد ثبت مى‏نمايد، احدى را از آن- يعنى موقوف- مطلع نساخته است، و امّا آنچه را كه پيامبران خبر آورده‏اند شدنى است، نه خودش را تكذيب مى‏كند و نه پيغمبرش و نه فرشتگانش را. إحداهما تدلّ على أنّ البداء لا يقع في المحتوم كما ذكرنا:791- مثل ما في البحار، عن العيّاشي: عن الفضيل قال:سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: من الامور امور محتومة كائنة لا محالة، و من الامور اّمور موقوفة عند اللّه، يقدّم فيها ما يشاء، و يمحو ما يشاء و يثبت منها ما يشاء لم يطلع على ذلك أحدا، يعني الموقوفة، فأمّا ما جاءت به الرسل فهي كائنة، لا يكذّب نفسه و لا نبيّه و لا ملائكته.
  7. و دسته ديگر دلالت مى‏كند كه در محتوم نيز بداء واقع مى‏گردد، مانند حديثى كه در غيبت شيخ نعمانى به سند خود از ابو هاشم داوود بن قاسم جعفرى آورده كه گفت: در خدمت حضرت ابو جعفر محمد بن على الرضا عليه السّلام بوديم. سخن از سفيانى به ميان آمد و اين‏كه در روايت است كه امر او از محتوم است. من به حضرت ابو جعفر عليه السّلام عرض كردم: آيا براى خداوند در امر محتوم بداء مى‏شود؟ فرمود: آرى! عرض كرديم: پس مى‏ترسيم در قائم عليه السّلام نيز براى خداوند بداء حاصل شود. فرمود: قائم از ميعاد است و خداوند برخلاف وعده‏اش كارى نمى‏كند.[2] 792- و الاخرى تدلّ على وقوع البداء في المحتوم أيضا مثل في ما في غيبة الشيخ النعماني: بإسناده عن أبي هاشم داود بن قاسم الجعفري، قال: كنّا عند أبي جعفر محمّد بن عليّ الرضا عليه السّلام فجرى ذكر السفياني، و ما جاء في الرواية من أنّ أمره من المحتوم، فقلت لأبي جعفر عليه السّلام: هل يبدو للّه في المحتوم؟ قال: نعم، قلنا له: فنخاف أن يبدو للّه في القائم. فقال: إنّ القائم من الميعاد، و اللّه لا يخلف الميعاد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 434
  8. وجه جمع اين‏كه، دسته اوّل ناظر به امورى است كه خداوند متعال حتمى‏بودن آن را خبر داده، پس تغيير دادن آن‏ها تكذيب خودش و فرشتگان و پيامبرانش مى‏باشد. و وجه الجمع، أن تكون الطائفة الاولى ناظرة إلى ما أخبر اللّه تعالى بحتميّته فتغييره تكذيب لنفسه و لملائكته و أنبيائه،
  9. و دسته دوم ناظر به امورى است كه خداوند حتمى بودن يا موقوف بودن آن‏ها را خبر نداده است و مشيّت دارد، ولى چون خبر دادن به چيزى بدون بيان اين‏كه موقوف است ظهور در حتمى بودن آن دارد، از آن‏ها به محتوم تعبير شده است. و الثانية ناظرة إلى ما لم يخبر اللّه تعالى بكونه محتوما، و لا بكونه موقوفا، فله المشيّة في ذلك إلّا أنّ الإخبار بشي‏ء من دون بيان كونه موقوفا لمّا كان ظاهرا في الحتميّة سمّي محتوما.
  10. و در اين حديث اشاره‏اى هم به اين معنى هست، امام جواد عليه السّلام علّت واقع نشدن بداء را در امر قائم عليه السّلام چنين فرمود: قائم از ميعاد است و خداوند برخلاف وعده‏اش كارى نمى‏كند. و في هذا الحديث أيضا إشعار بهذا المطلب، فإنّه عليه السّلام علّل عدم وقوع البداء في أمر القائم عليه السّلام بكونه من الميعاد، و اللّه سبحانه صرّح بأنّه لا يخلف الميعاد.
  11. خلاصه اين‏كه: مراد از محتوم در اين خبر آن است كه به حسب ظاهر اخبار حتمى باشد چون متوقف بودنش بر چيزى بيان نشده پس تغيير دادن آن ضررى ندارد، و منظور از محتومى كه در آن بداء واقع نمى‏شود، آن است كه حتمى بودنش تصريح شده و اين تغيير و تبديلى ندارد، زيرا كه تبديل آن، تكذيب خود و پيغمبران و فرشتگان خداوند است. و اين مطلب را خداوند سبحان به بركت مولايم صاحب الزمان عليه السّلام به من الهام فرمود و نديده‏ام كسى پيش از من اين نكته را گفته باشد. و الحاصل: أنّ المراد بالمحتوم في هذا الخبر هو ما كان محتوما بحسب ظاهر الأخبار لعدم بيان كونه موقوفا على شي‏ء فتغييره ممّا لا ضير فيه. و المراد بالمحتوم الّذي لا يقع فيه البداء هو ما صرّح بحتميّته، و أنّه لا يتغيّر و لا يتبدّل، فتبديله تكذيب لنفسه و لأنبيائه و ملائكته، و هذا ممّا ألهمني اللّه سبحانه ببركة مولاي صاحب الزمان عليه السّلام و لم أعثر على من سبقني إليه.
  12. و يكى از محدثين بين اين خبر و اخبار ديگرى كه دلالت مى‏كند، بداء در محتوم واقع نمى‏شود، نحوه ديگرى جمع كرده كه به نظر من خالى از اشكال نيست، بهتر آن است كه تمام سخن وى را نقل كنيم سپس اشكالاتى كه به نظر قاصر رسيده بيان نمايم. ثمّ إنّ بعض المحدّثين قد جمع بين هذا الخبر و الأخبار الدالّة على أنّه لا يقع البداء في المحتوم بنحو آخر لا يخلو عندي عن النظر، و الأولى أن ننقل كلامه بتمامه ثمّ نذكر ما يتوجّه عليه بحسب النظر القاصر:
  13. محدّث مزبور- كه خداوند مقامش را عالى‏تر گرداند- در اواخر باب يازدهم كتابش- النجم الثاقب- چنين گفته: غير ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن بن على المهدى- صلوات اللّه عليه- (كه حال از عمر شريفش هزار و چهل سال و چيزى مى‏گذرد) كه خواهد شد و تبديل و خلفى در او نخواهد شد، مابقى آنچه رسيده از آيات و علامات پيش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغيير و تبديل و تقديم و تأخير و تأويل به چيز ديگر كه از اهل بيت عصمت عليهم السّلام  رسيده باشد، هست. قال أعلى اللّه مقامه في أواخر الباب الحادي عشر من كتابه المسمّى بالنجم الثاقب، ما لفظه: «غير ظهور و خروج حضرت حجّة بن الحسن بن عليّ‏  المهديّ، صلوات اللّه عليه- كه حال از عمر شريفش هزار و چهل سال و چيزى ميگذرد- كه خواهد شد، و تبديل و خلفى در او نخواهد شد ما بقى آنچه رسيده از آيات و علامات پيش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغيير و تبديل، و تقديم و تأخير و تأويل بچيز ديگر كه از اهل بيت عصمت عليهم السّلام رسيده باشد هست،
  14. حتى آن‏ها كه در شمار محتوم ذكر شده، چه ظاهرا مراد از محتوم در آن اخبار نه آن است كه هيچ قابل تغيير نباشد، و ظاهر همان را كه فرمودند به همان نحو بيايد، بلكه مراد (و اللّه يعلم) مرتبه‏اى است از تأكيد در آن، كه منافاتى با تغيير در مرحله‏اى از انحاى آن وجود نداشته باشد، و مؤيد اين مقال است: آنچه شيخ نعمانى در غيبت خود از ابى هاشم داوود بن قاسم جعفرى روايت كرده ...[3]- سپس ترجمه روايت يادشده را آورده است-. حتّى آنها كه در شمار محتوم ذكر شده، چه ظاهرا مراد از محتوم در آن اخبار نه آنستكه هيچ قابل تغيير نباشد، و ظاهر همانيرا كه فرمودند بهمان نحو بيايد، بلكه مراد «و اللّه يعلم»: مرتبه‏ايست از تاكيد در آن، كه منافاتى با تغيير در مرحله‏اى از انحاء وجود آن نداشته باشد، و مؤيّد اين مقال است آنچه شيخ نعمانى در غيبت خود از أبي هاشم داود بن قاسم جعفرى روايت كرده»
  15. ثمّ ذكر ترجمة الرواية الّتي ذكرناها رقم 792. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 435
  16. مى‏گويم: اين سخن از چند جهت قابل بحث و مناقشه است: أقول: إنّ هذا الكلام قابل للمناقشة من وجوه:
  17. اول اين‏كه جزم كردن به اين‏كه تمام علائم ظهور قابل تغيير است با روايات بسيار بلكه متواترى كه تصريح دارند بعضى از آن‏ها محتوم است كه تغيير و تبديلى در آن نيست، منافات دارد، الأوّل: أنّ الجزم بكون جميع العلائم قابلة للتغيير ينافي الروايات الكثيرة بل المتواترة المصرّحة بكون بعضها من المحتوم الّذي لا يتغيّر و لا يتبدّل:
  18. از جمله اين روايات آن‏كه: نعمانى از عبد الملك بن اعين آورده كه گفت: نزد حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام بودم. پس ذكر قائم عليه السّلام به ميان آمد، به آن حضرت عرض كردم: اميدوارم كه اين امر به زودى واقع شود و سفيانى هم نباشد. فرمود: خير، به خدا اين از محتوم است كه ناگزير بايد بشود. 793- منها: ما رواه النعماني في كتابه: عن عبد الملك بن أعين قال: كنت عند أبي جعفر عليه السّلام فجرى ذكر القائم، فقلت له: أرجو أن يكون عاجلا، و لا يكون سفياني، فقال عليه السّلام: لا و اللّه، إنّه لمن المحتوم الّذي لا بدّ منه.
  19. و نيز نعمانى به سند خود از حمران بن اعين از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام درباره آيه شريفه:قَضى‏ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ؛[4]  794- و منها: ما رواه النعماني (ره) أيضا: بإسناده عن حمران بن أعين، عن أبي جعفر عليه السّلام في قوله تعالى: ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ‏[5]
  20. اجلى تقدير كرد و اجلى نام برده شده نزد او. فرمود: اين‏ها دو اجل هستند يك اجل محتوم، و اجل ديگر موقوف است. حمران به آن حضرت عرضه داشت: محتوم چيست؟ فقال: إنّهما أجلان: أجل محتوم، و أجل موقوف، فقال له حمران: ما المحتوم؟ قال عليه السّلام: الّذي لا يكون غيره، قال: و ما الموقوف؟

 

  1. فرمود: آن است كه غير از آن نمى‏شود. عرض كرد: موقوف چيست؟ فرمود: آن است كه خداوند را در آن مشيّت هست. حمران گفت: من اميدوارم اجل سفيانى از موقوف باشد. امام باقر عليه السّلام فرمود: خير، به خدا اين از محتوم است.[6] قال عليه السّلام: الّذي للّه فيه المشيّة، قال حمران: إنّي لأرجو أن يكون أجل السفياني من الموقوف، فقال أبو جعفر عليه السّلام: لا و اللّه، إنّه لمن المحتوم.[7]
  2. و از فضيل بن يسار از حضرت امام باقر عليه السّلام آورده كه فرمود: به تحقيق كه امورى موقوف هست و امورى محتوم، و البته سفيانى از امور محتوم است كه ناگزير بايد بيايد.[8] 795- و منها: ما رواه أيضا عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السّلام قال:إنّ من الامور امورا موقوفة، و امورا محتومة، و إنّ السفيانيّ من المحتوم الّذي لا بدّ منه.[9]
  3. همچنين به سند خود از خلّاد صائغ آورده كه حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود: سفيانى، ناگزير خواهد آمد. 796- و منها: ما رواه بإسناده عن خلّاد الصائغ، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّه قال: السفياني لا بدّ منه.[10]
 

 

[2] . غيبت نعمانى: 162.

[3] . النجم الثاقب: 477.

[4] . سوره انعام، آيه 2.

[5] الأنعام: 2.

[6] . غيبت نعمانى: 161.

[7] غيبة النعماني: 301 ح 5، عنه البحار: 52/ 249 ح 133، و البرهان: 2/ 400 ح 4.

[8] . غيبت نعمانى: 161.

[9] غيبة النعماني: 301 ح 6، عنه البحار: 52/ 249 ح 134.

[10] غيبة النعماني: 302 ح 7، عنه البحار: 52/ 249 ح 135.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید