«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج1،: ص: 436
- و صدوق در كمال الدين به سند خود از ابو حمزه ثمالى آورده كه گفت: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام مىفرمود: خروج سفيانى از محتوم است. فرمود: آرى. 797- و منها: ما رواه الصدوق في كمال الدين: بإسناده عن أبي حمزة الثمالي، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: إنّ أبا جعفر عليه السّلام كان يقول:
- إنّ خروج السفيانيّ من الأمر المحتوم، قال: نعم
- عرض كردم: از محتوم است؟ فرمود: آرى، و اختلاف بنى العباس از محتوم است و قتل نفس زكيّه نيز از محتوم است و خروج قائم عليه السّلام نيز از محتوم است.[1] [فقلت: من المحتوم؟ قال لي: نعم] و اختلاف بني العبّاس من المحتوم، و قتل النفس الزكيّة من المحتوم، و خروج القائم عليه السّلام من المحتوم ...، الخبر.[2] مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 436
- و در بحار از قرب الاسناد به سند خود از على بن اسباط است كه گفت: به حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام عرض كردم: فدايت شوم، ثعلبة بن ميمون از على بن المغيره از زيد عمى برايم گفت كه حضرت على بن الحسين عليهما السلام فرموده است: قائم ما در يكى از سالها براى اداى كامل حقوق مردم قيام خواهد كرد. 798- و منها: ما في البحار، عن قرب الإسناد: بإسناده عن عليّ بن أسباط، قال: قلت لأبي الحسن عليه السّلام: جعلت فداك، إنّ ثعلبة بن ميمون حدّثني عن عليّ بن المغيرة، عن زيد القمّي، عن عليّ بن الحسين عليه السّلام قال: يقوم قائمنا لموافاة الناس سنة،
- امام كاظم عليه السّلام فرمود: قائم بدون سفيانى قيام كند؟ بهدرستى كه امر قائم عليه السّلام حتمى از خداوند است، و قائم نخواهد بود جز با بودن سفيانى. عرض كردم: قال عليه السّلام: يقوم القائم بلا سفياني؟! إنّ أمر القائم عليه السّلام حتم من اللّه، و أمر السفياني حتم من اللّه، و لا يكون قائم إلّا بسفياني،
- فدايت شوم، پس در اين سال است؟ فرمود: هرچه خدا خواهد، گفتم: آيا در دوران عمر من به حكومت مىرسد؟ فرمود: خدا هرچه خواهد انجام دهد.[3] قلت: جعلت فداك، فيكون في هذه السنة؟ قال: ما شاء اللّه،
- قلت: يكون في الّتي يليها؟ قال عليه السّلام: يفعل اللّه ما يشاء.[4]
- و نيز در بحار از غيبت شيخ طوسى به سند خود از محمد بن مسلم آورده كه گفت: شنيدم حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام فرمود: سفيانى پس از آنكه بر مناطق پنجگانه مسلط مىشود، به مقدار حمل يك زن زمامدارى مىكند، سپس فرمود: «استغفر اللّه» به مقدار حمل يك شتر حكومت خواهد كرد، و ماجراى او از محتوم است.[5] 799- و منها: ما في البحار أيضا عن غيبة الشيخ: بإسناده عن محمّد بن مسلم، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ السفياني يملك بعد ظهوره على الكور الخمس حمل امرأة، ثمّ قال عليه السّلام: استغفر اللّه حمل جمل، و هو من الأمر المحتوم،
- و اخبار ديگر كه تصريح دارد به اينكه سفيانى و بعضى ديگر از علائم ظهور محتوم است كه تغيير و تبديلى در آنها نيست. پس حكم كردن به اينكه تمام علامتهايى كه روايت شده قابل تغيير و تبديل است و يا تأويل كردن آن روايات، اجتهاد در مقابل نصّ است. الّذي لا بدّ منه.[6]إلى غير ذلك من الأخبار المصرّحة بكون السفياني و بعض آخر من العلامات من المحتومات، الّتي لا تتغيّر و لا تتبدّل.فالحكم بكون جميع العلامات المرويّة قابلة للتغيير، و تأويل تلك الروايات بما سمعت في كلامه اجتهاد في قبال النصّ.
- دوم: تغيير تمام علائم مستلزم نقض غرض است، و آن بر خداوند متعال محال مىباشد، زيرا كه غرض و منظور از قرار دادن علائم و نشانهها آن است كه مردم به وسيله آنها، امام غايب خود را بشناسند، و از هركسى كه به دروغ ادعاى امامت كند پيروى ننمايند. پس هرگاه تمام نشانهها تغيير كند، و هيچيك از آنها براى مردم آشكار نگردد نقض غرض لازم مىآيد، و اين بر خداوند محال است. و دليل بر اينكه قرار دادن علائم براى شناختن امام قائم عليه السّلام است- اضافه بر اينكه غرض عقلايى از نصب علائم همين است وگرنه نصب علائم لغو مىشود- اخبار بسيارى است از جمله: فرموده امام صادق عليه السّلام كه: ساكن باشيد تا وقتى كه آسمان و زمين آرام هستند.[7] الثاني: أنّ تغيير جميع العلائم يستلزم نقض الغرض، و هو محال على اللّه عزّ اسمه، لأنّ الغرض من جعل العلائم و نصب الدلائل أن يعرف الناس بذلك إمامهم الغائب صلوات اللّه عليه و عجّل اللّه فرجه، و لا يتّبعوا كلّ من يدّعي ذلك كذبا، فإذا تبدّل جميع العلامات، و لم يظهر لهم شيء منها لزم نقض الغرض و هو محال. و الدليل على كون نصب العلائم لمعرفة الإمام القائم- مضافا إلى أنّ ذلك هو الغرض العقلائي من نصب العلامة، و إلّا فنصب العلامة أمر لغو حينئذ- الأخبار الكثيرة: 800- منها: قول الصادق عليه السّلام: اسكنوا ما سكنت السماء و الأرض.[8]
- و فرموده حضرت رضا عليه السّلام كه: منظور حضرت ابى عبد اللّه (صادق عليه السّلام) كه «تا آسمان ساكن است» يعنى از ندا كردن به نام صاحب تو، و «تا زمين ساكن است» يعنى از فروبردن لشكر سفيانى.[9] و ... اخبار ديگرى كه ذكر آنها موجب طولانى شدن مطلب است، و روايات در غيبت نعمانى و كمال الدين و بحار و غير اينها آمده است. 801- و قول الرضا عليه السّلام: إنّما عنى أبو عبد اللّه عليه السّلام بقوله: ما سكنت السماء من النداء باسم صاحبك، و ما سكنت الأرض من الخسف بالجيش.إلى غير ذلك ممّا يوجب ذكره التطويل، و الروايات مذكورة في النعماني و كمال الدين و البحار و غيرها من كتب الأخبار.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 437
- سوم: تغيير علامتهايى كه حتمى بودن آنها تصريح شده سبب گمراهى و به اشتباه انداختن مردم است- چنانكه مخفى نيست- زيرا كه دانستى كه اينها نشانههايى براى شناخت قائم عليه السّلام قرار داده شدهاند. الثالث: أنّ تغيير العلامات المصرّحة بحتميّتها يوجب إضلال الناس و إغراءهم بالجهل، كما لا يخفى، لأنّها كما عرفت إنّما جعلت علامات لمعرفة القائم.
- اگر بگوييم: مىتوان از اين اشكال جواب داد به اينكه گمراهى در وقتى است كه راه شناخت امام عليه السّلام منحصر در همين نشانهها باشد و حال آنكه چنين نيست بلكه مىتوان با ديدن نشانههاى شخصى و ديدن معجزات و دلايلى كه جز از امام صادق نمىشود آن حضرت را شناخت، فإن قلت: يمكن الجواب عن هذه المناقشة بأنّ الإضلال إنّما يلزم لو كان طريق معرفته منحصرا في ظهور العلائم الآفاقيّة و ليس كذلك، بل يمكن معرفته بمشاهدة العلائم النفسيّة الشخصيّة، و إظهاره المعجزات الباهرة، و الدلالات الظاهرة الّتي لا تصدر إلّا عن الإمام عليه السّلام؛
- و مؤيد اين معنى روايتى است كه در اصول كافى به سند خود از مفضّل بن عمر آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام مىفرمود: براى صاحب اين امر دو غيبت هست كه در يكى به خاندانش برمىگردد، و در ديگرى گفته مىشود: هلاك شد، در كدام بيابان رفت؟! 802- و يؤيّد ذلك ما رواه ثقة الإسلام الكليني في اصول الكافي: بإسناده عن مفضّل بن عمر قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: لصاحب هذا الأمر غيبتان، إحداهما يرجع منها إلى أهله، و الاخرى يقال: هلك، في أيّ واد سلك،
- راوى گويد: عرضه داشتم: اگر چنين شد چكار كنيم؟ فرمود: اگر كسى آن را ادعا كرد از او چيزهايى بپرسيد كه چنان كسى بايد جواب دهد.[10] قلت: كيف نصنع إذا كان كذلك؟ قال: إذا ادّعاها مدّع فاسألوه عن أشياء يجيب فيها مثله.[11]
- و شيخ نعمانى چنين روايت كرده كه: اگر كسى آن را ادعا كرد، از آن امور مهم از او بپرسيد كه مثل او مىبايست جواب دهد.[12] 803- و رواه الشيخ النعماني هكذا: إن ادّعاها مدّع فاسألوه عن تلك العظائم الّتي يجيب فيها مثله.[13]
- مىگويم: شناخت امام عليه السّلام به گونه يادشده براى همه اهل جهان ميسّر نيست- مانند بسيارى از زنان و كسانى كه در شهرهاى دور هستند- با اينكه از روايات بسيار به دست مىآيد كه مسأله ظهور قائم عليه السّلام از امورى است كه خداوند وعده داده آنها را براى همه اهل عالم ظاهر و آشكار سازد، بهطورىكه كسى بىخبر نماند. اگر بعضى از نشانههاى عام كه بر تمام مردم جهان آشكار گردد نباشد، بر بسيارى از مردم مخفى مىماند مگر پس از مدتى مديد كه به نحوى مطّلع گردند. قلنا: إنّ المعرفة بنحو ما ذكر لا تتيسّر لجميع أهل العالم، مثل أكثر النساء و الّذين يكونون في البلاد البعيدة، مع أنّ الظاهر من الروايات الكثيرة أنّ أمر ظهور مولانا القائم عليه السّلام من الامور الّتي وعد اللّه إظهاره و إعلانه على جميع أهل العالم، بحيث لا يشذّ منهم شاذّ، و اذا لم يكن بعض العلامة العامّة الظاهرة على جميع أهل الدنيا لخفي الأمر على كثير من الناس، إلّا بعد زمان طويل،
- چهارم: تغيير و يا منتفى شدن علامتهايى كه محتوم بودنشان تصريح شده، مستلزم آن است كه خداوند خود و فرشتگان و پيغمبران و اوليائش را تكذيب كند- چنانكه در حديث آمده بود- و قبح آن بر كسى پوشيده نيست. و ما ذكرناه واضح لأهل التتبّع و التحصيل. الرابع: أنّ تغيير العلامات الّتي صرّح بكونها محتومة أو نفيها يستلزم أن يكذّب اللّه عزّ و جلّ نفسه، و ملائكته، و أنبياءه و أولياءه، كما مضى في الحديث، و لا ريب عند أحد في قبح ذلك.
- پنجم: آنچه در مورد تغيير علائم حتميه گفتيم كه نقض غرض لازم مىآيد در تأويل آنها نيز همين محذور هست، چون بدون شك، مقصود- يعنى معرفت امام- با نصب نمودن نشانههاى آشكارى كه همه افراد بر آن مطلع گردند حاصل مىشود، و اينكه آن نشانهها همانطور ظاهر شود كه بيان شده.. الخامس: أنّ ما ذكرنا من لزوم نقض الغرض في تغيير العلامات المحتومة و تبديلها، يلزم في تأويلها أيضا، إذ لا ريب في أنّ المقصود و هو معرفة العباد بالإمام، إنّما يحصل بنصب علامات ظاهرة يطّلع عليها كلّ أحد، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 438
- (تا هركه هلاك مىشود با تشخيص و دانستن هلاك گردد، و هركه زنده مىشود از روى بيّنه زنده گردد)[14] پس بيان علامت اگر طورى باشد كه اهل زبان چيزى از آن بفهمند آنگاه غير از آنچه ظاهر آن است اراده گردد، جز به جهل انداختن مردم و گمراهى آنها چيزى نيست، بلكه از امورى است كه عقل آن را زشت و قبيح مىشمارد. و ظهور تلك العلامات على طبق ما أخبروا به لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ[15] فبيان العلامة بنحو يفهم منه أهل اللسان شيئا ثمّ إرادة غير ما هو الظاهر ليس إلّا إغراء بالجهل، و إضلالا للناس، بل هو ممّا يحكم بقبحه العقل كما لا خفاء فيه.
- البته ممكن است كه متكلم غير از آنچه از ظاهر لفظ فهميده مىشود اراده كند ولى به شرط اينكه براى مخاطبين منظورش را بيان نمايد، يا قرينه واضحى بياورد كه در فهميدن منظورش از آن قرينه تأمّلى ننمايند. نعم، يمكن أن يريد المتكلّم غير ما هو ظاهر اللفظ، بشرط أن يبيّن للمخاطبين مراده، أو ينصب لهم قرينة واضحة، لا يتأمّلون في فهم مراده من تلك القرينة،
- ولى بين اين معنى و بين حمل كردن تمام علائم ظهورى كه روايت شده- حتى آنهايى كه حتمىبودنشان تصريح گرديده با توجّه به نبودن دلالت روشن يا قرينه آشكارى برخلاف ظاهر آنها- حمل كردن اينها بر قبول تأويل نمودنشان، تفاوت از زمين تا آسمان است! بلكه اگر اين در باز بشود براى اهل ضلال و گمراهكنندگان بهترين سوژه و وسيعترين ميدان است كه آنچه از ائمه عليهم السّلام در علائم رسيده به هرنحوى كه دلشان بخواهد تأويل ببرند. خداوند ما و همه مؤمنين را از تمام لغزشها محفوظ بدارد. و الدلالة الواضحة، لكن بين هذا و بين حمل تمام تلك العلامات المرويّة، حتّى ما صرّح بحتميّتها مع عدم دلالة واضحة و قرينة ظاهرة على قابليّتها للتأويل، كما بين السماء و الأرض!! بل لو انفتح هذا الباب، لكان لأهل الضلال و الإضلال أقوى سناد و أوسع مجال، فيأوّلون ما ورد عن الأئمّة عليهم السّلام في ذكر العلامات على ما تشتهيه أنفسهم من التأويلات، عصمنا اللّه تعالى و جميع المؤمنين عن جميع الزلّات و الخطيئات و التسويلات
- ششم: حمل كردن محتوم بر آنچه نوعى تأكيد دارد و آن را از معناى حقيقىاش منصرف نمودن، آنطوركه در سخنان اين عالم محترم آمده، هيچ شاهد و مؤيّدى ندارد، چون اگر شاهدى داشت بيان مىنمود. و بدين خاطر اين مبحث را پيش كشيدم تا مبادا كسى كه كتاب ما را مطالعه مىكند در شبهه بيفتد زيرا كه اينجا محلّ لغزندگى گامها است. السادس: أنّ حمل المحتوم على ما فيه نوع تأكيد، و صرفه عن معناه الحقيقي السديد، كما وقع في كلام هذا العالم الرشيد، ممّا لا شاهد له و لا تأييد، و اللّه على ما نقول شهيد، كيف، و لو وجد له شاهدا لذكره في هذا المقام، فإنّه من مزالّ الأقدام، و اللّه تعالى هو العاصم، و هو وليّ الإنعام و إنّما ذكرت هذه الجملة لئلّا يقع من يطّلع على كتابنا في تلك الشبهة.
- 3- ظهور قابل تقديم و تأخير است: از حديث يادشده استفاده مىشود كه: ظهور مولاى ما حضرت صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه الشريف- از امورى است كه قابل تقديم و تأخير است كه به سبب بعضى از علل و جهات، زودتر يا ديرتر واقع مىشود. و از جمله اسبابى كه زمينه جلو افتادنش را فراهم مىسازد؛ اهتمام مؤمنين در دعا براى تعجيل ظهور و فرج است. و قسمتى از دلايل اين معنى را در حرف «غ» از بخش چهارم كتاب بيان كرديم. الأمر الثالث: ممّا يستفاد من الخبر المذكور، أنّ ظهور مولانا صاحب الزمان من الامور القابلة للتقدّم و التأخّر، بسبب بعض الأسباب، و إنّ من جملة الأسباب المقتضية لتقدّمه اهتمام المؤمنين في الدعاء له، و طلب تعجيل فرجه من الخالق القادر المتعال، و قد قدّمنا بعض ما يدلّ على ذلك في حرف الغين المعجمة من الباب الرابع، فمن قصده فليراجع.
- و چهبسا كسى كه اهل تحصيل نيست در اين باره استبعاد كند، و از اينكه به سبب اهتمام در دعا ظهور و فرج پيش مىافتد تعجب نمايد، و اينطور به نظرش برسد كه اگر چنين بود و ربّما يستبعد بعض من لا تحصيل له استباق وقوع الفرج و الظهور بسبب الإهتمام في هذا العمل المشكور، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 439
- مىبايست تاكنون فرج واقع مىشد چون اهل ايمان در هرزمان و مكان براى اين امر بسيار دعا كرده و مىكنند. نظرا إلى عدم وقوع ظهوره إلى الآن مع كثرة دعاء أهل الإيمان في كلّ مكان و زمان.
- ولى اين استبعاد ناپسندى است، و گفتار شخص كندذهنى است، زيرا كه هيچ بعيد نيست كه براى ظهور آن حضرت در علم خداوند دو وقت باشد كه يكى نزديكتر از ديگرى است و ظهور آن حضرت در وقت نزديكتر به اهتمام مؤمنين در امر دعا بستگى داشته باشد، و اين است معنى اينكه ظهور آن حضرت از امور بدائيّه است كه قابليت جلو و عقب شدن را دارد. و دلالت رواياتى كه از ائمه اطهار عليهم السّلام در اين موضوع هست بر پژوهشگران پوشيده نيست، و اينكه آن وقت نزديكتر تاكنون نرسيده. و هذا استبعاد رديّ، و كلام شخص غبيّ ، إذ لا بعد في أن يكون لظهوره وقتان في علم اللّه سبحانه، أحدهما أقرب، و الآخر أبعد، و يكون ظهوره في الزمان الأقرب مشروطا باهتمام المؤمنين و إكثارهم من الدعاء بتعجيل فرجه و تقريب ظهوره. و هذا معنى كون ظهوره من الامور البدائية الّتي تقبل التقديم و التأخير و دلالة الروايات المرويّة عن الأئمّة عليهم السّلام على هذا المرام غير خفيّة على من كان له تتبّع تامّ، و هذا الوقت الأقرب لمّا يجيء إلى الآن،
- بنابراين انكار تأثير دعا طبق دليل مردود است، چون صريح قرآن بر آن دلالت دارد، و نيز امكان نزديكتر شدن ظهور حضرت صاحب الزمان عليه السّلام از احاديثى كه از خاندان عصمت عليهم السّلام نقل شده به دست مىآيد. فإنكار تأثير الدعاء ممّا يذوده البرهان، لأنّه قد دلّ على تأثيره صريح القرآن، في كلّ ما يكون تحقّقه في بقعة الإمكان و إمكان، تقدّم ظهور صاحب الزمان و قربه بدعاء أهل الإيمان ممّا دلّت عليه الأحاديث المرويّة عن أهل الذكر و التبيان….23- پيروى از پيغمبران و امامان عليهم السّلام - المكرمة الثالثة و العشرون [اسوة بالنبيّ المختار و الأئمّة الأطهار صلوات اللّه عليهم].
- دعا براى تعجيل فرج مولاى غايب ما حضرت ولى عصر- عجّل اللّه فرجه الشريف- تأسّى جستن به پيغمبر اكرم و امامان- صلوات اللّه عليهم اجمعين- مىباشد، با آنچه در بخش ششم و هفتم- ان شاء اللّه تعالى- از اخبار خواهد آمد، اين مطلب روشن مىشود. در اينجا فقط به يك حديث اكتفا مىكنيم: أنّ الدعاء بتعجيل فرج مولانا الغائب عن الأبصار اسوة بالنبيّ المختار و الأئمّة الأطهار صلوات اللّه عليهم ما أظلم الليل و أضاء النهار، كما يظهر لك إن شاء اللّه تعالى ممّا نذكره في الباب السادس و السابع من الأخبار. و نكتفي هنا بذكر حديث واحد لأهل الاعتبار:
- شيخ نعمانى در كتاب الغيبه به سند خود از يونس بن ظبيان از حضرت امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: چون شب جمعه شود پروردگار متعال فرشتهاى را به آسمان دنيا مىفرستد، وقتى فجر طالع گشت آن فرشته روى عرش بر فراز بيت المعمور مىنشيند، و براى محمد و على و حسن و حسين عليهم السّلام منبرهايى از نور نصب مىشود كه بر آنها بالا مىروند، 804- روى الشيخ النعماني في كتاب الغيبة: بإسناده عن يونس بن ظبيان عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا كان ليلة الجمعة، أهبط الربّ تعالى ملكا إلى السماء الدنيا فإذا طلع الفجر، جلس ذلك الملك على العرش، فوق البيت المعمور و نصب لمحمّد و عليّ و الحسن و الحسين عليهم السّلام منابر من نور، فيصعدون عليها مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 440
- و فرشتگان و پيامبران و مؤمنين براى آنها جمع مىگردند، و درهاى آسمان گشوده مىشود، هنگامى كه خورشيد به وقت زوال مىرسد رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مىگويد: پروردگارا! وعدهات را كه در كتاب خود آن را آوردهاى وفا كن و آن اين آيه است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً؛ خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده باشند، وعده كرده كه در زمين خلافت دهد، همچنانكه به كسانى كه پيش از شما بودهاند خلافت بخشيد و دينشان را كه پسنديده، تمكين و تسلط خواهد داد و ترسشان را به امنيت مبدّل خواهد ساخت. و تجمع لهم الملائكة و النبيّون و المؤمنون، و تفتح أبواب السماء، فإذا زالت الشمس قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: يا ربّ ميعادك الّذي وعدت به في كتابك، و هو هذه الآية: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً
- فرشتگان و پيغمبران هم همين را مىگويند سپس محمد و على و حسن و حسين عليهم السّلام به سجده مىافتند و مىگويند: پروردگارا! غضب كن كه به تحقيق حرمتت درهم شكسته و برگزيدگانت كشته شده و بندگان صالحت خوار گرديدهاند، پس خداوند آنچه بخواهد مىكند و آنروز معلوم است.[16] ثمّ يقول الملائكة و النبيّون مثل ذلك، ثمّ يخرّ محمّد و عليّ و الحسن و الحسين سجّدا، ثمّ يقولون: يا ربّ اغضب، فإنّه قد هتك حريمك، و قتل أصفياؤك، و اذلّ عبادك الصالحون، فيفعل اللّه ما يشاء و ذلك يوم معلوم.[17]
- توجّه: جمعى از علما نظر دادهاند كه يونس بن ظبيان ضعيف و دروغگوى غلوكنندهاى است، و بعضى ديگر درباره او توقف كردهاند. ولى حق آن است كه- به تبع عالم محقق نورى- او مورد اطمينان و بزرگوار است، بلكه آنطوركه از تعدادى اخبار برمىآيد او از اصحاب اسرار بوده است، و اگر تفصيل بحث درباره نامبرده را مىخواهيد به كتاب مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، مجلّد سوم مراجعه كنيد. تنبيه: ذهب جمع من علماء الرجال إلى أنّ يونس بن ظبيان ضعيف كذّاب غال و توقّف فيه بعض آخر، و الأقوى تبعا للعالم المحقّق النوري، أنّه ثقة جليل، بل من أصحاب الأسرار، كما يظهر من عدّة من الأخبار. و إن شئت تفصيل القول في ذلك، فارجع إلى ما ذكره المحقّق المذكور في المجلّد الثالث من كتابه مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل[18]
- در اينجا اشكالى هست كه احيانا به ذهن برخى خطور مىكند اينكه: ترديدى نيست كه شرايط اجابت در دعاى پيغمبر و امامان و فرشتگان و انبيا عليهم السّلام موجود است، پس اگر آنها هر جمعه دعا مىكنند كه ظهور منتقم از دشمنانشان زودتر واقع شود، سبب تأخير افتادن آن چيست؟ و بر دعاى آنان چه فايدهاى مترتّب است؟ به چند وجه از اين اشكال جواب داده مىشود: ففيه ما يشفي العليل و يروي الغليل، جزاه اللّه تعالى عن الإسلام و أهله الجزاء الجميل، و هدانا إلى أوضح سبيل. و هاهنا اشكال ربّما يسبق إلى بعض الأوهام، و هو أنّه: لا ريب في أنّ شروط الإجابة موجودة في دعاء النبيّ و الأئمّة و الملائكة و الأنبياء العظام،
- اول: آنچه در مكرمت پيشين گفتيم كه هيچ بعيد نيست كه براى ظهور امام عصر- عجل اللّه فرجه الشريف- دو وقت باشد، يكى نزديكتر از ديگرى، و وقوع آن در وقت نزديكتر بستگى به اهتمام در دعا براى آن داشته باشد، كه ترك دعا موجب تأخيرش گردد. فإذا كانوا في كلّ جمعة داعين بتعجيل ظهور المنتقم من أعدائهم، فما السبب في تأخير ذلك؟! و أيّ فائدة لدعائهم! و الجواب عنه من وجوه: الأوّل: ما ذكرناه في المكرمة السابقة، من أنّه لا يستبعد أن يكون لظهوره صلوات اللّه عليه وقتان عند اللّه عزّ و جلّ، أحدهما أقرب من الآخر، و يكون وقوعه في الوقت الأقرب موقوفا على اهتمامهم في الدعاء له، فترك الدعاء يوجب التأخير عنه كما أنّ الاهتمام في ذلك يوجب وقوعه فيه.
- دوم: اينكه گفته شود: خداوند- عزّ و جلّ- دعاى آنان را مستجاب نموده ولى بدون شك تحقّق يافتن اين امر- برحسب حكمتهاى الهى- بر تحقّق يافتن امور معيّن و برطرف شدن امور ديگرى متوقّف است كه اينها به تدريج انجام مىشود. بنابراين تأخير ظهور تا زمان ما و بعد از اين، دليل بر مستجاب نشدن دعا نيست. الثاني: أن يقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ قد استجاب دعاءهم، لكن لا ريب في أنّ وقوع ذلك موقوف بحسب الحكم الإلهيّة على تحقّق امور و انتفاء امور اخرى و هذه الامور تجري و تتحقّق تدريجا فتأخير الظّهور إلى زماننا هذا و ما بعده لا يدلّ على عدم استجابة الدعاء. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 441
- سوم: ممكن است به سبب دعاى آنان عليهم السّلام وقوع فرج در زمان نزديكى تقدير گردد، ولى بر اثر كارهاى بندگان موانعى پيش بيايد كه مايه تأخير آن شود، و اين است معنى اينكه اين امر از امور بدائيّه است، و نظير اين در احاديث كم نيست. مثل اينكه وارد شده كه: بندهاى دعا مىكند پس دعايش در وقت معيّنى، به اجابت مىرسد. سپس معصيت مىكند، خداوند به فرشتگان به اين مضمون مىگويد: قضاى حاجت او را به تأخير اندازيد زيرا كه در معرض سخط و خشم من قرار گرفته و مستوجب محروميتش شده است. الثالث: أنّه يمكن أن يقدّر بسبب دعائهم عليهم السّلام وقوع الفرج في زمان قريب ثمّ يمنع مانع بسبب أعمال العباد يوجب تأخيره، و هذا معنى كونه من الامور البدائيّة، و نظيره في الأحاديث غير عزيز لا يخفى على المتتبّع: 804- مثل ما ورد: أنّ العبد يدعو، فيقدّر استجابة دعائه في وقت، ثمّ يعصي، فيقول تعالى للملائكة ما معناه: أخّروا قضاء حاجته، لأنّه تعرّض لسخطي و استوجب الحرمان منّي.
- و در چند كتاب از قبيل غيبت نعمانى و طوسى و بحار از ابو حمزه ثمالى آمده كه گفت: به حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام عرض كردم: على عليه السّلام مىفرمود: تا سال هفتاد بلا هست، و نيز مىفرمود: بعد از بلا راحتى و رفاه است، و حال آنكه سال هفتاد گذشته ولى ما رفاهى نديديم! امام باقر عليه السّلام فرمود: اى ثابت! خداوند متعال اين امر را در سال هفتاد وقت گذاشته بود، و چون حسين عليه السّلام كشته شد خشم خداوند بر اهل زمين شدّت يافت و آن را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت، 805- و في عدّة من الكتب كالنعماني و الطوسي و البحار: بأسانيدهم عن أبي حمزة الثمالي قال: قلت لأبي جعفر عليه السّلام: إنّ عليّا عليه السّلام كان يقول: إلى السبعين بلاء، و كان يقول: بعد البلاء رخاء، و قد مضت السبعون و لم نر رخاء! فقال أبو جعفر عليه السّلام: يا ثابت، إنّ اللّه تعالى كان وقّت هذا الأمر في السبعين فلمّا قتل الحسين عليه السّلام اشتدّ غضب اللّه على أهل الأرض، فأخّره إلى أربعين و مائة سنة،
- پس اين مطلب را براى شما گفتيم و شما سخن را فاش كرديد و از آن پرده برداشتيد، پس خداوند آن را به تأخير انداخت، و براى آن وقتى نزد ما تعيين ننمود و خداوند آنچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات مىكند و نزد او است امّ الكتاب. فحدّثناكم فأذعتم الحديث، و كشفتم قناع الستر، فأخّره اللّه، و لم يجعل له بعد ذلك وقتا عندنا يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ ....
[1] . كمال الدين: 2/ 652.
[2] كمال الدين: 2/ 652 ح 14، عنه البحار: 52/ 206 ح 40، و رواه في كشف الغمّة: 2/ 459 س 4
[3] . بحار الانوار: 52/ 182.
[4] قرب الإسناد: 374 ح 1329، عنه البحار: 52/ 182 ح 5، و اثبات الهداة: 7/ 414 ح 72.
[5] . بحار الانوار: 52/ 315.
[6] غيبة الطوسي: 449 ح 452، عنه البحار: 52/ 215 ح 71، و اثبات الهداة: 7/ 411 ح 63.
[7] . بحار الانوار: 52/ 25.
[8] غيبة النعماني: 200 ح 17، عنه البحار: 52/ 139 ح 49.
[9] . بحار الانوار: 52/ 25.
[10] . كافى: 1/ 340.
[11] الكافي: 1/ 340 ح 20، عنه الوافي: 2/ 414 ح 15.
[12] . غيبت نعمانى: 90.
[13] غيبة النعماني: 173 ح 9، عنه البحار: 52/ 157 ح 18.
[14] . مضمون آيه كريمه 42، سوره انفال.
[15] الأنفال: 42.
[16] . غيبت نعمانى: 147.
[17] غيبة النعماني: 276 ح 56، عنه البحار: 52/ 297 ح 54، و البرهان: 4/ 189 ح 5.
[18] المستدرك: 3/ 860- 864. ط. قديم.