-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام  ، ج‏1- 452 اين‏كه غرض اولى اصلى، وجود حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله  بوده،

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                                     

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏» 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام  ، ج‏1- 452 امانت الهی

  1. اين‏كه غرض اولى اصلى، وجود حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله  بوده، كه مقصود بالاصاله آن حضرت است نه ساير مخلوقات، پس اگر خداوند متعال او را نمى‏آفريد غير او را هم خلق نمى‏كرد. أحدها: أنّ الغرض الأوّلي الأصلي كان وجود محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم فهو المقصود بالاصالة دون سائر المخلوقات، فلو لم يخلقه اللّه تعالى لم يخلق غيره.
  2. خداوند- عزّ و جلّ- محمد و آل او عليهم السّلام را آفريد تا كمال قدرت و علمش ظاهر گردد، چون كمال مصنوع دليل كمال صانع آن است. پس آشكار شدن قدرت و علم خداوند به نحو كمال، با خلقت محمد و آل او عليهم السّلام تحقق يافته است، سپس ساير مخلوقات را آفريد تا شؤون و كمالات و منزلت آن‏ها را در تمام عوالم آشكار گرداند. و الثاني: أنّ اللّه عزّ و جلّ خلق محمّدا و آله عليهم السّلام لظهور قدرته، و كمال علمه لأنّ كمال المصنوع يدلّ على كمال صانعه، فظهور قدرة اللّه و علمه بنحو الكمال تحقّق بخلقه محمّدا و الآل، ثمّ خلق سائر المخلوقات لظهور شؤونهم و كمالاتهم و قدرهم صلوات اللّه عليم أجمعين في جميع العوالم.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 452
  3. اين‏كه خداوند متعال محمد و آل محمد عليهم السّلام را آفريد و آنان را واسطه تمام فيوضات و افاضات قرار داد- چنان‏كه عبارت زيارت جامعه و اخبار بسيار بر اين معنى دلالت دارد- و هيچ فيضى به هيچ‏چيز نمى‏رسد مگر به واسطه و به بركت ايشان عليهم السّلام و چون وجود و هستى، عالى‏ترين انواع فيض است، پس خداوند- عزّ و جلّ- تمام غير آن‏ها را به بركتشان ايجاد نموده و اگر نبودند، خداوند تعالى هم احدى را خلق نمى‏كرد. و الثالث: أنّ اللّه تعالى خلق محمّدا و آله صلوات اللّه عليهم أجمعين و جعلهم واسطة في جميع الفيوضات و الإفاضات،كما يدلّ على ذلك عبارات الزيارة الجامعة مضافا إلى سائر الأخبار المتظافرة، بحيث لا يصل فيض إلى شي‏ء إلّا ببركتهم و وساطتهم، و حيث أنّ أعلى أنواع الفيض هو الوجود فقد أوجد اللّه عزّ و جلّ جميع من سواهم ببركتهم، و لو لا ذلك لما أوجد اللّه تعالى أحدا.
  4. احتمال مى‏رود معنى فرمايش امام صادق عليه السّلام نيز همين باشد آن‏جا كه فرموده: خداوند مشيّت را به خود مشيّت آفريد سپس اشياء را به مشيّت خلق كرد. اين‏كه: مراد از مشيّت حقيقت محمّدى صلّى اللّه عليه و اله  باشد كه وجود آن حضرت مطلوب بالاصاله است، و ساير مخلوقات را خداوند به بركت و واسطه آن جناب آفريده است. 827- و يحتمل أن يكون هذا أيضا معنى قول الصادق عليه السّلام- في الحديث المعروف المرويّ في اصول الكافي-: «خلق اللّه المشيّة بنفسها، ثمّ خلق الأشياء بالمشيّة».[1]
  5. بأن يكون المراد بالمشيّة الحقيقة المحمّديّة صلى اللّه عليه و آله و سلم فإنّ وجوده صلى اللّه عليه و آله و سلم مطلوب بنفسه و بالإصالة، و خلق اللّه سائر المخلوقات ببركته و وساطته.
  6. و بدان كه معانى نه‏گانه يادشده مبتنى بر آن است كه منظور از امانت، امانت الهيّه است، يعنى خداوند متعال آنان را نزد خلق خويش امانت سپرده است، و تعدّد معانى به جهت انواع متعدّد حفظ و محفوظيت مى‏باشد، و اين از قبيل استعمال لفظ در چند معنى نيست، زيرا كه حفظ امرى است كلّى كه بر اصناف و اقسام گوناگونى منطبق مى‏شود. بنابراين تمام معانى به اين امر برمى‏گردد كه امامان عليهم السّلام امانت الهى هستند كه خداوند- عزّ و جلّ- به انواع حفظ خود آنان را نگهداشته است. و اعلم أنّ هذه المعاني التسعة الّتي ذكرناها بناء على كون المراد بالأمانة: الأمانة الإلهيّة، يعني أنّ اللّه تعالى جعلهم أمانة عند خلقه، و تعدّد المعاني إنّما نشأ من تعدّد أصناف الحفظ و المحفوظيّة، و هذا ليس من قبيل استعمال اللفظ المشترك في أكثر من معنى واحد، لأنّ الحفظ أمر كلّي، يندرج فيه أصناف كثيرة فمرجع جميع تلك المعاني أنّهم عليهم السّلام أمانة إلهيّة، حفظهم اللّه تعالى عزّ و جلّ بأنواع حفظه.
  7. دهم: اين‏كه منظور از امانت، امانت نبوى باشد، يعنى اين‏كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله  امامان عليهم السّلام را نزد امّت خود امانت سپرد تا روز قيامت، و مراد از حفظ آن، امر كردن آن حضرت است به حفظ و رعايت حقوق ايشان. و شاهد بر اين وجه حديثى است كه مورد اتّفاق شيعه و سنى است اين‏كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله  فرمود: من ميان شما دو شى‏ء گرانبها ترك مى‏گويم: كتاب خدا و عترتم را .... العاشر: أن يكون المراد بالأمانة الأمانة النبويّة، يعني أنّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم جعلهم أمانة عند امّته إلى يوم القيامة، و حفظها، و أمر بحفظها، و أوجب عليهم حفظها و رعايتها بما يتمكّنون منه أبدا.828- و يشهد لذلك الحديث المتفّق عليه بين الفريقين:إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي، إلخ.
  8. و اين وجوه ده‏گانه را خداوند متعال به بركت عترت طاهره عليهم السّلام به من الهام فرمود. و هذه الوجوه العشرة ممّا ألهمني اللّه تعالى ببركة العترة الطاهرة، جعلني اللّه معهم في الدنيا و الآخرة.
  9. يازدهم: يكى از علما فرموده: منظور از امانت، ولايت كلّيه و مرتبه والا و رفيعى است كه خداوند متعال براى امامان برحق عليهم السّلام قرار داده و به ايشان مخصوص گردانيده است. چنان‏كه در چند روايت آمده، و امامان عليهم السّلام حاملان آن امانت هستند، كه تعبير از آن‏ها به امانت- بنابراين وجه- مجاز است به قرينه حالّ و محلّ. الحادي عشر: ما ذكره بعض العلماء و هو أن يكون المراد بالأمانة: الولاية الكلّيّة، و المرتبة الرفيعة الّتي جعلها اللّه تعالى لهم، و خصّهم بها كما ورد في عدّة من الروايات، و هم حملتها، فيكون التعبير عنهم بالأمانة مجازا بقرينة الحال و المحلّ.
  10. دوازدهم: يكى از هم‏كيشان ما احتمال داده كه: منظور از امانت، خود امامان عليهم السّلام مى‏باشند و منظور از محفوظ بودنش: حفظ از تغيير و فنا. يعنى: خداوند- عزّ و جلّ- ارواح آنان عليهم السّلام را- از ميان ارواح- به اين ويژگى مخصوص گردانيد كه از تغيير و فنا محفوظ بمانند. الثاني عشر: ما احتمله بعض أصحابنا، و هو أن يكونوا هم المراد بالأمانة و يكون معنى المحفوظة: المحفوظة عن التغيّر و الفناء، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 453
  11. مى‏گويم: مؤيّد اين احتمال فرموده خداوند متعال است: كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ* وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ؛[2] هركس به روى زمين است فانى است و وجه پروردگار صاحب جلال و اكرام باقى مى‏ماند. يعني أنّ اللّه عزّ و جلّ اختصّ أرواحهم من بين الأرواح بالحفظ عن التغيّر و الفناء الّذي جعله لجميع الأشياء. أقول: و يؤيّد هذا الاحتمال قول الخالق المتعال: كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ* وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ‏ بضميمة الأخبار المصرّحة بأنّهم وجه اللّه:
  12. به ضميمه اخبارى كه تصريح دارد به اين‏كه امامان عليهم السّلام «وجه اللّه» هستند از جمله: در تفسير البرهان به نقل از كافى به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: و ماييم وجه خداوند كه در زمين ميان شما آمدوشد مى‏كنيم.[3] 829- منها: ما في البرهان، عن الكافي: بإسناده عن أبي جعفر عليه السّلام- في حديث- قال: و نحن وجه اللّه نتقلّب في الأرض بين أظهركم.
  13. و نيز از همان كتاب مروى است كه امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند ما را آفريد، و آفرينش ما را نيكو ساخت، و ما را صورتگرى نمود و چه خوب صورتگرى كرد، و ما را ديده خود ميان بندگانش قرار داد [كه شاهد كردار خلق باشيم‏] و زبان ناطق خويش گردانيد، و دست گسترده بر سر بندگانش قرارمان داد كه مايه رأفت و رحمت بر آن‏ها باشيم، و ما را وجه خويش نمود كه به وسيله ما روى به سوى او شود، و ما را درى كه بر او دلالت كند ساخت و گنجينه‏دار آسمان و زمينش گردانيد، به بركت ما درختان بارور شوند، و ميوه‏ها مى‏رسند، و نهرها جارى گردند، و از يمن وجود ما باران از آسمان فروريزد، و گياه از زمين همى‏رويد، و به عبادت ما خداى عبادت شده است، كه اگر ما نبوديم خداوند عبادت نمى‏گشت.[4] 830- و فيه، منه: عن الصادق عليه السّلام مسندا قال: إنّ اللّه خلقنا فأحسن خلقنا، و صوّرنا فأحسن صورنا، و جعلنا عينه في عباده، و لسانه الناطق في خلقه، و يده المبسوطة على عباده بالرأفة و الرحمة و وجهه الّذي يؤتى منه، و بابه الّذي يدلّ عليه، و خزّانه في سمائه و أرضه، بنا أثمرت الأشجار، و أينعت الثمار، و جرت الأنهار، و بنا ينزل غيث السماء و ينبت عشب الأرض، بعبادتنا عبد اللّه، و لو لا نحن ما عبد اللّه.
  14. مى‏گويم: اين‏كه حضرت صادق عليه السّلام فرموده: به عبادت ما خداى عبادت شده است، دو معنى محتمل است، اوّل: اين‏كه هيچ‏كدام از خلايق آن‏طوركه شايسته است خداى- عزّ و جلّ- را همانند عبادت ايشان عبادت نكرده است، زيرا كه معرفتشان به خداى متعال كامل‏تر از معرفت ديگران است، پس عبادتشان هم همين‏طور مى‏باشد كه كمال عبادت، فرع كمال معرفت است. بنابراين اگر ايشان عليهم السّلام نبودند خداوند عبادت نمى‏شد، حاصل اين‏كه عبادت كامل براى خداوند متعال منحصر در عبادت آنان است. أقول: قوله عليه السّلام: بعبادتنا عبد اللّه (إلخ) يحتمل معنيين:أحدهما: أنّ أحدا من الخلق لم يعبد اللّه عزّ و جلّ كما ينبغي مثل عبادتهم لأنّ معرفتهم باللّه تعالى أكمل من معرفة من سواهم، فكذا عبادتهم، لأنّ كمال العبادة فرع كمال المعرفة، فلو لا هم ما عبد اللّه، و حاصل هذا المعنى حصر العبادة الكاملة للّه تعالى في عبادتهم صلوات اللّه عليهم.
  15. دوم: امامان عليهم السّلام راه اطاعت را در تمام عوالم به بندگان آموختند و چگونگى عبادت را تعليم كردند، تا جايى كه فرشتگان تسبيح و تهليل را از ايشان ياد گرفتند- چنان‏كه در بخش سوم در حديث نبوى گذشت- پس عبادت آنان سبب عبادت ديگران است، بنابراين به عبادت ايشان خداى عبادت شد، و با راهنمايى آنان خداوند شناخته شد. مؤيّد اين معنى روايتى است كه شيخ‏ الثاني: أنّهم عليهم السّلام علّموا العباد في جميع العوالم طريق الطاعة، و كيفيّة العبادة حتّى أنّ الملائكة تعلّموا منهم التسبيح و التهليل، كما مرّ في حديث نبويّ صلى اللّه عليه و آله و سلم، في الباب الثالث‏ فكان عبادتهم سببا لعبادة غيرهم، فبعبادتهم عبد اللّه، و بدلالتهم عرف اللّه.831- و يؤيّد هذا المعنى ما رواه الصدوق رحمة اللّه عليه في كتاب التوحيد: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 454
  16. صدوق در كتاب توحيد آورده از امام صادق عليه السّلام  كه به ابن ابى يعفور فرمود: اى پسر ابو يعفور! ماييم حجّت خداوند در بندگان و گواهان بر خلق و امناى وحى و گنجينه‏داران علم خدا و وجه او- كه از آن روى به سويش توجّه شود- و چشم او در خلايقش، و زبان ناطق او، و قلب آگاه او، و درى كه از آن به او دلالت شوند، ماييم عاملان به امر خدا و داعيان به راه او. به ما خداوند شناخته شد، و به ما عبادت گرديد. ماييم دلالت‏كنندگان بر خداوند، و اگر ما نبوديم خداوند عبادت نمى‏شد.[5] 831- و يؤيّد هذا المعنى ما رواه الصدوق رحمة اللّه عليه في كتاب التوحيد: عن الصادق عليه السّلام  أنّه قال لابن أبي يعفور: يابن أبي يعفور، نحن حجّة اللّه في عباده و شهداؤه على خلقه، و امناؤه على وحيه، و خزّانه على علمه، و وجهه الّذي يؤتى منه، و عينه في بريّته، و لسانه الناطق، و قلبه الواعي، و بابه الّذي يدلّ عليه نحن العاملون بأمره، و الداعون إلى سبيله، بنا عرف اللّه، و بنا عبد اللّه، نحن الأدلّاء على اللّه، و لولانا ما عبد اللّه.[6]
  17. دنباله‏اى از بحث: ظاهر فرموده خداى تعالى: كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ؛[7] همه‏چيز هلاك شونده است جز وجه او. به ضميمه اخبارى كه تصريح دارد: منظور از «وجه اللّه» محمد و آل محمد عليهم السّلام هستند [آن است كه ايشان فنا ندارند]. اخبار ديگرى نيز دلالت مى‏كند كه هنگام دميده‏شدن صور، همه انبياء فانى مى‏شوند حتى ارواح، مگر ارواح محمد و آل معصوم او- صلوات اللّه عليهم اجمعين- و بعضى از علماى ما همين را اختيار كرده و بدان قائل گشته‏اند. تذنيب: ظاهر قوله تعالى: كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏[8] بضميمة الأخبار المصرّحة بأنّ محمّدا و آله المعصومين عليهم السّلام المراد بوجه اللّه، و بعض آخر من الأخبار يدلّ على فناء جميع الأشياء عند نفخ الصور، حتّى الأرواح إلّا أرواح محمّد و آله المعصومين، صلوات اللّه عليهم أجمعين.
  18. و علّامه مجلسى در بحار قول به فناى تمام مخلوقات را هنگام انقضاى عالم به جماعتى از متكلّمين نسبت داده است.[9] و عدّه‏اى ديگر قائلند كه همه ارواح زنده مى‏مانند. و قد ذهب إلى هذا القول بعض علمائنا (ره). و نسب العلّامة المجلسي (ره) في البحار القول بفناء جميع المخلوقات عند انقضاء العالم إلى جماعة من المتكلّمين.[10] و ذهب جماعة إلى بقاء الأرواح مطلقا،
  19. احوط آن است كه علم اين مطلب را به ائمه اطهار عليهم السّلام واگذاريم، چون از مسائل اصولى است و دليل قطعى هم بر هيچ‏كدام از دو قول نداريم. و الأحوط إيكال علم ذلك إلى الأئمّة الطاهرين سلام اللّه عليهم أجمعين، لأنّه من المسائل الاصوليّة، و ليس في المقام دليل قطعي يوجب الجزم بأحد من الطرفين.
  20. و از جمله رواياتى كه بر قول اوّل دلالت دارد، در احتجاج ضمن جواب‏هاى امام صادق عليه السّلام  به سؤالات و اشكالات زنديق چنين آمده است: زنديق پرسيد: آيا روح پس از بيرون شدن از قالب و كالبد خود متلاشى مى‏شود يا باقى مى‏ماند؟832- و ممّا يدلّ على الأوّل، ما في الاحتجاج: عن الصادق عليه السّلام  في جواب مسائل الزنديق حيث سأله: أفتتلاشى الروح بعد خروجه عن قالبه أم هو باق؟
  21. امام صادق عليه السّلام  فرمود: بلكه باقى است تا هنگامى كه در صور دميده شود، پس در آن‏وقت اشياء باطل و فانى شوند كه نه حس خواهد بود و نه محسوس. سپس دوباره اشياء بازگردانده شوند هم‏چنان‏كه مدبّر آن‏ها آغازشان كرد، و آن بعد از چهارصد سال است كه خلق در آن ايام بيارامند و آن مابين دو دميدن در صور مى‏باشد.[11] قال عليه السّلام : بل هو باق إلى وقت ينفخ في الصور فعند ذلك تبطل الأشياء و تفنى، فلا حسّ و لا محسوس، ثمّ أعيدت الأشياء كما بدأها مدبّرها، و ذلك أربعمائة سنة يسبت فيها الخلق، و ذلك بين النفختين، الخبر.[12] مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 455
  22. و در نهج البلاغه در يكى از خطبه‏هاى امير المؤمنين عليه السّلام  آمده: و خداى سبحان پس از فناى اشياء به وحدت و يكتايى بازمى‏گردد كه هيچ‏چيز با او نباشد، هم‏چنان‏كه پيش از آفرينش مخلوقات چنان بود، و بعد از فناى آن‏ها خواهد بود بدون وقت و مكان و هنگام و زمان. در آن‏ هنگام اجل‏ها و وقت‏ها معدوم باشند، و سال‏ها و ساعت‏ها زايل گرديده‏اند، كه هيچ نخواهد بود به جز ذات واحد قهّار او ....[13] 833- و في نهج البلاغة: في بعض خطب أمير المؤمنين عليه السّلام  قال: و إنّ اللّه سبحانه يعود بعد فناء الدنيا وحده لا شي‏ء معه، كما كان قبل ابتدائها كذلك يكون بعد فنائها، بلا وقت، و لا مكان، و لا حين، و لا زمان عدمت عند ذلك الآجال و الأوقات، و زالت السنون و الساعات، فلا شي‏ء إلّا اللّه الواحد القهّار ... (إلخ).[14]
  23. امر دوم- در وجوب حفظ امانت‏ها: حفظ امانت از نظر عقل و نقل واجب است و نيز بايد به اهلش ادا گردد. امّا عقل: دلالت دارد كه ترك امانت‏دارى و سهل‏انگارى در اداى آن ظلم است و زشتى ظلم بر هيچ‏كس پوشيده نيست. الأمر الثاني: في بيان وجوب حفظ الأمانة و رعايتها، و أدائها إلى أهلها، عقلا و نقلا، أمّا العقل: فلأنّ ترك حفظ الأمانة، و المسامحة في رعايتها ظلم في نظر العقل، و قبح الظلم من البديهيّات عند العقلاء، كما لا يخفى.
  24. و امّا در قرآن كريم خداوند مى‏فرمايد: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها؛[15] خداوند شما را امر مى‏كند كه امانت‏ها را به اهل آن‏ها ادا نماييد. وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛[16] و كسانى كه به امانت‏ها و عهدهايشان وفاكننده‏اند. و نيز فرموده: لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ؛[17] به خدا و رسول خيانت نكنيد، امانت‏هايتان را هم خيانت ننماييد. و أمّا الكتاب الكريم: فقوله تعالى: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها[18] و قوله تعالى: وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ‏ و قوله تعالى: لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ‏ الآية.

 

  1. و امّا اخبار در اين باره بسيار است كه در مظانّ خود مذكور مى‏باشد. و أمّا الأخبار فكثيرة مذكورة في مظانّها.

 

  1. امر سوم- در چگونگى رعايت آن امانت الهى: در اين باره بايد گفت: اين‏كار به چند امر حاصل مى‏شود از جمله: الأمر الثالث: في بيان كيفيّة الرعاية لتلك الأمانة الإلهيّة فنقول: إنّ ذلك يحصل بامور:
  2. محبت امامان عليهم السّلام در دل و اعتقاد به ولايت آنان و وجوب اطاعتشان، و اين رعايت قلبى را به‏هرحال بايد انجام داد و احدى را در ترك آن عذر نيست. منها: المحبّة لهم عليهم السّلام في القلب، و الاعتقاد بولايتهم، و وجوب إطاعتهم، و هذه الرعاية القلبيّة الّتي لا عذر لأحد في تركها في حال من الأحوال‏
  3. تمسّك به ملازمت و پيروى آنان عليهم السّلام در تمام اوامر و نواهى ايشان و تأسّى جستن به ايشان كه عرض از نصب امام عليه السّلام  همين است. و منها: التمسّك بملازمتهم و متابعتهم، صلوات اللّه عليهم، في كلّ ما أمروا به أو نهوا عنه، و التأسّي بهم، و هذا هو الغرض من نصب الإمام عليه السّلام .
  4. تلاش كامل در جهت دور كردن آزار و اذيّت از آنان عليهم السّلام. و اين مقدّمه حفظ خود و اسرار و خاندان و مال و فرزندان و شيعيان ايشان است، و منها: بذل الوسع فيما يحصل به دفع الأذى عنهم، و يكون مقدّمة حفظهم أو حفظ أعراضهم و أسرارهم، و أهلهم و مالهم و أولادهم، و شيعتهم، و كلّ ما
  5. و همين است كه تقيّه برايش تشريع گرديده، و اوامر مؤكّدى درباره آن وارد شده است. يتعلّق بهم، و ينتسب إليهم،و هذا هو الّذي شرّع له التقيّة، مع ما ورد فيها من الأوامر الأكيدة.
  6. تمام سعى در رساندن منافع به آنان- به آنچه خداوند واجب يا مستحب نموده است-. و منها: بذل الوسع في إيصال المنافع إليهم، بما أوجب اللّه عليه أو ندب إليه‏
  7. بيان حقّانيت و امامت ايشان و بازگو كردن فضايل و مناقب آنان، و آشكار كردن گمراهى مخالفينشان- البته براى كسى كه اهليّت داشته باشد وگرنه در آن‏كه بايد با او تقيّه كرد اين امور بايد مكتوم بماند-. و منها: بيان حقيقتهم و إمامتهم و فضائلهم، و ضلالة مخالفيهم لمن له أهليّة ذلك، و كتمانه عمّن يجب الكتمان عنه.
  8. اظهار محبّت قلبى به وسيله زبان و دست و غير اين‏ها ... و اقسام ديگر نصرت و يارى و رعايت اين امانت الهى. و منها: إظهار المحبّة القلبيّة بما يصدر من الجوارح البدنيّة لسانا و يدا و غيرهما، إلى غير ذلك من أقسام الرعاية، و النصرة الداخلة في عموم ما ذكرناه‏ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 456
  9. امر چهارم- اينكه دعا براى تعجيل فرج از مصاديق رعايت امانت است: البته اين امر واضح است و نيازى به بيان ندارد، زيرا كه دعا براى حضرت قائم عليه السّلام  و درخواست تعجيل فرج و ظهور آن حضرت، تأسّى جستن به حجّت‏هاى برگزيده الهى و يارى كردن آن حضرت به زبان و تمسّك به شيوه اولياى خدا است. و همين مقدار اشاره به آن‏كه گوش شنوا دارد كافى است. الأمر الرابع: في بيان كون الدعاء لمولانا صاحب الزمان، و مسألة تعجيل فرجه و ظهوره من القادر المنّان من مصاديق ذاك العنوان، و هو واضح لا يكاد يحتاج إلى البيان، إذ لا يخفى كون هذا الدعاء اسوة بالحجج الأصفياء، و نصرة باللسان و تمسّكا بطريقة الأولياء، و فيما ذكرناه ذكرى لمن ألقى السمع و هو شهيد.
  10. 27- اشراق نور امام عليه السّلام  در دل دعاكننده‏- المكرمة السابعة و العشرون [زيادة إشراق نور الإمام في قلب الداعي‏]
  11. اين مطلب با بيان سه نكته روشن مى‏شود: زيادة إشراق نور الإمام في قلب الداعي له بتعجيل الفرج، و دفع الشدّة و الحرج، و هذا المرام يتّضح بذكر امور ثلاثة:
  12. اول: اين‏كه بدون ترديد، حالت‏ها و تغييرات مختلفى به سبب اعمالى كه از انسان صادر مى‏شود در دل او حاصل مى‏گردد، و اين معنى را با وجدانمان درك مى‏كنيم. اضافه بر اين آياتى از قرآن و احاديثى از خاندان عصمت عليهم السّلام بر آن دلالت دارد. خداوند متعال در وصف اهل ايمان فرموده: الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛[19] آنان كه چون خداوند ياد شود دل‏هايشان را ترس مى‏گيرد. و درباره اهل كفر و طغيان فرموده: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ؛[20] سپس با آن همه آيات دل‏هايتان قساوت گرفت كه همچون سنگ يا سخت‏تر از آن شد. و آيات ديگر .... الأوّل: أنّه لا ريب في تنقّل حالات القلب و تغيّرها بسبب ما يرد عليها من الأعمال الصادرة عن الإنسان، و هذا أمر واضح بالوجدان، مضافا إلى ما يدلّ عليه من آيات القرآن، و الأحاديث المرويّة عن أهل الذكر و التبيان، قال اللّه عزّ و جلّ في وصف أهل الإيمان: الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ‏[21] و في وصف أهل الكفر و الطغيان‏ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ[22]  و الآيات الدالّة على المقصود كثيرة.
  13. و از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله آمده كه فرمود: يكديگر را ديدار كنيد و مذاكره و گفتگو نماييد كه حديث كردن مايه جلاى دل است، و به تحقيق كه دل‏ها سياه مى‏شوند همچنان‏كه شمشير سياه مى‏گردد. و اخبار در اين باره بسيار است، خواستيم اشاره كنيم. 834- و عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: تلاقوا و تذاكروا و تحدّثوا، فإنّ الحديث جلاء للقلوب، إنّ القلوب ترين‏[23] كما يرين السيف.[24] و الأخبار في هذا الباب لا تحصى و الغرض الإشارة.
  14. دوم: هرقدر كه عمل صالح نزد خداوند ارزنده‏تر و عظيم‏تر باشد، تأثيرش هم در روشنايى دل بيشتر و تمام‏تر است. لذا بعد از معرفت خداوند و معرفت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله چيزى مهم‏تر از محبّت و ولايت امير المؤمنين و اولاد طاهرينش عليهم السّلام نيست. الأمر الثاني: كلّما كان العمل الصالح عند اللّه تعالى أجلّ و أعظم كان أثره في إضاءة القلب أشدّ و أتمّ، و لهذا ترى أنّه لا شي‏ء بعد معرفة اللّه تعالى و معرفة النبيّ أعظم أثرا في ذلك من محبّة أمير المؤمنين و أولاده الطاهرين صلوات اللّه عليهم أجمعين، و ولايتهم
  15. به‏همين جهت مولاى ما حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام  به ابو خالد كابلى فرمود: اى ابو خالد! به خدا سوگند! كه نور امام در دل‏هاى مؤمنين از آفتاب درخشنده در روز، روشن‏تر است و آن‏ها (امامان) به خدا قسم! دل‏هاى مؤمنين را نورانى مى‏كنند. خداوند- عزّ و جلّ- نورشان را از هركه بخواهد بازمى‏دارد، 835- و لهذا قال مولانا أبو جعفر عليه السّلام لأبي خالد الكابلي في الحديث المرويّ في اصول الكافي: و اللّه يا أبا خالد لنور الإمام في قلوب المؤمنين أنور من الشمس المضيئة بالنهار، و هم و اللّه ينوّرون قلوب المؤمنين، و يحجب اللّه عزّ و جلّ نورهم عمّن يشاء،
  16. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
 

[1] الكافي: 1/ 110 ح 4، عنه البحار: 4/ 145 ح 20.

[2] . سوره الرحمن، آيه 26 و 27.

[3] . البرهان: 3/ 240.

[4] . البرهان: 3/ 240.

[5] . التوحيد: 152.

[6] التوحيد: 152 ح 9، عنه البحار: 26/ 260 ح 38.

[7] . سوره قصص، آيه 88.

[8] القصص: 88.

[9] . بحار الانوار: 6/ 338.

[10] البحار: 6/ 331.

[11] . احتجاج: 2/ 97.

[12] الاحتجاج: 2/ 97، عنه البحار: 57/ 257 س 5.

[13] . نهج البلاغه: خطبه 184،( خطبه 228، ص 742 فيض).

[14] نهج البلاغة: 276 خطبة 186.

[15] . سوره نساء، آيه 58.

[16] . سوره مؤمنون، آيه 8.

[17] . سوره انفال، آيه 27.

[18] النساء: 58.

[19] . سوره انفال، آيه 2.

[20] . سوره بقره، آيه 74.

[21] الأنفال: 2.

[22] البقرة: 74.

[23] الرين: الدنس و الوسخ.

[24] الكافي: 1/ 41 ح 8، عنه الوسائل: 18/ 53 ح 3.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید