مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج1،: ص:496 اكنون كه اين بحث را دانستى، مىگويم: دعا براى تعجيل فرج و ظهور مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج1،: ص:496
اكنون كه اين بحث را دانستى، مىگويم: دعا براى تعجيل فرج و ظهور مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام توقير و تعظيم و احترام آن حضرت در غياب و حضور است، زيرا كه به ظاهر از انظار مردم غايب است ولى در دلهاى مؤمنين حاضر، و بر خلايق در همهجا شاهد و ناظر مىباشد، همچون كسى كه در خانه با آنها همنشين باشد. و اگر در اين مطلب ترديد دارى در كتابهاى احاديث نظر كن تا حقيقت امر كاملا برايت روشن گردد. إذا عرفت ما ذكرناه، فنقول: إنّ الدعاء له بتعجيل الظهور، و طلب الفرح و الفرج و السرور، توقير و تجليل و تواضع له في الغيبة و الحضور. أمّا الأوّل: فلأنّه غائب ظاهرا عن الأبصار، و مستور عن العيون و الأنظار.و أمّا الثاني: فلأنّه حاضر في قلوب الأخيار، و شاهد على الخلق في جميع الأمصار، ناظر إليهم كالمصاحب معهم في المنزل و الدار،و إن كنت في ريب من ذلك فانظر في كتب الأخبار، ليتّضح لك الحقّ كالشمس في رابعة النهار، و هو صاحب المرأى و المسمع:
(1).سوره محمدصلى اللّه عليه و آله ، آيه 24؛ أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 496
از جمله اخبارى كهدلالت دارد بر اينكه امام عليه السّلام بر افعال و اعمال و دلها و احوال مردم آگاه است و آنها را مىبيند، 916- فمن الأخبار الدالّة على أنّ الإمام عليه السّلام يرى الخلق و أفعالهم، و يعلم ضمائرهم و أحوالهم، ما في بصائر الدرجات:
روايتى است كهدر بصائر الدرجات از رميله است كه گفت: در زمان امير مؤمنان عليه السّلام حالم سخت و بيمارىام شديد گشت، روز جمعه ديدم حالم سبك شده است، با خود گفتم: بهتر از اين نمىبينم كه آبى بر خود بريزم و پشت سر امير مؤمنان عليه السّلام نماز بخوانم. پس همين كار را كردم. آنگاه به مسجد رفتم، و چون امير المؤمنين عليه السّلام بالاى منبر رفت آن حال سخت بر من بازگشت، بإسناده عن رميلة، قال:وعكت وعكا شديدا في زمان أمير المؤمنين عليه السّلام، فوجدت من نفسي خفّة في يوم الجمعة و قلت: لا أعرف شيئا أفضل من أن أفيض على نفسي من الماء و اصلّي خلف أمير المؤمنين عليه السّلام، ففعلت.ثمّ جئت إلى المسجد، فلمّا صعد أمير المؤمنين عليه السّلام المنبر، أعاد عليّ ذلك الوعك،
هنگامى كه آن حضرتاز مسجد بيرون رفت و داخل اقامتگاه خود شد با آن جناب رفتم، فرمود: اى رميله! ديدم به خود مىپيچيدى؟ عرض كردم: آرى. و جريان را براى آن حضرت گفتم و انگيزه خودم را از حضور در نماز بيان داشتم. فلمّا انصرف أمير المؤمنين عليه السّلام و دخل القصر، دخلت معه،فقال: يا رميلة، رأيتك و انت متشبّك بعضك في بعض. فقلت: نعم و قصصت عليه القصّة الّتي كنت فيها، و الّذي حملني على الرغبة في الصلاة خلفه
فرمود: اى رميله! هيچ مؤمنى مريض نشود مگر اينكه ما نيز مريض مىشويم، و اندوهگين نگردد مگر اينكه ما هم اندوهگين شويم، و دعا نكند مگر اينكه بر دعايش آمين گوييم، و ساكت نماند مگر اينكه براى او دعا كنيم. فقال عليه السّلام: يا رميلة، ليس من مؤمن يمرض إلّا مرضنا بمرضه، و لا يحزن إلّا حزنّا بحزنه، و لا يدعو إلّا أمنّا لدعائه، و لا يسكت إلّا دعونا له.
عرض كردم: اى امير مؤمنان!فدايت شوم! اين مربوط به كسانى است كه با شما در اقامتگاه هستند، يا كسانى را كه در اطراف زمين هستند مىبينيد؟ فرمود: اى رميله، هيچ مؤمنى در شرق و غرب زمين از ما غايب نيست. فقلت له: يا أمير المؤمنين جعلني اللّه فداك، هذا لمن معك في القصر أرأيت من كان في أطراف الأرض؟قال عليه السّلام: يا رميلة، ليس يغيب عنّا مؤمن في شرق الأرض و لا في غربها. «1»
و در همان كتاب به سند خود از حضرت امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: دنيا براى امام عليه السّلام در شكل نيمه گردو تمثل يافت، پس متعرض آن حضرت نشد، و او از اطراف آن تناول مىكند 917- و فيه أيضا: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ الدنيا تمثّل للإمام عليه السّلام في فلقة الجوز، فما تعرّض لشيء منها، و إنّه ليتناولها من أطرافها،
همچنانكه يكى ازشماها از سر خوان خودش آنچه مايل است تناول مىنمايد، پس چيزى از دنيا از امام عليه السّلام پوشيده نمىماند. كما يتناول أحدكم من فوق مائدته ما يشاء، فلا يعزب عنه منها شيء. «2»
و نيز به سند خوداز حضرت امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: همانا امام، صدا را در شكم مادرش مىشنود، و چون به چهار ماهگى رسيد بر بازوى راستش نوشته شود: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ؛ و كلمه پروردگارت از روى صدق و عدل به حدّ تمام و كمال رسيد، هيچكس كلمات او را تبديل نتواند كرد. و چون از مادرش متولد شد، نورى مابين زمين و آسمان از او ساطع گردد. و چون راه افتد عمودى از نور برايش قرار داده شود كه به آن بين مشرق و مغرب را ببيند.918- و فيه أيضا: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ الإمام يسمع الصوت في بطن امّه، فإذا بلغ أربعة أشهر كتب على عضده الأيمن: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ «3» فإذا وضعته [امّه]، سطع له نور ما بين السماء و الأرض، فإذا درج رفع له عمود من نور يرى به ما بين المشرق و المغرب. «4»
و در همان كتاب از احمد بن محمد، از على بن حديد، از جميل بن درّاج آورده كه گفت: چند تن از اصحاب ما روايت كردهاند كه فرمود: درباره امام سخن مگوييد كه امام عليه السّلام سخن را مىشنود، درحالىكه جنين در شكم مادرش باشد. پس چون ولادت يافت فرشته بين دو ديدهاش مىنويسد: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ؛ و هنگامى كه سنگينى امامت را به دوش گيرد براى او در هربلدى جاى روشنى قرار داده شود كه با آن به اعمال بندگان نظر مىنمايد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 497919- و فيه: عن أحمد بن محمّد، عن عليّ بن حديد، عن حديد، عن جميل بن درّاج قال: روى غير واحد من أصحابنا، قال: لا تتكلّموا في الإمام،فإنّ الإمام عليه السّلام يسمع الكلام و هو جنين في بطن امّه، فإذا وضعته كتب الملك بين عينيه: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِفإذا قام بالأمر رفع له في كلّ بلد منارا، ينظر به إلى أعمال العباد. «5»
و در روايت ديگرى ازحضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام آمده كه فرمود: همانا امام در زمين به منزله ماه در آسمان و در جاى آن است، او بر همه اشيا مطّلع و آگاه مىباشد. 920- و في رواية اخرى: عن أبي الحسن- يعني موسى بن جعفر عليه السّلام- قال: إنّما منزلة الإمام في الأرض بمنزلة القمر في السماء، و في موضعه هو مطّلع على جميع الأشياء كلّها. «6»
و به سند خود از مفضّل بن عمر آورده كه گفت: از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام درباره علم امام نسبت به آنچه در أقطار زمين هست، پرسيدم كه: آيا درحالىكه در خانهاش نشسته و پردهاش را افكنده از آنها آگاه است؟ آن حضرت فرمود: اى مفضّل! خداى تبارك و تعالى براى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله پنج روح قرار داد: روح زندگى كه با آن راه رفت و حركت نمود، و روح نيرو كه با آن بپاخاست و جهاد كرد، و روح شهوت كه با آن خورد و آشاميد و با زنان از راه حلال آميزش كرد، و روح ايمان كه با آن امر كرد و عدالت نمود، و روح القدس كه با آن سنگينى نبوّت را تحمّل كرد.
921- و بإسناده عن المفضّل بن عمر، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام، سألته عن علم الإمام بما في أقطار الأرض، و هو في بيته مرخى عليه ستره،فقال عليه السّلام: يا مفضّل إنّ اللّه تبارك و تعالى جعل للنبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم خمسة أرواح:روح الحياة، فبه دبّ و درج، و روح القوّة، فبه نهض و جاهد، و روح الشهوة، فبه أكل و شرب و أتى النساء من الحلال، و روح الإيمان، فبه أمر و عدل، و روح القدس، فبه حمل النبوّة،
و چون پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وفات يافت، روح القدس از او منتقل شد و در امام عليه السّلام قرار گرفت، و روح القدس نه مىخوابد و نه غفلت مىكند و نه سرگرم مىشود و نه سهو مىنمايد. آن چهار روح ديگر خواب و غفلت و سرگرمى دارند ولى روح القدس ثابت است، توسط آن، آنچه در شرق و غرب زمين، خشكى و دريا هست، ديده مىشود. فإذا قبض النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم إنتقل روح القدس فصار في الإمام عليه السّلام، و روح القدس لا ينام و لا يغفل، و لا يلهو و لا يسهو، و الأربعة الأرواح تنام، و تلهو، و تغفل و تسهو، و روح القدس ثابت يرى به ما في شرق الأرض و غربها، و برّها و بحرها
عرض كردم: فدايت شوم! آنچه در بغداد است در دسترس امام است؟ فرمود: آرى، و هرآنچه زير عرش هست. قلت: جعلت فداك، يتناول الإمام ما ببغداد بيده؟قال: نعم، و ما دون العرش. «1»
و شيخ صدوق-كه خدايش رحمت كند- در كتاب فضايل ماه رمضان به سند صحيحى از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السّلام آورده كه فرمود: هركس با شيعيان ما دشمنى كند با من دشمنى كرده، و هركس با ايشان دوستى نمايد با من دوستى نموده، زيرا كه آنان از خمير مايه گل ما آفريده شدهاند، 922- و روى الشيخ الصدوق (ره) في كتاب فضائل شهر رمضان: بسند صحيح عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام قال:من عادى شيعتنا فقد عادانا، و من والاهم فقد والانا، لأنّهم منّا، خلقوا من طينتنا،
پس هركه آنها را دوست بدارد از ما است، و هركه دشمنشان بدارد از ما نيست. شيعيان ما به نور خدا نظر مىكنند، و در رحمت خدا واقع مىشوند، و به كرامت الهى رستگار مىگردند، هيچكدام از شيعيان ما مريض نشود مگر اينكه به مرض او مريض شويم، و غمناك نشود مگر اينكه به خاطر غم او غمناك گرديم، و خوشحال نشود مگر اينكه به خوشحالىاش شاد شويم.و هيچيك از شيعيان ما از نظرمان غايب نمىماند، هركجا از شرق و غرب زمين باشد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 498 من أحبّهم فهو منّا، و من أبغضهم فليس منّا، شيعتنا ينظرون بنور اللّه و يتقلّبون في رحمة اللّه، و يفوزون بكرامة اللّه، ما من أحد من شيعتنا يمرض إلّا مرضنا لمرضه، و لا يغتمّ إلّا اغتممنا لغمّه، و لا يفرح إلّا فرحنا لفرحه، و لا يغيب عنّا أحد من شيعتنا، أين [ما] كان في شرق الأرض و غربها.
و هركه از شيعيانقرضدار بميرد، پرداخت آن بر ما است و هركه از آنان ثروتى برجاى گذارد براى ورثه او است، شيعيان ما آنهايند كه نماز رابرپاى دارند و زكات را ادا كنند، و به حجّ خانه خدا روند، و ماه رمضان را روزه بدارند، و نسبت به اهل البيت دوستى كنند، و از دشمنانشان بيزارى جويند، آنهايند اهل ايمان و تقوى و پرهيزكارى، هركه آنها را رد كند، خداوند را رد كرده، و هركه بر ايشان طعن زند بر خداوند طعن زده، زيرا كه ايشان به حق بندگان خدايند، و به راستى اولياى او هستند. به خدا سوگند! يكى از ايشان شفاعت مىكند درباره عده زيادى همچون (دو قبيله) ربيعه و مضر، پس خداوند شفاعتش را درباره آنان مىپذيرد بهجهت اينكه نزد خداى- عزّ و جلّ- گرامى است. و من ترك من شيعتنا دينا فهو علينا، و من ترك منهم مالا فلورثته،
شيعتنا الّذين يقيمون الصلاة، و يؤتون الزكاة، و يحجّون البيت الحرام و يصومون شهر رمضان، و يوالون أهل البيت، و يبرؤن من أعدائنا، اولئك أهل الإيمان و التقى، و أهل الورع و التقوى، من ردّ عليهم فقد ردّ على اللّه، و منطعن عليهم فقد طعن على اللّه، لأنّهم عباد اللّه حقّا، و أولياؤه صدقا، و اللّه إنّ أحدهم ليشفع في مثل ربيعة و مضر فيشفّعه اللّه فيهم لكرامته على اللّه عزّ و جلّ.
مىگويم: اخبارى كه برموضوع مورد بحث دلالت كند جدّا بسيار است و در كتب احاديث مذكور مىباشد. أقول: الأخبار الدالّة على ما ذكرنا كثيرة جدّا، مذكورة في كتب الحديث
و نيز مؤيّد اين معنىاست احاديثى كه دلالت دارد بر اينكه امامان عليهم السّلام شهيدان برخلقند، كه در اصول كافى و غير آن مذكور است. چونكه معنى شهيد، حاضر آگاه بر واقعه است، چنانكه پوشيده نيست. و تؤيّده الأحاديث الدالّة على كونهم شهداء على الخلق، و هي مذكورة في اصول الكافي، و غيره. «1» فإنّ معنى الشهيد الحاضر، المطّلع على الواقعة، كما لا يخفى
خلاصه اينكه: همانطوركه دعا براى بزرگان در محضر ايشان تعظيم و تواضع نسبت به آنان است، همچنين دعا براى بزرگ بزرگان و اشرف شريفان در اين زمان حضرت صاحب الزمان عليه السّلام در محضرش، تعظيم و فروتنى نسبت به آن جناب است.، و چون تمام اقطار عالم در محضر مقدّس آن بزرگوار- صلوات اللّه عليه- است، پس براى مؤمن شايسته است كه به سوى او رو كند، و در هركجا كه باشد آن ولىّ اعظم پروردگار را با دعاى خود تعظيم و احترام نمايد. و الحاصل: كما أنّ الدعاء للأشراف في محضرهم تعظيم و تواضع لهم كذلك الدعاء لأشرف الأشراف في زماننا، مولانا صاحب الزمان عليه السّلام في محضره تعظيم و تواضع له، و حيث أنّ جميع أقطار العالم محضر له صلوات اللّه عليه فينبغي للمؤمن أن يعظّمه و يبجّله بالدعاء له، حيثما كان و أين ما كان.
تواضع قلبى و بدنى: و بدان كه تواضع براى امام عليه السّلام بر دو گونه است: قلبى و بدنى. تواضع قلبى آن است كه مؤمن معتقد باشد كه امام عليه السّلام از خودش و از تمام ماسوى اللّه بعد از حضرت خاتم النبيين صلى اللّه عليه و آله افضل و اشرف است، از فرشتگان و پيغمبران گرفته تا ديگران. و نيز باور داشته باشد كه خداى- عزّ و جلّ- مخلوقى برتر از رسول خدا و خاندان طاهرينش نيافريده، اين اعتقاد ما است، بر آن زنده مىمانم و بر آن مىميرم و ان شاء اللّه بر همين باور برانگيخته شده و به قيامت خواهم آمد. بر اين معنى اخبار بسيار متواتره قطعيه دلالت دارد، و اگر بخواهم آنها را بياورمكتاب مفصّلى مىشود، و اگر خداوند تعالى به من توفيق دهد در اين باره تأليفى خواهم ساخت كه مايه تذكر و بصيرت اهل خرد گردد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 499 تذنيب: اعلم أنّ التواضع للإمام عليه السّلام قسمان: قلبيّ و بدنيّ، أمّا التواضع القلبي: فهو أن يعتقد، و يذعن المؤمن بأنّ الإمام أفضل و أشرف منه، و من جميع ما سوى اللّه تعالى بعد خاتم النبيّين صلى اللّه عليه و آله و سلم من الملائكة و النبيّين و غيرهم و أنّ اللّه عزّ و جلّ لم يخلق خلقا أفضل من رسول اللّه و أهل بيته الطاهرين،و هذا اعتقادنا حقّا، عليه أحيا و عليه أموت، و عليه ابعث إن شاء اللّه تعالىو يدلّ على ذلك الأخبار الكثيرة المتواترة القطعيّة، و لو أردت ذكرها لكان كتابا مفصّلا و إن وفّقني اللّه تعالى ألّفت في هذا الباب ما يكون تذكرة و تبصرة لاولى الألباب
و از سيّد جزايرى-كه خداى تعالى رحمتش كند- آمده كه گفته است: اخبارى كه بر اين معنى دلالت دارد جدّا زياد است، و آنچه ما به دست آوردهايم، حدود هزار حديث مىشود. و عن السيّد الجزائري رحمه اللّه تعالى أنّه قال: الأخبار الدالّة على هذا المطلب كثيرة جدّا، و الّذي اطّلعت عليه منها زهاء ألف حديث. «2»
و از شيخ صدوق است كه در اعتقادات خود فرموده است: ... و واجب است معتقد باشد كه خداى- عزّ و جلّ- مخلوقى برتر از محمد صلى اللّه عليه و آله ، و امامان عليهم السّلام نيافريده است. و عن الصدوق (ره) في اعتقاداته قال: و يجب أن يعتقد أنّ اللّه عزّ و جلّ لم يخلق خلقا أفضل من محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم و الأئمّة عليهم السّلام إلى آخر ما قال. «3»
و مجلسى در اعتقادات خود گويد: سپس بايد كه درباره پيغمبر و امامان عليهم السّلام معتقد باشى كه آنان اشرف تمام مخلوقات هستند، و آنان از همه پيغمبران عليهم السّلام و همه فرشتگان برتر مىباشند. و عن المجلسي (ره) في اعتقاداته قال:
ثمّ لا بدّ أن تعتقدوا في النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم و الأئمّة عليهم السّلام أنّهم أشرف المخلوقات جميعا، و أنّهم أفضل من جميع الأنبياء عليهم السّلام، و جميع الملائكة، إنتهى. «1»
و از آنچه بر اين موضوع از اخبار بسيار دلالت مىكند، روايتى است كه ثقة الاسلام كلينى در اصول كافى به سند خود از امير المؤمنين عليه السّلام ضمن حديثى آورده كه فرمود: خداوند تبارك و تعالى اگر مىخواست خودش را به بندگان مىشناسانيد، ولى ما را ابواب خود، و راه و وسيله و وجه خويش قرار داد كه مردم به سويش توجه كنند. پس هرآنكه از ولايت ما عدول نمايد يا غير ما را بر ما برترى دهد، چنين كسانى از صراط، دور افتادهاند .... 923- و ممّا يدلّ على ذلك من الأخبار الكثيرة: ما رواه ثقة الإسلام الكليني (ره) في اصول الكافي: بإسناده عن أمير المؤمنين عليه السّلام- في حديث- قال:إنّ اللّه تبارك و تعالى لو شاء لعرّف العباد نفسه، و لكن جعلنا أبوابه، و صراطه و سبيله، و الوجه الّذي يؤتى منه، فمن عدل عن ولايتنا، أو فضّل علينا غيرنا فإنّهم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ «2» الخبر. «3»
نيز بر اين معنى دلالتدارد تمام رواياتى كه نصّ در اين است كه امامان عليهم السّلام در همهچيز غير از مقام نبوت همانند پيامبر هستند. از جمله: در اصول كافى به سند خود از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: ما در امر و فهم و حلال و حرام در يك جريان هستيم، اما رسول خدا و على عليهما السلام فضل خود را دارند. و تدلّ عليه أيضا الأخبار الناصّة بأنّهم مثل النبيّ في كلّ شيء، إلّا النبوّة:924- ففي اصول الكافي: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال:قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: نحن في الأمر و الفهم و الحلال و الحرام نجري مجرى واحدا، فأمّا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و عليّ عليه السّلام فلهما فضلهما، إنتهى. «4»
و همچنين بر اين مطلب دلالت دارد رواياتى كه مىگويد: هفتاد و دو اسم از اسم اعظم نزد امامان عليهم السّلام است، و اين مقدار نزد هيچيك از پيغمبران بزرگ نبوده است.و امور ديگرى كه بر پژوهشگران اخبار پوشيده نيست. 925- و تدلّ عليه أيضا الروايات الدالّة على أنّ عندهم إثنين و سبعين حرفا من الإسم الأعظم، و لم يكن بهذا المقدار عند أحد من الرسل الكبار، إلى غير ذلك ممّا لا يخفى على المتتبّع في الأخبار. «5»
(6). در اصول كافى: 1/ 222، حديث 6؛ از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام است كه فرمود: آب كم راكد را مىمكند و نهر عظيم را رها مىكنند! به آن حضرت عرض شد: نهر عظيم چيست؟ فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و علمى كه خداوند به او عطا كرده، خداوند- عزّ و جلّ- براى محمد صلى اللّه عليه و آله سنن پيامبران را جمع كرد از آدم تا خاتم. گفته شد: اينها چيست؟ فرمود: علم پيامبران را سراسر، و همانا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله تمام آن را نزد امير مؤمنان عليه السّلام قرار داد. پس شخصى به آن حضرت عرض كرد: اى فرزند -مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 500 (5) في اصول الكافي: 1/ 222 ح 6 عن أبي جعفر عليه السّلام قال: يمصّون الثماد (الثماد: الماء القليل الذي لا مادّة له، كما قيل منه رحمه اللّه) و يدعون النهر العظيم، قيل له: و ما النهر العظيم؟ قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: و العلم الذي أعطاه اللّه، إن اللّه عزّ و جلّ جمع لمحمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم: سنن النبيّين، من آدم و هلمّ جرّا إلى محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم، قيل له: و ما تلك السنن؟ قال: علم النبيّين بأسره، و إنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم صيّر ذلك كلّه عند أمير المؤمنين عليه السّلام، فقال له رجل: يابن رسول اللّه، فأمير المؤمنين أعلم أم بعض النبيّين؟ فقال أبو جعفر عليه السّلام:اسمعوا ما يقول: إنّ اللّه يفتح مسامع من يشاء، إنّي حدّثته أنّ اللّه جمع لمحمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم علم النبيّين و أنّه جمع ذلك كلّه عند أمير المؤمنين عليه السّلام، و هو يسألني أهو أعلم أم بعض النبيّين؟
و امّاتواضع بدنى براى امام عليه السّلام بر دو قسم است: واجب و مستحبّ. و أمّا التواضع البدنيّ للإمام عليه السّلام فهو على قسمين، واجب و مندوب:
واجب آن است كه ترك آن مايه هتك حرمت امام عليه السّلام و استخفاف به ساحت مقدّس آن جناب است. مانند: ترك بپا ايستادن هنگام ذكر نام قائم عليه السّلام در مجلس عمومى به قصد استخفاف و سبك شمردن- العياذ باللّه- با وجود بپاخاستن اهل مجلس. زيرا كه سبك شمردن امام عليه السّلام مستلزم سبك شمردن خداى- عزّ و جلّ- مىباشد. أمّا الواجب منه فهو ما يؤدّي تركه إلى هتك الإمام، و الاستخفاف به عليه السّلام كترك القيام عند ذكر اسم القائم في المجلس العامّ، بقصد الاستخفاف- نعوذ باللّه- مع قيام أهل المجلس، لأنّ الاستخفاف بالإمام يستلزم الاستخفاف باللّه عزّ و جلّ. در وسائل از
امامصادقعليه السّلام در حديثى آورده كه فرمود: و معنى كفر، هرمعصيتى است كه به جهت جحد و انكار و استخفاف و سهلانگارى، در هرريز و درشتى كه نسبت به خداوند انجام گيرد، و فاعل آن كافر است .... 926- و في الوسائل: عن الصادق عليه السّلام- في حديث- قال: فمعنى الكفر كلّ معصية عصي اللّه بها بجهة الجحد و الإنكار و الاستخفاف و التهاون، في كلّ ما دقّ و جلّ، و فاعله كافر، الخبر. «1»
و اماتواضع مستحبغير از آن است، مانند: دعا براى آن حضرت و بپاخاستن هنگام ذكر نام مقدسش و درود فرستادن بر او، و امور ديگرى كه تحت اين عنوان قرار مىگيرد و تواضع بر آن صدق مىكند. و أمّا المندوب: فهو غيره، كالدعاء له، و القيام عند ذكر اسمه، و الصلاة عليه و غير ذلك ممّا يدخل في عنوان التواضع.
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ