«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج1،: ص:507
- و به سند خود از اسماعيل بن عبد العزيز آورده كه گفت: شنيدم حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام فرمود: حديث ما صعب مستصعب است، گويد: عرضه داشتم: فدايت شوم براى من تفسير كن. 939- و بإسناده عن إسماعيل بن عبد العزيز، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: حديثنا صعب مستصعب، قال: قلت: فسّر لي جعلت فداك،
- فرمود: ذكوان: [يعنى] هميشه فروزان است. گفتم: أجرد؟ فرمود: [يعنى] پيوسته شاداب است. قال:
- ذكوان: ذكّي أبدا، قلت: أجرد؟ قال: طريّ أبدا، قلت: مقنّع؟ قال: مستور. «4»
- عرض كردم: مقنع؟ فرمود: مستور و پوشيده است. و به سند خود از اصبغ بن نباته آورده كه گفت: از امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم كه فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب است، خشن مخشوش است، پس اندكى به سوى مردم برافكنيد، هركس آن را شناخت او را بيفزاييد، و هركه انكار كرد خوددارى نماييد. آن را تحمل نكند مگر سه طايفه: فرشتهاى مقرّب، يا پيغمبرى مرسل، يا بنده مؤمنى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده باشد. 940- و بإسناده عن الأصبغ بن نباتة، عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال:سمعته يقول: إنّ حديثنا صعب مستصعب، خشن مخشوش، فانبذوا إلى الناس نبذا، فمن عرف فزيدوه، و من أنكر فأمسكوا، لا يحتمله إلّا ثلاث: ملك مقرّب، أو نبيّ مرسل، أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان. «5»مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 507
- و به سند ديگرى از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آورده كه فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب، اجرد، ذكوان، وعر، شريف و كريم است، پس هرگاه چيزى از آن شنيديد و دلهايتان برايش نرم شد، آن را برگيريد و حمد الهى را بر آن بجاى آوريد، و اگر تحمل نتوانستيد و توانش را نداشتيد، پس آن را به امام عالم از آل محمد عليهم السّلام برگردانيد، كه بدبخت هلاكشده كسى است كه بگويد: به خدا چنين نبوده. سپس فرمود: اى جابر! همانا انكار همان كفر ورزيدن به خداى عظيم است. 941- و بإسناد آخر: عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: إنّ حديثنا صعب مستصعب، أجرد، ذكوان، وعر، شريف، كريم، فإذا سمعتم منه شيئا و لانت له قلوبكم فاحتملوه، و احمدوا اللّه عليه، و إن لم تحتملوه و لم تطيقوه فردّوه إلى الإمام العالم من آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم، فإنّما الشقيّ الهالك الّذي يقول: و اللّه ما كان هذا، ثمّ قال عليه السّلام: يا جابر، إنّ الأنكار هو الكفر باللّه العظيم. «6»
- فايده دوم: در بيان معنى حديث كه در فرمايشات امامان عليهم السّلام آمده: حديث ما صعب مستصعب است. الفائدة الثانية: في بيان معنى الحديث في قولهم عليهم السّلام: حديثنا صعب مستصعب، إلخ:
- احتمال دارد كه منظور تمام آنچه از ايشان رسيده، بوده باشد و دشوارى آن چنين توجيه شود كه: تحمّل آن دشوار است. و معنى تحمّل: بيان و نشر آن در جاهاى مناسب و بنابر مقتضاى حال باشد، چون مؤمن كامل، مواقع بيان را مىشناسد و نيز مىداند كه در چه مواردى بايد آن را مخفى كند، لذا در هرمقامى به آنچه صلاح او است- به نور ايمان- عمل مىنمايد. يحتمل أن يكون المراد كلّ ما ورد عنهم، و يوجّه كونه صعبا بسبب صعوبة تحمّله، و يكون المراد بالاحتمال بيانه و نشره في مقام يقتضيه الحال، فإنّ المؤمن الكامل يعرف مواقع البيان من مواقع الكتمان، فيعمل في كلّ مقام بما يرى صلاحه بنور الإيمان.
- ولى آنچه به نظر قاصر من به واقع نزديكتر مىنمايد- بلكه به نظر هوشمند ماهر اين معنى متعيّن است- اينكه: منظور احاديثى است كه در فضائل آنها بيان شده از اسرار غريب و آثار عجيب و مقامات والايى كه انديشهها بدان راه نيابد و شؤون بديعى كه خردمندان از بيان آنها عاجزند. بنابراين اضافه براى تخصيص است، يعنى: حديث مخصوص ما كه در فضل و مقامات وارد است صعب مستصعب است، چون نسبت حديث به ايشان به دو گونه متصور است: لكن الأقرب في النظر القاصر، بل المتعيّن عند البصير الماهر: أنّ المراد بحديثهم المذكور في هذه الأخبار ما ورد في فضائلهم من غرائب الأسرار و عجائب الآثار، و مقامات منيعة لا تدركها الأفكار، و شؤون بديعة يعجز عن بيانها اولوا الأبصار، و على هذا تكون الإضافة للاختصاص، بمعنى أنّ حديثنا الخاصّ بنا الوارد في فضلنا و مقاماتنا صعب مستصعب «إلخ»لأنّ نسبة الحديث إليهم يتصوّر على وجهين:
- اول: مطلق آنچه به آن خبر دادهاند، كه احتمال اوّل بر اين معنى تطبيق مىشود. أحدهما: مطلق ما أخبروا به، و عليه يتخرّج المعنى الأوّل.
- دوم: آنچه به ايشان اختصاص دارد و در بيان شؤون و مقامات و علوم و كرامات ايشان است. و الثاني: ما يختصّ بهم في ذكر شؤونهم و مقاماتهم، و علومهم، و كراماتهم،
- بنابراين اضافه حديث به آنها، دلالت بر عموم دارد، و ديگر نيازى نيست كه گفته شود: منظور بعضى از احاديث است كه مضاف را تقدير كنيم، و يا بگوييم: از باب مجاز لغوى است كه عام ذكر گرديده و خاص اراده شده، بلكه متعين آن است كه بر حقيقت حمل كنيم، و اضافه را براى اختصاص بدانيم. و على هذا يكون إضافة الحديث إليهم دالّة على العموم، و لا حاجة إلى أن يقال: المراد بعض أحاديثهم بتقدير المضاف، أو يقال: بأنّه من باب المجاز اللغويّ بذكر العامّ و إرادة الخاصّ بل المتعيّن أن يحمل على الحقيقة و يكون الإضافة للإختصاص.
- و ممكن است مراد از حديث در آن روايات شأن و صفت باشد، چنانكه در بعضى از گفتههاى يكى از بزرگان آمده، يا اينكه حديث مرادف با ذكر يا امر باشد كه همه به يك معنى برمىگردد. و يمكن أن يكون المراد بالحديث في تلك الروايات الشأن و الصفة كما ورد في بعض الكلمات الصادرة عن بعض الأجلّة الثقات، أو يكون الحديث مرادفا للذكر أو الأمر، و مرجع الكلّ واحد، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 508
- و بر آنچه ما اختيار و تأييد كرديم اخبار متعددى دلالت مىكند كه به ذكر قسمتى از آنها تبرك مىجوييم. ان شاء اللّه تعالى، از جمله: و يدلّ على ما اخترناه و أيّدناه أخبار عديدة، نتبرّك بذكر بعضها إن شاء اللّه تعالى:
- اخبارى است كه چنين وارد شده: امر امامان عليهم السّلام صعب مستصعب است. مانند: روايت صفار در بصائر از ابو الربيع شامى از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام كه گفت: در خدمت آن حضرت نشسته بودم، پس ديدم حضرت ابو جعفر عليه السّلام به خواب رفت، سپس سربرداشت و فرمود: اى ابو الربيع! حديثى است كه شيعيان در دهان مىگردانند و حقيقت را نمىدانند. عرض كردم: قربانت گردم آن چيست؟ فرمود: گفته على بن ابى طالب عليهما السلام: «إنّ أمرنا صعب مستصعب لا يحتمله إلّا ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان»؛ اى ابو الربيع؛ مگر نمىبينى كه فرشتهاى هست ولى مقرّب نيست، و [حديث ما را] متحمل نمىشود جز مقرّب، و گاهى پيغمبر هست ولى مرسل نيست، و آن را متحمل نمىشود جز مرسل، و گاهى مؤمن است ولى آزموده نشده، و متحمل آن نگردد مگر مؤمنى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده باشد. - 942- فمنها: الأخبار الواردة بأنّ أمرهم صعب مستصعب، كرواية الصفّار في البصائر: عن أبي الربيع الشاميّ، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: كنت معه جالسا فرأيت أنّ أبا جعفر عليه السّلام قد قام، فرفع رأسه، و هو يقول: يا أبا الربيع، حديث تمضغه الشيعة بألسنتها لا تدري ما كنهه، قلت: ما هو، جعلني اللّه فداك؟ قال: قول عليّ بن أبي طالب عليه السّلام: إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا يحتمله إلّا ملك مقرّب، أو نبيّ مرسل، أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان.يا أبا الربيع، ألا ترى أنّه يكون ملك و لا يكون مقرّبا، و لا يحتمله إلّا مقرّب و قد يكون نبيّ و ليس بمرسل، و لا يحتمله إلّا مرسل، و قد يكون مؤمن و ليس بممتحن، و لا يحتمله إلّا مؤمن قد امتحن اللّه قلبه للإيمان. «1»
- و نيز به سند خود از ابو بصير و محمد بن مسلم آورده كه حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام فرمود: با مردم از آنچه مىشناسند گفتگو كنيد، و از آنچه ناآشنايند درگذريد، و ما و خودتان را به زحمت ميندازيد، به درستى كه امر ما صعب مستصعب است كه تحمل نمىكند آن را مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل و يا بنده مؤمنى كه خداوند قلبش را براى ايمان آزموده باشد. 943- و فيه: بإسناده عن أبي بصير و محمّد بن مسلم، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: خالطوا الناس ممّا يعرفون، و دعوهم ممّا ينكرونه، و لا تحملوا على أنفسكم و علينا، إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا يحتمله إلّا ملك مقرّب، أو نبيّ مرسل، أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان. «2»
- و به سند خود از سدير صيرفى آورده كه گفت: در پيشگاه حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام شرفياب بودم و مسائلى كه اصحاب ما داده بودند بر آن جناب عرضه مىكردم. ناگهان سؤالى به دلم افتاد، عرض كردم: فدايت شوم! مسألهاى دارم كه همين حالا به قلبم خطور كرد. فرمود: مگر در بين آن مسائل نيست؟ عرض كردم: خير. فرمود: چيست؟ 944- و بإسناده عن سدير الصيرفي قال: كنت بين يدي أبي عبد اللّه عليه السّلام أعرض عليه مسائل قد أعطانيها أصحابنا، إذا خطرت بقلبي مسألة، فقلت:جعلت فداك، مسألة خطرت بقلبي الساعة، قال: أليست في المسائل؟ قلت:لا، قال: و ما هي؟
- گفتم: فرموده امير مؤمنان عليه السّلام :همانا امر ما صعب مستصعب است، آن را نمىشناسد مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا بنده مؤمنى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده باشد. امام صادق عليه السّلام فرمود: آرى، فرشتگان مقرّب و غير مقرّب دارند، و در پيغمبران نيز مرسل و غير مرسل هست، و مؤمنين آزموده و غير آزموده دارند، و به راستى كه اين امر شما بر فرشتگان عرضه شد، پس جز مقرّبين به آن اقرار نكردند، و بر پيغمبران عرضه شد و جز مرسلين به آن اقرار ننمودند، و بر مؤمنين عرضه شد و جز آزمودگان آن را اقرار نداشتند. قلت: قول أمير المؤمنين عليه السّلام: إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا يعرفه إلّا ملك مقرّب، أو نبيّ مرسل، أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان.فقال عليه السّلام: نعم، إنّ من الملائكة مقرّبين و غير مقرّبين، و من الأنبياء مرسلين و غير مرسلين، و من المؤمنين ممتحنين و غير ممتحنين، و إنّ أمركم هذا عرض على الملائكة، فلم يقرّ به إلّا المقرّبون، و عرض على الأنبياء فلم يقرّ به إلّا المرسلون، و عرض على المؤمنين فلم يقرّ به إلّا الممتحنون. «3» مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 509
- و از ابو بصير آورده كه گفت: حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام فرمود: امر ما صعب مستصعب است كه متحمل آن نشود مگر كسى كه خداوند ايمان را در دلش نوشته باشد. 945- و فيه: بإسناده عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال:إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا يحتمله إلّا من كتب اللّه في قلبه الإيمان. «4»
- و نيز در همان كتاب به سند خود از امير مؤمنان عليه السّلام آورده كه فرمود: امر ما اهل البيت صعب مستصعب است، آن را نشناسد و به آن اقرار نكند جز فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا مؤمن نجيبى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده باشد. 946- و فيه: بإسناده عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال:إنّ أمرنا أهل البيت صعب مستصعب، لا يعرفه و لا يقرّ به إلّا ملك مقرّب أو نبيّ مرسل، أو مؤمن نجيب امتحن اللّه قلبه للإيمان. «5»
- و نيز به سند خود از زياد بن سوقه آورده كه گفت: نزد محمد بن عمرو بن الحسن بوديم، و از مصايب خاندان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله سخن گفتيم، پس او گريه كرد تا اينكه محاسنش از اشك چشمش تر شد، سپس گفت: همانا امر آل محمد عليهم السّلام بزرگ و نقابدار است، نمىتوان آن را بازگو كرد، و چون قائم ما بپاخيزد آن را به زبان آورد و قرآن او را تصديق خواهد كرد. 947- و فيه: بإسناده عن زياد بن سوقة قال: كنّا عند محمّد بن عمرو بن الحسن، فذكرنا ما أتى إليهم، فبكى حتّى ابتلّت لحيته من دموعه، ثمّ قال:إنّ أمر آل محمّد أمر جسيم، مقنّع، لا يستطاع ذكره، و لو قد قام قائمنا لتكلّم به، و صدّقه القرآن. «1»
- مىگويم: ظاهرا امر در اين احاديث و امثال اينها مرادف با شأن است، پس مقصود دشوارى شؤونى است كه خداوند متعال براى آنان قرار داده و به ايشان مخصوص گردانيده، چه از امور دنيوى باشد يا اخروى يا معجزات شگفتانگيز و يا دلايل آشكار يا علوم كامله يا مواهب شامله يا اسرار غريب يا ويژگىهاى عجيب، يا حقوق مالى يا صفات حالى و ... كه جز خدا و يا كسى كه خداوند به او تعليم كرده باشد- يعنى رسول اكرم و ائمه معصومين عليهم السّلام- أقول: الظاهر أنّ الأمر في هذه الأحاديث و ما ضاهاها مرادف للشأن فالمراد صعوبة الشؤون الّتي جعلها اللّه تعالى لهم، و خصّهم بها، سواء كان الشأن من الامور الدنيويّة، أم الاخرويّة، أو المعجزات الباهرة، أم الدلائل الظاهرة، أم العلوم الكاملة، أم المواهب الشاملة، أم الأسرار الغريبة، أم الخصايص العجيبة، أم الحقوق الماليّة، أم الصفات الحاليّة، إلى غير ذلك ممّا لا يحصيها غير اللّه، أو من علّمه اللّه عزّ و جلّ أعني رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و الأئمّة المعصومين،
- كسى نمىتواند آنها را بشمارد، و براى اين معنى شواهد متعددى در اخبار هست كه بر پژوهنده مخفى نيست. و لهذا شواهد عديدة في الأخبار، لا يخفى على المتتبّع فيها بعين الأعتبار.
- فايده سوم: در بيان معنى صعب و مستصعب و ساير الفاظى كه در آن روايات هست. صعب نقيض ذلول است، ذلول آن است كه براى همه رام مىباشد، برخلاف صعب. الفائدة الثالثة: في بيان معنى الصعب المستصعب، و ساير الألفاظ المذكورة في تلك الروايات المأثورة، أمّا الصعب: فهو نقيض الذلول، فالذلول ما يذلّ ويلين لكلّ أحد بخلاف الصعب.
- در مجمع البحرين گفته: صعب نقيض ذلول است. گويند: صعب الشّيء- بضمّ العين- صعوبا: قال في مجمع البحرين: الصعب نقيض الذلول، يقال: صعب الشيء بضمّ الثاني صعوبا:
- دشوار و بامشقّت شد. مؤيد اين معنى در بخش چهارم كتاب در شباهت مولى صاحب الزمان عليه السّلام به ذو القرنين گذشت، و مراد در اينجا مقامى است كه براى غير آنها رام نمىباشد، و احدى از خلايق نمىتواند به آن دست يابد و شؤونى را كه خداوند تعالى به ايشان اختصاص داده درك نمايد، به طورىكه دست هيچ يك از فرشتگان مقرّب و پيغمبران مرسل نيز به آن نرسد. صار صعبا شاقّا، إنتهى. «2»و يؤيّده ما مرّ في الباب الرابع في شباهة مولانا صاحب الزمان بذي القرنين «3» و المراد به هنا المقام الّذي لا يلين لغيرهم، و لا يتمكّن أحد من الخلق غيرهم أن يناله و يدركه من الشؤون الّتي خصّهم اللّه تعالى بحيث لا تناله يد أحد من الملائكة المقرّبين، و الأنبياء المرسلين. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 510
- و دليل و شاهد بر اين، روايتى است كه در بصائر الدرجات از مفضّل آورده كه گفت: حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب، ذكوان و اجرد است كه آن را متحمل نشود فرشته مقرّب و نه پيغمبر مرسل و نه بندهاى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده باشد. 948- و يدلّ على ما ذكرناه، و يشهد له ما رواه في بصائر الدرجات: عن المفضّل قال: قال أبو جعفر عليه السّلام: إنّ حديثنا صعب مستصعب، ذكوان، أجرد لا يحتمله ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل، و لا عبد امتحن اللّه قلبه للإيمان.
- امّا صعب: آن است كه هنوز سوار نشده، و امّا مستصعب: آن است كه وقتى ديده شود از آن فرار كنند. أمّا الصعب: فهو الّذي لم يركب بعد.و أمّا المستصعب: فهو الّذي يهرب منه إذا رؤي ... الخبر. «1»
- ان شاء اللّه تمام اين حديث را با بيان معنى آن و جمع بين آن و بين اخبار سابق در يكى از فوايد آينده خواهيم آورد. و سنذكره بتمامه، مع بيان معناه، و الجمع بينه و بين الأخبار السابقة في بعض الفوائد اللاحقة إن شاء اللّه تعالى،
- و شاهد بر اينكه مراد از صعب: مقامى است كه خداوند به آنان اختصاص داده، در تفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام درباره فرموده خداى تعالى: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ (خطاب به آدم و حوا) و به اين درخت نزديك نشويد، آمده: درخت علم محمد و آل محمد عليهم السّلام كه خداى- عزّ و جلّ- تنها به ايشان اختصاص داده از ميان ساير خلقش، پس خداى تعالى فرمود: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، شجره علم كه مخصوص محمد و آل او است به امر الهى كسى غير از آنها از آن تناول نمىنمايد. و يشهد لما ذكرناه أيضا من كون المراد بالصعب المقام الّذي خصّهم اللّه تعالى به، دون سائر خلقه:949- و ما في تفسير الإمام العسكري عليه السّلام في قوله تعالى: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ «2»: شجرة العلم، شجرة علم محمّد و آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم
- و از آن بود كه پيغمبر و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام بعد از اطعام به مسكين و يتيم و اسير تناول فرمودند تا اينكه گرسنگى و تشنگى و خستگى پس از آن نديدند، و آن درختى است كه از ساير درختهاى بهشتى امتياز دارد، الّذين آثرهم اللّه تعالى عزّ و جلّ بها دون سائر خلقه،فقال اللّه تعالى: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ شجرة العلم، فإنّها لمحمّد و آله خاصّة دون غيرهم، و لا يتناول منها بأمر اللّه إلّا هم.و منها: ما كان يتناوله النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السّلام بعد إطعامهم المسكين و اليتيم و الأسير، حتّى لم يحسّوا بعد بجوع و لا عطش، و لا تعب و لا نصب.
- و هي شجرة تميّزت من بين أشجار الجنّة، إنّ سائر أشجار الجنّة
- از جهت اينكه: ساير درختهاى بهشتى هركدام نوعى ميوه و خوردنى داشتند، ولى اين درخت و جنس آن گندم و انگور و انجير و عنّاب و ساير انواع ميوهها و خوردنىها را داشت. لذا كسانى كه وصف آن درخت را حكايت كردهاند اختلاف دارند، بعضى گفتهاند: گندم است. بعضى ديگر گفتهاند: انگور است. و ديگران گفتهاند: انجير. و كسانى گفتهاند: عنّاب بوده است. كان كلّ نوع منها يحمل نوعا من الثمار و المأكول، و كانت هذه الشجرة و جنسها تحمل البرّ، و العنب، و التين، و العنّاب، و سائر أنواع الثمار، و الفواكه، و الأطعمة، فلذلك اختلف الحاكون لتلك الشجرة، فقال بعضهم: هي برّة، و قال: آخرون هي عنبة، و قال آخرون: هي تينة، و قال آخرون: هي عنّابة،
- خداى تعالى فرمود: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ به اين درخت نزديك نشويد كه بخواهيد درجه و فضل محمد و آل محمد را دريابيد، كه خداوند تعالى اين درجه را به ايشان اختصاص داده، و اين درختى است كه هركس به اذن خداى- عزّ و جلّ- از آن تناول كند، علم اوّلين و آخرين را بدون تعلّم الهام مىگردد، و هركس بدون اجازه خداوند از آن تناول نمايد به مقصد نرسيده و پروردگارش را عصيان مىنمايد .... قال اللّه تعالى:وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ تلتمسان بذلك درجة محمّد و آل محمّد في فضلهم، فإنّ اللّه تعالى خصّهم بهذه الدرجة دون غيرهم، و هي الشجرة الّتي من تناول منها بإذن اللّه عزّ و جلّ الهم علم الأوّلين و الآخرين، من غير تعلّم، و من تناول منها بغير إذن اللّه، خاب عن مراده و عصى ربّه، الخبر. «1»مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 511
- و نيز شاهد بر اين معنى در تفسير البرهان از ابن بابويه رحمه اللّه به سند خود از امام صادق عليه السّلام در حديثى طولانى آورده كه فرمود: پس هنگامى كه خداى- عزّ و جلّ- آدم و همسرش را در بهشت اسكان داد به آندو فرمود: كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ بخوريد از غذاهاى بهشت هرچه مىخواهيد و به اين درخت- يعنى درخت گندم- نزديك نشويد، كه از ظالمان خواهيد شد. 950- و يشهد لذلك أيضا ما في تفسير البرهان، عن ابن بابويه (ره): بإسناده عن الصادق عليه السّلام- في حديث طويل- قال:
- فلمّا أسكن اللّه عزّ و جلّ آدم و زوجته الجنّة، قال لهما: كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ يعني شجرة الحنطة فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ
- به منزلت محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان- صلوات اللّه عليهم- بعد از اينها نگاه كردند، ديدند برترين منازل بهشت است، گفتند: پروردگارا! اين منازل براى كيست؟ خداى- جلّ جلاله- فرمود: سرهايتان را بلند كنيد به ساق عرش بنگريد، پس سرها بلند كردند، نامهاى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان- صلوات اللّه عليهم- را ديدند كه به نورى از نور پروردگار جبّار جلّ جلاله بر ساق عرش نوشته شده. پس گفتند: پروردگارا، چقدر اهل اين منزلت نزد تو گرامى هستند و چقدر نزد تو محبوب هستند و چقدر نزد تو شرافتمندند؟! خداى- جلّ جلاله- فرمود: اگر اينها نبودند شما را نمىآفريدم، اينان گنجينهداران علم من، و امناى سرّ من مىباشند، مبادا كه به ديده حسد به ايشان نگاه كنيد و منزلت ايشان را نزد من آرزو نماييد و محل والاى اينان را تمنّا كنيد. فنظرا إلى منزلة محمّد و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمّة بعدهم، فوجداها أشرف منازل الجنّة، فقالا: يا ربّنا لمن هذه المنزلة؟ فقال جلّ جلاله: ارفعا رؤوسكما إلى ساق العرش، فرفعا رؤوسهما فوجدا أسماء محمّد و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمّة صلوات اللّه عليهم مكتوبة على ساق العرش، بنور من نور اللّه الجبّار جلّ جلاله.
فقالا: يا ربّنا ما أكرم أهل هذه المنزلة عليك! و ما أحبّهم عليك! و ما أشرفهم لديك! فقال اللّه جلّ جلاله: لولاهم ما خلقتكما، هؤلاء خزنة علمي و امنائي على سرّي، إيّاكما أن تنظرا إليهم بعين الحسد، و تتمنّيا منزلتهم عندي و محلّهم من كرامتي-
- تا اينكه امام صادق عليه السّلام فرمود: ... پس هنگامى كه خداى- عزّ و جلّ- خواست بر آنها توبه كند، جبرئيل نزد ايشان آمد و گفت: شما بر خودتان ستم كردهايد به جهت تمنّى منزلت كسانى كه بر شما برترى يافتهاند، پس جزاى شما همين بود كه از جوار خداوند- عزّ و جلّ- به زمين او فرستاده شديد ....[1] إلي أن قال الصادق عليه السّلام:فلمّا أراد اللّه عزّ و جلّ أن يتوب عليهما، جاءهما جبرئيل، فقال لهما:إنّكما ظلمتما أنفسكما بتمنّي منزلة من فضّل عليكما فجزاؤكما ما قد عوقبتما به من الهبوط من جوار اللّه عزّ و جلّ إلى أرضه، الخبر. «2»
- و اما مستصعب: منظور آن چيزى است كه شنونده آن را دشوار مىبيند. در حديث بصائر به همين اشاره بود كه امام عليه السّلام فرمود: مستصعب آن است كه هرگاه ديده شود از آن فرار مىگردد. و أمّا المستصعب: فالمراد به ما يراه السامع و يعدّه صعبا، و إليه الإشارة بقوله عليه السّلام في حديث البصائر: و أمّا المستصعب فهو الّذي يهرب منه إذا رؤي «إلخ».
- و امّا خشن: ضدّ ليّن و نرم است، چون تحمّل آن براى غير ممتحنين دشوار است. و أمّا الخشن: فهو ضدّ الليّن، لصعوبة احتماله على غير الممتحنين.
- و امّا مخشوش: شترى است كه در بينىاش خشاش- به كسر- قرار مىدهند، و آن چوبى است كه در بينى شتر قرار داده مىشود و زمام او را مىبندند تا بيشتر رام و تسليم گردد. گويى امام عليه السّلام حديثشان را به آن تشبيه نمود، براى دلالت بر امر به حفظ و صيانت آن از كسى كه آن را تحمل نمىكند و به آن ايمان ندارد. و امامان عليهم السّلام آن را براى كسانى كه اهليّت نداشتهاند بيان نمىكردند. و أمّا المخشوش: فهو الجمل الّذي جعل في أنفه خشاش، و هو بالكسر: عود يجعل في أنف البعير، يشدّ به الزمام ليكون أسرع لانقياده، فكأنّه عليه السّلام شبّه حديثهم بذلك، دلالة على الأمر بحفظه و صيانته عمّن لا يحتمله، و لا يؤمن به و أنّهم عليهم السّلام لم يبيّنوه إلّا لمن يكون أهلا لذلك. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 512
- پس بر مؤمن واجب است كه اسرار و صفات خاصّه ايشان را بيان نكند مگر براى كسى كه طاقت و ظرفيت تحمل آن را دارد. و اين است معنى اينكه حديث به خشاش مقيد شده است، و دليل بر اين معنى اينكه: در حديثى كه روايت كرديم آمده: پس به سوى مردم اندكى برافكنيد، هركه شناخت او را بيفزاييد و هركه انكار نمود ديگر چيزى نگوييد. فيجب على المؤمن أن لا يذكر أسرارهم و صفاتهم الخاصّة بهم، إلّا لمن يطيق ذلك و يحتمله، و هذا معنى جعل الحديث مقيّدا بالخشاش.و يدلّ على ذلك قوله عليه السّلام في الحديث الّذي رويناه: فانبذوا إلى الناس نبذا، فمن عرف فزيدوه، و من أنكر فأمسكوا، إلخ.
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
[1] . تفسير برهان: 1/ 82.