جلسه90- - بحث بصیرت‏ وآگاهی بصیرت‏  در قرآن ونهج البلاغه- برسه بخشی از خطبه نهج البلاغه 122/4 – قال امیر المومنین علی علیه السلام

سایت: پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.i

شنبه10/3/ 1404 برابر 4- ذالحجه 1446-مدرسه صدر بازار ساعت هفت ونیم صبح --استاد سالک  

جلسه90- - بحث بصیرت‏ وآگاهی بصیرت‏  در قرآن ونهج البلاغه- وضرورت بصیرت‏  سیاسی اجتماعی از نگاه حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام)   بصرو نظر و استبصر-بصیرت‏ صدق رمزاصلی وحقیقی پیروزی- غلبه ملتها تکیه برایمان وبصیرت- ظاهر وباطن 

بسم الله الرحمن الرحیم  الحمد لالله رب العالمین

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

اللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طویلا

الّلهُمّ انصر الاسلام و المسلمین، وانصر جیوش المسلمین، و اخذل الکفّار والمعاندین و المنافقین، والیهود والظالمین و استغفرالله‌ لى و لکم. اللهم احفظ وانصر قائدنا الخامنه ائ اللهم انصر من نصره واخذل من خَذَلَهُ

بحث ما محوریت غلبه ملت تکیه برایمان وبصیرت است –

  1. 47 سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی رحمه ا... علیه  وتدوم آن به رهبری حضرت امام خامنه ای حفظه ا... را بر شمابزرگوارن تبریک عرض می نمایم.
  2. برسه بخشی از خطبه نهج البلاغه 122/4 – قال امیر المومنین علی علیه السلام .. فَقُلْتُ لَكُمْ هَذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ‏ إِيمَانٌ وَ بَاطِنُهُ عُدْوَانٌ وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُمْ وَ الْزَمُوا طَرِيقَتَكُمْ وَ عَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِكُم اى ياران، عجب است از امثال شما مردم كه مرتكب اين امر ناملايم گشته از امام ياغى شده و برگشتيد؟
  3. خطبه در يك نگاه:
  4. همان گونه كه در بالا آمد، اين خطبه، بخشى از سخنان امام علیه السلام قبل از جنگ نهروان را بازگو مى كند، كه امام علیه السلام به عنوان اتمام حجت براى آنها ايراد فرمود، و سخنان امام علیه السلام بسيار مؤثر واقع شد به گونه اى كه اكثريت قاطع خوارج توبه كردند و از جنگ كناره گيرى نمودند.
    امام علیه السلام در اين سخنان حساب شده، نخست آنان را به دو گروه، تقسيم نموده و صفوفشان را از هم جدا مى كند: كسانى كه در صفين حضور داشتند و كسانى كه حضور نداشتند. در بخش دوّم، روى سخن را به صفينيان كرده و به آنها يادآور مى شود: شما بوديد كه مسأله حكميّت را بر من تحميل كرديد، در حالى كه من به شدت با آن مخالف بودم و شما را دستور به ادامه جهاد، تا پيروزى دادم.
  5. در بخش سوّم، به اين نكته اشاره مى فرمايد كه: ما در آغاز اسلام براى پيشرفت اين آيين مقدّس، حتّى با نزديكترين بستگان خود كه در صف كفر، قرار داشتند جهاد كرديم، ولى اكنون در برابر ما برادران مسلمان ما هستند كه به راه خطا رفته اند و شرايط به گونه ديگرى است. لذا نخست بايد از آنها رفع شبهه كنيم، اميداست مشكل حل شود.
  6. چگونه در دام دشمن افتاديد:
    مخاطبين اين خطبه، «خوارج نهروان» هستند که امام (علیه السلام) براى اتمام حجت با آنها و هدايت و ارشاد گروه فريب خورده، اين سخن را ايراد کرد، و در آغاز براى آماده ساختن آنها چنين فرمود : «آيا همه شما در «صفين» با ما بوديد ؟» (أَکُلُّکُمْ شَهِدَ مَعَنَا صِفِّينَ ؟).
    «
    آنها گفتند : بعضى از ما حضور داشت وبعضى حاضر نبود» (فَقَالُوا : مِنَّا مَنْ شَهِدَ وَمِنَّا مَنْ لَمْ يَشْهَدْ).
  7. با اين که ميان جنگ «صفّين» و جنگ با «خوارج نهروان» فاصله چندانى نبود، معلوم نيست گروه دوّم که در «صفّين» نبوده اند، چگونه به اين گروه فتنه گر، پيوستند، شايد وسوسه هاى گروه اوّل در ميان مردم «کوفه» وفرزندان و بستگانشان، اين اثر را گذاشته که با آنها هم صدا شوند و در صف آتش بياران فتنه قرار گيرند.
  8. به هر حال امام (علیه السلام) در ادامه اين سخن فرمود : «پس به دو گروه تقسيم شويد ! آنها که در «صفين» بودند، يک گروه شوند و آنها که نبودند گروه ديگر. تا با هر کدام با سخنى که مناسب اوست سخن بگويم» (قَالَ : فَامْتَازُوا فِرْقَتَيْنِ، فَلْيَکُنْ مَنْ شَهِدَ صِفِّينَ فِرْقَةً، وَمَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا فِرْقَةً، حَتَّى أُکَلِّمَ کُلاًّ مِنْکُمْ بِکَلاَمِهِ).
    اين تعبير نشان مى دهد : اگر مخاطبين در سخنان مهم، يک دست نباشند فصاحت و بلاغت ايجاب مى کند که آنها را از هم جدا سازند و با هر کدام مناسب حالشان سخن بگويند، تا کاملاً مؤثّر واقع شود و امام (علیه السلام) از اين روش استفاده فرمود و نتيجه بخش بود.
  9. بعد از آن مى خوانيم : «امام (علیه السلام) مردم را ندا داد فرمود : خاموش باشيد ! و به حرفهايم گوش فرا دهيد ! و با دل هايتان به سوى من آييد، و هر کس را سوگند دادم که درباره آنچه مى داند گواهى دهد، با علم و اطلاع خود گواهى دهد» (وَنَادَى النَّاسَ، فَقَالَ : أَمْسِکُوا عَنِ الْکَلاَمِ، وَأَنْصِتُوا لِقَوْلِي، وَأَقْبِلُوا بِأَفْئِدَتِکُمْ إلَيَّ، فَمَنْ نَشَدْنَاهُ(1) شَهَادَةً فَلْيَقُلْ بِعِلْمِهِ فِيهَا).
    از اين تعبير استفاده مى شود که «خوارج» يا لشکريان امام (علیه السلام) که در آن جا حضور داشتند و يا هر دو، مشغول سخن گفتن با يکديگر بودند، امام نخست آنها را دعوت به سکوت و گوش فرا دادن از دل و جان نمود تا زمينه تأثير آماده شود و در ضمن، شهود خودرا نيز از ميان جمعيّت به صورت عام برگزيد.
  10. سپس آن حضرت (علیه السلام) با آنان سخن گفت، سخنى طولانى که بخشى از آن اين است» (ثُمَّ کَلَّمَهُمْ علیه السلام بِکَلاَم طَوِيل، مِنْ جُمْلَتِهِ أَنْ قَالَ علیه السلام(2)). امام (علیه السلام) دست آنها را گرفته و به گذشته نزديک مى برد و اشتباهات بزرگ و عصيان آنها را يادآور مى شود
  11. و به گروهى که در «صفين» حضور داشته اند مى فرمايد : «مگر آن زمان که (سپاه معاويه) از روى حيله و نيرنگ و مکر و خدعه قرآنها را بر سرنيزه ها بلند کردند، نگفتيد : اينها برادران ما هستند و اهل مذهب ما ؟ از ما خواسته اند که از آنان درگذريم و راضى به حکميّت کتاب خدا، قرآن شده اند، رأى صواب اين است که از آنها بپذيريم و دست از آنان بکشيم ؟» (أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَغِيلَةً(3)، وَمَکْراً وَخَدِيعَةً : إخْوَانُنَا وَأَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا(4) وَاسْتَرَاحُوا إلَى کِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَالتَّنْفِيسُ(5) عَنْهُمْ).
  12. آن گاه پاسخ خودرا در برابر اين فريب و نيرنگ به آنها يادآور شده مى فرمايد : (به خاطر داريد که) من به شما گفتم : اين کارى است که ظاهرش ايمان و باطنش (کفرو) عدوان است، آغازش رحمت و پايانش ندامت است» (فَقُلْتُ لَکُمْ : هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إيمَانٌ، وَباطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَأَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَآخِرُهُ نَدَامَةٌ).
    «بر همين حال باقى باشيد، و از راهى که پيش گرفته ايد منحرف نشويد
  13. و در اين مرحله سرنوشت ساز، به جهاد ادامه دهيد و در جهاد دندانها را بر هم بفشاريد و به هيچ صدايى اعتنا نکنيد، چرا که اينها صداهايى است که اگر به آن پاسخ (موافق) گويند گمراه مى کند و اگر رهايش سازند گوينده اش خوار و ذليل مى شود» (فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِکُمْ، وَالْزَمُوا طَرِيقَتَکُمْ، وَعَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِکُمْ، وَلاَ تَلْتَفِتُوا إلَى نَاعِق نَعَقَ : إنْ أُجِيبَ أَضَلَّ، وَإنْ تُرِکَ ذَلَّ).
    «ولى (مع الأسف) اين کار (مسأله حکميّت) انجام گرفت و ديدم شما آن را پذيرفتيد» (اکنون که در دام آنها گرفتار شده ايد فريادتان بلند شده است) (وَقَدْ کَانَتْ هذِهِ الْفَعْلَةُ، وَقَدْ رَأَيْتُکُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا).
  14. راستى شگفت آور است ! از يکسو امام (علیه السلام) را در آخرين لحظات سرنوشت ساز جنگ، که گام هاى کوتاهى به سوى پيروزى باقى مانده بود، سخت در فشار مى گذارند که به نيرنگ «ابن عاص» تن در دهد و حکميّت را بپذيرد، و حتى امام (علیه السلام) را تهديد مى کنند که اگر «مالک اشتر» باز نگردد، جان خودت در خطر است، ولى هنگامى که پرده ها کنار مى رود و نيرنگ ها فاش مى شود و به بن بست مى رسند به جاى آن که بيايند و عذرخواهى کنند، و در فکر جبران اين خطاى بزرگ برآيند، طلبکار مى شوند که، چرا حکميّت را پذيرفتى؟!
  15. نکته جالب اين که : امام (علیه السلام) در آغاز «خوارج» را به دو دسته کرد; گروهى که در «صفين» حضور داشتند و گروهى که نداشتند تا روشن سازد که اگر گروه دوّم به خاطر نادانى و بى خبرى از جريان صفين، قيام کردند، شما که در صفين بوديد و تمام جريان ها را از نزديک ديديد، چرا ؟ شما با چه منطقى به ميدان جنگ «نهروان» گام گذاشتيد ؟ و مرا مسئوول داستان حکميّت مى دانيد ؟
  16. و به اين ترتيب هم با آنها اتمام حجت فرمود، و هم به گروه دوّم که فريب اين گروه را خورده بودند و به اتفاق آنها به ميدان آمده بودند. و کارى بدتر از اين نيست که انسان گوش به ارشاد و راهنمايى ناصح مشفق فرا ندهد و هنگامى که گرفتار عاقبت شوم اعمال خود شد، او را مقصّر بشمارد و زبان اعتراض بگشايد.
    آرى، انسان هاى بى انصاف و فراموش کار، از اين کارها بسيار دارند.
  17. سپس امام (علیه السلام) با سخن ديگرى، مطلب را براى آنها آشکارتر مى سازد. مى فرمايد : «به خدا سوگند ! اگر من از پذيرش اين امر (حکميّت) سرباز مى زدم، متعهّد به لوازم آن نبودم و خداوند گناه آن را بر دوش من نمى گذاشت (وَاللهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا، وَلاَ حَمَّلَنِي اللهُ ذَنْبَهَا).
    اشاره به اين که : اگر من در آغاز سخت با مسأله حکميّت مخالف بودم براى اين که در برابر لوازم آن مسئوول نباشم. و گناه آن بر دوش من سنگينى نکند; چرا که مسأله حکميّت سبب تقويت حاکميت جبّاران شام شد و خون هاى شهداى «صفين» را بر باد داد و طرفداران حق را ذليل و مأيوس کرد.
  18. به دنبال آن مى افزايد : از سوى ديگر «به خدا سوگند ! اگر آن را در پايان کار پذيرا شدم باز حق با من بود و قرآن با من است (و به حقانيت من گواهى مى دهد) از آن زمان که با آن آشنا شده ام، هرگز از آن جدا نگشته ام» (وَوَاللهِ إنْ جِئْتُهَا إنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ; وَإنَّ الْکِتَابَ لَمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ).
    اشاره به اين که، هنگامى که ديدم در ميان شما در مسأله حکميّت چنان اختلافى افتاده که اگر جلوى آن را نگيرم شما خودتان بر ضد يکديگر قيام مى کنيد و گروهى بر گروه ديگر شمشير مى کشد و اسباب بدبختى و رسوايى بزرگ فراهم مى شود، اين جا بود که مجبور شدم و حکميّت را پذيرفتم.
  19. و آنگهى، اگر در مسأله حکميّت قرآن، کار را به دست کسى مى گذاشتيد، که هميشه با قرآن بوده و از محتواى آن کاملاً آگاه است و به سراغ فرد ساده لوح و نادان و پستى همچون «ابو موسى اشعرى» نمى رفتيد، اين توطئه خنثى مى شد، و اگر زيان هايى داشت به حدّ اقل مى رسيد; اما شما هم حکميّت را بر من تحميل کرديد، و هم ابو موسى اشعرى نادان را. و در اين دام بزرگ گرفتار شديد و حدّ اکثر زيان هاى آن را پذيرفتيد.
  20. حال حرف حساب شما چيست ؟ آيا من بايد پاسخ گوى خلاف کاريهاى شما باشم ؟ و جريمه جرايم سنگين شما را بپردازم ؟
    از آن چه در بالا گفته شد، نکات زير روشن مى شود :
  21. 1 ـ امام (علیه السلام) در اين بخش از سخنانش دو بار سوگند ياد کرده است. مخصوصاً در بخش دوّم با تاکيدهاى بيشتر تا نشان دهد کمترين کوتاهى از ناحيه او نبوده است.
  22. 2 ـ آنچه امام (علیه السلام) در اين دو سوگند بيان کرده دليلى بر ترديد آن حضرت در مسأله حکميّت نبوده است بلکه اشاره به دو حالت مختلف است. در آغاز سخت مخالف بود چون آن را فريب و نيرنگ خطرناکى مى دانست و بعد که اصحاب و يارانش اختلاف کردند و گروه عظيمى از افراد بى خبر و نادان اصرار بر قبول حکميّت داشتند، براى پرهيز از ضايعات بيشتر، و دفع فتنه هاى فزونتر، تن به حکميّت داد. از اين رو، هم مخالفت اوّل حکيمانه بود و هم موافقت دوّم.
    از اين گذشته اگر آنها در مسأله حکميّت روى فرد نادان و ساده لوحى همچون «ابو موسى اشعرى» پافشارى نمى کردند، مشکلات بسيار کمتر بود، آنچه باعث عقيم ماندن نتايج جنگ «صفين» وامتياز گرفتن دشمنان اسلام شد، همان پافشارى جاهلانه بود. بنابراين، اين گروه متعصب و نادان، سنگرهاى خود را يکى بعد از ديگرى از دست دادند و گرفتار آن سرانجام شوم شدند، و عجب اين که همه اينها را فراموش کرده، در برابر امام (علیه السلام) شمشير کشيدند و مدعى شدند چرا حکميّت را پذيرفتى؟!
  23. اما به هر حال، سخنان منطقى و پربار امام (علیه السلام) در اين زمينه کار خودرا کرد و گروه زيادى از «خوارج» در همان جا بيدار شدند و توبه کردند و از جنگ کناره گيرى نمودند، حتى در بعضى از تواريخ آمده اکثريت آنها به توبه کنندگان پيوستند.
  24. اما خصلت اولى:

آنكه بموجب خواهش و امر معاويه لفظ امارت مؤمنان از نامش محو نمود و بعد از آن مكتوب صلحنامه فيما بين خود و معاويه قلمى نمود و چون او امير مؤمنان نيست ما مؤمنان نيز راضى بامارت او نيستيم.

  1. خصلت ثانيه:

آنكه او را شك در نفس خويش است كه آيا در دعوى ولايت و امامت محق است يا نه؟ زيرا كه بحكمين گفت: كه شما نظر در حق ما و معاويه نمائيد اگر او احق بمرتبه ولايت و خلافت باشد او را بر آن امر ثابت و مستقر گردانيد و اگر من اولى بولايت و امامت باشم مرا به آن امر معين و مستمر دانيد پس هر گاه متشكك باشد و نداند كه او بر حق است يا معاويه، پس شك ما از او بى‏شبه بيشتر است.

  1. خصلت سوم:

آنكه قبول حكم غير خود چرا نمود؟ و حال آن كه ما او را احكم الناس مى‏دانستيم.

  1. خصلت چهارم:

آنكه بر مردمان در دين قادر سبحان حكم نمود و به بهانه اجراى احكام شرع سيد الأنام و حدود ايزد علام قتل فرمود، و چون وصى نبى اقدس بود سزاوار و لايق او حكم بر قتل أنام نبود.

  1. خصلت پنجم:

آنكه در هنگام قسمت فى‏ء و غنايم بصره بامت خيل و سلاح آن طايفه بميان ما قسمت نمود، و نسوان و ذريت آن جماعت از ما منع بفرمود و قسمت‏ ننمود

  1. خصلت ششم:

آنكه او وصى حضرت نبى الورى بوده و آن را ضايع نموده. چون ابن عباس رضى اللَّه عنه اين اعتراضات لاطايله آن طايفه خوارج استماع نمود به خدمت مقدسه ولى رب العزت مراجعت فرموده حقايق معروض رأى فيض اقتضاء حضرت امير المؤمنين على ((علیه السلام)) گردانيد و گفت: يا مولى مقالت قوم و اعتراضات آن طايفه مذموم شنيدى شما به جواب صواب آن أحق و أولى و أليق و أحرى خواهيد بود.

  1. حضرت فرمود: نعم، چنين است با ابن عباس از ايشان اعلام و استفهام نمائى كه آيا راضى بحكم خداى تعالى و امر رسول مجتبى هستند يا نه؟ چون ابن عباس از آن جماعت استعلام نمود، گفتند: بلى ما راضى بحكم خدا و رسوليم، آنگاه حضرت ولى اللَّه فرمود:
  2. من در جواب ابتدا نمايم بآنچه شما در سؤال مقدم داشتيد، بدانيد كه من در ايام حيات حضرت سيد البريات كاتب وحى و قضايا و راقم شروط و امان جميع برايا بودم، روزى كه مصالحه فيما بين ابا سفيان و سهيل بن عمرو با حضرت پيغمبر (صل الله علیه وسلم ) واقع شد من بحكم آن سرور نوشتم كه:
  3. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، اينست آنچه صلح بر آن نمود محمد رسول خداى معبود با ابا سفيان صخر بن حرب و سهيل بن عمرو، و چون نزد آن طايفه بردند سهيل بن عمرو گفت: ما رحمان الرحيم را نمى‏شناسيم و مقر برسالت تو من عند اللَّه نيستيم‏ احتجاج-ترجمه غفارى مازندرانى، ج‏2، ص: 254
  4. مقدمه = مخاطبین این خطبه خوارج نهروان هستند این مخاطبین گرفتارمسایلی شده اند که امام (علیه السلام) به انها

اتمام حجت می کند. انها را هدایت می نماید گروه فریب خورده را اشاره می کند مردم را با یک سوال که آیا شما در جنگ صفین بودید – وبع دو گروه تقسیم می نماید گروهی اعلام کردند که در جنگ صفین بودند  وگروهی هم اعلام کردند که در جنگ صفین نبودند . آنها را جدا جدا تبین گفتار می نمایند  فقالوا : منا شهد ومنا من لم یشهد

  1. نتیجه : اگر قرار باشد کلام دقیقا بدر مردم  اثر کند ؛ باید به نتاسب حال  وحضور یا عدم حضور وسطح فکر واندیشه هر کدام سخن مناسب در فهم مردم سخن گفت تا رشد آگاهی وبصیرت انها را با میدان سخن توان مردم را به عمل گرایش داد.  که بیان حضرت نشان عمق بصیرت سیاسی اجتماعی حضرت علی علیه السلام می باشد؛ چون جریان سیاسی دشمن تلاش می کند جبه خود را قوی کند ؛ لذا مردم را با حیله ونیرنگ – مکر وخدعه منحرف می کند  
  2. لذا از این طریق معاویه استفاده کرد وقرآنها را در جنگ صفین سر نیزه برد ؛  واز این طریق اختلاف بین لشکریان علی علیه السلام انداخت کاری که امروزه جریانات  براندازی بیگانگان در مقابل نظام مقدس جمهوری اسلامی انجام می دهند. الم تقولوا
  3. حضرت با استفاده قدرتمندی .از یاد آوری خطای انها فرمودند بخاطر دارید: که من به شما گفتم  این کار ظاهرش ایمان وباطنش کفر  وعدوت ودشمنی است آغازش رحمت وپایانش ندامت وپشیمانی وگفتم : بر همین حال باقی باشید وطریقی که پش گرفته اید منحرف نشوید؛ ودر این مرحله سر نوشت ساز به جهاد خود ادامه دهید.

در جهاد دندانها را به هم فشاردهید وبه هیچ صدایی اعتنا نکنید چون اگر گوش دادید منحرف  وگمراه می شوید واگر رها کنید گوینده اش خار وذلیل می شود؛

  1. خاطره امام خمینی رحمه ا.. منافقین امدند در نجف در مدتی که امام آنجا بودند  در کنار امام نهج البلاغه می خواندند

حضرت امام با بصیرت سیاسی ؛ اجتماعی و جریانات  دست محکمی به سینه آنهازدند

  1. آنها ظاهری دلسوزانه ؛ کمک کننده ؛ دوستانه  در حالی که باطن انها کفر – نفاق- وانحراف بود ؛ آنهارا شناخت وپاسخ کوبنده ای داد.

دوستان : من وشما در شریطی زندگی می کنیم که باید اولا

  1. اولا: با تکیه بر ارزش های الهی انسانی وبصیرت یا کامل ؛ جریانات موفق ومخالف  نظام جمهوری اسلامی را بشناسیم 
  2. ثا نیا : به رمز پیروزی که عبارت است از در صحنه بودن واطاعت از رهبری مقام معظم انقلاب به صورت عملیواجرایی  در همه حال توجه کامل  وپیروی داشته باشیم .
  3. ثا لثا : با مطالعه این خطبه ها وبصورت دقت دو کتاب قرآن ونهج البلاغه شناخت کامل  در سهای وعبرت ها را بیاموزیم طوری نباشد که در چراگاه دشمن قرار بگیریم - باید بصیرت وبینش آنقدر بالا باشد که به موقع جواب مخالفان و دشمنان انقلاب اسلامی را کوبنده ودر جهت سوق مردم  به اردوگاه ولایت را تقویت کنیم 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید