«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج2،ص:184
- چون اسم به همان معروف يعنى محمّد منصرف مىباشد و سخن قايلين به حرمت نه نصّ است و نه ظاهر در حرمت ناميدن آن جناب به اسمهاى ديگر غير از محمد، بلكه احدى از علما را نمىشناسم كه به حرمت ذكر این اسم يعنى احمد، هرچند بهطور احتمال قايل شده باشد، ولى احتياط بهترين راه و خداى تعالى بهترين راهنما است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 179- لا نصراف الإسم إلى ما هو الشائع المعروف أعني محمدا، و كلام القائلين بالحرمة ليس نصّا، و لا ظاهرا في حرمة تسميته بغير «م ح م د» من الأسماء، بل لم أعرف أحدا منهم ذكر القول بمنع ذكر هذا الإسم أعني أحمدا و لو احتمالا، لكن الإحتياط خير سبيل، و اللّه تعالى خير دليل.
- چهارم: آيا كنيه مبارك آن حضرت كه همان كنيه جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم است، از لحاظ موضوع يا حكم به اسم شريفش ملحق مىباشد يا نه؟ بنابر احتياط، آرى. ولى بهطور جزم مىتوان گفت: نه. زيرا كه عنوان اسم بر غير لقب و كنيه منصرف است، چنانكه از ملاحظه عرف عام كه مبناى موضوعات احكام است، الرابع: هل يلحق بالإسم الشريف كنيته المباركة الّتي هو كنية جدّه رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم موضوعا، أو حكما؟ الأحوط: نعم، و الأقوى: العدم، لانصراف التسمية إلى غير اللقب و الكنية، كما هو الظاهر من ملاحظة العرف العامّ الّذي هو مبنى موضوعات الأحكام.
- این مطلب ظاهر مىباشد و آنچه در حديث خضر آمده كه فرمود: از او به كنيه و نام تعبير نگردد. براى اثبات این مطلب به تنهايى بسنده نيست، زيرا كه احتمالاتى در آن هست، بنابراین اصل برائت بدون منافى باقى مىماند و همينطور است اجماع منقول كه به نظر علماى بزرگ اصول، براى اثبات حكمى به تنهايى كافى نيست، چنانكه در علم اصول فقه این مطلب بيان گرديده است، و ما في حديث الخضر أنّه قال: «لا يسمّى و لا يكنّى» لا يكتفى بمجرّده في إثبات التكليف، لتطرّق الاحتمالات فيه، فأصل البراءة سالم عمّا ينافيه، و كذا الحال في الإجماع المنقول، فإنّه لا يكفي وحده عند الفحول، كما تبيّن في علم الاصول،
- از همين روى محقق بزرگوارمان نورى- كه خداى تعالى روانش را شاد و تربتش را پاك گرداند- حرمت را به همان اسم مبارك معهود مخصوص دانسته است، با همه اینها كسى كه شيوه احتياط پيشه كند، از راه راست بركنار نمانده و دور بودن از شبهه مخالفت در هر حال پسنديده است. و لذا خصّ مولانا المحقّق النوري قدّس اللّه تعالى نفسه، و طيّب رمسه، المنع بخصوص ذكر اسمه المبارك المعهود، و مع ذلك كلّه فليس بناكب عن الصراط، من سلك سبيل الاحتياط، و الخروج عن شبهة الخلاف مطلوب في كلّ حال، و اللّه الهادي إلى أصوب الأقوال.
- سوم: از وظايف بندگان نسبت به آن حضرت عليه السّلام محبّت او بهطور خاصّ- الأمر الثالث: الأمر الثالث: من الامور المتعلّقة به صلوات اللّه عليه من تكاليف العباد بالنسبة إليه، محبّته بالخصوص،
- و لازمهاش آن است كه نهايت اهتمام در آنچه مقتضاى محبّت نسبت به آن جناب است، انجام گردد.و لازم ذلك شدّة الإهتمام فيما هو مقتضى الحبّ بالنسبة إليه
- بدانكه در وجوب محبّت تمام ائمّه معصومين- سلام اللّه عليهم أجمعين- ترديدى نيست، و اینكه دوستى ايشان بخشى از ايمان و شرط قبولى اعمال است. و در اینباره اخبار متواتر مىباشد كه قسمتى از آنها در بخش اوّل همين كتاب و قسمتى ديگر در امر دوم همين بخش گذشت، ولى در اهتمام به محبّت مولايمان حضرت حجّت عليه السّلام خصوصيتى هست كه سبب شده بهطور خصوص به آن امر گردد و این از دو جهت است؛ إعلم أنّه لا ريب في وجوب محبّة جميع الأئمّة الطاهرين، سلام اللّه عليهم أجمعين، و أنّ حبّهم جزء الإيمان، و شرط قبول الأعمال، و الأخبار في ذلك متواترة و قد مرّ بعض منها في الباب الأوّل من هذا الكتاب، و بعضها في الأمر الثاني من هذا الباب، لكنّ في الإهتمام بمحبّة مولانا الحجّة عليه السّلام خصوصيّة اقتضت الأمر به بالخصوص من وجهين:
- اوّل- عقل: توضيح اینكه سرشتها بر محبّت كسى كه به آنها نيكى كند و هركه واسطه احسان به آنها باشد، ساخته شده است، از همين روى در حديث از تفسير امام عليه السّلام آمده كه:
- الأوّل: العقل، بيانه: إنّ الطبائع مجبولة بحبّ من يحسن إليها، و من يكون واسطة في الإحسان إليها.1201- و لذلك ورد في الحديث عن تفسير الإمام:
- خداى تعالى به موسى وحى فرمود كه مرا نزد خلقم محبوب كن و خلقم را نزد من محبوب گردان. موسى گفت: اى پروردگار! چگونه این كار را انجام دهم؟ فرمود: به آنان نعمتها و بخششهاى مرا يادآورى كن تا مرا دوست بدارند. إنّ اللّه تعالى أوحى إلى موسى: حبّبني إلى خلقي، و حبّب خلقي إليّ، قال: يا ربّ، كيف أفعل؟ قال: ذكّرهم آلائي و نعمائي ليحبّوني مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 180
- و در حديث ديگرى كه در «دار السلام» به نقل از «قصص الانبياء» به سند خود، از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وسلم آورده كه فرمود: خداى- عزّ و جل- به داوود عليه السّلام وحى فرمود: مرا دوست بدار و نزد خلقم محبوب ساز. داوود گفت: پروردگارا! من تو را دوست مىدارم، امّا چگونه تو را نزد خلقت محبوب گردانم؟ فرمود: نعمتهايم را نزد آنان ياد كن، كه هرگاه آنها را نزد ايشان يادآور شدى، مرا دوست خواهند داشت. 1202- و في حديث آخر في دار السلام، عن قصص الأنبياء: بإسناده عن النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم قال: قال اللّه عزّ و جلّ لداود عليه السّلام: أحببني، و حبّبني إلى خلقي، قال: يا ربّ أنا احبّك، فكيف احبّبك إلى خلقك؟ قال: اذكر أيادي عندهم، فإنّك إذا ذكرت ذلك لهم أحبّوني.
- و در مجالس صدوق رحمه اللّه به سند خود، از ابن عباس آمده كه گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: 1203- و في مجالس الصدوق (ره): بإسناده عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم :
- خداوند را دوست بداريد، به جهت آنچه از نعمتهاى خويش به شما مىدهد و مرا به جهت دوستى خداى- عزّ و جلّ- دوست بداريد و اهل بيتم را به خاطر دوستى من دوست بداريد. أحبّوا اللّه لما يغذوكم به من نعمه، و أحبّوني لحبّ اللّه عزّ و جلّ، و أحبّوا أهل بيتي لحبّي.
- و چون از آنچه در بخشهاى این كتاب پيشتر آورديم، پارهاى از احسان مولايمان حضرت حجّت عليه السّلام را نسبت به ما و حقوقش را بر ما دانستى و اینكه تمام آنچه از نعمتهاى فراوان و عناوين بىپايان خداوند ما را فراگرفته به بركت مولايمان عليه السّلام و به واسطه او است، پس عقل حكم مىكند كه او را دوست بداريم، بلكه نهادهاى ما بر محبّت او سرشته شده است. و إذ قد عرفت ممّا قدّمنا في أبواب هذا الكتاب نبذا من إحسان مولانا الحجّة عليه السّلام إلينا، و حقوقه علينا، و أنّ جميع ما نتقلّب فيه من نعم اللّه المتكاثرة، و آلائه المتواترة، إنّما هو ببركة مولانا عليه السّلام و بواسطته، فالعقل يحكم بحبّه، بل طبائعنا مجبولة على ذلك.
- دوم- نقل: سيد محدّث بحرانى رحمه اللّه در كتاب «غاية المرام» به نقل از نعمانى، به سند خود، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم روايت آورده كه فرمود: خداوند در شب معراج به من وحى فرمود: اى محمد! چه كسى را در زمين بر امّتت جانشين كردهاى؟- و حال آنكه او بهتر مىدانست- گفتم: اى پروردگار! برادرم را. فرمود: على بن ابى طالب را؟ گفتم: آرى پروردگارا! 1204- الوجه الثاني: النقل، فقد روى السيّد المحدّث البحرانيّ (ره) في غاية المرام عن النعماني: بإسناده عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم قال: إنّ اللّه أوحى إليّ ليلة اسري بي: يا محمّد، من خلّفت في الأرض على امّتك؟ و هو أعلم بذلك، قلت: يا ربّ، أخي، قال: يا محمّد، عليّ بن أبي طالب؟ قلت: نعم يا ربّ،
- فرمود: اى محمد! من به زمين نظرى افكندم، پس تو را از آن برگزيدم، پس من ياد نمىشوم تا اینكه تو با من ياد شوى، من محمود هستم و تو محمّد هستى. سپس بار ديگر بر آن نظر افكندم و از آن على بن ابى طالب عليهما السّلام را برگزيدم، پس او را جانشين تو قرار دادم، كه تو سيّد پيغمبرانى و على سيّد اوصيا و براى او اسمى از اسمهايم را قرار دادم كه من اعلى هستم و او على است. قال: يا محمّد، إنّي اطّلعت إلى الأرض اطّلاعة فاخترتك منها، فلا اذكر حتّى تذكر معي، أنا المحمود و أنت محمّد، ثمّ إنّي اطّلعت إلى الأرض اطّلاعة اخرى فاخترت منها عليّ بن أبي طالب، فجعلته وصيّك، فأنت سيّد الأنبياء، و عليّ سيّد الأوصياء، ثمّ شققت له إسما من أسمائي، فأنا الأعلى و هو عليّ.
- اى محمد! اگر بندهاى از بندگانم آنقدر مرا پرستش نمايد تا اینكه به هلاكت رسد، سپس درحالىكه منكر ولايتتان باشد مرا ملاقات كند، او را به جهنم خواهم برد، يا محمّد، إنّي خلقت عليّا و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمّة من نور واحد، ثمّ عرضت ولايتكم على الملائكة، فمن قبلها كان من المؤمنين، و من جحدها كان من الكافرين. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 181
- سپس فرمود: اى محمد! آيا مىخواهى آنان را ببينى؟ گفتم: آرى. فرمود: در پيش رويت بپاخيز. چون پيش رفتم، ناگاه ديدم على بن ابى طالب را و حسن بن على و حسين بن على و على بن الحسين و محمد بن على و يا محمّد، لو أنّ عبدا من عبادي عبدني حتّى ينقطع، ثمّ يلقاني جاحدا لولايتكم أدخلته النار، ثمّ قال: يا محمّد أتحبّ أن تراهم؟ قلت: نعم، فقال:قم أمامك، فتقدّمت أمامي، فإذا عليّ بن أبي طالب، و الحسن بن عليّ، و الحسين بن عليّ، و عليّ بن الحسين، و محمّد بن عليّ،
- جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجّت قائم- عليهم السّلام- كه همچون ستاره درخشانى در ميان آنها بود. گفتم: اى پروردگار! اینان كيستند؟ فرمود: اینان امامان هستند و این قائم است حلالم را حلال و حرامم را حرام مىنمايد و از دشمنانم انتقام مىگيرد. اى محمد! او را دوست بدار، كه من او را و دوستدارنده او را دوست دارم. و جعفر بن محمّد، و موسى بن جعفر، و عليّ بن موسى، و محمّد بن عليّ، و عليّ بن محمّد، و الحسن بن عليّ، و الحجّة القائم، كأنّه الكوكب الدرّي في وسطهم. فقلت: يا ربّ، و من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الأئمّة، و هذا القائم يحلّ حلالي و يحرّم حرامي، و ينتقم من أعدائي، يا محمّد أحبّه، فإنّي احبّه، و أحبّ من يحبّه.
- مىگويم: این حديث دلالت دارد بر اینكه در محبّت آن حضرت ويژگىاى هست كه مقتضى امر مخصوص از سوى خداى تعالى گرديده، با اینكه محبّت همه امامان عليهم السّلام واجب است و سرّ این مطلب چند چيز است، از جمله؛ أقول: إنّ هذا الحديث يدلّ على أنّ في حبّه عليه السّلام خصوصيّة اقتضت الأمر به بالخصوص من اللّه تعالى مع أنّ حبّ جميع الأئمّة عليهم السّلام واجب، و السرّ في ذلك امور:
- محبّت و شناخت آن حضرت از محبّت و معرفت امامان ديگر عليهم السّلام جدا نمىگردد، ولى عكس آن چنين نيست (يعنى ممكن است كسى نسبت به امامان ديگر محبّت و معرفت داشته باشد، ولى نسبت به آن حضرت معرفت و محبّت نداشته باشد). بنابراین اگر انسان آن بزرگوار را بشناسد و او را دوست بدارد، حقيقت ايمان - منها: أنّ حبّه و معرفته لا تنفكّان عن حبّ سائر الأئمّة و معرفتهم، و لا عكس فإذا عرفه و أحبّه الإنسان كمل فيه حقيقة الإيمان.
- در او كامل مىگردد. و شاهد بر این است آنچه در مجلّد نهم بحار به نقل از كتاب «الفضائل» آمده،1205- و يشهد لهذا ما في تاسع البحار، عن الفضائل:
- از امام رضا عليه السّلام، از پدرانش، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم در حديثى كه در آن نامهاى امامان عليهم السّلام را ياد كرده، تا آنجا كه فرمود: هركس دوست مىدارد خداوند را ملاقات كند، درحالىكه ايمانش كامل و اسلامش نيكو باشد، بايد كه ولايت حجّت صاحب الزمان منتظر را دارا گردد، پس اینان چراغهايى در تاريكى و امامان هدايت و نشانههاى تقوا هستند، هركس آنان را دوست بدارد و ولايتشان را دارا شود، من براى او ضمانت مىكنم كه خداوند او را به بهشت خواهد برد. بالإسناد عن الرضا عليه السّلام عن آبائه، عن عليّ عليه السّلام عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم - في حديث ذكر فيه أسماء الأئمّة عليهم السّلام إلى أن قال صلى اللّه عليه و اله و سلم : و من أحبّ أن يلقى اللّه و قد كمل إيمانه، و حسن إسلامه، فليتولّ الحجّة، صاحب الزمان، المنتظر، فهؤلاء مصابيح الدجى، و أئمّة الهدى، و أعلام التقى، من أحبّهم و تولّاهم كنت ضامنا له على اللّه بالجنّة.
- چيره شدن دين و غالب گرديدن مسلمين بر كافرين به دست آن حضرت و با ظهور آن جناب بهطور كامل انجام مىگردد، چنانكه در بخش چهارم گذشت. و این چيزى است كه از نظر عقل و شرع موجب محبّت آن حضرت بهطور خاصّ مىباشد. و منها: إنّ ظهور الدين و غلبة المسلمين على الكافرين يجري على يده و يتكمّل بظهوره كما مرّ في الباب الرابع، و هذا أمر يوجب حبّه بخصوصه عقلا و شرعا كما لا يخفى.
- آنچه در بعضى از روايات آمده، كه آن حضرت بعد از امير المؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام از ساير امامان افضل است، و منها: ما ورد في بعض الروايات أنّه أفضل من سائر الأئمّة عليهم السّلام، بعد أمير المؤمنين و السبطين عليهم السّلام: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 182
- چنانكه سيد بحرانى در كتاب «غاية المرام» در باب بيست و سوم از نعمانى به سند خود، از امام صادق، از پدرانش عليهم السّلام روايت كرده كه رسولخدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: 1206- و هو ما رواه السيّد البحراني في غاية المرام في الباب الثالث و العشرين عن النعماني باسناده عن أبي عبد اللّه عن آبائه عليهم السّلام قال:
- خداوند از بين روزها، جمعه و از ماهها، ماه رمضان، و از شبها، شب قدر را برگزيد قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم : إنّ اللّه اختار من الأيّام يوم الجمعة، و من الشهور شهر رمضان، و من الليالي ليلة القدر،
- و از مردم، پيغمبران را اختيار كرد و از ميان پيغمبران، رسولان را و از رسولان، مرا و على را از من برگزيد و از على، حسن و حسين را اختيار فرمود و از حسين، اوصيا را برگزيد، كه از قرآن تأويل ياوهگويان و كجروى باطلجويان و توجيه جاهل ان را دور مىكنند و نهمين ايشان باطن ظاهر آنان است و او افضل آنها مىباشد. و اختار من الناس الأنبياء، و اختار من الأنبياء الرسل، و اختارني من الرسل، و اختار منّي عليّا، و اختار من عليّ الحسن و الحسين، و اختار من الحسين الأوصياء ينفون من التنزيل تأويل القائلين، و انتحال المبطلين، و تأويل الجاهلين، تاسعهم باطنهم ظاهرهم، و هو أفضلهم.
- و مؤيّد این مطلب است آنچه در بحار از حضرت امام صادق عليه السّلام روايت شده كه: از آن جناب سؤال شد: آيا قائم عليه السّلام متولد شده؟ فرمود: نه. و اگر زمانش را درك مىكردم در تمام عمر با او به خدمت مىپرداختم. 1207- و يؤيّده ما في البحار: عن الصادق عليه السّلام أنّه سئل هل ولد القائم؟ قال عليه السّلام: لا، و لو أدركته لخدمته أيّام حياتي.
- و در حرف «ن» در حديث عبّاد بن محمد مداینى گذشت، كه امام صادق عليه السّلام فرمود: براى نور آل محمد عليهم السّلام و سابق آنها دعا كردم. و در فضيلت گريستن از فراقش نيز در تأييد این امر خواهد آمد. و مرّ في حرف النون قول الصادق عليه السّلام في حديث عبّاد بن محمّد المدائني: دعوت لنور آل محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم و سابقهم. و يأتي في فضل البكاء في فراقه عليه السّلام ما يؤيّد ذلك أيضا.
- اگر بگوييد: این منافات دارد با آنچه در مجلّد نهم بحار از نعمانى مسندا، از زيد شحّام روايت آمده كه گفت: به حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام عرضه داشتم: كدام يك افضل هستند حسن يا حسين؟ فرمود: همانا فضيلت اوّلينمان به فضيلت آخرينمان مىرسد و فضل آخرينمان به فضل اوّلينمان مىرسد و هركدام فضلى دارد. عرض كردم: فدايت شوم! جوابم را مفصّلتر بيان فرماييد. به خدا سوگند! جز براى آموختن از شما نپرسيدم. 1208- فإن قلت: ينافي ذلك ما روي في تاسع البحار، عن النعماني: بإسناده عن زيد الشحّام، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: أيّما أفضل، الحسن أم الحسين؟ قال: إنّ فضل أوّلنا يلحق فضل آخرنا، و فضل آخرنا يلحق فضل أوّلنا،فكلّ له فضل، قال: فقلت له:جعلت فداك، وسّع عليّ في الجواب، و اللّه ما أسألك إلّا مرتادا؟
- فرمود: ما از يك درخت هستيم، خداوند ما را از يك سرشت آفريد، فضل ما از خداوند و علم ما از خداوند مىباشد و ما امناى خداوند بر خلق او و دعوتكنندگان به دين او و [پرده يا] پردهداران بين او و بين خلق او هستيم. فقال عليه السّلام: نحن من شجرة برأنا اللّه من طينة واحدة، فضلنا من اللّه، و علمنا من عند اللّه، و نحن امناء اللّه على خلقه، و الدعاة إلى دينه، و الحجّاب فيما بينه و بين خلقه،
- اى زيد! تو را بيفزايم؟! عرض كردم: آرى. فرمود: آفرينش ما يكى و علم ما يكى و فضل ما يكى است و همگى نزد خداى- عزّ و جلّ- يكى هستيم. عرضه داشتم: مرا خبر ده از تعدادتان؟ فرمود: أزيدك يا زيد؟ قلت: نعم، فقال عليه السّلام:خلقنا واحد، و علمنا واحد، و فضلنا واحد، و كلّنا واحد عند اللّه عزّ و جلّ. فقلت: أخبرني بعدّتكم؟
- ما دوازده تن هستيم، اینچنين پيرامون عرش پروردگارمان- عزّ و جلّ- در آغاز آفرينشمان بوديم. فقال: نحن إثنا عشر، هكذا حول عرش ربّنا جلّ و عزّ في مبتدأ خلقنا،
- اوّل ما محمد، اوسط ما محمد و آخر ما محمد است. أوّلنا محمّد، و أوسطنا محمّد، و آخرنا محمّد.
- در جواب گويم: بين این حديث و آنچه گذشت، منافاتى نيست، زيرا كه این حديث بيانگر متحد بودن سرشتشان مىباشد و اینكه از يك نور آفريده شدهاند و در علم و فضل يكسان هستند،-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 183- قلت: لا تنافي بين هذا الحديث و بين ما سبق، لأنّ هذا في بيان اتّحاد طينتهم و كونهم مخلوقين من نور واحد،
- چنانكه اخبار ديگرى نيز در اینباره وارد شده است و این منافات ندارد با اینكه بعضى از آنان از بعض ديگر از لحاظ ويژگىهايى افضل باشند، همچنانكه رواياتى در افضليت امير مؤمنان عليه السّلام از ساير ائمه معصومين عليهم السّلام وارد گرديده، با این حال علم این مطلب و امثال آن بايد به خود آنان واگذار شود و بر ما نيست كه از آن بحث كنيم، و خداى تعالى خود دانا است و نگهدار از لغزشها مىباشد. و أنّهم في العلم و الفضل سواء، كما وردت به أخبار أخر أيضا، و هذا لا ينافي كون بعضهم أفضل من بعض، بملاحظة بعض الخصوصيّات، كما وردت روايات في أفضليّة مولانا أمير المؤمنين من سائر الأئمّة المعصومين عليهم السّلام و مع ذلك كلّه فعلم هذا و أمثاله موكول إليهم، و ليس علينا البحث عنه، و اللّه تعالى العالم، و هو العاصم.
- چهارم: محبوب نمودن او در ميان مردم- الأمر الرابع: تحبيبه إلى الناس
- و این امر دلالت دارد تمام آنچه در امر سوم بيان كرديم، به جهت دلالت عقل بر اینكه هركس محبّتش واجب و نيكو است، سزاوار است او را محبوب نمود. و نيز دلالت مىكند بر آن محتواى فرموده خداى تعالى در حديث موسى عليه السّلام كه: مرا در ميان آفريدگانم محبوب ساز .... و يدلّ عليه جميع ما ذكرنا في الأمر الثالث، لدلالة العقل على أنّ من يحبّ و يحسن حبّه يرجّح تحبيبه، و يدلّ عليه أيضا فحوى قوله تعالى في حديث موسى: حبّبني إلى خلقي، إلخ.
- و بهطور صريح بر آن دلالت مىكند، آنچه در «روضه كافى» به سند خود، از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: خداوند رحمت كند بندهاى كه ما را نزد مردم محبوب نمايد و ما را در معرض دشمنى و كينهتوزى آنان قرار ندهد. همانا به خدا سوگند! اگر سخنان زيباى ما را براى مردم روايت مىكردند، به سبب آن عزيزتر مىشدند و هيچ كس نمىتوانست بر آنان وصلهاى بچسباند، ولى يكى از آنان كلمهاى را مىشنود، پس ده كلمه از پيش خود بر آن مىافزايد. 1209- و يدلّ عليه صريحا ما روي في روضة الكافي: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: رحم اللّه عبدا حبّبنا إلى الناس، و لم يبغّضنا إليهم، أما و اللّه لو يروون محاسن كلامنا لكانوا به أعزّ، و ما استطاع أحد أن يتعلّق عليهم بشيء و لكن أحدهم يسمع الكلمة فيحطّ إليها عشرا.
- و در مجالس صدوق رحمه اللّه به سند خود آورده، از امام صادق عليه السّلام كه فرمود: خداوند رحمت كند بندهاى را كه مودّت مردم را به سوى ما كشاند و به آنچه مىشناسند، با آنان سخن بگويد و آنچه را منكرند، واگذارد. 1210- و في مجالس الصدوق (ره): بإسناده عن الصادق عليه السّلام قال: رحم اللّه عبدا اجترّ مودّة الناس إلينا، فحدّثهم بما يعرفون، و ترك ما ينكرون. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 184-«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ