مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏2،ص:184 چون اسم به همان معروف يعنى محمّد منصرف مى‏باشد

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                           

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام، ج‏ص:184

  1. چون اسم به همان معروف يعنى محمّد منصرف مى‏باشد و سخن قايلين به حرمت نه نصّ است و نه ظاهر در حرمت ناميدن آن‏ جناب به اسم‏هاى ديگر غير از محمد، بلكه احدى از علما را نمى‏شناسم كه به حرمت ذكر این اسم يعنى احمد، هرچند به‏طور احتمال قايل شده باشد، ولى احتياط بهترين راه و خداى تعالى بهترين راهنما است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 179- لا نصراف الإسم إلى ما هو الشائع المعروف أعني محمدا، و كلام القائلين بالحرمة ليس نصّا، و لا ظاهرا في حرمة تسميته بغير «م ح م د» من الأسماء، بل لم أعرف أحدا منهم ذكر القول بمنع ذكر هذا الإسم أعني أحمدا و لو احتمالا، لكن الإحتياط خير سبيل، و اللّه تعالى خير دليل.
  2. چهارم: آيا كنيه مبارك آن حضرت كه همان كنيه جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم است، از لحاظ موضوع يا حكم به اسم شريفش ملحق مى‏باشد يا نه؟ بنابر احتياط، آرى. ولى به‏طور جزم مى‏توان گفت: نه. زيرا كه عنوان اسم بر غير لقب و كنيه منصرف است، چنان‏كه از ملاحظه عرف عام كه مبناى موضوعات احكام است، الرابع: هل يلحق بالإسم الشريف كنيته المباركة الّتي هو كنية جدّه رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم  موضوعا، أو حكما؟ الأحوط: نعم، و الأقوى: العدم، لانصراف التسمية إلى غير اللقب و الكنية، كما هو الظاهر من ملاحظة العرف العامّ الّذي هو مبنى موضوعات الأحكام.
  3. این مطلب ظاهر مى‏باشد و آنچه در حديث خضر آمده كه فرمود: از او به كنيه و نام تعبير نگردد. براى اثبات این مطلب به تنهايى بسنده نيست، زيرا كه احتمالاتى در آن هست، بنابراین اصل برائت بدون منافى باقى مى‏ماند و همين‏طور است اجماع منقول كه به نظر علماى بزرگ اصول، براى اثبات حكمى به تنهايى كافى نيست، چنان‏كه در علم اصول فقه این مطلب بيان گرديده است، و ما في حديث الخضر أنّه قال: «لا يسمّى و لا يكنّى» لا يكتفى بمجرّده في إثبات التكليف، لتطرّق الاحتمالات فيه، فأصل البراءة سالم عمّا ينافيه، و كذا الحال في الإجماع المنقول، فإنّه لا يكفي وحده عند الفحول، كما تبيّن في علم الاصول،
  4. از همين روى محقق بزرگوارمان نورى- كه خداى تعالى روانش را شاد و تربتش را پاك گرداند- حرمت را به همان اسم مبارك معهود مخصوص دانسته است، با همه این‏ها كسى كه شيوه احتياط پيشه كند، از راه راست بركنار نمانده و دور بودن از شبهه مخالفت در هر حال پسنديده است. و لذا خصّ مولانا المحقّق النوري قدّس اللّه تعالى نفسه، و طيّب رمسه، المنع بخصوص ذكر اسمه المبارك المعهود، و مع ذلك كلّه فليس بناكب عن الصراط، من سلك سبيل الاحتياط، و الخروج عن شبهة الخلاف مطلوب في كلّ حال، و اللّه الهادي إلى أصوب الأقوال.
  5. سوم: از وظايف بندگان نسبت به آن حضرت عليه السّلام محبّت او به‏طور خاصّ‏- الأمر الثالث: الأمر الثالث: من الامور المتعلّقة به صلوات اللّه عليه من تكاليف العباد بالنسبة إليه، محبّته بالخصوص،
  6. و لازمه‏اش آن است كه نهايت اهتمام در آنچه مقتضاى محبّت نسبت به آن جناب است، انجام گردد.و لازم ذلك شدّة الإهتمام فيما هو مقتضى الحبّ بالنسبة إليه‏
  7. بدان‏كه در وجوب محبّت تمام ائمّه معصومين- سلام اللّه عليهم أجمعين- ترديدى نيست، و این‏كه دوستى ايشان بخشى از ايمان و شرط قبولى اعمال است. و در این‏باره اخبار متواتر مى‏باشد كه قسمتى از آن‏ها در بخش اوّل همين كتاب و قسمتى ديگر در امر دوم همين بخش گذشت، ولى در اهتمام به محبّت مولايمان حضرت حجّت عليه السّلام خصوصيتى هست كه سبب شده به‏طور خصوص به آن امر گردد و این از دو جهت است؛  إعلم أنّه لا ريب في وجوب محبّة جميع الأئمّة الطاهرين، سلام اللّه عليهم أجمعين، و أنّ حبّهم جزء الإيمان، و شرط قبول الأعمال، و الأخبار في ذلك متواترة و قد مرّ بعض منها في الباب الأوّل من هذا الكتاب، و بعضها في الأمر الثاني من هذا الباب‏، لكنّ في الإهتمام بمحبّة مولانا الحجّة عليه السّلام خصوصيّة اقتضت الأمر به بالخصوص من وجهين:
  8. اوّل- عقل: توضيح این‏كه سرشت‏ها بر محبّت كسى كه به آن‏ها نيكى كند و هركه واسطه احسان به آن‏ها باشد، ساخته شده است، از همين روى در حديث از تفسير امام عليه السّلام آمده كه:
  9. الأوّل: العقل، بيانه: إنّ الطبائع مجبولة بحبّ من يحسن إليها، و من يكون واسطة في الإحسان إليها.1201- و لذلك ورد في الحديث عن تفسير الإمام:
  10. خداى تعالى به موسى وحى فرمود كه مرا نزد خلقم محبوب كن و خلقم را نزد من محبوب گردان. موسى گفت: اى پروردگار! چگونه این كار را انجام دهم؟ فرمود: به آنان نعمت‏ها و بخشش‏هاى مرا يادآورى كن تا مرا دوست بدارند. إنّ اللّه تعالى أوحى إلى موسى: حبّبني إلى خلقي، و حبّب خلقي إليّ، قال: يا ربّ، كيف أفعل؟ قال: ذكّرهم آلائي و نعمائي ليحبّوني مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 180
  11. و در حديث ديگرى كه در «دار السلام» به نقل از «قصص الانبياء» به سند خود، از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وسلم آورده كه فرمود: خداى- عزّ و جل- به داوود عليه السّلام وحى فرمود: مرا دوست بدار و نزد خلقم محبوب ساز. داوود گفت: پروردگارا! من تو را دوست مى‏دارم، امّا چگونه تو را نزد خلقت محبوب گردانم؟ فرمود: نعمت‏هايم را نزد آنان ياد كن، كه هرگاه آن‏ها را نزد ايشان يادآور شدى، مرا دوست خواهند داشت. 1202- و في حديث آخر في دار السلام، عن قصص الأنبياء: بإسناده عن النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم  قال: قال اللّه عزّ و جلّ لداود عليه السّلام: أحببني، و حبّبني إلى خلقي، قال: يا ربّ أنا احبّك، فكيف احبّبك إلى خلقك؟ قال: اذكر أيادي عندهم، فإنّك إذا ذكرت ذلك لهم أحبّوني.
  12. و در مجالس صدوق رحمه اللّه به سند خود، از ابن عباس آمده كه گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: 1203- و في مجالس الصدوق (ره): بإسناده عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم :
  13. خداوند را دوست بداريد، به جهت آنچه از نعمت‏هاى خويش به شما مى‏دهد و مرا به جهت دوستى خداى- عزّ و جلّ- دوست بداريد و اهل  بيتم را به خاطر دوستى من دوست بداريد. أحبّوا اللّه لما يغذوكم به من نعمه، و أحبّوني لحبّ اللّه عزّ و جلّ، و أحبّوا أهل بيتي لحبّي.
  14. و چون از آنچه در بخش‏هاى این كتاب پيش‏تر آورديم، پاره‏اى از احسان مولايمان حضرت حجّت عليه السّلام را نسبت به ما و حقوقش را بر ما دانستى و این‏كه تمام آنچه از نعمت‏هاى فراوان و عناوين بى‏پايان خداوند ما را فراگرفته به بركت مولايمان عليه السّلام و به واسطه او است، پس عقل حكم مى‏كند كه او را دوست بداريم، بلكه نهادهاى ما بر محبّت او سرشته شده است. و إذ قد عرفت ممّا قدّمنا في أبواب هذا الكتاب نبذا من إحسان مولانا الحجّة عليه السّلام إلينا، و حقوقه علينا، و أنّ جميع ما نتقلّب فيه من نعم اللّه المتكاثرة، و آلائه المتواترة، إنّما هو ببركة مولانا عليه السّلام و بواسطته، فالعقل يحكم بحبّه، بل طبائعنا مجبولة على ذلك.
  15. دوم- نقل: سيد محدّث بحرانى رحمه اللّه در كتاب «غاية المرام» به نقل از نعمانى، به سند خود، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم روايت آورده كه فرمود: خداوند در شب معراج به من وحى فرمود: اى محمد! چه كسى را در زمين بر امّتت جانشين كرده‏اى؟- و حال آن‏كه او بهتر مى‏دانست- گفتم: اى پروردگار! برادرم را. فرمود: على بن ابى طالب را؟ گفتم: آرى پروردگارا! 1204- الوجه الثاني: النقل، فقد روى السيّد المحدّث البحرانيّ (ره) في غاية المرام عن النعماني: بإسناده عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم  قال: إنّ اللّه أوحى إليّ ليلة اسري بي: يا محمّد، من خلّفت في الأرض على امّتك؟ و هو أعلم بذلك، قلت: يا ربّ، أخي، قال: يا محمّد، عليّ بن أبي طالب؟ قلت: نعم يا ربّ،
  16. فرمود: اى محمد! من به زمين نظرى افكندم، پس تو را از آن برگزيدم، پس من ياد نمى‏شوم تا این‏كه تو با من ياد شوى، من محمود هستم و تو محمّد هستى. سپس بار ديگر بر آن نظر افكندم و از آن على بن ابى طالب عليهما السّلام را برگزيدم، پس او را جانشين تو قرار دادم، كه تو سيّد پيغمبرانى و على سيّد اوصيا و براى او اسمى از اسم‏هايم را قرار دادم كه من اعلى هستم و او على است. قال: يا محمّد، إنّي اطّلعت إلى الأرض اطّلاعة فاخترتك منها، فلا اذكر حتّى تذكر معي، أنا المحمود و أنت محمّد، ثمّ إنّي اطّلعت إلى الأرض اطّلاعة اخرى فاخترت منها عليّ بن أبي طالب، فجعلته وصيّك، فأنت سيّد الأنبياء، و عليّ سيّد الأوصياء، ثمّ شققت له إسما من أسمائي، فأنا الأعلى و هو عليّ.
  17. اى محمد! اگر بنده‏اى از بندگانم آن‏قدر مرا پرستش نمايد تا این‏كه به هلاكت رسد، سپس درحالى‏كه منكر ولايتتان باشد مرا ملاقات كند، او را به جهنم خواهم برد، يا محمّد، إنّي خلقت عليّا و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمّة من نور واحد، ثمّ عرضت ولايتكم على الملائكة، فمن قبلها كان من المؤمنين، و من‏ جحدها كان من الكافرين. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 181
  18. سپس فرمود: اى محمد! آيا مى‏خواهى آنان را ببينى؟ گفتم: آرى. فرمود: در پيش رويت بپاخيز. چون پيش رفتم، ناگاه ديدم على بن ابى طالب را و حسن بن على و حسين بن على و على بن الحسين و محمد بن على و يا محمّد، لو أنّ عبدا من عبادي عبدني حتّى ينقطع، ثمّ يلقاني جاحدا لولايتكم أدخلته النار، ثمّ قال: يا محمّد أتحبّ أن تراهم؟ قلت: نعم، فقال:قم أمامك، فتقدّمت أمامي، فإذا عليّ بن أبي طالب، و الحسن بن عليّ، و الحسين بن عليّ، و عليّ بن الحسين، و محمّد بن عليّ،
  19. جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجّت قائم- عليهم السّلام- كه همچون ستاره درخشانى در ميان آن‏ها بود. گفتم: اى پروردگار! اینان كيستند؟ فرمود: اینان امامان هستند و این قائم است حلالم را حلال و حرامم را حرام مى‏نمايد و از دشمنانم انتقام مى‏گيرد. اى محمد! او را دوست بدار، كه من او را و دوست‏دارنده او را دوست دارم. و جعفر بن محمّد، و موسى بن جعفر، و عليّ بن موسى، و محمّد بن عليّ، و عليّ بن محمّد، و الحسن بن عليّ، و الحجّة القائم، كأنّه الكوكب الدرّي في وسطهم. فقلت: يا ربّ، و من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الأئمّة، و هذا القائم يحلّ حلالي و يحرّم حرامي، و ينتقم من أعدائي، يا محمّد أحبّه، فإنّي احبّه، و أحبّ من يحبّه.
  20. مى‏گويم: این حديث دلالت دارد بر این‏كه در محبّت آن حضرت ويژگى‏اى هست كه مقتضى امر مخصوص از سوى خداى تعالى گرديده، با این‏كه محبّت همه امامان عليهم السّلام واجب است و سرّ این مطلب چند چيز است، از جمله؛ أقول: إنّ هذا الحديث يدلّ على أنّ في حبّه عليه السّلام خصوصيّة اقتضت الأمر به بالخصوص من اللّه تعالى مع أنّ حبّ جميع الأئمّة عليهم السّلام واجب، و السرّ في ذلك امور:
  21. محبّت و شناخت آن حضرت از محبّت و معرفت امامان ديگر عليهم السّلام جدا نمى‏گردد، ولى عكس آن چنين نيست (يعنى ممكن است كسى نسبت به امامان ديگر محبّت و معرفت داشته باشد، ولى نسبت به آن حضرت معرفت و محبّت نداشته باشد). بنابراین اگر انسان آن بزرگوار را بشناسد و او را دوست بدارد، حقيقت ايمان - منها: أنّ حبّه و معرفته لا تنفكّان عن حبّ سائر الأئمّة و معرفتهم، و لا عكس فإذا عرفه و أحبّه الإنسان كمل فيه حقيقة الإيمان.
  22. در او كامل مى‏گردد. و شاهد بر این است آنچه در مجلّد نهم بحار به نقل از كتاب «الفضائل» آمده،1205- و يشهد لهذا ما في تاسع البحار، عن الفضائل:
  23. از امام رضا عليه السّلام، از پدرانش، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم در حديثى كه در آن نام‏هاى امامان عليهم السّلام را ياد كرده، تا آن‏جا كه فرمود: هركس دوست مى‏دارد خداوند را ملاقات كند، درحالى‏كه ايمانش كامل و اسلامش نيكو باشد، بايد كه ولايت حجّت صاحب الزمان منتظر را دارا گردد، پس اینان چراغ‏هايى در تاريكى و امامان هدايت و نشانه‏هاى تقوا هستند، هركس آنان را دوست بدارد و ولايتشان را دارا شود، من براى او ضمانت مى‏كنم كه خداوند او را به بهشت خواهد برد. بالإسناد عن الرضا عليه السّلام عن آبائه، عن عليّ عليه السّلام عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم - في حديث ذكر فيه أسماء الأئمّة عليهم السّلام إلى أن قال صلى اللّه عليه و اله و سلم : و من أحبّ أن يلقى اللّه و قد كمل إيمانه، و حسن إسلامه، فليتولّ الحجّة، صاحب الزمان، المنتظر، فهؤلاء مصابيح الدجى، و أئمّة الهدى، و أعلام التقى، من أحبّهم و تولّاهم كنت ضامنا له على اللّه بالجنّة.
  24. چيره شدن دين و غالب گرديدن مسلمين بر كافرين به دست آن حضرت و با ظهور آن جناب به‏طور كامل انجام مى‏گردد، چنان‏كه در بخش چهارم گذشت. و این چيزى است كه از نظر عقل و شرع موجب محبّت آن حضرت به‏طور خاصّ مى‏باشد. و منها: إنّ ظهور الدين و غلبة المسلمين على الكافرين يجري على يده و يتكمّل بظهوره كما مرّ في الباب الرابع، و هذا أمر يوجب حبّه بخصوصه عقلا و شرعا كما لا يخفى.
  25. آنچه در بعضى از روايات آمده، كه آن حضرت بعد از امير المؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام از ساير امامان افضل است، و منها: ما ورد في بعض الروايات أنّه أفضل من سائر الأئمّة عليهم السّلام، بعد أمير المؤمنين و السبطين عليهم السّلام: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 182
  26. چنان‏كه سيد بحرانى در كتاب «غاية المرام» در باب بيست و سوم از نعمانى به سند خود، از امام صادق، از پدرانش عليهم السّلام روايت كرده كه رسول‏خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: 1206- و هو ما رواه السيّد البحراني في غاية المرام في الباب الثالث و العشرين عن النعماني باسناده عن أبي عبد اللّه عن آبائه عليهم السّلام قال:
  27. خداوند از بين روزها، جمعه و از ماه‏ها، ماه رمضان، و از شب‏ها، شب قدر را برگزيد قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم : إنّ اللّه اختار من الأيّام يوم الجمعة، و من الشهور شهر رمضان، و من الليالي ليلة القدر،
  28. و از مردم، پيغمبران را اختيار كرد و از ميان پيغمبران، رسولان را و از رسولان، مرا و على را از من برگزيد و از على، حسن و حسين را اختيار فرمود و از حسين، اوصيا را برگزيد، كه از قرآن تأويل ياوه‏گويان و كجروى باطل‏جويان و توجيه جاهل ان را دور مى‏كنند و نهمين ايشان باطن ظاهر آنان است و او افضل آن‏ها مى‏باشد. و اختار من الناس الأنبياء، و اختار من الأنبياء الرسل، و اختارني من الرسل، و اختار منّي عليّا، و اختار من عليّ الحسن و الحسين، و اختار من الحسين الأوصياء ينفون من التنزيل تأويل القائلين، و انتحال المبطلين، و تأويل الجاهلين، تاسعهم باطنهم ظاهرهم، و هو أفضلهم.
  29. و مؤيّد این مطلب است آنچه در بحار از حضرت امام صادق عليه السّلام روايت شده كه: از آن جناب سؤال شد: آيا قائم عليه السّلام متولد شده؟ فرمود: نه. و اگر زمانش را درك مى‏كردم در تمام عمر با او به خدمت مى‏پرداختم. 1207- و يؤيّده ما في البحار: عن الصادق عليه السّلام أنّه سئل هل ولد القائم؟ قال عليه السّلام: لا، و لو أدركته لخدمته أيّام حياتي.
  30. و در حرف «ن» در حديث عبّاد بن محمد مداینى گذشت، كه امام صادق عليه السّلام فرمود: براى نور آل محمد عليهم السّلام و سابق آن‏ها دعا كردم. و در فضيلت گريستن از فراقش نيز در تأييد این امر خواهد آمد. و مرّ في حرف النون قول الصادق عليه السّلام في حديث عبّاد بن محمّد المدائني: دعوت لنور آل محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم  و سابقهم. و يأتي في فضل البكاء في فراقه عليه السّلام ما يؤيّد ذلك أيضا.
  31. اگر بگوييد: این منافات دارد با آنچه در مجلّد نهم بحار از نعمانى مسندا، از زيد شحّام روايت آمده كه گفت: به حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام عرضه داشتم: كدام يك افضل هستند حسن يا حسين؟ فرمود: همانا فضيلت اوّلينمان به فضيلت آخرينمان مى‏رسد و فضل آخرينمان به فضل اوّلينمان مى‏رسد و هركدام فضلى دارد. عرض كردم: فدايت شوم! جوابم را مفصّل‏تر بيان فرماييد. به خدا سوگند! جز براى آموختن از شما نپرسيدم. 1208- فإن قلت: ينافي ذلك ما روي في تاسع البحار، عن النعماني: بإسناده عن زيد الشحّام، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: أيّما أفضل، الحسن أم الحسين؟ قال: إنّ فضل أوّلنا يلحق فضل آخرنا، و فضل آخرنا يلحق فضل أوّلنا،فكلّ له فضل، قال: فقلت له:جعلت فداك، وسّع عليّ في الجواب، و اللّه ما أسألك إلّا مرتادا؟
  32. فرمود: ما از يك درخت هستيم، خداوند ما را از يك سرشت آفريد، فضل ما از خداوند و علم ما از خداوند مى‏باشد و ما امناى خداوند بر خلق او و دعوت‏كنندگان به دين او و [پرده يا] پرده‏داران بين او و بين خلق او هستيم. فقال عليه السّلام: نحن من شجرة برأنا اللّه من طينة واحدة، فضلنا من اللّه، و علمنا من عند اللّه، و نحن امناء اللّه على خلقه، و الدعاة إلى دينه، و الحجّاب فيما بينه و بين خلقه،
  33. اى زيد! تو را بيفزايم؟! عرض كردم: آرى. فرمود: آفرينش ما يكى و علم ما يكى و فضل ما يكى است و همگى نزد خداى- عزّ و جلّ- يكى هستيم. عرضه داشتم: مرا خبر ده از تعدادتان؟ فرمود: أزيدك يا زيد؟ قلت: نعم، فقال عليه السّلام:خلقنا واحد، و علمنا واحد، و فضلنا واحد، و كلّنا واحد عند اللّه عزّ و جلّ. فقلت: أخبرني بعدّتكم؟
  34. ما دوازده تن هستيم، این‏چنين پيرامون عرش پروردگارمان- عزّ و جلّ- در آغاز آفرينشمان بوديم. فقال: نحن إثنا عشر، هكذا حول عرش ربّنا جلّ و عزّ في مبتدأ خلقنا،
  35. اوّل ما محمد، اوسط ما محمد و آخر ما محمد است‏. أوّلنا محمّد، و أوسطنا محمّد، و آخرنا محمّد.
  36. در جواب گويم: بين این حديث و آنچه گذشت، منافاتى نيست، زيرا كه این حديث بيانگر متحد بودن سرشتشان مى‏باشد و این‏كه از يك نور آفريده شده‏اند و در علم و فضل يكسان‏ هستند،-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 183- قلت: لا تنافي بين هذا الحديث و بين ما سبق، لأنّ هذا في بيان اتّحاد طينتهم و كونهم مخلوقين من نور واحد،
  37. چنان‏كه اخبار ديگرى نيز در این‏باره وارد شده است و این منافات ندارد با این‏كه بعضى از آنان از بعض ديگر از لحاظ ويژگى‏هايى افضل باشند، همچنان‏كه رواياتى در افضليت امير مؤمنان عليه السّلام از ساير ائمه معصومين عليهم السّلام وارد گرديده، با این حال علم این مطلب و امثال آن بايد به خود آنان واگذار شود و بر ما نيست كه از آن بحث كنيم، و خداى تعالى خود دانا است و نگهدار از لغزش‏ها مى‏باشد. و أنّهم في العلم و الفضل سواء، كما وردت به أخبار أخر أيضا، و هذا لا ينافي كون بعضهم أفضل من بعض، بملاحظة بعض الخصوصيّات، كما وردت روايات في أفضليّة مولانا أمير المؤمنين من سائر الأئمّة المعصومين عليهم السّلام و مع ذلك كلّه فعلم هذا و أمثاله موكول إليهم، و ليس علينا البحث عنه، و اللّه تعالى العالم، و هو العاصم.
  38. چهارم: محبوب نمودن او در ميان مردم‏- الأمر الرابع: تحبيبه إلى الناس‏
  39. و این امر دلالت دارد تمام آنچه در امر سوم بيان كرديم، به جهت دلالت عقل بر این‏كه هركس محبّتش واجب و نيكو است، سزاوار است او را محبوب نمود. و نيز دلالت مى‏كند بر آن محتواى فرموده خداى تعالى در حديث موسى عليه السّلام كه: مرا در ميان آفريدگانم محبوب ساز .... و يدلّ عليه جميع ما ذكرنا في الأمر الثالث، لدلالة العقل على أنّ من يحبّ و يحسن حبّه يرجّح تحبيبه، و يدلّ عليه أيضا فحوى قوله تعالى في حديث موسى: حبّبني إلى خلقي، إلخ.
  40.  و به‏طور صريح بر آن دلالت مى‏كند، آنچه در «روضه كافى» به سند خود، از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: خداوند رحمت كند بنده‏اى كه ما را نزد مردم محبوب نمايد و ما را در معرض دشمنى و كينه‏توزى آنان قرار ندهد. همانا به خدا سوگند! اگر سخنان زيباى ما را براى مردم روايت مى‏كردند، به سبب آن عزيزتر مى‏شدند و هيچ كس نمى‏توانست بر آنان وصله‏اى بچسباند، ولى يكى از آنان كلمه‏اى را مى‏شنود، پس ده كلمه از پيش خود بر آن مى‏افزايد. 1209- و يدلّ عليه صريحا ما روي في روضة الكافي: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: رحم اللّه عبدا حبّبنا إلى الناس، و لم يبغّضنا إليهم، أما و اللّه‏ لو يروون محاسن كلامنا لكانوا به أعزّ، و ما استطاع أحد أن يتعلّق عليهم بشي‏ء و لكن أحدهم يسمع الكلمة فيحطّ إليها عشرا.
  41. و در مجالس صدوق رحمه اللّه به سند خود آورده، از امام صادق عليه السّلام كه فرمود: خداوند رحمت كند بنده‏اى را كه مودّت مردم را به سوى ما كشاند و به آنچه مى‏شناسند، با آنان سخن بگويد و آنچه را منكرند، واگذارد. 1210- و في مجالس الصدوق (ره): بإسناده عن الصادق عليه السّلام قال: رحم اللّه عبدا اجترّ مودّة الناس إلينا، فحدّثهم بما يعرفون، و ترك ما ينكرون. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 184-«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید