«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2- ص237
- و از محمد بن مسلم، از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: سفيانى سرخرويى است زردموى و چشمكبود، كه هرگز خداوند را نپرستيده و نه مكه را ديده، نه مدينه را. مىگويد: پروردگارا! خونم را از مردم مىسنانم هرچند كه به آتش روم، خونم را مىستانم هرچند كه به آتش روم. 1337- و عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: السفياني أحمر، أشقر، أزرق، لم يعبد اللّه قطّ، و لم ير مكّة و لا المدينة قطّ، يقول: يا ربّ ثاري و النار، يا ربّ ثاري و النار.
- و از امام صادق عليه السّلام است كه فرمود: هرگاه قائم عليه السّلام بپاخيزد، در همه شهرهاى زمين كسانى را گمارد. در هر اقليم يك نفر، به او مىگويد: دستور العمل تو در كف دست تو است، پس هرگاه چيزى بر تو وارد شد كه آن را نمىفهمى و قضاوت درباره آن را نمىدانى، به كف دستت نگاه كن و به آنچه در آن است، عمل بنماى. 1338- و عن الصادق عليه الصلاة و السلام، قال: إذا قام القائم عليه السّلام بعث في أقاليم الأرض، في كلّ إقليم رجلا يقول: عهدك في كفّك. فإذا ورد عليك أمر لا تفهمه، و لا تعرف القضاء فيه، فانظر إلى كفّك و اعمل بما فيها،
- امام صادق عليه السّلام فرمود: و ارتشى را به قسطنطنيه مىفرستد، كه چون به خليج رسيدند، بر پاهاى خود چيزى مىنويسند و بر روى آب راه مىروند، هنگامى كه روميان آنان را مىبينند كه بر روى آب راه مىروند، گويند: اينان اصحاب او هستند كه بر روى آب راه مىروند، پس خود او چگونه است! آن وقت در بهاى شهر را بر آنان مىگشايند، پس آنان داخل شهر شده و در آن هر قدر بخواهند حكومت مىكنند. قال عليه السّلام: و يبعث جندا إلى القسطنطينيّة، فإذا بلغوا الخليج كتبوا على أقدامهم شيئا، و مشوا على الماء، فإذا نظر إليهم الروم يمشون على الماء قالوا: هؤلاء أصحابه يمشون على الماء، فكيف هو؟ فعند ذلك يفتحون لهم أبواب المدينة، فيدخلونها فيحكمون فيها ما يريدون.
- مىگويم: و ارتش سفيانى كه زمين، آنان را در بيداء بين مكه و مدينه فرو خواهد برد، در حديث مفضّل وارد شده كه تعداد آنها به سيصد هزار تن مىرسد. و حديث آن طولانى است كه در الانوار النعمانية و بحار الانوار آمده است. و در بعضى از روايات وارد شده كه آنها وقتى به سرزمين بيداء مىرسند، جبرئيل عليه السّلام فرود مىآيد و بانگ مىزند: «يا بيدآء أبيدي القوم»؛ اى بيداء! اين جمعيت را نابود كن. أقول: و جيش السفيانيّ الّذين يخسف بهم الأرض في البيداء ما بين مكّة و المدينة قد ورد في حديث مفضّل أنّهم ثلاثمائة ألف، و الحديث طويل مذكور في الأنوار النعمانية و بحار الأنوار. 1339- و قد ورد في بعض الروايات: أنّهم إذا نزلوا بالبيداء نزل جبرئيل عليه السّلام فصاح يا بيداء أبيدي القوم.
- در اينجا به همين مقدار بسنده مىكنيم كه براى عبرتگيرندگان همين مقدار كافى و بسنده است. و شيخ صدوق و غير او- كه خداى رحمتشان كند- نيز بسيارى از اين اخبار را روايت كردهاند. و شيخ صدوق به سند خود، از عبد اللّه بن عجلان روايت آورده كه گفت: در محضر امام ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام از خروج حضرت قائم عليه السّلام سخن به ميان آورديم، پس به آن جناب عرضه داشتم: چه راهى داريم كه آن را بدانيم؟ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 238- و نكتفي هنا بهذا المقدار، و فيه كفاية و غنى لأهل الإعتبار. و روى الصدوق (ره) و غيره رحمهم اللّه كثيرا من تلك الأخبار. 1340- و روى الصدوق: بإسناده عن عبد اللّه بن عجلان، قال: ذكرنا خروج القائم عليه السّلام عند أبي عبد اللّه عليه السّلام فقلت له: كيف لنا أن نعلم ذلك؟
- فرمود: هريك از شما صبح بيدار مىشود، درحالىكه زير سرش صفحهاى باشد كه بر آن نوشته شده: «طاعة معروفة»؛ اطاعت شناخته شده. فقال: يصبح أحدكم و تحت رأسه صحيفة عليها مكتوب: «طاعة معروفة».
- تصديق بعضى نشانهها: در كتاب «نور العيون» از نشانههاى ظهور روايت آمده كه: مردم در آخر الزمان عمامه را ترك مىگويند و به جاى آن كلاه بر سر مىگذارند. تصديق فيه تشويق: 1341- قد روي في كتاب نور العيون في جملة علائم الظهور: أنّ الناس في آخر الزمان يتركون العمامة، و يبدّلونها بالقلنسوة.
- و نيز روايت آورده كه از جمله نشانههاى ظهور آن است كه: مردم به فقدان اولاد خوشحال مىشوند و كسى كه فرزند ندارد، اظهار خشنودى و شكرگزارى مىنمايد. 1342- و روي أيضا فيها: أنّ الناس يفرحون بفقد الأولاد، و يتبشّر، و يتشكّر من لا ولد له.
- مىگويم: اين دو علامت در اين سال، يعنى سال هزار و سيصد و چهل و شش هجرى ظاهر گشت، كه من ديدم جمعى از مردم عمامه از سر برداشتند و به جاى آن كلاه بر سر نهادند، شبيه به اهل باطل و به جهت نزديك شدن به آنان. أقول: قد ظهر صدق هاتين في هذه السنة و هي سنة ستّ و أربعين و ثلاثمائة بعد ألف من الهجرة النبويّة، فقد رأيت جمعا من الناس تركوا العمامة، و بدّلوها بالقلنسوة، تشبّها بأهل الباطل، و تقرّبا إليهم،
- و باز ديدم كه مردم به خاطر نداشتن اولاد خوشحالى مىكنند و كسى كه پسر ندارد، اظهار خشنودى و شكرگزارى دارد، به خاطر نظام وظيفه اجبارى. به درگاه خداوند تعالى شكايت داريم از غيبت ولىّاش و از درگاهش مىخواهيم كه فرج آن حضرت را تعجيل فرمايد و ما را از يارانش قرار دهد. و رأيت الناس يفرحون بفقد الأولاد، و يتبشّر و يتشكّر من لا ولد له بسبب النظام الإجباري، و إلى اللّه تعالى نشكو غيبة وليّه، و نسأله أن يعجّل في فرجه و يجعلنا من أنصاره.
- بيست و دوم: تسليم بودن و عجله نكردن- الأمر الثاني و العشرون: التسليم، و ترك الإستعجال
- سخن در اينجا در دو بخش بيان مىگردد:- و الكلام هنا في مقامين:
- بخش اوّل: در بيان قسمتى از روايات رسيده از امامان- الأوّل: في ذكر جملة
- در كافى به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير آورده كه گفت: در محضر امام صادق عليه السّلام بودم كه مهزم بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت شوم! خبر ده مرا از اين امرى كه منتظرش هستيم، چه وقت خواهد بود؟ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اى مهزم! وقتگذاران دروغ گويند و عجلهكنندگان هلاك گردند و تسليمشدگان نجات يابند. من الروايات الواردة عن الأئمّة عليهم السّلام :1343- في الكافي: بإسناده عن عبد الرحمان بن كثير، قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام إذ دخل عليه مهزم، فقال له: جعلت فداك، أخبرني عن هذا الأمر الّذي ننتظره متى هو؟ فقال عليه السّلام: يا مهزم، كذب الوقّاتون، و هلك المستعجلون، و نجا المسلّمون.
- و از ابراهيم بن مهزم، از پدرش آمده، كه گفت: در محضر امام ابو عبد اللّه عليه السّلام از پادشاهان آل فلان سخن به ميان آورديم، آن حضرت فرمود: همانا مردم به خاطر عجله كردنشان براى اين امر هلاك گشتند، خداوند به جهت عجله بندگان، عجله نمىكند، به درستى كه براى آن، امر آخرى هست كه به آن خواهد رسيد، پس هرگاه به آن رسيدند، نه ساعتى پيش و نه پس مىافتند.-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 239-1344- و عن إبراهيم بن مهزم، عن أبيه، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: ذكرنا عنده ملوك آل فلان، فقال عليه السّلام: إنّما هلك الناس من استعجالهم لهذا الأمر، إنّ اللّه لا يعجل لعجلة العباد، إنّ لهذا الأمر غاية ينتهي إليها، فلو قد بلغوها لم يستقدموا ساعة و لم يستأخروا.
- و از منصور آمده كه گفت: حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام فرمود: اى منصور! اين امر شما نخواهد رسيد، مگر بعد از نوميدى. نه، به خدا سوگند! تا اينكه از هم جدا شويد. و نه، به خدا سوگند! تا اينكه آزمايش گرديد. و نه، به خدا سوگند! تا اينكه شقاوتمند شود هركه شقاوتمند شدنى است و سعادتمند گردد هركس اهل سعادت است. 1345- و عن منصور، قال: قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام: يا منصور، إنّ هذا الأمر لا يأتيكم إلّا بعد إياس، و لا و اللّه حتّى تميّزوا، و لا و اللّه حتّى تمحّصوا، و لا و اللّه حتّى يشقى من يشقى، و يسعد من يسعد.
- و از محمد بن منصور صيقل، از پدرش آمده كه گفت: من و حارث بن المغيره و جمعى از اصحابمان نشسته بوديم و حضرت امام صادق عليه السّلام سخنمان را مىشنيد، پس به ما فرمود: شما در چه فكرى هستيد، هيهات! هيهات! به خدا سوگند! آنچه شما ديدگانتان را به سوى آن خيره كردهايد، نخواهد شد تا اينكه غربال شويد. 1346- و عن محمّد بن منصور الصيقل، عن أبيه، قال: كنت أنا و الحارث ابن المغيرة و جماعة من أصحابنا جلوسا، و أبو عبد اللّه عليه السّلام يسمع كلامنا، فقال لنا: في أيّ شيء أنتم؟ هيهات هيهات، لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى تغربلوا،
- نه، و اللّه! نخواهد شد آنچه ديدگانتان را به سوى آن مىكشيد، تا اينكه بررسى شويد. - لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى تمحّصوا،
- نه، و اللّه! چشم به سويش مىكشيد، نخواهد شد تا اينكه [خوب از بد] جدا شود. لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى تميّزوا،
- نه، و اللّه! آنچه چشم به سويش مىكشيد، نخواهد شد مگر پس از نوميدى. لا و اللّه ما يكون ما تمدّون إليه أعينكم إلّا بعد إياس،
- نه، و اللّه! نخواهد شد آنچه چشم به سويش مىكشيد، تا آنگاه كه به شقاوت رسد آنكه شقاوتمند است و به سعادت رسد آنكه سعادتمند مىباشد. لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى يشقى من يشقى، و يسعد من يسعد.
- و در حديث ديگرى، از حضرت امام ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: همانا اين حديث شما (شيعيان كه اعتقاد به غيبت داريد) به گونهاى است كه دلهاى مردمان از آن مىرمد، بنابراين هركه به آن اقرار كرد، بيشتر برايش بگوييد و هركس آن را انكار نمود، او را واگذاريد. 1347- و في حديث آخر، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ حديثكم هذا لتشمئزّ منه قلوب الرجال، فمن أقرّ به فزيدوه، و من أنكره فذروه، إنّه لا بدّ من أن تكون فتنة يسقط فيها
- همانا بايد كه فتنهاى (آزمايشى) پيش بيايد كه هر فرد آشنا و محرمى در آن سقوط نمايد، تا جايى كه آن كس موى را دو نيم مىسازد [مو را از ماست بيرون مىكشد و بسيار دقيق است] هم در آن بيفتد، تا اينكه جز ما و شيعيانمان كسى باقى نماند. كلّ بطانة و وليجة، حتّى يسقط فيها من يشقّ الشعرة بشعرتين، حتّى لا يبقى إلّا نحن و شيعتنا.
- و در وافى به نقل از كافى، به سند خود از ابو المرهف از حضرت امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: غبار آن (فتنه و آشوب) بر كسى خواهد رسيد كه آن را برانگيزاند، محاضير هلاك شوند. راوى پرسيد: فدايت گردم! محاضير چيست؟ فرمود: عجلهكنندگان. -1348- و في الوافي، عن الكافي: بإسناده عن أبي المرهف، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: الغبرة على من أثارها، هلك المحاضير،
- در وافى گويد:محاضير يا با حروف بىنقطه است (- محاصير) از باب (حصر) به معنى تنگى سينه مىباشد. و يا با حرف نقطهدار [ضاد] بين دو حروف بىنقطه [حاء و راء] از باب (حضر) به معنى دويدن. قلت: جعلت فداك، و ما المحاضير؟ قال عليه السّلام: المستعجلون، الحديث. قال في الوافي: المحاضير، إمّا بالمهملات من الحصر، بمعنى ضيق الصدر، و إمّا بالمعجمة بين المهملتين من الحضر بمعنى العدو.
- و مجلسى رحمه اللّه در بحار گويد: محاضير جمع محضير است و آن اسب بسيار دونده است.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 240- و قال المجلسي (ره) في البحار: المحاضير جمع المحضير: و هو الفرس الكثير العدو.
- و در غيبت نعمانى به سند خود، از ابو المرهف آورده كه گفت: حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام فرمود: محاضير هلاك شوند. گويد: پرسيدم: محاضير چيست؟ فرمود: شتابزدگان. و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه بر روى پايههاى محكم خود ثابت ماند .... 1349- و في غيبة النعمانيّ: بإسناده عن أبي المرهف، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: هلكت المحاضير، قال: قلت: و ما المحاضير؟ قال: المستعجلون، و نجا المقرّبون، و ثبت الحصن على أوتادها، الخبر.
- و به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير روايت كرده، كه گفت: در خدمت حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام شرفياب بودم، مهزم اسدى نيز در خدمت آن جناب حضور داشت، پس عرض كرد: خداوند مرا فداى تو سازد! اين امر چه موقع خواهد شد كه بر ما طولانى گشت؟! فرمود: آرزومندان به آرزويشان نرسيدند و شتابزدگان هلاك گشتند و تسليمشدگان نجات يافتند، و به سوى ما باز خواهيد گشت. 1350 و بإسناده عن عبد الرحمان بن كثير، قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام يوما و عنده مهزم الأسدي، فقال: جعلني اللّه فداك، متى هذا الأمر، فقد طال علينا؟ فقال: كذب المتمنّون، و هلك المستعجلون، و نجا المسلّمون، و إلينا يصيرون.
- و به سند خود، از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام روايت آورده كه فرمود: صاحبان محاضير هلاك گشتند و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه برپايههاى محكم خود استوار شد، به درستى كه بعد از غم و اندوه، پيروزى شگفتانگيزى خواهد بود. 1351- و بإسناده عن أبي جعفر الباقر عليه السّلام أنّه قال: هلك أصحاب المحاضير، و نجا المقرّبون، و ثبت الحصن على أوتادها، إنّ بعد الغمّ فتحا عجيبا.
- و به سند خود، از ابراهيم بن هليل آورده، كه گفت: به حضرت ابو الحسن امام رضا عليه السّلام عرضه داشتم: فدايت گردم! پدر من در انتظار اين امر جان سپرد، من نيز به سنّى رسيدهام كه مىبينى، آيا بميرم درحالىكه [در اين باره] به من اطلاع ندهى؟ فرمود: اى ابو اسحاق! تو عجله مىكنى؟ 1352- و بإسناده عن إبراهيم بن هليل، قال: قلت لأبي الحسن عليه السّلام: جعلت فداك، مات أبي على هذا الأمر، و قد بلغت من السنين ما قد ترى، أموت و لا تخبرني بشيء؟ فقال: يا أبا إسحاق، أنت تعجل؟ فقلت: إي و اللّه أعجل،
- عرض كردم: آرى. به خدا سوگند! عجله مىكنم و چرا شتاب نداشته باشم، در صورتى كه به اين سن كه مىبينى، رسيدهام. فرمود: همانا به خدا سوگند! اى ابو اسحاق! اين كار انجام نمىيابد تا آنكه [خوب يا بد] جدا شود و آزمايش گرديد و تا آنجا كه جز اندكى از شما بر جاى نماند. سپس كف دست خود را برگرداند. و ما لي لا أعجل، و قد بلغت أنا من السنّ ما قد ترى؟! فقال عليه السّلام: أما و اللّه يا أبا إسحاق، ما يكون ذلك حتّى تميّزوا و تمحّصوا، و حتّى لا يبقى منكم إلّا الأقلّ.
- و به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير، از حضرت امام صادق عليه السّلام آورده كه درباره فرموده خداى- عزّ و جلّ-: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد. فرمود: آن امر ما است. خداى- عزّ و جلّ- امر فرموده كه در آن عجله نشود، تا اينكه سه لشكر آن را تأييد نمايند: 1353- و بإسناده عن عبد الرحمان بن كثير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، في قول اللّه عزّ و جلّ: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ قال عليه السّلام: هو أمرنا أمر اللّه عزّ و جلّ ألّا يستعجل به، حتّى يؤيّده بثلاثة أجناد:
- فرشتگان و مؤمنان و رعب. و خروج او [حضرت قائم عليه السّلام] همانند خروج رسول خدا صلى اللّه عليه و اله خواهد بود. و همين است فرموده خداى تعالى: كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِ؛ همچنانكه خداوند تو را به حق [و براى اعلاى كلمه توحيد] از خانهات بيرون ساخت.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 241- المؤمنون، و الرعب، و خروجه عليه السّلام كخروج رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم و ذلك قوله تعالى: كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِ.
- و در تفسير البرهان و كتاب المحجة به سند خود، از غيبت شيخ مفيد، مثل همين را روايت آورده است. الملائكة، و 1354- و روي في البرهان و المحجة عن غيبة المفيد بإسناده (مثله).
- و در آن دو كتاب، نيز از مسند فاطمه عليها السّلام تأليف شيخ ابو جعفر محمد بن حرير طبرى، به سند خود از ابان، از حضرت امام صادق عليه السّلام روايت آمده كه فرمود: هرگاه قائم عليه السّلام بپاخيزد، خداوند جبرئيل را به شكل پرنده سفيدى مىفرستد، پس او يك پاى بر خانه كعبه و پاى ديگر بر بيت المقدس مىگذارد، سپس با صداى بلند بانگ مىزند: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد. 1355- و فيهما أيضا عن مسند فاطمة، للشيخ أبي جعفر محمّد بن جرير الطبري: بإسناده عن أبان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: إذا أراد اللّه قيام القائم عليه السّلام بعث جبرئيل في صورة طائر أبيض، فيضع إحدى رجليه على الكعبة، و الاخرى على بيت المقدس. ثمّ ينادي بأعلى صوته: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ
- امام صادق عليه السّلام فرمود: آنگاه حضرت قائم عليه السّلام حاضر مىشود و در مقام ابراهيم دو ركعت نماز مىگذارد، سپس درحالىكه اصحابش كه سيصد و سيزده نفر هستند، پيرامونش باشند حركت مىكند، به درستى كه در ميان اصحاب او، كسانى هستند كه شبانه از رختخواب خود هجرت مىكنند، پس خروج مىنمايد و با او سنگ [مخصوصى] هست، كه چون آن را افكند، از زمين گياه مىرويد. قال: فيحضر القائم فيصلّي عند مقام إبراهيم ركعتين. ثمّ ينصرف و حواليه أصحابه و هم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، إنّ فيهم لمن يسرى عن فراشه ليلا، فيخرج و معه الحجر، فيلقيه فتعشب الأرض.
- و رئيس المحدّثين شيخ صدوق در كتاب كمال الدين، به سند صحيحى از امام صادق عليه السّلام روايت آورده فرمود: اوّلين كسى كه با حضرت قائم عليه السّلام بيعت مىكند، جبرئيل عليه السّلام است، كه به صورت پرنده سفيدى نازل مىشود و با آن حضرت بيعت مىنمايد، سپس يك پاى بر بيت اللّه الحرام و پاى ديگر را بر بيت المقدس مىگذارد و با صداى رسايى كه همه جهانيان آن را مىشنوند بانگ مىزند: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ.- 1356- و روى رئيس المحدّثين في كتاب كمال الدين: بإسناد صحيح عن الصادق عليه السّلام، قال: أوّل من يبايع القائم عليه السّلام جبرئيل عليه السّلام، ينزل في صورة طير أبيض، فيبايعه، ثمّ يضع رجلا على بيت اللّه الحرام، و رجلا على بيت المقدس ثمّ ينادي بصوت طلق، تسمعه الخلائق: «أتى أمر اللّه لا تستعجلوه».
- مىگويم: اين دو حديث دلالت دارند بر اينكه منظور از امر اللّه در آيه، ظهور حضرت قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- مىباشد، و اينكه جبرئيل در آن هنگام اين آيه را مىخواند، به جهت دلالت نمودن بر همين مطلب و نكوهش منكران و شتابكنندگان است و اللّه العالم. أقول: هذان الحديثان يدلّان على أنّ المراد بأمر اللّه في الآية ظهور القائم عجّل اللّه تعالى فرجه و قراءة جبرئيل في تلك الحالة للدلالة على ذلك، و تعيير للمنكرين و المستعجلين، و اللّه العالم.
- و در تفسير البرهان، به نقل از عيّاشى، از هشام بن سالم، از بعضى اصحابمان، از حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام آمده كه راوى گويد: از آن حضرت عليه السّلام درباره فرموده خداى تعالى:أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سؤال كردم. فرمود: هرگاه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله وقوع چيزى را در وقت معيّنى خبر داد، آن فرموده خداوند است كه: امر الهى آمد، پس در آن شتاب مكنيد، تا آن وقت فرا رسد. حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: اگر خداوند چيزى را خبر دهد كه واقعشدنى است، گويى كه آن واقع شده است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 2421357- و في البرهان، عن العيّاشيّ: عن هشام بن سالم، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: سألته عن قول اللّه تعالى: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ، قال عليه السّلام: إذا أخبر اللّه النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم بشيء إلى الوقت فهو قوله: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ حتّى يأتي ذلك الوقت، و قال: إنّ اللّه إذا أخبر أنّ شيئا كائن فكأنّه قد كان.«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ