مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام،ج2- ص237 و از محمد بن مسلم، از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام‏  روايت شده

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«        

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام،ج2- ص237

  1.  
  2. و از محمد بن مسلم، از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام‏  روايت شده كه فرمود: سفيانى سرخ‏رويى است زردموى و چشم‏كبود، كه هرگز خداوند را نپرستيده و نه مكه را ديده، نه مدينه را. مى‏گويد: پروردگارا! خونم را از مردم مى‏سنانم هرچند كه به آتش روم، خونم را مى‏ستانم هرچند كه به آتش روم. 1337- و عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السّلام‏  قال: السفياني أحمر، أشقر، أزرق، لم يعبد اللّه قطّ، و لم ير مكّة و لا المدينة قطّ، يقول: يا ربّ ثاري و النار، يا ربّ ثاري و النار.
  3. و از امام صادق عليه السّلام‏  است كه فرمود: هرگاه قائم عليه السّلام‏  بپاخيزد، در همه شهرهاى زمين كسانى را گمارد. در هر اقليم يك نفر، به او مى‏گويد: دستور العمل تو در كف دست تو است، پس هرگاه چيزى بر تو وارد شد كه آن را نمى‏فهمى و قضاوت درباره آن را نمى‏دانى، به كف دستت نگاه كن و به آنچه در آن است، عمل بنماى. 1338- و عن الصادق عليه الصلاة و السلام، قال: إذا قام القائم عليه السّلام‏  بعث في أقاليم الأرض، في كلّ إقليم رجلا يقول: عهدك في كفّك. فإذا ورد عليك أمر لا تفهمه، و لا تعرف القضاء فيه، فانظر إلى كفّك و اعمل بما فيها،
  4. امام صادق عليه السّلام‏  فرمود: و ارتشى را به قسطنطنيه مى‏فرستد، كه چون به خليج رسيدند، بر پاهاى خود چيزى مى‏نويسند و بر روى آب راه مى‏روند، هنگامى كه روميان آنان را مى‏بينند كه بر روى آب راه مى‏روند، گويند: اينان اصحاب او هستند كه بر روى آب راه مى‏روند، پس خود او چگونه است! آن وقت در بهاى شهر را بر آنان مى‏گشايند، پس آنان داخل شهر شده و در آن هر قدر بخواهند حكومت مى‏كنند. قال عليه السّلام‏: و يبعث جندا إلى القسطنطينيّة، فإذا بلغوا الخليج كتبوا على أقدامهم شيئا، و مشوا على الماء، فإذا نظر إليهم الروم يمشون على الماء قالوا: هؤلاء أصحابه يمشون على الماء، فكيف هو؟ فعند ذلك يفتحون لهم أبواب المدينة، فيدخلونها فيحكمون فيها ما يريدون.
  5. مى‏گويم: و ارتش سفيانى كه زمين، آنان را در بيداء بين مكه و مدينه فرو خواهد برد، در حديث مفضّل وارد شده كه تعداد آن‏ها به سيصد هزار تن مى‏رسد. و حديث آن طولانى است كه در الانوار النعمانية و بحار الانوار آمده است. و در بعضى از روايات وارد شده كه آن‏ها وقتى به سرزمين بيداء مى‏رسند، جبرئيل عليه السّلام‏  فرود مى‏آيد و بانگ مى‏زند: «يا بيدآء أبيدي القوم»؛ اى بيداء! اين جمعيت را نابود كن. أقول: و جيش السفيانيّ الّذين يخسف بهم الأرض في البيداء ما بين مكّة و المدينة قد ورد في حديث مفضّل أنّهم ثلاثمائة ألف، و الحديث طويل مذكور في الأنوار النعمانية و بحار الأنوار. 1339- و قد ورد في بعض الروايات: أنّهم إذا نزلوا بالبيداء نزل جبرئيل عليه السّلام‏  فصاح يا بيداء أبيدي القوم.
  6. در اين‏جا به همين مقدار بسنده مى‏كنيم كه براى عبرت‏گيرندگان همين مقدار كافى و بسنده است. و شيخ صدوق و غير او- كه خداى رحمتشان كند- نيز بسيارى‏ از اين اخبار را روايت كرده‏اند. و شيخ صدوق به سند خود، از عبد اللّه بن عجلان روايت آورده كه گفت: در محضر امام ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام‏  از خروج حضرت قائم عليه السّلام‏  سخن به ميان آورديم، پس به آن جناب عرضه‏ داشتم: چه راهى داريم كه آن را بدانيم؟ مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 238- و نكتفي هنا بهذا المقدار، و فيه كفاية و غنى لأهل الإعتبار. و روى الصدوق (ره) و غيره رحمهم اللّه كثيرا من تلك الأخبار. 1340- و روى الصدوق: بإسناده عن عبد اللّه بن عجلان، قال: ذكرنا خروج القائم عليه السّلام‏  عند أبي عبد اللّه عليه السّلام‏  فقلت له: كيف لنا أن نعلم ذلك؟
  7. فرمود: هريك از شما صبح بيدار مى‏شود، درحالى‏كه زير سرش صفحه‏اى باشد كه بر آن نوشته شده: «طاعة معروفة»؛ اطاعت شناخته شده. فقال: يصبح أحدكم و تحت رأسه صحيفة عليها مكتوب: «طاعة معروفة».
  8. تصديق بعضى نشانه‏ها: در كتاب «نور العيون» از نشانه‏هاى ظهور روايت آمده كه: مردم در آخر الزمان عمامه را ترك مى‏گويند و به جاى آن كلاه بر سر مى‏گذارند. تصديق فيه تشويق: 1341- قد روي في كتاب نور العيون في جملة علائم الظهور: أنّ الناس في آخر الزمان يتركون العمامة، و يبدّلونها بالقلنسوة.
  9. و نيز روايت آورده كه از جمله نشانه‏هاى ظهور آن است كه: مردم به فقدان اولاد خوشحال مى‏شوند و كسى كه فرزند ندارد، اظهار خشنودى و شكرگزارى مى‏نمايد. 1342- و روي أيضا فيها: أنّ الناس يفرحون بفقد الأولاد، و يتبشّر، و يتشكّر من لا ولد له.
  10. مى‏گويم: اين دو علامت در اين سال، يعنى سال هزار و سيصد و چهل و شش هجرى ظاهر گشت، كه من ديدم جمعى از مردم عمامه از سر برداشتند و به جاى آن كلاه بر سر نهادند، شبيه به اهل باطل و به جهت نزديك شدن به آنان. أقول: قد ظهر صدق هاتين في هذه السنة و هي سنة ستّ و أربعين و ثلاثمائة بعد ألف من الهجرة النبويّة، فقد رأيت جمعا من الناس تركوا العمامة، و بدّلوها بالقلنسوة، تشبّها بأهل الباطل، و تقرّبا إليهم،
  11. و باز ديدم كه مردم به خاطر نداشتن اولاد خوشحالى مى‏كنند و كسى كه پسر ندارد، اظهار خشنودى و شكرگزارى دارد، به خاطر نظام وظيفه اجبارى. به درگاه خداوند تعالى شكايت داريم از غيبت ولىّ‏اش و از درگاهش مى‏خواهيم كه فرج آن حضرت را تعجيل فرمايد و ما را از يارانش قرار دهد. و رأيت الناس يفرحون بفقد الأولاد، و يتبشّر و يتشكّر من لا ولد له بسبب النظام الإجباري، و إلى اللّه تعالى نشكو غيبة وليّه، و نسأله أن يعجّل في فرجه و يجعلنا من أنصاره.
  12. بيست و دوم: تسليم بودن و عجله نكردن‏- الأمر الثاني و العشرون: التسليم، و ترك الإستعجال‏
  13. سخن در اينجا در دو بخش بيان مى‏گردد:- و الكلام هنا في مقامين:
  14. بخش اوّل: در بيان قسمتى از روايات رسيده از امامان‏- الأوّل: في ذكر جملة
  15. در كافى به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير آورده كه گفت: در محضر امام صادق عليه السّلام‏  بودم كه مهزم بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت شوم! خبر ده مرا از اين امرى كه منتظرش هستيم، چه وقت خواهد بود؟ حضرت صادق عليه السّلام‏  فرمود: اى مهزم! وقت‏گذاران دروغ گويند و عجله‏كنندگان هلاك گردند و تسليم‏شدگان نجات يابند. من الروايات الواردة عن الأئمّة عليهم السّلام  :1343- في الكافي: بإسناده عن عبد الرحمان بن كثير، قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام‏  إذ دخل عليه مهزم، فقال له: جعلت فداك، أخبرني عن هذا الأمر الّذي ننتظره متى هو؟ فقال عليه السّلام‏: يا مهزم، كذب الوقّاتون، و هلك المستعجلون، و نجا المسلّمون.
  16. و از ابراهيم بن مهزم، از پدرش آمده، كه گفت: در محضر امام ابو عبد اللّه عليه السّلام‏  از پادشاهان آل فلان سخن به ميان آورديم، آن حضرت فرمود: همانا مردم به خاطر عجله كردنشان براى اين امر هلاك گشتند، خداوند به جهت عجله بندگان، عجله نمى‏كند، به درستى كه براى آن، امر آخرى هست كه به آن خواهد رسيد، پس هرگاه به آن رسيدند، نه ساعتى پيش و نه پس مى‏افتند.-مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 239-1344- و عن إبراهيم بن مهزم، عن أبيه، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام‏، قال: ذكرنا عنده ملوك آل فلان، فقال عليه السّلام‏: إنّما هلك الناس من استعجالهم لهذا الأمر، إنّ اللّه لا يعجل لعجلة العباد، إنّ لهذا الأمر غاية ينتهي إليها، فلو قد بلغوها لم يستقدموا ساعة و لم يستأخروا.
  17. و از منصور آمده كه گفت: حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام‏  فرمود: اى منصور! اين امر شما نخواهد رسيد، مگر بعد از نوميدى. نه، به خدا سوگند! تا اين‏كه از هم جدا شويد. و نه، به خدا سوگند! تا اين‏كه آزمايش گرديد. و نه، به خدا سوگند! تا اين‏كه شقاوتمند شود هركه شقاوتمند شدنى است و سعادتمند گردد هركس اهل سعادت است. 1345- و عن منصور، قال: قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام‏: يا منصور، إنّ هذا الأمر لا يأتيكم إلّا بعد إياس، و لا و اللّه حتّى تميّزوا، و لا و اللّه حتّى تمحّصوا، و لا و اللّه حتّى يشقى من يشقى، و يسعد من يسعد.
  18. و از محمد بن منصور صيقل، از پدرش آمده كه گفت: من و حارث بن المغيره و جمعى از اصحابمان نشسته بوديم و حضرت امام صادق عليه السّلام‏  سخنمان را مى‏شنيد، پس به ما فرمود: شما در چه فكرى هستيد، هيهات! هيهات! به خدا سوگند! آنچه شما ديدگانتان را به سوى آن خيره كرده‏ايد، نخواهد شد تا اين‏كه غربال شويد. 1346- و عن محمّد بن منصور الصيقل، عن أبيه، قال: كنت أنا و الحارث ابن المغيرة و جماعة من أصحابنا جلوسا، و أبو عبد اللّه عليه السّلام‏  يسمع كلامنا، فقال لنا: في أيّ شي‏ء أنتم؟ هيهات هيهات، لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى تغربلوا،
  19. نه، و اللّه! نخواهد شد آنچه ديدگانتان را به سوى آن مى‏كشيد، تا اين‏كه بررسى شويد. - لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى تمحّصوا،
  20. نه، و اللّه! چشم به سويش مى‏كشيد، نخواهد شد تا اين‏كه [خوب از بد] جدا شود. لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى تميّزوا،
  21. نه، و اللّه! آنچه چشم به سويش مى‏كشيد، نخواهد شد مگر پس از نوميدى. لا و اللّه ما يكون ما تمدّون إليه أعينكم إلّا بعد إياس،
  22. نه، و اللّه! نخواهد شد آنچه چشم به سويش مى‏كشيد، تا آن‏گاه كه به شقاوت رسد آن‏كه شقاوتمند است و به سعادت رسد آن‏كه سعادتمند مى‏باشد. لا و اللّه لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّى يشقى من يشقى، و يسعد من يسعد.
  23. و در حديث ديگرى، از حضرت امام ابو جعفر باقر عليه السّلام‏  آمده كه فرمود: همانا اين حديث شما (شيعيان كه اعتقاد به غيبت داريد) به گونه‏اى است كه دل‏هاى مردمان از آن مى‏رمد، بنابراين هركه به آن اقرار كرد، بيشتر برايش بگوييد و هركس آن را انكار نمود، او را واگذاريد. 1347- و في حديث آخر، عن أبي جعفر عليه السّلام‏  قال: إنّ حديثكم هذا لتشمئزّ منه قلوب الرجال، فمن أقرّ به فزيدوه، و من أنكره فذروه، إنّه لا بدّ من أن تكون فتنة يسقط فيها
  24. همانا بايد كه فتنه‏اى (آزمايشى) پيش بيايد كه هر فرد آشنا و محرمى در آن سقوط نمايد، تا جايى كه آن كس موى را دو نيم مى‏سازد [مو را از ماست بيرون مى‏كشد و بسيار دقيق است‏] هم در آن بيفتد، تا اين‏كه جز ما و شيعيانمان كسى باقى نماند. كلّ بطانة و وليجة، حتّى يسقط فيها من يشقّ الشعرة بشعرتين، حتّى لا يبقى إلّا نحن و شيعتنا.
  25. و در وافى به نقل از كافى، به سند خود از ابو المرهف از حضرت امام باقر عليه السّلام‏  روايت كرده كه فرمود: غبار آن (فتنه و آشوب) بر كسى خواهد رسيد كه آن را برانگيزاند، محاضير هلاك شوند. راوى پرسيد: فدايت گردم! محاضير چيست؟ فرمود: عجله‏كنندگان. -1348- و في الوافي، عن الكافي: بإسناده عن أبي المرهف، عن أبي جعفر عليه السّلام‏  قال: الغبرة على من أثارها، هلك المحاضير،
  26. در وافى گويد:محاضير يا با حروف بى‏نقطه است (- محاصير) از باب (حصر) به معنى تنگى سينه مى‏باشد. و يا با حرف نقطه‏دار [ضاد] بين دو حروف بى‏نقطه [حاء و راء] از باب (حضر) به معنى دويدن. قلت: جعلت فداك، و ما المحاضير؟ قال عليه السّلام‏: المستعجلون، الحديث. قال في الوافي: المحاضير، إمّا بالمهملات من الحصر، بمعنى ضيق الصدر، و إمّا بالمعجمة بين المهملتين من الحضر بمعنى العدو.
  27. و مجلسى رحمه اللّه در بحار گويد: محاضير جمع محضير است و آن اسب بسيار دونده است.مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 240- و قال المجلسي (ره) في البحار: المحاضير جمع المحضير: و هو الفرس الكثير العدو.
  28. و در غيبت نعمانى به سند خود، از ابو المرهف آورده كه گفت: حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام‏  فرمود: محاضير هلاك شوند. گويد: پرسيدم: محاضير چيست؟ فرمود: شتابزدگان. و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه بر روى پايه‏هاى محكم خود ثابت ماند .... 1349- و في غيبة النعمانيّ: بإسناده عن أبي المرهف، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام‏: هلكت المحاضير، قال: قلت: و ما المحاضير؟ قال: المستعجلون، و نجا المقرّبون، و ثبت الحصن على أوتادها، الخبر.
  29. و به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير روايت كرده، كه گفت: در خدمت حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام‏  شرفياب بودم، مهزم اسدى نيز در خدمت آن جناب حضور داشت، پس عرض كرد: خداوند مرا فداى تو سازد! اين امر چه موقع خواهد شد كه بر ما طولانى گشت؟! فرمود: آرزومندان به آرزويشان نرسيدند و شتابزدگان هلاك گشتند و تسليم‏شدگان نجات يافتند، و به سوى ما باز خواهيد گشت. 1350 و بإسناده عن عبد الرحمان بن كثير، قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السّلام‏  يوما و عنده مهزم الأسدي، فقال: جعلني اللّه فداك، متى هذا الأمر، فقد طال علينا؟ فقال: كذب المتمنّون، و هلك المستعجلون، و نجا المسلّمون، و إلينا يصيرون.
  30. و به سند خود، از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام‏  روايت آورده كه فرمود: صاحبان محاضير هلاك گشتند و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه برپايه‏هاى محكم خود استوار شد، به درستى كه بعد از غم و اندوه، پيروزى شگفت‏انگيزى خواهد بود. 1351- و بإسناده عن أبي جعفر الباقر عليه السّلام‏  أنّه قال: هلك أصحاب المحاضير، و نجا المقرّبون، و ثبت الحصن على أوتادها، إنّ بعد الغمّ فتحا عجيبا.
  31. و به سند خود، از ابراهيم بن هليل آورده، كه گفت: به حضرت ابو الحسن امام رضا عليه السّلام‏  عرضه داشتم: فدايت گردم! پدر من در انتظار اين امر جان سپرد، من نيز به سنّى رسيده‏ام كه مى‏بينى، آيا بميرم درحالى‏كه [در اين باره‏] به من اطلاع ندهى؟ فرمود: اى ابو اسحاق! تو عجله مى‏كنى؟ 1352- و بإسناده عن إبراهيم بن هليل، قال: قلت لأبي الحسن عليه السّلام‏: جعلت فداك، مات أبي على هذا الأمر، و قد بلغت من السنين ما قد ترى، أموت و لا تخبرني بشي‏ء؟ فقال: يا أبا إسحاق، أنت تعجل؟ فقلت: إي و اللّه أعجل،
  32. عرض كردم: آرى. به خدا سوگند! عجله مى‏كنم و چرا شتاب نداشته باشم، در صورتى كه به اين سن كه مى‏بينى، رسيده‏ام. فرمود: همانا به خدا سوگند! اى ابو اسحاق! اين كار انجام نمى‏يابد تا آن‏كه [خوب يا بد] جدا شود و آزمايش گرديد و تا آن‏جا كه جز اندكى از شما بر جاى نماند. سپس كف دست خود را برگرداند. و ما لي لا أعجل، و قد بلغت أنا من السنّ ما قد ترى؟! فقال عليه السّلام‏: أما و اللّه يا أبا إسحاق، ما يكون ذلك حتّى تميّزوا و تمحّصوا، و حتّى لا يبقى منكم إلّا الأقلّ.
  33. و به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير، از حضرت امام صادق عليه السّلام‏  آورده كه درباره فرموده خداى- عزّ و جلّ-: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد. فرمود: آن امر ما است. خداى- عزّ و جلّ- امر فرموده كه در آن عجله نشود، تا اين‏كه سه لشكر آن را تأييد نمايند: 1353- و بإسناده عن عبد الرحمان بن كثير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام‏، في قول اللّه عزّ و جلّ: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ‏ قال عليه السّلام‏: هو أمرنا أمر اللّه عزّ و جلّ ألّا يستعجل به، حتّى يؤيّده بثلاثة أجناد:
  34. فرشتگان و مؤمنان و رعب. و خروج او [حضرت قائم عليه السّلام‏‏] همانند خروج رسول خدا صلى اللّه عليه و اله ‏خواهد بود. و همين است فرموده خداى تعالى: كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِ؛ همچنان‏كه خداوند تو را به حق [و براى اعلاى كلمه توحيد] از خانه‏ات بيرون ساخت.مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 241- المؤمنون، و الرعب، و خروجه عليه السّلام‏  كخروج رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله ‏و سلم ‏و ذلك قوله تعالى: كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِ‏.
  35. و در تفسير البرهان‏ و كتاب المحج‏ة به سند خود، از غيبت شيخ مفيد، مثل همين را روايت آورده است. الملائكة، و 1354- و روي في البرهان و المحج‏ة  عن غيبة المفيد بإسناده (مثله).
  36. و در آن دو كتاب، نيز از مسند فاطمه عليها السّلام تأليف شيخ ابو جعفر محمد بن حرير طبرى، به سند خود از ابان، از حضرت امام صادق عليه السّلام‏  روايت آمده كه فرمود: هرگاه قائم عليه السّلام‏  بپاخيزد، خداوند جبرئيل را به شكل پرنده سفيدى مى‏فرستد، پس او يك پاى بر خانه كعبه و پاى ديگر بر بيت المقدس مى‏گذارد، سپس با صداى بلند بانگ مى‏زند: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد. 1355- و فيهما أيضا عن مسند فاطمة، للشيخ أبي جعفر محمّد بن جرير الطبري: بإسناده عن أبان، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام‏، قال: إذا أراد اللّه قيام القائم عليه السّلام‏  بعث جبرئيل في صورة طائر أبيض، فيضع إحدى رجليه على الكعبة، و الاخرى على بيت المقدس. ثمّ ينادي بأعلى صوته: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ‏
  37. امام صادق عليه السّلام‏  فرمود: آن‏گاه حضرت قائم عليه السّلام‏  حاضر مى‏شود و در مقام ابراهيم دو ركعت نماز مى‏گذارد، سپس درحالى‏كه اصحابش كه سيصد و سيزده نفر هستند، پيرامونش باشند حركت مى‏كند، به درستى كه در ميان اصحاب او، كسانى هستند كه شبانه از رختخواب خود هجرت مى‏كنند، پس خروج مى‏نمايد و با او سنگ [مخصوصى‏] هست، كه چون آن را افكند، از زمين گياه مى‏رويد. قال: فيحضر القائم فيصلّي عند مقام إبراهيم ركعتين. ثمّ ينصرف و حواليه أصحابه و هم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، إنّ فيهم لمن يسرى عن فراشه ليلا، فيخرج و معه الحج‏ر، فيلقيه فتعشب الأرض.
  38. و رئيس المحدّثين شيخ صدوق در كتاب كمال الدين، به سند صحيحى از امام صادق عليه السّلام‏  روايت آورده فرمود: اوّلين كسى كه با حضرت قائم عليه السّلام‏  بيعت‏ مى‏كند، جبرئيل عليه السّلام‏  است، كه به صورت پرنده سفيدى نازل مى‏شود و با آن حضرت بيعت‏ مى‏نمايد، سپس يك پاى بر بيت اللّه الحرام و پاى ديگر را بر بيت المقدس مى‏گذارد و با صداى رسايى كه همه جهانيان آن را مى‏شنوند بانگ مى‏زند: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ.- 1356- و روى رئيس‏ المحدّثين في كتاب كمال الدين: بإسناد صحيح عن الصادق عليه السّلام‏، قال: أوّل من يبايع القائم عليه السّلام‏  جبرئيل عليه السّلام‏، ينزل في صورة طير أبيض، فيبايعه، ثمّ يضع رجلا على بيت اللّه الحرام، و رجلا على بيت المقدس ثمّ ينادي بصوت طلق، تسمعه الخلائق: «أتى أمر اللّه لا تستعجلوه».
  39. مى‏گويم: اين دو حديث دلالت دارند بر اين‏كه منظور از امر اللّه در آيه، ظهور حضرت قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- مى‏باشد، و اين‏كه جبرئيل در آن هنگام اين آيه را مى‏خواند، به جهت دلالت نمودن بر همين مطلب و نكوهش منكران و شتاب‏كنندگان است و اللّه العالم. أقول: هذان الحديثان يدلّان على أنّ المراد بأمر اللّه في الآية ظهور القائم عجّل اللّه تعالى فرجه و قراءة جبرئيل في تلك الحالة للدلالة على ذلك، و تعيير للمنكرين و المستعجلين، و اللّه العالم.
  40. و در تفسير البرهان، به نقل از عيّاشى، از هشام بن سالم، از بعضى اصحابمان، از حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام‏  آمده كه راوى گويد: از آن حضرت عليه السّلام‏  درباره فرموده خداى تعالى:أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ‏ سؤال كردم. فرمود: هرگاه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ‏وقوع چيزى را در وقت معيّنى خبر داد، آن فرموده خداوند است كه: امر الهى آمد، پس در آن شتاب مكنيد، تا آن وقت فرا رسد. حضرت صادق عليه السّلام‏  فرمودند: اگر خداوند چيزى را خبر دهد كه واقع‏شدنى است، گويى كه آن واقع شده است. مكيال المكارم در فوائد دعا‏‏ براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 2421357- و في البرهان، عن العيّاشيّ: عن هشام بن سالم، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام‏، قال: سألته عن قول اللّه تعالى: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ‏، قال عليه السّلام‏: إذا أخبر اللّه النبيّ صلى اللّه عليه و اله ‏و سلم ‏بشي‏ء إلى الوقت فهو قوله: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ‏ حتّى يأتي ذلك الوقت، و قال: إنّ اللّه إذا أخبر أنّ شيئا كائن فكأنّه قد كان.«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید