«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2- ص: 324
- و در همان كتاب به نقل از قبس المصباح در ذكر دعاهاى توسّل به خداى تعالى به وسيله امامان عليهم السّلام چنين آمده: توسّل به مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام: «اللّهمّ إنّي أسألك بحق وليّك و حجّتك صاحب الزّمان إلّا أعنتني به على جميع أموري و كفيتني به مؤونة كلّ موذ و طاغ و باغ و أعنتني به فقد بلغ مجهودي و كفيتني كلّ عدوّ و همّ و غمّ و دين و ولدي و جميع أهلي و إخواني و من يغيني أمره و خآصّتي آمين ربّ العالمين» خدايا! من از تو مىخواهم به حق ولىّ و حجّتت صاحب الزمان عليه السّلام كه مرا بر تمام امور يارىام كنى و به خاطر او شرّ هرگونه موذى و سركش و ستمگرى را از من دور گردانى و به آن حضرت مرا يارى دهى كه تلاشم به آخر رسيده و هرگونه دشمن و همّ و غمّ و اندوه و قرض را از من و فرزندانم و تمام خاندانم و برادرانم و هركس كه كارش به من مربوط مىشود، و بستگان نزديكم، كفايت كنى اجابت فرماى اى پروردگار عالميان. 1454- و فيه: عن قبس المصباح في ذكر أدعية التوسل إلى اللّه تعالى بالأئمّة عليهم السّلام ذكر التوسّل بمولانا صاحب الزمان بهذا العنوان:
- اللّهمّ انّى اسالك بحقّ وليّك و حجّتك صاحب الزّمان الّا اعنتنى به على جميع امورى، و كفيتنى به مؤنة كلّ موذ و طاغ و باغ، و اعنتنى به، فقد بلغ مجهودى، و كفيتنى كلّ عدوّ، و همّ و غمّ و دين، و ولدى و جميع اهلى و اخوانى، و من يعنينى امره، و خاصّتى، آمين ربّ العالمين.
- و در بحار به نقل از كتاب عدّة الداعى از سلمان فارسى آمده كه گفت: شنيدم حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم مىفرمود: همانا خداى- عزّ و جل- مىفرمايد: اى بندگان من آيا چنين نيست كه هركس حاجتهاى بزرگى از شما بخواهد آنها را براى او برآورده نمىسازيد مگر اينكه به وسيله محبوبترين افراد نزد شما واسطه بياورد كه آن حاجت را به گراميداشت شفاعتكننده براى ايشان برمىآوريد، توجه كنيد و بدانيد كه گرامىترين و برترين مخلوق نزد من محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم و برادر او على است و بعد از او امامانى كه وسائل به سوى خداوند هستند، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 324-1455- و في البحار، عن عدّة الداعي: عن سلمان الفارسي، قال: سمعت محمّدا صلى اللّه عليه و اله و سلم يقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: يا عبادي، أ و ليس من له إليكم حوائج كبار لا تجودون بها إلّا أن يتحمّل عليكم بأحبّ الخلق إليكم، تقضونها كرامة لشفيعهم؟ ألا فاعلموا أنّ أكرم الخلق عليّ، و أفضلهم لديّ محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم و أخوه عليّ، و من بعده الأئمّة الّذين هم الوسائل إليّ، مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 309
- همانا هركس حاجتى برايش اهميت دارد كه نفع آن را خواستار است يا حادثه بزرگى بر آن پديدار شود كه مىخواهد ضرر آن از او دفع گردد، بايد كه مرا به [وسيله] محمد و خاندان معصوم او دعا كند، به بهترين گونهاى كه كسى عزيزترين كسانش را نزد او شفيع مىبريد آن را برمىآورد آن حاجت را براى او خواهم برآورد. ألا فليدعني من همّته حاجة يريد نجحها، أودهته داهية يريد كشف ضررها، بمحمّد و آله الطيّبين الطاهرين، أقضها له أحسن ما يقضيها من تستشفعون بأعزّ الخلق عليه.
- چهل و هفتم: دادخواهى و توجه نمودن و عرض حاجت بر آن حضرت عليه السّلام- الأمر السابع و الأربعون: الإستغاثة به، و التوجّه إليه، و عرض الحاجة عليه
- كه آن جناب فريادرس [خلق] است، چنانكه در زيارتى كه از حضرتش روايت گرديده آمده است، و دادرس كسى است كه از او دادخواهى كند- همانگونه كه در جريان ابو الوفاء آمده، و در بحار و غير آن روايت شده است- و آن حضرت عليه السّلام: حصار محكم امت و فريادرس [هر] بيچاره درمانده و پناه گريختگان و نجاتدهنده بيمناكان و نگهبان مصونيّتخواهان است-
- فإنّه الغوث، كما في الزيارة المرويّة عنه و غياث لمن استغاث به، كما في قضيّة أبي الوفاء المذكورة في البحار و غيره و هو الكهف الحصين، و غياث المضطرّ المستكين، و ملجأ الهاربين، و منجي الخائفين و عصمة المعتصمين،
- چنانكه درباره آن جناب و پدران معصومش وارد شده در دعايى كه از امام زين العابدين عليه السّلام در ايّام ماه شعبان روايت گرديده است-. و در زيارت جامعه چنين آمده: «فاز من تمسّك بكم و أمن من لجأ إليكم»؛ هركس به شما تمسّك جست رستگار و پيروز شد و هركس به شما پناه آورد [از كجروى و بدبختى هر دو سراى] ايمن گشت. كما ورد في حقّه و في حقّ آبائه الطاهرين في الدعاء المرويّ عن زين العابدين، في أيّام شهر شعبان المعظّم
- و في الزيارة الجامعة: «فاز من تمسّك بكم، و أمن من لجأ إليكم» إلى غير ذلك من الشواهد الكثيرة للمطلوب، بل يمكن أن يقال:
- و شواهد بسيار ديگرى بر اين مطلب هست، بلكه مىتوان گفت: وظيفه رعيّت- چنانكه در احوال عموم مردم مىبينيم- آن است كه در مهمّات و جهت دفع دشمنانشان در هر زمان به رئيس خود مراجعه كنند، همچنانكه همواره اين عادت و شيوه اهل ولايت و عرفان بوده است، كه شكوهها و حوايج خود را بر امامان خود عليهم السّلام عرضه مىنمودهاند، إنّ وظيفة الرعيّة، كما نشاهده في أحوال الناس عامّة، الرجوع في مهمّاتهم و دفع أعدائهم إلى رئيسهم، في كلّ زمان، كما كان ذلك عادة أهل الولاية و العرفان في جميع الأحيان، حيث كانوا يبثّون شكواهم و يرفعون حوائجهم إلى أئمّتهم عليهم السّلام كما هو واضح للمتتبّع في أخبارهم و العارف بآثارهم.
- چنانكه براى پژوهنده در اخبار و آثار ايشان روشن و واضح است. بلكه مىتوان گفت: از جمله فوايد وجود امام عليه السّلام و وظايف و شيوهها و مناصب او- چنانكه از روايات ظاهر مىشود- كمك كردن به بيچارگان و دادرسى پناهندگان است. بل يمكن أن يقال: إنّ من جملة فوائد وجود الإمام و وظائفه و عاداته و مناصبه على ما يظهر من الروايات إعانة الملهوفين، و إغاثة المستغيثين،
- بلكه بدون ترديد هركس از مردم، از رعاياى رئيس مقتدر صاحب نفوذى باشد، اگر بر او ستم شود، دوستانش او را راهنمايى مىكنند كه نزد آن رئيس شكايت برد، و اگر اين كار را نكند.خردمندان او را سرزنش و مذمّت نمايند كه چرا حاجت خود را بر او عرضه نكرده است. از اين روى مىتوان گفت: هرگاه در مهمّات و حوائجمان روى آوردن به صاحب و مولايمان عليه السّلام را ترك گوييم از ذلّت و خوارى در امان نخواهيم ماند، چون وظيفه خود را كه خداى تعالى ما را به آن امر فرموده ترك كردهايم، بل لا ريب في أنّ أحدا من الناس إذا كان من رعيّة رئيس قادر مطاع و بغي عليه دلّه أحبّته إلى التظلّم لدى ذلك الرئيس، و لو ترك، ذمّه العقلاء بتركه عرض حاجته عليه. و من هنا يمكن أن يقال: لو تركنا الإقبال على صاحبنا و مولانا عليه السّلام في مهمّاتنا و حوائجنا، لم نأمن من الخذلان، لأنّا تركنا وظيفتنا الّتي أمرنا اللّه تعالى
- چنانكه از آنچه در تأويل فرموده خداى تعالى: فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ؛ پس در زمين پراكنده شويد و فضل و كرم خداوند را خواستار گرديد. ظاهر مىشود كه در حديث جابر به اوصيا عليهم السّلام تفسير گرديده است، پس وظيفه هركسى آن است كه در امور خود جز به امام زمانش پناه نبرد و هرگاه اين كار را ترك گويد و بر او، گرفتارىها و محنتها وارد گردد از ملامتشدگان زيانكار است بها كما يظهر ممّا ورد في قوله تعالى: فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ المفسّر في حديث جابر بالاوصياء عليهم السّلامفوظيفة كلّ أحد أن لا يلتجئ في اموره إلّا إلى إمام زمانه، و إن ترك ذلك و أصابه ما أصابه كان من الملومين الخاسرين،
- كه به فرموده خداى تعالى مخاطب مىشود:أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها ؛ مگر زمين خداوند پهناور نبود كه در آن هجرت نماييد. و نيز دستور يافتهايم كه از دربها به خانهها درآييم و خداوند، امام و حجّت را در هر زمان باب خود قرار داده كه از آن درآيند، و مأمور شدهايم كه به وسيله امام عليه السّلام به درگاه خداوند تضرّع كنيم. المخاطبين بقوله تعالى: أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها و أمرنا أيضا بأن نأتي البيوت من أبوابها و جعل الإمام و الحجّة في كلّ زمانه بابه الّذي يؤتى منه، و أمرنا بالتضرّع إليه بوسيلته، فإذا عرفت ذلك، فنقول: لا فرق بين حضور الإمام و غيبته،
- اكنون كه اين امور را دانستى، مىگويم: حضور و غيبت امام عليه السّلام باهم تفاوتى ندارند، زيرا كه او داراى بينايى و شنوايى [كامل] است، چنانكه در زيارت آن حضرت كه از خود آن جناب رسيده اين معنى آمده است، و هيچ چيز از احوال مردم بر امام پوشيده نيست، چنانكه در روايات مستفيض بلكه متواتر تصريح گرديده، فإنّه صاحب المرأى و المسمع، كما في زيارته المأثورة عنه، و لا يخفى على الإمام شيء من أحوال الأنام، كما هو المصرّح به في الروايات المستفيضة، بل المتواترة معنى،
- بلكه اين مطلب نزد ما از امور قطعى است، و ديوارها و كوهها و پردهها بين امام و كسى از مخلوق، حايل و مانع نمىباشند، چنانكه در اخبار وارد شده است. بل هو من القطعيّات عندنا، و ليست الجدران و الجبال و الستور حائلة بينه و بين أحد من الخلق، كما ورد في الأخبار.
- و شاهد بر اين مطلب اضافه بر آنچه گفتيم روايتى است كه سيّد اجل على بن طاووس در كتاب كشف المحجّة به نقل از كتاب رسائل شيخ اقدم محمد بن يعقوب كلينى رحمه اللّه از كسى كه نامش را برده چنين آورده است: به حضرت ابو الحسن [امام هادى] عليه السّلام نوشتم: شخصى مايل است حاجات خصوصى و اسرارى را با امام خويش در ميان گذارد همانگونه كه دوست دارد با پروردگارش بازگويد،1456- و يشهد لذلك مضافا إلى ما ذكرنا ما رواه السيّد الأجلّ عليّ بن طاووس (ره) في كشف المحجّة، نقلا عن كتاب الرسائل للشيخ الأقدم محمّد بن يعقوب الكليني (ره) عمّن سمّاه، قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السّلام: أنّ الرجل يحبّ أن يفضي إلى إمامه ما يحبّ أن يفضي إلى ربّه، قال:
- پس آن حضرت در جواب نوشت: اگر حاجتى داشتى، پس لبهايت را [به شكل گفتن آن] حركت بده كه همانا جواب به تو خواهد رسيد. فكتب عليه السّلام: إن كانت لك حاجة فحرّك شفتيك، فإنّ الجواب يأتيك.
- مصنّف اين كتاب محمد تقى موسوى اصفهانى- كه خداى تعالى او را در دنيا و آخرت بر قول ثابت پايدار سازد- گويد: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 326- يقول مصنّف هذا الكتاب محمّد تقيّ الموسويّ الإصفهانيّ ثبّته اللّه تعالى بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة:
- در يكى از سالهاى گذشته قرضهايم بسيار و احوالم سخت شد، در اين حال ماه رمضان فرارسيد، پس به سوى آن جناب توجه نمودم و در سحرگاه يكى از شبها حاجتم را بر آن حضرت- صلوات اللّه و سلامه عليه- عرضه داشتم، وقتى نماز صبح را در مسجد به جاى آوردم و به منزلم برگشتم؛ به خواب رفتم و در خواب به ديدار آن جناب عليه السّلام شرفياب گشتم، به فارسى به من فرمود: قدرى بايد صبر كنى تا از مال خاص دوستان خاص خود بگيريم و به تو برسانيم. قد كثرت عليّ الديون، و ضاقت بي الأحوال في بعض من السنين الماضية، فدخل شهر رمضان، فتوجّهت إليه، و عرضت حاجتي عليه صلوات اللّه و سلامه عليه في وقت السحر من بعض الليالي، فلمّا صلّيت الفجر في المسجد، و رجعت إلى منزلي نمت، فتشرّفت بلقائه عليه السّلام في المنام، فقال لي بالفارسيّة: «قدرى بايد صبر كنى، تا از مال خاص دوستان خاص خود بگيريم و بتو برسانيم»
- وقتى پس از خواب بيدار شدم فضا را معطّر يافتم و غم و اندوه از من دور شده بود، پس از آن چند ماهى نگذشته بود كه يكى از متديّنين وجوهى برايم آورد كه به وسيله آنها قرضهايم را ادا كردم، و به من گفت: اين از سهم امام عليه السّلام است، و الحمد للّه ربّ العالمين ولىّ الانعام. فانتبهت من رقدتي، فوجدت الهواء طيّبة، و قد زال عنّي الهمّ و الكرب، فما مضت إلّا أشهر قليلة إذ جاءني بعض المتديّنين بوجوه قد أدّيت بها ديوني، و قال لي: هذا من سهم الإمام عليه السّلام، و الحمد للّه ربّ العالمين وليّ الأنعام.
- توجه: بدانكه إستغاثه و عرض حاجت به آن حضرت به زبان خاص و چگونگى معيّن و وقت مخصوصى مقيّد نيست، بلكه آنچه در اين باب مهم است؛ اصلاح دل و توجه كامل و توبه از گناهان و يقين ثابت و اعتقاد راسخ مىباشد، ولى براى استغاثه و عرضه كردن حاجت، چگونگىها و دعاها و رقعههايى وارد شده كه شايسته است به انضمام آنچه ياد كرديم به كار گرفته شوند، تا در تقرّب به آن حضرت و محبوب شدن نزد او مؤثرتر گردد آنها را ان شاء اللّه تعالى در خاتمه كتاب ياد خواهيم كرد. تنبيه: إعلم أنّ الإستغاثة به و عرض الحاجة عليه ليست مقيّدة بلسان خاصّ، و كيفيّة خاصّة، و وقت مخصوص، بل المهمّ في ذلك إصلاح القلب، و التوجّه التامّ، و التوبة عن الآثام، و اليقين الثابت، و الإعتقاد الراسخ، و لكن قد ورد للإستغاثة و عرض الحاجة كيفيّات و دعوات و رقعات ينبغي استعمالها، منضمّة إلى مانبّهنا عليه، ليكون أبلغ في التقرّب إليه، و آكد في التحبّب لديه، سنذكرها في خاتمة الكتاب إن شاء اللّه تعالى.
- چهل و هشتم: دعوت كردن مردم به آن حضرت عليه السّلام- الأمر الثامن و الأربعون: دعوة الناس إليه، و دلالتهم عليه
- و اين كار از مهمترين طاعات و واجبترين عبادات است، و بر فضيلت آن دلالت مىكند تمام آنچه در فضيلت امر به معروف از آيات و روايات آمده، و تمام آنچه در فضيلت هدايت و إرشاد مردم به راه حق وارد گرديده، اضافه بر اينكه بهترين خلايق پس از ايشان عليهم السّلام كسى است كه آنان را دوست بدارد و مردم را به ايشان دعوت كند، چنانكه در روايت آمده: و همانا عالمى كه به مردم، معارف دينشان را بياموزد و آنان را به امامشان دعوت كند از هفتاد هزار عابد بهتر است. و هذا من أعظم الطاعات، و أوجب العبادات، و يدلّ على فضله تمام ما ورد في فضل الأمر بالمعروف من الآيات و الروايات، و جميع ما ورد في فضل هداية العباد، و إرشادهم إلى سبيل الرشاد، مضافا إلى أنّ أفضل الخلق بعدهم من أحبّهم، و دعا الناس إليهم، كما في الرواية.و أنّ العالم الّذي يعلّم الناس معالم دينهم و يدعوهم إلى إمامهم، أفضل من سبعين ألف عابد.
- و شيخ كلينى رحمه اللّه به سند صحيحى از سليمان بن خالد روايت آورده كه گفت: به حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: خاندانى دارم كه سخن مرا مىپذيرد آيا آنان را به اين امر دعوت كنم؟ حضرت فرمود: آرى، خداى- عزّ و جل- در كتابش مىفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد خود و خانواده خويش را نگاه داريد از آتشى كه مردم [كافر و منافق] و سنگ خارا فروزنده آنند. - و روى الكليني (ره): بسند صحيح، عن سليمان بن خالد، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: إنّ لي أهل بيت و هم يسمعون منّي، أفادعوهم إلى هذا الأمر، فقال عليه السّلام: نعم، إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول في كتابه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ إنتهى.
- و تو را در اين مقام همين بس كه در تفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام، در تفسير فرموده خداى تعالى است: وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى؛ و ياد آريد هنگامى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداى را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان احسان و نيكى كنيد. فرمود: ما في تفسير الإمام عليه السّلام في تفسير قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى قال:
- و امّا فرموده خداى- عزّ و جلّ-: (و يتيمان) به درستى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: خداوند- عزّ و جلّ- نيكى به يتيمان را تأكيد فرموده چون از پدرهايشان جدا شدهاند، پس هر آنكه آنان را حفظ و نگهدارى كند خداوند او را مصون خواهد ساخت و هركس آنان را گرامى بدارد، خداوند او را گرامى خواهد داشت 1458- و كفاك في هذا المقام و أمّا قوله عزّ و جلّ: وَ الْيَتامى فإنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم قال: حثّ اللّه عزّ و جلّ على برّ اليتامى لانقطاعهم عن آبائهم، فمن صانهم صانه اللّه، و من أكرمهم أكرمه اللّه،
- و هركس از روى مهر دست خود را بر سر يتيمى بكشد، خداوند براى او در بهشت به هر مويى كه از زير دستش گذشته كاخى قرار دهد كه از دنيا و هرچه در آن است بزرگتر باشد، و در آن است آنچه دلها اشتها كنند و ديدهها لذّت برند و آنها در آن جاودانند. و امام عليه السّلام فرمود: و من مسح يده برأس يتيم رفقا به، جعل اللّه له في الجنّة بكلّ شعرة مرّت تحت يده قصرا أوسع من الدنيا بما فيها، و فيها ما تشتهي الأنفس، و تلذّ الأعين، و هم فيها خالدون.و قال الإمام:
- و سختتر از اين يتيمى، حال آن يتيم است كه از امامش جدا گردد، نتواند به حضور او برسد و نداند حكم او در آنچه از شرايع و احكام دينش دچار مىگردد چيست، توجه كنيد هر آنكه از شيعيان ما علوم ما را بداند، و أشدّ من يتم هذا اليتيم يتيم ينقطع عن إمامه، لا يقدر على الوصول إليه و لا يدري كيف حكمه فيما يبتلي به من شرائع دينه.
- و كسى كه نسبت به شريعت ما جاهل، و از ديدن ما محروم مانده است را هدايت نمايد، يتيمى بر دامان نشانيده است، آگاه باشيد كه هركس او را هدايت و ارشاد كند و شريعت ما را به او بياموزد، در رفيق اعلى [منزلگاه مخصوص بهشت] با ما خواهد بود، اين را پدرم از پدرانش از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم برايم حديث گفت. ألا فمن كان من شيعتنا عالما بعلومنا، و هدى الجاهل بشريعتنا، المنقطع عن مشاهدتنا، يتيم في حجره، ألا فمن هداه و أرشده و علّمه شريعتنا كان معنا في الرفيق الأعلى، حدّثني بذلك أبي، عن آبائه، عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم.
- و حضرت على بن ابى طالب عليهما السّلام فرمود: هركس از شيعيان ما شريعت ما را بداند و ضعفاى شيعيانمان را از تاريكى جهل و نادانىشان. به نور علمى كه ما به او دادهايم بيرون برد، روز قيامت در حالى خواهد آمد كه بر سرش تاجى از نور باشد كه بر تمام اهل آن عرصات مىدرخشد و زيورى بر او باشد كه كمترين تار آن از دنيا و آنچه در آن هست ارزشمندتر است. و قال عليّ بن أبي طالب عليه السّلام: من كان من شيعتنا، عالما بشريعتنا، و أخرج ضعفاء شيعتنا من ظلمة جهلهم إلى نور العلم الّذي حبوناه به، جاء يوم القيامة و على رأسه تاج من نور يضيء لأهل جميع تلك العرصات، و حلّة لا يقوم لأقلّ سلك منها الدنيا بحذافيرها.
- سپس از سوى خداوند منادى بانگ مىزند: اى بندگان خدا! اين عالمى از شاگردان بعضى از آل محمد عليهم السّلام است، توجه كنيد هركس را در دنيا از سرگردانى جهل بيرون آورده، به نورش دست بيازد تا او را از حيرت تاريكى اين عرصات به سوى منزلگاههاى بلند بهشت بيرون نمايد، پس هركسى كه در دنيا كار نيكى از او آموخته، يا جهلى از دلش بيرون ساخته، يا شبههاى را برايش روشن كرده بود به سوى او آيند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 328- ثمّ ينادي مناد: يا عباد اللّه، هذا عالم من تلامذة بعض آل محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم، ألا فمن أخرجه في الدنيا من حيرة جهله، فليتشبّث بنوره، ليخرجه من حيرة ظلمة هذه العرصات إلى نزه الجنان، فيخرج كلّ من كان علّمه في الدنيا خيرا، أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا، أو أوضح له عن شبهة.
- امام عليه السّلام فرمود: و يك زن به حضور صدّيقه كبرى فاطمه زهرا عليها السّلام شرفياب شد، و به آن حضرت عرضه داشت: من مادر ناتوانى دارم كه در امر نمازش مسائلى بر او مشتبه گرديده، مرا به خدمت شما فرستاده تا آنها را از شما بپرسم. پس حضرت فاطمه عليها السّلام از سؤال اوّلش پاسخ فرمود. سؤال ديگر مطرح كرد و آن حضرت جواب داد. سپس سومين بار سؤال كرد و پاسخ شنيد تا ده سؤال مطرح نمود و جواب گرفت. آنگاه از كثرت سؤال خجالت كشيد قال عليه السّلام: و حضرت امرأة عند الصدّيقة فاطمة الزهراء عليها السّلام، فقالت لها: إنّ لي والدة ضعيفة و قد لبس عليها في أمر صلاتها شيء، و قد بعثتني إليك أسألك فأجابتها فاطمة عليها السّلام عن ذلك فثنّيت، فأجابتها، ثمّ ثلّثت فأجابتها إلى أن عشّرت، فأجابت، ثمّ خجلت من الكثرة،
- و عرضه داشت: اى دخت رسول خدا ديگر زحمتتان ندهم. حضرت فاطمه عليها السّلام فرمود: بگو و از آنچه مىخواهى سؤال كن، آيا اگر كسى يك روز اجير شود كه بار سنگينى را به بام ببرد، و كرايهاش صد هزار دينار باشد آيا بر او سنگينى مىكند؟ دختر گفت: هرگز، فقالت: لا أشقّ عليك يا بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم. قالت فاطمة عليها السّلام: هاتي و سلي عمّا بدا لك، أرأيت من اكترى يوما يصعد إلى سطح بحمل ثقيل، و كراؤه مائة ألف دينار أيثقل عليه؟ فقالت: لا.
- حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: من براى هر مسأله [كه جواب مىدهم] بيش از مقدار مرواريدى كه زمين تا عرش را پر كند اجرت دارم، پس سزاوار است كه بر من سنگينى نكند، فقالت: اكتريت أنا لكلّ مسألة بأكثر من ملء ما بين الثرى إلى العرش لؤلؤا، فأحرى أن لا يثقل عليّ،
- شنيدم پدرم مىفرمود: همانا علماى شيعيان ما محشور مىشوند پس بر آنها از خلعتهاى كرامت به قدر بسيارى علومشان و كوشش ايشان در راه ارشاد بندگان خدا عنايت مىشود، تا آنجا كه بر يكى از ايشان يك ميليون حله از نور پوشانيده مىشود - سمعت أبي صلى اللّه عليه و اله و سلم يقول: إنّ علماء شيعتنا يحشرون فيخلع عليهم من خلع الكرامات على قدر كثرة علومهم، و جدّهم في إرشاد عباد اللّه، حتّى يخلع على الواحد منهم ألف ألف حلّة من نور.
- سپس منادى پروردگارمان- عزّ و جلّ- بانگ مىزند: اى عهدهداران يتيمان آل محمد عليهم السّلام كه آنان را پس از جدا شدنشان از پدرانشان كه امامان آنها بودهاند پرورش دادهايد، اينان شاگردان شمايند و يتيمانى كه تحت تكفّل گرفتيد و فقرشان را جبران كرديد، ثمّ ينادي منادي ربّنا عزّ و جلّ: أيّها الكافلون لأيتام آل محمّد، الناعشون لهم عند انقطاعهم عن آبائهم الّذين هم أئمّتهم، هؤلاء تلامذتكم، و الأيتام الّذين كفّلتموهم و نعشتموهم
- پس برايشان خلعتهاى علومى را كه در دنيا به آنان آموختهايد بپوشانيد، آنگاه بر هركدام از آن ايتام به مقدارى كه از علوم آنها را فراگرفتهاند خلعت مىبخشند، تا جايى كه در بين آنها- يعنى يتيمان- كسى هست كه صد هزار خلعت [حلّه] به او داده مىشود، فاخلعوا عليهم خلع العلوم في الدنيا، فيخلعون على كلّ واحد من اولئك الأيتام على قدر ما أخذوا عنهم من العلوم، حتّى أنّ فيهم- يعني في الأيتام- لمن يخلع عليه مائة ألف خلعة ،
- و همچنين اين ايتام به كسانى كه از آنها چيزى آموختهاند خلعتهايى مىبخشند. سپس خداى تعالى مىفرمايد: بر اين علمايى كه متكفّل يتيمان بودهاند بار ديگر خلعت دهيد تا خلعتهاى يتيمان را تمام نمايند و چند برابر كنند، من اولئك الأيتام على قدر ما أخذوا عنهم من العلوم، ثم يقول الله تعالى: أعطوا هؤلاء العلماء القائمين على الأيتام لباسا جديدا حتى يكملوا لباس الأيتام ويكثروا
پس آنچه را پيش از آنكه بر يتيمان ببخشند به آنان عطا شده بود بار ديگر خلعتهايى عطا مىگردد. حضرت فاطمه عليها السّلام فرمود: اى كنيز خداوند، به درستى كه يك تار از آن خلعتها از آنچه آفتاب بر آن مىتابد (دنيا) يك ميليون بار بهتر و برتر است، زيرا كه اين [امور دنيا] به كم شدن و ناراحتى آميخته است. فيُعاد ما كان يُعطى للأيتام قبل أن يُعطوا لهم كسوة، قالت فاطمة (عليها السلام): يا عبد الله، إن خيطاً من تلك الكسوة خيرٌ وأفضل مما طلعت عليه الشمس بمليون مرة، لأنها مخلوط بالنقص والضيق«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ