«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2- ص:351
- پنجاه و چهارم: درخواست صبر از خداى تعالى - الأمر الرابع و الخمسون: طلب الصبر من اللّه تعالى
- و از جمله: در روايت امر شده: هر آن چيزى كه مؤمن براى سامان دادن آخرت و دنياى خود به آن احتياج دارد از خداى- عزّ و جلّ- درخواست كند كه كليدهاى همه اشيا به دست [قدرت] اوست و شاهد بر اين مقصود است فرموده خداى تعالى خطاب به پيغمبرش صلّى اللّه عليه و اله وسلم وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ ؛ و صبر كن و صبر تو نيست جز به [سبب يا كمك] خداوند ... كه باء براى سببيت يا استعانت است،
- يعنى از وظايف مؤمن آن است كه در زمان غيبت از درگاه خداوند- عزّ و جل- بخواهد كه او را در مواقعى كه وظيفهاش صبر كردن است به او توفيق دهد، و اين از چند جهت است: يعني من وظائف المؤمن في زمان الغيبة أن يسأل ربّه عزّ و جلّ ليوفّقه للصبر في مواقع يكون وظيفته ذلك، و ذلك لوجوه:
- از جمله: اينكه در دعاى رسيده از امامان عليه السّلام اين مطلب وارد شده، چنانكه در دعاى عمرى رحمه اللّه آمده: و مرا بر آن صبر ده ... منها: أنّه قد ورد في الأدعية المأثورة عنهم عليهم السّلام: 1506- ففي دعاء العمري (ره): و صبّرني على ذلك ... إلخ.
- و بنابر هر دو وجه شاهد بر اين مطلب است، پس شايسته است كه مؤمن صبر را از خداى- عزّ و جل- بخواهد. و تواند كه باء به معنى «من» باشد- هرچند كه صاحب مغني اللّبيب آن را ياد ننموده است- چون مهم نيست كه او چيزى را منكر شود كه در كلام فصيح شاهد بر آن وجود دارد، همچنانكه جمعى از علماى نحو انكار كردهاند كه باء براى تبعيض باشد، با اينكه نصّ به آن از امامان عليه السّلام رسيده است. و منها: ما ورد من الأمر بمسألة كلّ شيء يحتاج إليه المؤمن لاستصلاح آخرته و دنياه من اللّه عزّ و جلّ، فإنّ بيده مفاتيح كلّ شيء، و يشهد للمرام قوله تعالى مخاطبا لنبيّه صلى اللّه عليه و اله و سلم: وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ الآية. و الباء للسببيّة، أو الاستعانة، و على كليهما يشهد للمقصود،فالمؤمن ينبغي أن يطلب الصبر من اللّه عزّ و جلّ، و يجوز أن يكون الباء بمعنى من، و إن لم يذكره صاحب المغني، إذ لا عبرة بإنكاره شيئا يوجد له شاهد في فصيح الكلام، كما أنّ جمعا منهم أنكروا كون الباء للتبعيض، مع ورود النصّ به عن الأئمّة عليهم السّلام، فتدبّر.
- و از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وسلم آمده: از خداى- عزّ و جلّ- آنچه از حوائج برايتان پيش مىآيد را مسئلت نماييد، حتّى بند كفش را، زيرا كه اگر او آن را آسان نكند فراهم نمىگردد. و آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: 1507- و عن النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم: سلوا اللّه عزّ و جلّ ما بدالكم من حوائجكم، حتّى شسع النعل، فإنّه إن لم ييسّره لم يتيسّر.1508- و قال صلى اللّه عليه و اله و سلم: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 351
- هريك از شما همه نياز خود را از پروردگارش درخواست نمايد، حتى بند نعلينش را اگر قطع شود. و اخبار در اينباره بسيار است. و نيز بر اين مطلب دلالت مىكند اطلاق آنچه در آيات قرآن امر به دعا وارد شده، پس شايسته است كه مؤمن دعا كند براى اينكه خداوند صبر را در موارد آن به او عنايت فرمايد، كه اين چيزى است كه به وسيله آن آخرت و دنياى خود را سامان مىدهد و محبت و طاعت و رضاى مولايش را به سبب آن جلب مىنمايد. ليسأل أحدكم ربّه حاجته كلّها، حتّى يسأله شسع نعله إذا انقطع ، و الأخبار في هذا المعنى كثيرة، و يدلّ على المقصود أيضا إطلاق ما ورد في الآيات القرآنيّة من الأمر بالدعاء، فينبغي للمؤمن الدعاء لإعطائه الصبر في مواقعه، فإنّه شيء يستصلح به أمر آخرته و دنياه، و يستجلب به محبّة مولاه و طاعته و رضاه. مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 337
- و از جمله اينكه: بسيار اتفاق مىافتد كه موارد صبر به غير آن مشتبه مىشود، پس انسان در جايى كه نمىبايست صبر كند، و به جاى خاموش ماندن سخن مىگويد، و به جاى سخن گفتن خاموش مىماند، و توفيق يافتن به اينكه هر چيزى را در جاى خود قرار دهد و هر كارى را در وقتش انجام دهد، از سوى خداى- عزّ و جلّ- مىباشد، پس مؤمنى كه مىخواهد در مسير هدايت گام بردارد وظيفهاش آن است كه به درگاه خداى تعالى دعا و تضرّع و زارى كند تا او را به صبر كردن در مواقع خاصّ آن، و دعوت كردن در جاهايى كه بايد دعوت نمود، و بىباكى هنگام لزوم، و رزم كردن هنگام رزمآورى و خشم در موقع خشمناكى توفيق دهد، موارد ديگر را به اين قياس بگير. و منها: أنّه كثيرا ما يشتبه على الإنسان موارد الصبر بغيرها، فيصبر في غير مورد الصبر، و يتكلّم في موقع الصمت، و يصمت في موقع الكلام، و التوفيق لوضع كلّ شيء في موضعه إنّما هو من اللّه عزّ و جلّ، فوظيفة المؤمن الطالب لسلوك سبيل الهدى الدعاء و التضرّع إلى اللّه تعالى ليوفّقه للصبر في مواقع الصبر، و الدعوة في مواقع الدعوة، و الطيش في موارد الطيش، و البطش في مواقع البطش، و الغضب في مواقع الغضب، و قس على ما ذكرنا غيره.
- و از جمله: اينكه در روايات امر به صبرخواهى از خداى- عزّ و جلّ- وارد گرديده، چنانكه در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت است كه فرمود: خداوند- عزّ و جلّ- رسولان خود را به مكارم اخلاق اختصاص داده، پس خودتان را بيازماييد، كه اگر در شما آن اخلاق بود خداوند را حمد گوييد و بدانيد آن از خوبى [شما] است و منها: أنّه قد ورد في الروايات الأمر بمسألة الصبر من اللّه عزّ و جلّ:1509- فقد روي في الكافي: عن الصادق عليه الصلاة و السلام أنّه قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ رسله بمكارم الأخلاق، فامتحنوا أنفسكم فإن كانت فيكم، فاحمدوا اللّه، و اعلموا أنّ ذلك من خير،
- ، و اگر آن اخلاق در شما نبود پس از خداوند مسئلت نماييد و براى دستيابى به آنها به درگاه خداوند التماس كنيد. سپس آن حضرت ده چيز [از مكارم اخلاق] را شمرد: يقين و قناعت و صبر و شكر و خويشتندارى و خلق نيكو و سخاوت و غيرت و شجاعت و مروّت. بعضى از راويان پس از اين ده خصلت افزوده «و راستگويى و اداى امانت». و در همان كتاب در حديث ديگرى از آن حضرت عليه السّلام آمده كه فرمود: و إن لا تكن فيكم، فاسألوا اللّه، و ارغبوا إليه فيها، قال: فذكر [ها] عشرة: اليقين، و القناعة، و الصبر، و الشكر، و الحلم، و حسن الخلق، و السخاء، و الغيرة، و الشجاعة، و المروّة، قال: و روى بعضهم بعد هذه الخصال العشرة، و زاد فيها الصدق و أداء الأمانة. 1510- و فيه في حديث آخر، عنه عليه السّلام قال:
- ما دوست داريم كسى را كه عاقل، فهميده، فقيه، بردبار، صبور، راستگو و باوفا باشد، خداى- عزّ و جل- پيغمبران را به مكارم اخلاق (صفات عالى انسانى) اختصاص داده، پس هر آنكه در او اين صفات بود خداوند را بر آن حمد گويد، و در هركس نبود به درگاه خداوند- عزّ و جل- زارى نمايد و آنها را از او بخواهد. راوى گويد: عرض كردم: فدايت شوم، آن صفات كدامند؟ حضرت فرمود: پرهيزكارى و قناعت و صبر و شكر و حلم و حيا و سخاوت و شجاعت و غيرت و نيكى، و راستگويى و اداى امانت. إنّا لنحبّ من كان عاقلا، فهما، فقيها، حليما، مداريا، صبورا، صدوقا، وفيّا، إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ الأنبياء بمكارم الأخلاق، فمن كانت فيه فليحمد اللّه على ذلك، و من لم تكن فيه فليتضرّع إلى اللّه عزّ و جلّ، و ليسأله إيّاها، قال: قلت: جعلت فداك، و ما هنّ؟ قال: هنّ الورع، و القناعة، و الصبر، و الشكر، و الحلم، و الحياء، و السخاء، و الشجاعة، و الغيرة، و البرّ، و صدق الحديث، و أداء الأمانة. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 352
- پنجاه و پنجم: سفارش يكديگر به صبر در زمان غيبت حضرت قائم- عجل اللّه فرجه- الأمر الخامس و الخمسون: التواصي بالصبر في زمن غيبة القائم عليه السّلام
- و اين از امور مهمى است كه شايسته است به آن اهتمام گردد، و بر آن مواظبت شود، و چند وجه بر اين مطلب دلالت دارد: و هذا من الامور المهمّة الّتي بنبغي الإهتمام بها، و المواظبة عليها، و يدلّ عليه وجوه: بالمعروف.
- اوّل: همه دليلهاى امر به معروف. الأوّل: جميع أدلّة الأمر
- دوم: تأسّى جستن و اقتدا نمودن به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وسلم و ائمه اطهار عليهم السّلام چنانكه از پژوهش در اخبار اين مطلب روشن مىشود. الثاني: التأسّي بالنبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم و الأئمّة الأطهار كما يظهر لك من تتبّع الأخبار.
- سوم: خصوص روايتى كه سيّد اجل على بن طاووس رحمه اللّه در كتاب اقبال آورده، از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وسلم در خطبه روز غدير كه فرمود: و درباره على نازل شد [سوره] و العصر، و تفسيرش اينكه: (و) سوگند به پروردگار (عصر) قيامت كه (همانا انسان در زيان است): دشمنان آل محمد، (مگر كسانى كه ايمان آورند) به ولايت ايشان (و كارهاى خوب انجام دادند) به همدردى كردن با برادرانشان (و يكديگر را به صبر سفارش دادند) در زمان غيبت غائبشان ... 1511- الثالث: خصوص ما رواه السيّد الأجلّ عليّ بن طاووس (ره) في كتاب الإقبال عن النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم في خطبة يوم الغدير أنّه قال: و في عليّ نزلت «و العصر»، و تفسرها: و ربّ عصر القيامة إنّ الإنسان لفي خسر- أعداء آل محمّد- إلّا الّذين آمنوا بولايتهم، و عملوا الصالحات- بمواساة إخوانهم- و تواصوا بالصبر في غيبة غائبهم، إلخ.
- مىگويم: منظور از سفارش يكديگر به صبر آن است كه مؤمن به فرزندان و نوادگان و خاندان و عيال، و عشيره و برادران دينى، و دوستان خويش و ساير مؤمنين سفارش و امر كند به ايمان به حضرت قائم عليه السّلام و صبر كردن در زمان غيبت آن حضرت بر طولانى شدن زمان غيبت و بر آنچه از فتنهها و بلاها و محنتها و اذيتها به ايشان مىرسد، و آنچه از آزار دشمنان و جفاى دوستان و غير اينها ... مىبينند، أقول: المراد بالتواصي بالصبر: أن يوصي و يأمر المؤمن أولاده و أحفاده و أهله، و عياله، و عشيرته، و إخوانه، و أحبّاءه، و سائر المؤمنين بأمر القائم عليه السّلام و الصبر في غيبته على طول الغيبة، و على ما يصيبهم من الفتن، و البليّات، و المحن و الأذيّات، و ما يرون من الأعداء، و جفاء الأخلّاء، و غيرها،
- به اينكه خوبىهاى صبر را برايشان بازگويد، و اينكه در پى صبر ظفر و گشايش خواهد بود، تا بر اثر طولانى شدن غيبت نااميد نشوند، و چون دشمنان خود را در آسايش و راحتى و رفاه و نعمت ببينند، بهتر ديد نيافتند و بدانند كه آن را امامان راستگوى عليهم السّلام خبر دادهاند، بأن يذكر لهم فضائل الصبر و تعقّبه بالظفر و الفرج، حتّى لا ييأسوا بسبب طول الغيبة، و لا يرتابوا لما يرون أعداءهم في الراحة و السعة و النعمة، و يعلموا أنّ ذلك ممّا أخبر به الصادقون،
- پس همانطور كه راستگويى آنان در خبر به ابتلاى اهل ايمان و چيرگى دشمنان برايشان آشكار گشت. همچنين راستگويى آنان بر ظاهر شدن فرج و گشايش و رفاه براى دوستان آشكار خواهد شد، ان شاء اللّه تعالى. فكما ظهر صدق ما قالوه من ابتلاء أهل الإيمان، و غلبة الأعداء، كذلك يظهر صدقهم في ظهور الفرج و الرخاء لهم إن شاء اللّه تعالى.
- و بايد بدانند كه هركس صبر كند و انتظار كشد، به فرج و پيروزى نايل گردد، يا به فرج بزرگ يا به مراتب پايينترى از اقسام فرج، بلكه خود انتظار از اقسام فرج است. نمىبينيد كه هرگاه كسى دچار قرضهاى زيادى شده باشد، ولى بداند كه پس از مدتى از بعضى موارد وسعتى به او مىرسد، چنين شخصى به همان انتظار وسعت و سپرى شدن مدّت، دلش تسلّى مىيابد تا از بار سنگين قرضها خلاص شود، و ليعلموا أنّ من صبر و انتظر فاز بالفرج و الظفر، إمّا بالفرج الأعظم، أو بما دونه من أقسام الفرج، بل نفس الإنتظار من أقسام الفرج، ألا ترى أنّه لو كان شخص مبتلى بديون كثيرة، لكن يعلم أنّه يأتيه السعة بعد مدّة من بعض النواحي، تسلّت نفسه بانتظار تلك السعة، و انقضاء تلك المدّة، ليستريح من مشقّة تحمّل ديونه،
- يا اينكه كسى بيمار باشد، و مرضهاى چندى در او باشد، ولى مىداند كه در بعضى از جاها طبيب زبردستى هست كه پس از مدتى به سراغ او خواهد آمد و او را معالجه خواهد كرد و از آن بيمارىها راحتش خواهد ساخت، أو كان شخص مريضا مبتلى بأمراض عديدة لكنّه يعلم أنّ في بعض النواحي طبيبا حاذقا يأتيه بعد مدّة فيعالجه،
- چنين فردى همين انتظار كشيدنش براى پايان يافتن مدت و آمدن آن طبيب مورد اطمينان، مايه تسلى جان و تقويت روحيه و برطرف شدن غم و غصهاش مىباشد، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 353- و يستريح من تلك الأمراض، كان انتظاره لا نقضاء هذا الأمد، و مجيء ذلك الطبيب المعتمد تسلية لنفسه، و تقوية لقلبه، و تفريجا لهمّه، و تسكينا لغمّه.
- از همين روى هنگامى كه ابو بصير از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد: فدايت شوم، چه موقع فرج خواهد بود؟ حضرت فرمود: اى ابو بصير آيا تو هم از كسانى هستى كه دنيا مىخواهند؟ كسى كه اين امر را شناخت به راستى به جهت انتظار كشيدنش از او فرج شده است.1512- و لذلك قال الصادق عليه السّلام لأبي بصير- لمّا قال له: جعلت فداك، متى الفرج؟!- يا أبا بصير، أنت ممّن يريد الدنيا، من عرف هذا الأمر فقد فرّج عنه بانتظاره.
- و از محمد بن الفضيل از حضرت امام رضا عليه السّلام روايت آورده كه گفت: از آن حضرت درباره چيزى از فرج پرسيدم، فرمود: آيا مگرنه انتظار فرج خود از فرج است؟ خداوند- عزّ و جل- مىفرمايد: فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ؛ منتظر باشيد به درستى كه من هم از منتظران مىباشم. 1513- و عن محمّد بن الفضيل، عن الرضا عليه السّلام قال: سألته عن شيء من الفرج، فقال عليه السّلام: أليس أنتظار الفرج من الفرج؟ إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ.
- و از حسين بن جهم آمده كه گفت: از حضرت ابو الحسن امام موسى كاظم عليه السّلام درباره فرج پرسيدم، فرمود: آيا نمىدانى كه انتظار فرج از فرج است؟ گفتم: نمىدانم مگر اينكه شما به من بياموزيد، فرمود: آرى انتظار فرج بخشى از فرج است. 1514- و عن الحسن بن جهم، قال: سألت أبا الحسن عن شيء من الفرج، فقال: أو لست تعلم أنّ انتظار الفرج من الفرج؟ قلت: لا أدري إلّا أن تعلّمني، فقال عليه السّلام: نعم، إنتظار الفرج من الفرج.
- و در غيبت نعمانى از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: اصحاب محاضير [شتابزدگان] هلاك شدند، و نزديك شمارندگان نجات يافتند و پناهگاه برپايههاى محكم خود ثابت ماند، همانا كه پس از غم و اندوه فتح شگفتى خواهد بود. 1515- و في النعماني: عن أبي جعفر الباقر عليه السّلام أنّه قال: هلك أصحاب المحاضير، و نجا المقرّبون، و ثبت الحصن على أوتادها، إنّ بعد الغمّ فتحا عجيبا.
- و از على بن يقطين آمده كه گفت: حضرت ابو الحسن امام كاظم عليه السّلام به من فرمود: دويست سال است كه شيعه با آرزوها تربيت مىگردد. راوى گويد: يقطين به پسرش على گفت: چگونه است كه آنچه درباره ما [حكومت بنى العباس] گفته شده واقع گرديد، و آنچه درباره [حكومت حق] شما گفته شده انجام نگرفت؟ على گفت: البته آنچه درباره ما و شما گفته شده هر دو از يك منبع بوده است، مگر اينكه جريان شما وقتش رسيده بود، پس بىكم و كاست مطلب به شما گفته شد، 1516- و عن عليّ بن يقطين قال: قال لي أبو الحسن عليه السّلام: إنّ الشيعة تربّى بالأمانيّ، منذ مائتي سنة، و قال يقطين لابنه عليّ: ما بالنا قيل لنا فكان، و قيل لكم فلم يكن؟ فقال عليّ: إنّ الّذي قيل لكم و لنا من مخرج واحد، غير أنّ أمركم حضر وقته، فاعطيتم محضه،
- و همانطور هم كه گفته بودند انجام يافت، ولى امر ما هنگامش نرسيده پس با اميدها دلگرم شديم، و اگر به ما مىگفتند: اين امر تا دويست يا سيصد سال ديگر تحقق نخواهد يافت، البته دلها قساوت مىگرفت، و عموم مردم از اسلام برمىگشتند، ولى مىگفتند: به زودى اين امر واقع مىگردد و خيلى نزديك است، تا دلها باهم الفت گيرد و گشايش نزديك گردد. و كان كما قيل لكم، و إنّ أمرنا لم يحضر، فعلّلنا بالأمانيّ، و لو قيل لنا: إنّ هذا الأمر لا يكون إلى مائتي سنة، أو ثلاثمائة سنة لقست القلوب، و لرجعت عامّة الناس عن الإسلام، و لكن قالوا ما أسرعه، و ما أقربه، تألّفا للقلوب و تقريبا للفرج. مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 340- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 354
- پنجاه و ششم: پرهيز از مجالسى كه نام آن حضرت عليه السّلام در آنها مورد تمسخر باشد: الأمر السادس و الخمسون: الإحتراز و التجافي عن مجالس أهل البطالة و الضلالة
- پرهيز كردن و دورى جستن از مجالس بيكاران و گمراهان، آنها كه ياد امام عليه السّلام را به مسخره مىگيرند يا آن حضرت را به بدى ياد مىكنند، يا بر آن بزرگوار خرده مىگيرند، يا وجود شريفش را انكار مىنمايند، يا اينكه از ياد كردن حضرتش روى گردانند، يا مؤمنان منتظر آن جناب را به تمسخر مىگيرند. خداى- عزّ و جلّ- فرمايد: الّذين يستهزؤون بذكر الإمام، أو يذكرونه بسوء، أو يعيبون عليه، أو ينكرونه، أو يعرضون عن ذكره، أو يستهزؤون بالمؤمنين المنتظرين له، قال اللّه عزّ و جلّ:
- وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً و همانا [خداوند] در كتاب بر شما نازل فرمود كه هرگاه شنيديد به آيات خداوند كفر ورزيده مىشود و استهزا مىگردد پس با آنان [كافران و استهزاكنندگان] ننشينيد تا در سخنى ديگر داخل شوند كه [اگر با آنها همنشين شويد] شما هم به حقيقت مانند آنان خواهيد بود، همانا خداوند همگى منافقان و كافران را در جهنّم جمع خواهد كرد. وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً.
- و در تفسير على بن ابراهيم قمى رحمه اللّه آمده كه گويد: آيات خداوند: امامان عليهم السّلام هستند. - و في تفسير عليّ بن إبراهيم القمّيّ (ره) قال: آيات اللّه هم الأئمّة عليهم السّلام.
- و در اصول كافى به سند صحيحى از شعيب عقرقوفى آمده كه گفت: از حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى تعالى: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها ... پرسيدم، فرمود: منظور آن است كه چنانچه شنيدى كسى حق را انكار مىدارد و آن را دروغ مىشمارد، و نسبت به امامان عليه السّلام ناروا مىگويد، از كنارش برخيز و با او همنشينى مكن هركس كه باشد. 1517 1518- و في اصول الكافي بسند صحيح عن شعيب العقرقوفي، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها إلى آخر الآية فقال: إنّما عنى بهذا إذا سمعتم الرجل الّذي يجحد الحقّ، و يكذّب به، و يقع في الأئمّة عليهم السّلام فقم من عنده، و لا تقاعده كائنا من كان.
- و در همان كتاب در خبر صحيح از آن حضرت عليه السّلام آمده كه فرمود: هركس به خدا و روز بازپسين ايمان دارد در جايى ننشيند كه امامى در آن مذمت شود يا مؤمنى اهانت گردد. 1519- و فيه: في الصحيح عنه عليه السّلام، قال: من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فلا يجلس مجلسا ينتقص فيه إمام، أو يعاب فيه مؤمن.
- و در همان كتاب از آن جناب عليه السّلام روايت آمده كه فرمود: سه مجلس است كه خداوند آنها را دشمن مىدارد و نقمتش را بر اهل آن مىفرستد، پس با آنها [اهل آن مجالس] همنشينى و مجالست مكنيد: 1520- و فيه عنه عليه السّلام قال: ثلاثة مجالس يمقتها اللّه و يرسل نقمته على أهلها فلا تقاعدوهم و لا تجالسوهم:
- يكى: آن مجلس است كه كسى در آن قرار دارد كه در فتواى خود دروغ مىگويد، مجلسا فيه من يصف لسانه كذبا في فتياه،
- و ديگر مجلسى كه ياد دشمنانمان در آن تازه مىشود و ياد ما در آن كهنه [و فراموش شده] است، و مجلسا ذكر أعدائنا فيه جديد، و ذكرنا فيه رثّ
- و مجلسى كه در آن از [پيروى] ما جلوگيرى مىشود درحالىكه تو مىدانى [كه در آن مجلس چنين چيزى هست]. و مجلسا فيه من يصدعنا و أنت تعلم،
- راوى گويد: سپس امام صادق عليه السّلام سه آيه از كتاب خداوند را تلاوت كرد كه گويى در دهانش بود- يا گفت: گويا در مشتش بود-: قال: ثمّ تلا أبو عبد اللّه عليه السّلام ثلاث آيات من كتاب اللّه كأنّما كنّ في فيه، أو قال: في كفّه: «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ