مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام،ج2- ص:375 و از جمله روايتى است كه در بصائر در وصف امام و بعضى از شئون او روايت آمده

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                            

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

  1. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام،ج2- ص:375
  2. و از جمله روايتى است كه در بصائر در وصف امام و بعضى از شئون او روايت آمده از مولايمان حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود: «درحالى‏كه [امام‏] جنينى است در شكم مادر سخن را مى‏شنود، و چون به زمين رسد بر بازوى راستش نوشته شده است: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ ؛ و كلمه پروردگارت از روى صدق و عدل به حدّ تمام و كمال رسيد، هيچ كس كلمات او را تبديل نتواند كرد و او است شنواى دانا. 1548- و منه ما روي في البصائر في وصف الإمام و بعض شؤونه عن مولانا الباقر عليه السّلام يسمع في بطن امّه، فإذا وصل إلى الأرض كان على منكبه الأيمن مكتوبا: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏
  3. پس از آن نيز برايش عمودى از نور زير عرش تا زمين برمى‏انگيزد كه در آن تمام كارهاى خلايق را مى‏بيند، سپس براى او عمود ديگرى از نزد خداوند تا گوش امام منشعب گردد كه هرگاه [علم امام‏] فزونى نياز داشت [بدين وسيله‏] به او القا مى‏شود» ثمّ يبعث أيضا له عمودا من نور تحت بطنان العرش إلى الأرض، يرى فيه أعمال الخلائق كلّها، ثمّ يتشعّب له عمودا آخر من عند اللّه إلى اذن الإمام، كلّما احتاج إلى مزيد افرغ فيه إفراغا.
  4. سوم: اين‏كه فرموده امير مؤمنان عليه السّلام «و الأصحاب» اشاره به روايتى باشد كه از ايشان رسيده است: «ما را با خداوند حالت‏هايى است: او در آن‏ها ماييم، ما او هستيم، و [در عين حال‏] او [در مقام خدايى‏] او است، و ما [در مقام بندگى‏] خودمانيم». 1549- الوجه الثالث: أن يكون قوله عليه السّلام «و الأصحاب» إشارة إلى ما روي عنهم: لنا مع اللّه حالات: هو فيها نحن، و نحن هو، و هو هو، و نحن نحن. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 375
  5. و در دعايى كه در كتاب اقبال از حضرت صاحب الامر- عجل اللّه فرجه الشريف- به توسط شيخ بزرگوار محمد بن عثمان قدّس سرّه براى‏ هر روز از ماه رجب روايت گرديده چنين آمده است: «لا فرق بينك و بينها إلّا أنّهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك بدؤها منك و عودها إليك‏»؛ ميان تو و آنان جدايى نيست جز آن‏كه [تو خدايى و] آنان بنده و مخلوق تواند، فتق و رتق و پيوستن و جدا گشتن آن آيات به دست تو و سرآغازشان از تو، و بازگشت آن‏ها به سوى تو است ... 1550- و في الدعاء المرويّ في الإقبال عن صاحب الأمر عجّل اللّه تعالى فرجه بتوسّط الشيخ الكبير أبي جعفر محمّد بن عثمان (ره) لكلّ يوم من شهر رجب: لا فرق بينك و بينهم إلّا أنّهم عبادك و خلقك، فتقها و رتقها بيدك، بدؤها منك، و عودها إليك- إلخ. مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 362
  6. و اين مرتبه برترين مراتب است، و آن مراتبه‏اى است كه بالاتر از آن براى ممكن الوجود امكان ندارد، و اين مرتبه پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين عليهم السّلام است كه «عالم الهاهوت» ناميده مى‏شود، و آن عالم وجه اعلى از ناحيه‏اى است كه قسمت اعلاى حق‏يقت محمّديه است و با قطع نظر از آنچه پايين‏تر از آن است، و بالاتر از اين جايگاه مقامى نيست مگر عالم ازل اصلى يعنى عالم ذات بحت بارى تعالى است، كه نه اسمى دارد و نه رسمى، و اوست غيب الغيوب، و اين عالم ربوبيّت است، و هي مرتبة لا يمكن للممكن أعلى منها، و هي مرتبة محمّد و الأئمّة الطاهرين و يسمّى بعالم الهاهوت، أي هاهو، و هو عالم الوجه الأعلى من الفؤاد الّذي هو الطرف الأعلى من الحقيقة المحمّدية مع قطع النظر إلى ما تحته، و ليس فوق هذا المقام مقام، إلّا عالم الأزل الأصليّ، أي عالم الذات البحت، الباري الّذي لا إسم له و لا رسم، و هو غيب الغيوب، و هو عالم الربوبيّة،
  7. و آن در عالم هست و در عالم نيست، و در جايى نيست و هيچ‏جا از او خالى نباشد، زمان بر او نمى‏گذرد، و هيچ زمانى از او خالى نيست، و اگر بخواهى توضيح مقام هاهوت را بدانى به آهن گداخته نظر كن كه چگونه با مصاحبت آتش؛ آتش شده، ولى آتش نيست، هم آن است و هم آن نيست، و آتش آتش است و آهن گداخته شده آهن، پس فرموده آن حضرت عليه السّلام: «او در آن‏ها ماييم، و ما او هستيم» به خاطر ظهور تمام آثار واجب الوجود- تعالى شأنه- از ايشان و در وجود ايشان، و او واجب الوجود است كه از شباهت آفريدگان منزّه است، پس او اوست، و ما بندگانى آفريده شده و نيازمند به اوييم، پس ما؛ ما هستيم. و هو في العالم و ليس في العالم، ليس في مكان و لا يخلو منه مكان، لا يجري عليه الزمان، و لا يخلو منه زمان، و إن شئت توضيح مقام الهاهوت فانظر إلى الحديدة المحماة، كيف صارت بمصاحبة النار نارا و ليست بنار، فهي هي و ليست هي، و النار نار، و الحديدة المحماة حديدة، فقوله: هو فيها نحن، و نحن هو، لظهور جميع آثار الواجب تعالى شأنه منهم و فيهم، و هو الواجب المنزّه عن شبه المخلوقين، فهو هو، و نحن عبيد مربوبون محتاجون إليه، فنحن نحن.
  8. و از آنچه ياد كرديم معنى آنچه از آن حضرت عليه السّلام روايت آمده معلوم گشت كه فرمود: اى سلمان ما را از [مقام‏] ربوبيّت پايين بدانيد، و قسمت‏هاى بشرى را از ما دفع نماييد كه ما از آن‏ها دوريم، و از آنچه بر شما روا است منزّهيم، سپس درباره ما آنچه خواهيد بگوييد ... 1551- و ممّا ذكرناه ظهر معنى ما روي عنه: يا سلمان، نزّلونا عن الربوبيّة و ادفعوا عنّا حظوظ البشريّة، فإنّا عنها مبعدون و عمّا يجوز عليكم منزّهون، ثمّ قولوا فينا ما شئتم (إلخ).
  9. و فرموده امام عليه السّلام را در زيارت امير المؤمنين عليه السّلام است كه: «السّلام على نفس اللّه تعالى القائمة فيه بالسّنن»؛ سلام بر نفس خداى تعالى كه قائم است در او به سنت‏ها. و در زيارت ديگرى راجع به آن حضرت عليه السّلام است كه: «السّلام على نفس اللّه العليا»؛ سلام بر نفس عاليه خداوند. و آنچه در تأويل فرموده خداى تعالى: تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ‏ ؛ آمده كه منظور از «نفس اللّه» امير المؤمنين عليه السّلام است‏. قوله في زيارة أمير المؤمنين عليه السّلام: السلام على نفس اللّه تعالى القائمة فيه بالسنن. 1553- و في زيارة اخرى له: السلام على نفس اللّه العليا. 1554- و ما روي في تأويل‏ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ‏ أنّ المراد بنفس اللّه أمير المؤمنين. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 376
  10. و نيز از اينجا ظاهر مى‏شود معنى فرموده آن حضرت عليه السّلام در خطبه شقشقيّه: «ينحدر عنّى‏ السّيل و لا يرقى إلىّ الطّير»؛ سيل فضيلت از من سرازير مى‏شود و هيچ پروازكننده‏اى به قلّه عظمت من نخواهد رسيد . و هم‏چنين معنى آنچه از امامان عليهم السّلام روايت گرديده كه هيچ كس نمى‏تواند آنان را توصيف كند. 1555- و منه يظهر معنى قوله عليه السّلام في خطبته: «ينحدر عنّي السيل و لا يرقى إليّ الطير» إلخ.
  11. و از اينجا معلوم مى‏شود كه تعجّبى ندارد آن‏كه امير المؤمنين عليه السّلام حشردهنده به سوى خداوند و مقلّب احوال باشد چنان‏كه در زيارت آن حضرت آمده؛ و منافاتى ندارد كه آن حضرت هم حشردهنده و هم محشور و هم محشوراليه و حسابرس و جزادهنده باشد، چنان‏كه در روايات متعددى در معنى فرموده خداى تعالى: 1556- و معنى ما روي عنهم: أنّ أحدا لا يقدر أن يصفهم، إلى غير ذلك، و من هنا يظهر أنّه لا استبعاد في كون أمير المؤمنين حاشرا إلى اللّه و مقلّب الأحوال كما في زيارته، و لا تنافي بين كونه حاشرا و محشورا و محشورا إليه، و محاسبا و مجازيا، كما ورد في روايات عديدة في معنى قوله تعالى:
  12. إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ‏ ؛ البته كه بازگشت آنان به سوى ماست، آن‏گاه حسابرسى‏شان بر ما خواهد بود. آمده است، به كافى و برهان‏ و غير اين‏ها رجوع كنيد. و اين سه وجه در معنى اين كلام شريف به نظر رسيد.إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ‏ فارجع إلى الكافي و البرهان و غيرهما و هذه الوجوه الثلاثة ممّا اختلج بالبال في معنى هذا الكلام الشريف.
  13. چهارم: آنچه دوست ما كه همنام پنجمين ائمه عليه السّلام است‏ احتمال داده، اين‏كه منظور از فرموده آن حضرت عليه السّلام: «ماييم شعائر و اصحاب» همان امامان عليهم السّلام باشند، و معنى: «اصحاب» اشاره به روايتى باشد كه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وسلم آمده كه فرمود: اصحاب همچون ستارگانند به هركدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد. و الوجه الرابع: ما احتمله صديقنا المسمّى باسم خامس الأئمّة عليهم السّلام‏ و هو أن يكون المراد بقوله عليه السّلام: «نحن الشعائر و الأصحاب» هم الأئمّة عليهم السّلام و يكون معنى قوله: «و الأصحاب» إشارة إلى ما روي عن النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم: أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم،
  14. يعنى مقصود آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله وسلم از اصحاب؛ همان ائمه اطياب و شفعاى روز حساب مى‏باشند، نه هركس كه چند روزى با پيغمبر همصحبت شده و در زندگى خود گناهانى مرتكب گرديده، به طوريكه بعضى كوردلان پنداشته‏اند، و دوست ياد شده ما يادآور شد كه حديثى در تفسير فرموده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله وسلم: «اصحاب من همچون ستارگانند» به معنى مذكور روايت گرديده است، و اللّه العالم. يعني أنّ مراده صلى اللّه عليه و اله و سلم بالأصحاب هم الأئمّة الأطياب و شفعاء يوم الحساب، لا كلّ من صاحب النبيّ أيّاما، و اقترف في عمره آثاما، كما يزعمه العامّة العمياء، و قد ذكر صديقنا المذكور ورود حديث في تفسير قوله صلى اللّه عليه و اله و سلم: أصحابي كالنجوم بما ذكر، و اللّه العالم.
  15. و حديث همان است كه شيخ صدوق در معانى الأخبار روايت كرده به سند خود از اسحاق بن عمّار از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام از پدرانش كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: هرچه را در كتاب خداى- عزّ و جل- يافتيد بايد به آن عمل كنيد در ترك آن هيچ عذرى برايتان نيست، و هر آنچه در كتاب خداى عز و جل نباشد و درباره آن سنّتى از من هست، پس در ترك سنّت من هيچ عذرى براى شما نيست، -1557 و الحديث ما رواه الصدوق في معاني الأخبار: بإسناده عن إسحاق ابن عمّار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم: ما وجدتم في كتاب اللّه عزّ و جلّ فالعمل لكم به لا عذر لكم في تركه،
  16. و هر چيزى كه درباره آن سنّتى از من به دستتان نرسيده پس آنچه اصحابم گفتند بكار بنديد، كه همانا مثل اصحاب من در ميان شما همچون ستارگان است كه به‏ هركدام گرفته شود راهنمايى گردد، و هركدام از گفته‏هاى اصحابم را كه بگيريد هدايت شويد؟ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 377 - و ما لم يكن في كتاب اللّه عزّ و جلّ و كانت فيه سنّة منّي فلا عذر لكم في ترك سنّتي، و ما ليس لكم فيه سنّة منّي، فما قال أصحابي فقولوا به، فإنّما مثل أصحابي فيكم كمثل النجوم، بأيّها اخذ اهتدي،
  17. و آمد و شد نزد اصحاب من براى شما رحمت است. عرض شد: يا رسول اللّه اصحاب تو كيانند؟ آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: اهل بيت من. و بأيّ أقاويل أصحابي أخذتم اهتديتم، و اختلاف أصحابي لكم رحمة، فقيل: يا رسول اللّه من أصحابك؟ قال صلى اللّه عليه و اله و سلم: أهل بيتي.
  18. اكنون به اصل مطلب باز مى‏گرديم و مى‏گوييم: و لنرجع إلى أصل المطلب فنقول: و ممّا يدلّ على ذلك:
  19. و از جمله امورى كه بر آن دلالت دارد روايتى است كه در كتاب خلاصه علامه، و بحار به سند صحيحى از سليمان بن جعفر آمده كه گفت: على بن عبيد اللّه بن حسين بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب به من گفت: پس چه چيز تو را از اين كار باز مى‏دارد؟ جواب داد: احترام و هيبتى كه آن حضرت دارد و اين‏كه بر آن جناب بيمناكم. 1558- ما روي في رجال الكشّي، و البحار، بإسناد صحيح عن سليمان بن جعفر، قال: قال لي عليّ بن عبيد اللّه بن الحسين بن عليّ بن الحسين بن عليّ ابن أبي طالب عليه السّلام‏:
  20. سليمان بن جعفر گويد: پس از چندى حضرت ابو الحسن عليه السّلام را مختصر كسالتى عارض شد، و مردم از آن جناب عيادت كردند، من به ملاقات على بن عبيد اللّه رفتم و به او گفتم: آنچه مى‏خواستى برايت پيش آمد، حضرت ابو الحسن عليه السّلام مختصر كسالتى يافته و مردم به عيادتش رفته‏اند، أشتهي أن أدخل على أبي الحسن الرضا عليه السّلام اسلّم عليه، قلت: فما يمنعك من ذلك؟ قال: الإجلال و الهيبة له، و أتّقي عليه، قال: فاعتلّ أبو الحسن عليه السّلام علّة خفيفة، و قد عاده الناس
  21. اگر مى‏خواهى به محضرش شرفياب گردى امروز وقت آن فرارسيده. راوى گويد: او به عيادت حضرت ابو الحسن عليه السّلام رفت، و آن جناب با كمال احترام و تقديرى كه او مايل بود با وى رفتار كرد، پس على بن عبيد اللّه از اين جهت بسيار خوشحال شد. فلقيت عليّ بن عبيد اللّه، فقلت: قد جاءك ما تريد، قد اعتلّ أبو الحسن عليه السّلام علّة خفيفة، و قد عاده الناس، فإن أردت الدخول عليه فاليوم، قال: فجاء إلى أبي الحسن عليه السّلام عائدا، فلقيه أبو الحسن بكلّ ما يحبّ من التكرمة و التعظيم، ففرح بذلك عليّ بن عبيد اللّه فرحا شديدا.
  22. مدتى بعد على بن عبيد اللّه بيمار شد، حضرت ابو الحسن امام رضا عليه السّلام از او عيادت كرد، من نيز همراه آن حضرت بودم، پس آن جناب نزد او نشست تا اين‏كه همه عيادت‏كنندگان رفتند، و چون از نزد او بيرون آمديم يكى از كنيزانم برايم خبر آورد كه ام سلمه همسر على بن عبيد اللّه از پشت پرده به حضرت امام رضا عليه السّلام نگاه مى‏كرد، و چون آن جناب از خانه آن‏ها بيرون رفت از پشت پرده برآمد ثمّ مرض عليّ بن عبيد اللّه فعاده أبو الحسن عليه السّلام و أنا معه، فجلس حتّى خرج من كان في البيت، فلمّا خرجنا أخبرتني مولاة لنا، أنّ امّ سلمة إمرأة عليّ ابن عبيد اللّه كانت من وراء الستر تنظر إليه، فلمّا خرج عليه السّلام خرجت، و انكبّت
  23. و بر جايگاهى كه حضرت ابو الحسن الرضا عليه السّلام نشسته بود خود را برافكند و بر آن بوسه مى‏زد و بدن خود را بر آن مى‏كشيد. سليمان بن جعفر گويد: پس از آن نيز به ديدار على بن عبيد اللّه رفتم، او نيز از جريان كار ام سلمه مرا خبر داد، من آن را به عرض حضرت ابو الحسن عليه السّلام رساندم. على الموضع الّذي كان أبو الحسن عليه السّلام فيه جالسا، تقبّله و تتمسّح به، قال سليمان: ثمّ دخلت على عليّ بن عبيد اللّه فأخبرني بما فعلت امّ سلمة، فخبّرت به أبا الحسن عليه السّلام،
  24. آن بزرگوار فرمود: اى سليمان؛ به درستى كه على بن عبيد اللّه و همسرش و فرزندش از اهل بهشت هستند، اى سليمان؛ فرزندان على و فاطمه عليه السّلام هرگاه خداوند اين امر [امامت‏] را به آنان شناساند، مانند ساير مردم نخواهند بود.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 378- قال: يا سليمان، إنّ عليّ بن عبيد اللّه و امرأته و ولده من أهل الجنّة، يا سليمان، إنّ ولد عليّ و فاطمة عليهما السّلام إذا عرّفهم اللّه هذا الأمر لم يكونوا كالناس.
  25. مى‏گويم: دليل بر مطلب مورد بحث؛ تقرير آن حضرت عليه السّلام است نسبت به كار همسر على بن عبيد اللّه و مدح و ستودنش به اين‏كه: «اهل بهشت هستند» و «فرزندان على و فاطمه عليهما السّلام ...». يعنى: اين‏كه آن بانو محل نشستن آن جناب را بوسيد و به آن تبرك جست، از جهت معرفتش به حق‏ و مقام امام عليه السّلام بود برخلاف بيشتر مردم. أقول: الدليل على المطلوب تقريره عليه السّلام لفعلها، ثمّ التمجيد و المدح‏ لذلك بقوله: «إنّها من أهل الجنّة»، و بقوله إنّ ولد عليّ و فاطمة (إلخ) يعني أنّ تقبيلها موضع جلوسه عليه السّلام و التمسّح به من جهة معرفتها بحقّ الإمام و شأنه بخلاف أكثر الناس.
  26. و از جمله دلايل فرموده خداى تعالى است: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ ؛ در خانه‏هايى كه خداوند امر فرموده [يا خواسته‏] كه رفعت يابند و در آن‏ها نام خدا ياد گردد. به ضميمه آنچه در تفسير و بيان مراد از آن روايت آمده، و منها: قوله عزّ و جلّ: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏بضميمة ما ورد في تفسيره و تبيين المراد منه،
  27. چنان‏كه در كتاب‏هاى غاية المرام و البرهان و كتب ديگر بزرگان به سندهاى معتبرى از طريق خاصّه و عامّه آورده‏اند كه: رسول خدا: صلّى اللّه عليه و اله وسلم آيه: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ ... را قرائت كرد، مردى برخاست و عرضه داشت: اين كدام منزل‏ها است اى رسول خدا؟ آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمود: منزل‏هاى پيغمبران. ابو بكر عرضه داشت: يا رسول اللّه اين بيت از آن‏ها است؟- و به خانه على و فاطمه عليها السّلام اشاره نمود- حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله وسلم فرمودند: آرى، از بهترين آن‏ها است‏ . 1559- ففي غاية المرام و البرهان و غيرهما من كتب الأعيان بأسانيدهم المعتبرة من طرق العامّة و الخاصّة: أنّ رسول اللّه قرأ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ‏ الآية، فقام إليه رجل، فقال: أيّ بيوت هذه يا رسول اللّه؟ قال صلى اللّه عليه و اله و سلم: بيوت الأنبياء، فقام إليه أبو بكر، فقال: يا رسول اللّه، هذا البيت منها؟ و أشار إلى بيت عليّ و فاطمة عليهما السّلام؟ قال صلى اللّه عليه و اله و سلم: نعم، من أفضلها.
  28. و از عيسى بن داوود از حضرت موسى بن جعفر از پدرش عليه السّلام آمده كه درباره فرموده خداى تعالى: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ... فرمود: خانه‏هاى آل محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم بيت على و فاطمه و حسن و حسين و حمزه و جعفر- صلوات اللّه عليهم اجمعين- مى‏باشد ... 1560- و عن عيسى بن داود، عن موسى بن جعفر، عن أبيه عليهم السّلام في قوله تعالى: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ الآية.قال: بيوت آل محمّد، بيت عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين و حمزة و جعفر صلوات اللّه عليهم أجمعين (إلخ).
  29. و در اين‏باره روايات متعددى هست كه به خاطر رعايت اختصار از آوردن آن‏ها خوددارى كرديم: بيان استدلال اين‏كه: واژه «أذن» در اينجا يا به معنى امر است، مانند فرموده خداى تعالى: و في هذا المعنى روايات عديدة تركناها اختصارا. و تقريب الإستدلال أنّ الاذن في هذا المقام، إمّا بمعنى الأمر كقوله تعالى: وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ‏ ؛
  30. و [اى پيامبر تو را فرستاديم تا] به امر حق‏ مردم را به سوى خداوند دعوت كنى. و يا به معنى اراده است، مانند فرموده خداى تعالى: وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِي‏ و [اى پيامبر متذكر شو هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم فرمود] آن‏گاه كه به اراده من مردگان را از قبرهاى‏شان بيرون آورى. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 379- وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ‏ أو بمعنى الإرادة كقوله تعالى: وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِي‏
  31. و بنابر هر دو فرض نتيجه آن است كه خانه‏هاى آل محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم خانه‏هايى است كه خداوند دوست مى‏دارد كه رفعت يابند و نام او را در آن‏ها ياد گردد، هرچند كه فرض كنيم إذن به معنى اراده تشريعيّه است به قرينه فرموده خداى تعالى‏ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ. و إذن در اينجا نمى‏تواند به معنى رخصت و اجازه باشد، زيرا كه بدون ترديد ذكر خداوند رجحان و استحباب دارد، و على كلا التقديرين ينتج أنّ بيوت آل محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم بيوت يحبّ اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه، و لو فرض كون الإذن بمعنى الإرادة التشريعيّة بقرينة قوله تعالى: - وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ و لا يجوز أن يكون الإذن هنا بمعنى الرخصة،
  32. و اگر إذن به‏ معنى رخصت باشد با آن منافات خواهد داشت، پس متعيّن است كه إذن به معنى امر باشد، و حاصل معنى اين‏كه: (در خانه‏هايى كه خداوند امر فرموده كه رفعت يابند و نام او را در آن‏ها ياد گردد) چون معطوف عليه در حكم؛ با معطوف شريك است و معنى رفعت دادن؛ احترام و تعظيم است نه رفعت حسّى. و در صدق خانه فرق نمى‏كند كه شخص در بعضى از اوقات در آن سكونت كند يا همه اوقات، عرفا بر هر دو مورد خانه صدق مى‏كند، إذ لا ريب في رجحان ذكر اللّه و استحبابه، و إذا كان الإذن بمعنى الرخصة كان منافيا لذلك فتعيّن أن يكون الإذن بمعنى الأمر، فحاصل المعنى: «في بيوت أمر اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه» لا شتراك المعطوف عليه في الحكم، و معنى الرفع التعظيم و الإحترام، لا الرفع الحسيّ كما لا يخفى، و لا فرق في صدق البيوت بين ما يسكنه الشخص في بعض الأوقات و ما يسكنه في جميع الأوقات، بحسب الصدق العرفيّ،
  33. پس هرآنچه بر آن صدق كند كه از خانه‏هاى آل محمد عليهم السّلام است در رجحان و استحباب تعظيم و احترام داخل مى‏باشد. البته هر جا كه توقفشان در آن و اختصاصشان به آن بيشتر و تمام‏تر بود، تعظيم و احترامش بهتر و مهم‏تر است. و در تاييد اين معنى واقعه خوبى هست كه در مبحث دوم ان شاء اللّه تعالى خواهيم آورد. فكلّ ما يصدق عليه أنّه من بيوت آل محمّد عليه السّلام دخل في رجحان التعظيم و الإحترام، نعم كلّ ما كان وقوفهم فيه و اختصاصهم به أكثر و أتمّ، كان تعظيمه و احترامه أحسن و أهمّ. و ممّا يعضد ما ذكرناه واقعة شريفة نذكرها في المقام الثاني إن شاء اللّه تعالى
  34. و چنانچه شخص غير منصفى با ما نزاع و جدال كند و بگويد: نمى‏پذيرم كه عنوان بيت (خانه) بر هر جايى كه شخص در بعضى از اوقات در آن توقف داشته، صدق كند. در جواب او گوييم: و إن نازع مكابر غير منصف، و جادل فقال: لا نسلّم صدق البيت على كلّ ما كان موقفا للشخص في بعض الأحيان. قلنا:
  35. اوّلا: درستى آنچه گفتيم آشكار و معلوم است. ثانيا: اگر آن را نپذيريد به مساوى بودن آن‏ها حكم مى‏كنيم، به فحواى دليل، زيرا كه آنچه سبب احترام خانه‏هايى كه آل محمد عليهم السّلام در آن سكونت داشته‏اند شده، منسوب بودن آن خانه‏ها به ايشان است به جهت توقّفشان در آن‏ها، و اين در هر جايى كه از جهت توقفشان در آن انتساب يافته موجود است، چنان‏كه پوشيده نيست. أوّلا: إنّ صدق ما قلناه مشاهد بالعيان. و ثانيا: لو لم تقبل ذلك حكمنا بتساويهما في ذلك بالفحوى، لأنّ الّذي صار سببا لاحترام البيوت الّتي سكنها آل محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم، إنتساب تلك البيوت إليهم لوقوفهم فيها، و هذا موجود في كلّ مقام كان انتسابه بوقوفهم فيه كما لا يخفى.
  36. و از جمله فرموده خداى- عزّ و جل-: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً‏ ؛ [اى موسى‏] پس تو نعلين [همه علاقه غير مرا] از خود دور كن كه تو در وادى مقدس قدم نهادى. كه توصيف نمودن وادى به مقدس مى‏رساند كه در هر جاى مقدّسى تعظيم و احترام رجحان و استحباب دارد. و مشهور است كه تقييد كردن به وصف، عليّت را مى‏رساند، چنان‏كه پوشيده نيست. و منها: قوله عزّ و جلّ: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً‏- فإنّ التوصيف بالمقدّس مشعر برجحان التعظيم و الإحترام في كلّ مكان مقدّس، و قد اشتهر أنّ التقييد بالوصف مشعر بالعليّة، كما لا يخفى.
  37. آنچه دلالت دارد بر خوبى تعظيم امام و رجحان داشتن آنچه از احترام براى او ميسّر است، كه از مصاديق تعظيم و تكريم امام عليه السّلام: گرامى داشتن هر آن چيزى است كه به او منتسب است، به سبب انتسابش به او، و اين مطلب روشن است و هيچ‏گونه ابهامى ندارد. و منها: ما دلّ على حسن تعظيم الإمام، و رجحان ما تيسّر له من التبجيل و الإحترام، فإنّ من مصاديق تعظيمه و تكريمه تكريم ما ينتسب إليه، بسبب انتسابه إليه، و هذا أمر واضح لا غبار عليه،
  38. و اين وجه به عنوان اين‏كه احترام نمودن و تعظيم كردن مقامات امام عليه السّلام در حق‏يقت احترام و تعظيم خود امام است دلالت دارد. اما اين‏كه به عنوان تعظيم شعائر خداوند احترام و تعظيم گردد مطلب و وجه ديگرى است، بنابراين در آنچه ياد كرديم تكرار و وحدتى وجود ندارد چنان‏كه مخفى نمى‏باشد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 380- و هذا الوجه إنّما يدلّ على تعظيم‏ مقاماته، و ما ينتسب إليه بعنوان أنّه تعظيم الإمام و تكريمه، و تعظيمها بعنوان تعظيم شعائر اللّه عنوان آخر كما لا يخفى،
  39. و از جمله در كتاب‏هاى مزار مانند: مصباح الزائر سيد بن طاووس و بحار الانوار مجلسى در آداب ورود به مسجد كوفه چنين آمده است: و چون به مسجد رسيدى بر آن در كه معروف به باب الفيل است بايست و بگو: «السّلام على سيّدنا رسول اللّه محمّد بن عبد اللّه و آله الطّآهرين السّلام على أمير المؤمنين علىّ بن ابى طالب و رحمة اللّه و بركاته فلا اتّحاد و لا تكرار في ما بيّنّاه. 1561- و منها: ما في كتب المزار كمصباح السيّد و البحار في آداب ورود مسجد الكوفة: فإذا أتيته فقف على الباب المعروف بباب الفيل، و قل: السلام على سيّدنا رسول اللّه محمّد بن عبد اللّه و اله الطاهرين، السلام على أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب و رحمة اللّه و بركاته،

و على مجالسه و مشاهده و مقام حكمته و آثار آبائه آدم و نوح و ابراهيم و اسمعيل»؛ سلام بر سرور ما رسول خدا محمد بن عبد اللّه و بر آل پاكيزه او باد، سلام بر امير مؤمنان على بن ابى طالب و رحمت و بركات او بر ايشان باد، و بر مجالس و جايگاه‏هاى حضور او و مقام حكمتش و آثار پدرانش آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل .... و على مجالسه، و مشاهده، و مقام حكمته، و آثار آبائه آدم و نوح و إبراهيم و إسماعيل، إلخ. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید