«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليهما السّلام ،ج2- ص: 393
- و در همان كتاب در حديث ديگرى از او روايت شده كه گفت: حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود: اى ابو اسحاق اين امر دو بار به تأخير افتاد. 1588- و فيه: في حديث آخر، عنه قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: يا أبا إسحاق، إنّ هذا الأمر قد اخّر مرّتين.
- مصنّف اين كتاب، چنگزننده به ريسمان محكم خداوند؛ ولايت ائمه طاهرين عليه السّلام محمد تقى موسوى اصفهانى- عفى عنه- گويد: بين اين احاديث با احاديث سابق منافاتى نيست، چون صراحت و ظهورى در اين احاديث نيست يقول مصنّف هذا الكتاب، المعتصم بحبل اللّه المتين ولاية الأئمّة الطاهرين محمّد تقي الموسوي الإصفهانيّ عفي عنه:
- بر اينكه منظور از «أمر» ظهور امام دوازدهم- عجل اللّه فرجه الشريف- باشد، بلكه نمىتواند مراد از آن ظهور آن حضرت عليه السّلام باشد، زيرا كه سال هفتاد و سال صد و چهل پيش از ولادت آن جناب بوده، و همچنين حديث سوم بر آنچه ياد كرديم نصّ است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 393 لا تنافي بين هذه الأحاديث و ما سبق، إذ لا صراحة و لا ظهور في هذه الأحاديث يكون المراد بهذا الأمر ظهور الإمام الثاني عشر عجّل اللّه تعالى فرجه بل لا يمكن أن يكون المراد به ظهوره عليه السّلام، لأنّ السبعين و أربعين و مائة كانتا قبل ولادته و هكذا الحديث الثالث نصّ على ما ذكرناه.
- بنابراين منظور تسلطّ يافتن امامان عليه السّلام و ظهور دولت حق و پيروزى مؤمنين بر مخالفين مىباشد، و اين- به حسب روايات ياد شده- به ظهور آن حضرت عليه السّلام مقيّد نيست، و با ترتيب امامت و اينكه شماره امامان دوازده مىباشد منافاتى ندارد، فالمراد به استيلاء الأئمّة عليهم السّلام و ظهور دولة الحقّ، و غلبة المؤمنين على المخالفين، و هذا غير مقيّد بظهوره عليه السّلام بحسب هذه الروايات، و ليست منافية لترتيب الإمامة و كون عددهم إثنى عشر.
- و ظاهر از اين روايات آن است كه ظهور دولت حق و غالب شدن امامان و شيعيان ايشان، و تسلّط يافتنشان بر اهل باطل و گسترش دادن عدل و داد در دنيا چنين مقدّر بوده كه در سنه هفتاد واقع شود به شرط آنكه مردم بر يارى امام حسين عليه السّلام متّفق مىشدند، كه اين تكليفى بود بر عموم آنها چنانكه در احاديثى وارد گرديده كه ان شاء اللّه تعالى بعضى از آنها را خواهيم آورد، و الظاهر من هذه الأحاديث: أنّ ظهور دولة الحقّ و غلبة الأئمّة و شيعتهم، و استيلاءهم على أهل الباطل، و بسطهم العدل في الدنيا، كانت مقدّرة في السبعين بشرط اتّفاق الناس على نصرة الحسين عليه السّلام فإنّ ذلك كان تكليفا على عامّتهم، كما ورد في أحاديث سنذكر بعضها إن شاء اللّه تعالى،
- پس چون به امر پروردگارشان فسق ورزيدند، و از يارى ولىّشان خوددارى كردند، غضب خداى تعالى بر آنان شدّت گرفت، و نجات و رهايىشان از دست دشمنانشان، و گسترش عدالت در ميانشان را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت، و اين موافق زمان امام صادق عليه السّلام است، فلمّا فسقوا عن أمر ربّهم، و قعدوا عن نصرة وليّهم، اشتدّ غضب اللّه تعالى عليهم، فأخّر نجاتهم و استخلاصهم من أيدي أعدائهم، و بسط العدل فيهم، إلى أربعين و مائة سنة،
- چنانكه در روايت سوم به آن تصريح شده است. و چون شيعيان امر امامان عليه السّلام را در مخفى داشتن اسرارشان مخالفت كردند، و آنچه را دستور داشتند كتمان و مستور نمايند افشا ساختند، و اين كفران نعمتى بود كه خداوند به آنان عنايت كرده بود، خداى تعالى سزاى عملشان را داد به اينكه نجات و خلاصىشان را به تأخير انداخت، چنانكه حديث ياد شده اين معنى را بازگو مىكند. و هذا يوافق زمن الصادق عليه السّلام كما صرّح به في الرواية الثالثة.فلمّا خالف الشيعة أمر الأئمّة في كتمان أسرارهم، و أذاعوا ما امروا بكتمانه و ستره، و كان هذا كفرانا لما أنعم اللّه به عليهم، جازاهم اللّه تعالى بتأخير نجاتهم و خلاصهم كما نطق به الحديث قال اللّه عزّ و جلّ:
- خداى- عزّ و جل- فرمايد: ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ؛ اين كيفر كفران آنها بود، و آيا جز كفرانكننده را كيفر دهيم؟ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ
- و اما احاديثى كه وعده داديم آنها را ياد كنيم: و أمّا الأحاديث الّتي وعدنا ذكرها:
- از جمله؛ در مجلّد دهم بحار به نقل از كتاب النوادر على بن اسباط از ثعلبة بن ميمون از حسن بن زياد عطار روايت آمده كه گفت: از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى- عزّ و جل-: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ ؛ آيا نمىنگرى كسانى را كه به آنها گفته مىشد از جنگ خوددارى كنيد و نماز را به پاى داريد ... 1589- فمنها: ما في عاشر البحار من كتاب النوادر لعليّ بن أسباط: عن ثعلبة بن ميمون، عن الحسن بن زياد العطّار، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ
- پرسيدم، آن حضرت عليه السّلام فرمود: درباره حسن بن على عليه السّلام نازل شد، خداوند او را به خوددارى ازجنگ امر فرمود. راوى گويد: [پرسيدم]: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ؛* پس چون فرمان جنگ بر آنان آمد ...؟ فرمود: درباره حسين بن على عليه السّلام نازل شد، خداوند بر او و اهل زمين فرض كرد كه در ركاب آن جناب قتال كنند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 394- قال عليه السّلام: نزلت في الحسن بن عليّ عليهما السّلام أمره اللّه بالكفّ، قال: قلت: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ قال عليه السّلام: نزلت في الحسين بن عليّ عليهما السّلام كتب اللّه عليه و على أهل الأرض أن يقاتلوا معه.
- مىگويم: اين سه تن [كه در سند حديث قرار دارند] همگى مورد اعتماد؛ امين؛ و شيعه امامىهستند، چنانكه علماى فن تصريح كردهاند، پس حديث در منتهاى صحّت است، و به همين معنى روايات متعددى آمده كه به منظور رعايت إختصار از ذكر آنها خوددارى كرديم. أقول: هؤلاء الثلاثة كلّهم ثقات امناء إماميّون كما نصّ عليه علماء الفنّ. فالحديث في غاية الصحّة، و في معناه روايات عديدة تركنا ذكرها اختصارا.
- و به آنچه بيان داشتيم ظاهر گشت كه وجهى ندارد اينكه اخبار گذشته را حمل كنيم بر آنكه نهى از وقت گذاردن را به صورت حتمى و صريح منحصر بدانيم، و قد ظهر بما بيّنّا أنّه لا وجه لحمل الأخبار السابقة على كون النهي عن التوقيت على سبيل الحتم و الصراحة،
- يا آنكه نهى را به غير امامان عليهم السّلام اختصاص دهيم چنانكه بعضى از علما چنين كردهاند زيرا كه دانستى هيچ يك از اخبار پنجگانه ياد شده بر تعيين وقت زمان ظهور مولايمان صاحب الزمان- عجل اللّه فرجه الشريف- اصلا دلالت ندارند، أو على تخصيص النهي بغير الأئمّة، كما ارتكبه بعض العلماء، لأنّك قد عرفت عدم دلالة الأخبار الخمسة المذكورة على توقيت زمان ظهور مولانا صاحب الزمان عجل اللّه تعالى فرجه أصلا،
- بلكه در حديث دوم و سوم بر فرج نيز دلالت نيست، زيرا كه بيش از اين از آنها برنمىآيد كه امامان عليهم السّلام وقت آن را مىدانستند، نه اينكه به ديگران هم خبر داده باشند. اضافه بر اينكه توجيهى را كه بعضى از علما نمودهاند، برخلاف صريح فرمايش امامان عليهم السّلام است كه: «ما خاندانى هستيم كه وقت نمىگذاريم» و نيز: «در گذشته وقتى تعيين نكرديم، آينده هم وقتى را تعيين نخواهيم كرد»، بل لا دلالة في الحديث الثاني و الثالث على بيان وقت الفرج أيضا، إذ لا يظهر منهما إلّا كون الأئمّة عالمين بوقته، إلّا أنّهم أعلموا غيرهم بذلك، هذا، مضافا إلى أنّ التوجيه الّذي ذكره ذلك البعض مخالف لصريح قولهم عليهم السّلام: إنّا أهل بيت لا نوقّت، و قولهم: ما وقّتنا فيما مضى، و لا نوقّت فيما يستقبل
- و نيز: «براى هيچ كس وقتى را تعيين نكنيم» و غير اينها ... بنابراين روايات گذشته با صحّت و صراحتى كه دارند معارضى براى آنها نيست تا به توجيه و تأويل آنها نيازى داشته باشيم. و قولهم: لسنا نوقّت لأحد وقتا، و غير ذلك، فالروايات السابقة على صحّتها و صراحتها لا معارض لها حتّى نحتاج إلى توجيهها و تأويلها.
- اگر بگوييد: ممكن است تعارض كنند و منافات داشته باشند با آنچه در بحار و برهان از عيّاشى از ابى لبيد مخزومى از حضرت امام باقر عليه السّلام آمده كه آن حضرت فرمود، «اى ابو السبيد، همانا در حروف مقطّعه قرآن علم بسيارى است، خداى تعالى نازل فرمود: «الم* ذلِكَ الْكِتابُ» پس حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم قيام كرد تا اينكه نورش ظاهر گشت و سخنش بر دلها نشست، و آن حضرت متولد شد 1590- فإن قلت: قد يعارضها و ينافيها ما في البحار، و البرهان، من العيّاشي: عن أبي لبيد المخزومي، عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: يا أبا لبيد، إنّ في حروف القرآن المقطّعة لعلما جمّا، إنّ اللّه تعالى أنزل: الم* ذلِكَ الْكِتابُفقام محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم حتّى ظهر نوره، و ثبتت كلمته، و ولد يوم ولد،
- هنگامى كه از هزاره هفتم، صد و سه سال گذشته بود». سپس فرمود: «بيان اين مطلب در كتاب خداوند در حروف مقطّعه هست، هرگاه آنها را بدون تكرار بشمارى، و از حروف مقطّعه هيچ حرفى نمىگذرد جز اينكه با گذشت آن يكى از بنى هاشم قيام كند». و قد مضى من الألف السابع مائة سنة و ثلاث سنين. ثمّ قال: و تبيانه في كتاب اللّه في الحروف المقطّعة، إذا عددتها من غير تكرار و ليس من حروف مقطّعة حرف ينقضي إلّا و قيام قائم من بني هاشم عند انقضائه،
- سپس فرمود: «الف يك، و لام سى، و ميم چهل، و صاد نود است، كه مجموع آنها صد و شصت و يك مىباشد، سپس آغاز قيام امام حسين بن على عليهما السّلام (آلم* اللّه ...» بود. ثمّ قال: الألف واحد، و اللام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصاد تسعون، فذلك مائة و إحدى و ستّون، ثمّ كان بدو خروج الحسين بن عليّ عليهما السّلام الم* اللَّهُ
- و چون به آخر مدتش رسيد قائم فرزندان عبّاس در (المص) قيام كند، و چون آن بگذرد قائم ما در: (الر) بپاخيزد، پس اين را بفهم و به خاطر بسپار و [از نااهل] آن را كتمان كن» مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 395 فلمّا بلغت مدّته قام قائم ولد العبّاس عند «المص» و يقوم قائمنا عند انقضائها ب «الر» فافهم ذلك وعه و اكتمه.
- و در بحار و شرح اربعين مجلسى دوم آمده از كتاب المحتضر تأليف حسن بن سليمان شاگرد شهيد اوّل رحمه اللّه كه گفته: «روايت است كه حديثى به خط حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام يافت شده كه نوشته بود: «با گامهاى نبوت و ولايت به قلّههاى حقايق بالا رفتيم. تا آنجا كه فرمود: و به زودى چشمههاى آب زندگانى برايشان آشكار مىگردد پس از سوزش آتشها، در وقتى كه عدد سالها به آلم، و طه و طسها رسد».1591- و في البحار،پپپپپ و شرح الأربعين للمجلسيّ الثاني من كتاب المحتضر للحسن بن سليمان تلميذ الشهيد (ره) قال: روي أنّه وجد بخطّ مولانا أبي محمّد العسكريّ عليه السّلام ما صورته: قد صعدنا ذرى الحقائق بأقدام النبوّة و الولاية- و ساقه إلى أن قال:- و سيسفر لهم ينابيع الحيوان بعد لظى النيران، لتمام «الم»، «و طه»، «و الطواسين» من السنين، إنتهى.
- در جواب گويم: اين دو روايت قاصرند از اينكه با رواياتى كه پيشتر آورديم معارض باشند، هم از لحاظ سند و هم از لحاظ دلالت. زيرا كه روايت اوّل مرسل است تا خثيمة بن عبد الرحمن كه از ابو لبيد روايت كرده، و خثيمه در كتب رجال ياد نشده، و نسبت به ابو لبيد هم مدح يا مذمّتى ننمودهاند، قلت: إنّ هاتين الروايتين قاصرتان عن معارضة ما قدّمنا من الروايات سندا و دلالة، لأنّ الرواية الاولى مرسلة إلى خثيمة بن عبد الرحمان الراوي، عن أبي لبيد، و خثيمة غير مذكور في الرجال، و أبو لبيد لم يتعرّضوا له بمدح أو قدح، فالرواية ضعيفة سندا لا يعتمد عليها.
- بنابراين روايت از جهت سند ضعيف است و بر آن اعتماد نمىشود. و روايت دوم اضافه بر اينكه مرسل است در حقيقت چيز يافت شدهاى است و روايت نيست، با اين حال اين دو روايت از متشابهات اخبار است كه علم آنها به خود ايشان عليهم السّلام واگذار مىشود، و الثانية: مضافا إلى كونها مرسلة و جادة، لا رواية، و هما مع ذلك كلّه من متشابهات الأخبار، فيردّ علمها إليهم عليهم السّلام
- اضافه بر اينكه در روايت دوم اصلا ظهور قائم عليه السّلام ياد نشده است، و خدا داند كه منظور از ظاهر شدن چشمههاى آب زندگانى چيست. و در روايت اول صراحتى نيست بر اينكه مراد از «قائم ما» همان مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام باشد، زيرا كه لفظ «قائم» در چندين روايت بر كسى كه به امر حق يا براى يارى آنان عليهم السّلام بپاخيزد اطلاق شده است، هذا مضافا إلى أنّ الثانية لم يذكر فيها ظهور القائم عليه السّلام أصلا، و اللّه العالم بالمراد من ظهور ينابيع الحيوان. و الاولى لا صراحة فيها بأنّ المراد بقائمنا هو مولانا صاحب الزمان، لإطلاق القائم في جملة من الروايات على من يقوم بأمر الحقّ أو يقوم لنصرتهم،
- چنانكه بر پژوهنده در روايات ايشان- سلام اللّه عليهم اجمعين- پوشيده نيست، از جمله آن روايات: نعمانى به سند خود از امام صادق عليه السّلام آورده اينكه: امير المؤمنين عليه السّلام از چند حادثه كه پس از آن حضرت تا قيام قائم عليه السّلام خواهد بود سخن گفت، كما لا يخفى على المتتبّع في رواياتهم سلام اللّه عليهم أجمعين. 1592- و من جملة تلك الروايات ما رواه الشيخ النعمانيّ (ره): بإسناده عن الصادق عليه السّلام: أنّ أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه حدّث عن أشياء تكون بعده إلى قيام القائم عجل اللّه فرجه،
- حسين عليه السّلام عرضه داشت: يا امير المؤمنين خداوند كى زمين را از ظالمين پاك خواهد ساخت؟ امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: خداوند زمين را از ظالمين پاك نخواهد ساخت تا اينكه خون حرام ريخته شود، سپس جريان بنى اميّه و بنى العبّاس را در حديثى طولانى يادآور شد، فقال الحسين عليه السّلام: يا أمير المؤمنين، متى يطهّر اللّه الأرض من الظالمين؟ فقال أمير المؤمنين عليه السّلام: لا يطهّر اللّه الأرض من الظالمين حتّى يسفك الدم الحرام، ثمّ ذكر أمر بني اميّة و بني العبّاس- في حديث طويل-
- آنگاه فرمود: هرگاه قيامكننده در خراسان بپاخاست و بر سرزمين كوفه [كرمان- خ ل] و ملتان تسلط يافت، و از جزيره بنى كاوان گذشت، و قائمى از ما در گيلان قيام كرد و آبر و ديلم او را اجابت نمودند، و براى فرزندان (يا فرزند) من پرچمهاى ترك در اطراف و اكناف پراكنده شود. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 396- ثمّ قال: إذا قام القائم بخراسان و غلب على أرض كوفان و الملّتان، و جاز جزيرة بني كاوان، و قام منّا قائم بجيلان، و أجابته الآبر و الديلم، و ظهرت لولدي رايات الترك متفرّقات في الأقطار و الجنّات و كانوا بين هنات و هنات،
- و در اين گيرودارها باشند، هرگاه بصره ويران شود و امير أمرا در مصر قيام كند. آنگاه آن حضرت حكايتى طولانى بيان داشت سپس فرمود: هنگامى كه هزاران نفر آماده نبرد شوند، و صفها آراسته گردد و قوچ بره را بكشد، آنجاست كه آخرى قيام كند و انتقامگيرنده در پى انتقام خيزد و كافر هلاك گردد، إذا خربت البصرة و قام أمير الامراء بمصر، فحكى عليه السّلام حكاية طويلة. ثمّ قال: إذا جهّزت الالوف، و صفّت الصفوف، و قتل الكبش الخروف، هناك يقوم الآخر، و يثور الثائر، و يهلك الكافر،
- سپس قائمى كه در آرزويش هستند و امامى كه ناشناخته باشد، آنكه داراى شرافت و بزرگوارى است قيام خواهد كرد، و اى حسين او از نسل تو است، هيچ پسرى مانند او نيست، ما بين دو ركن مسجد الحرام ظاهر مىشود، در دو جامه پوسيده بر جن و انس غالب مىگردد، و زمينى را آلوده نگذارد، [از وجود افراد پست پاك سازد] خوشا به حال كسى كه زمان او را درك كند و به دورانش برسد و آن روزها را ببيند. ثمّ يقوم القائم المأمول، و الإمام المجهول له الشرف و الفضل، و هو من ولدك يا حسين لا ابن مثله يظهر بين الركنين في دريسين باليين، يظهر على الثقلين و لا يترك في الأرض الأدنين، طوبى لمن أدرك زمانه، و لحق أوانه، و شهد أيّامه، إنتهى.
- مطلب دوم: از تمام آنچه ياد كرديم معلوم گرديد كه علم به وقت ظهور مولايمان صاحب الأمر عليه السّلام از اسرار خداوند است كه از بندگان خود مخفى داشته، و برايشان آشكار ننموده، و خود به جهت اين كار داناست و نيز رسول و حجّتهاى او عليهم السّلام دانند، ولى آنچه از كلمات ايشان استفاده كردهايم چند وجه است: الأمر الثاني: قد ظهر من جميع ما قدّمناه أنّ العلم بوقت ظهور مولانا صاحب الأمر عليه السّلام من أسرار اللّه، الّتي سترها عن خلقه، و لم يظهرها لهم، و هو العالم بوجه ذلك و رسوله و حججه عليهم السّلام، لكنّ الّذي استفدناه من كلماتهم وجوه:
- وجه اوّل: اينكه بندگان نمىتوانند آن را تحمل كنند، و بر كتمانش صبر نمايند، اين وجه از دو روايت ابو حمزه و ابو بصير كه پيشتر گذشت استفاده مىشود، بيان مطلب اينكه: مؤمنين طبقات مختلفى دارند: بعضى از آنان به خاطر ضعف ايمان از تحمل اسرار ناتوان هستند، چنين كسى نمىتواند بر آن اسرار مطلّع شود، أحدها: أنّ العباد لا يقدرون على تحمّله و الصبر على كتمانه، و هذا الوجه يستفاد من روايتي أبي حمزة و أبي بصير السابقتين. و بيان ذلك: أنّ المؤمنين على طبقات مختلفة: فمنهم: من لا يقدر على تحمّل الأسرار لضعف إيمانه،
- بلكه هرگاه بعضى از اسرار برايش ياد شود شكها و شبهههايى به دلش راه مىيابد، به سبب طاقت نداشتن و ضعف ايمان، چنانكه در بيان مراتب ايمان آمده كه: اگر بر كسى كه داراى دو بخش است سه بخش قرار داده شود، خواهد شكست همچنانكه تخممرغ بر سنگ صاف مىشكند. و نيز روايت شده كه: اگر ابوذر مىدانست در دل سلمان چيست او را مىكشت. و روايات ديگر ... و بعضى از مؤمنين ايمانشان قوى و يقينشان ثابت است، و توان تحمّل بعضى از اسرار را دارند، و هيچ شبههاى بر ايشان عارض نمىشود، ولى توانايى صبر كردن بر زمان طولانى را ندارند، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 397 فهو لا يحتمل العلم بها، بل لو ذكر له بعض الأسرار سبق إلى قلبه بعض الشكوك و الشبهات، بسبب عدم طاقته، و ضعف إيمانه. 1593- كما ورد في بيان مراتب الإيمان: أنّه لو حمل على صاحب الإثنين الثلاثة، لا نكسر كما تنكسر البيضة على الصفا. 1594- وورد: لو علم أبو ذرّ ما في قلب سلمان لقتله، إلى غير ذلك. و منهم: من يكون إيمانه قويّا و يقينه ثابتا، و يقدر على احتمال بعض الأسرار، و لا يدخله خلل في ذلك، لكن لا طاقة له بالصبر على طول الزمان،
- كه هرگاه از ابتداى امر وقت ظهور بر ايشان تعيين گردد، و به ايشان مثلا گفته شود كه حضرت حجّت عليه السّلام تا هزار سال ديگر ظهور نخواهد كرد، بر اثر اندوه بر طول مدّت مىميرند، يا بيمارى و سختى بر ايشان عارض مىشود، بنابراين مصلحت آن است كه از اينچنين مؤمنانى نيز وقت ظهور مخفى گردد. و بعضى از آنها ايمانشان قوىتر است، ولى صبر ندارند كه آن را كتمان سازند، كه اگر سرّى به ايشان گفته شود آن را منتشر و فاش خواهند ساخت، پس مصلحت در اين است كه از چنين كسانى نيز مخفى گردد، و شايد- به تأييد خداى تعالى و بركت اولياى او عليهم السّلام- ناظر به همين معنى باشد آنچه در بصائر به سند خود از ابو الصامت روايت آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام مىفرمود: از جمله حديث ما بخشى را فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و بنده مؤمن تحمل نتوان كرد. عرض كردم: پس چه كسى آن را متحمل گردد؟ فرمود: ما آن را متحمل باشيم. فلو عيّن له الوقت من أوّل الأمر، و قيل له: إنّ الحجّة عليه السّلام لا يظهر مثلا إلى ألف سنة، لمات حزنا على طول المدّة، أو عرضه المرض و الشدّة، فالمصلحة في إخفاء الوقت عن هذا أيضا. و منهم: من يكون أقوى منه، و لكن لا صبر له على كتمانه، فإذا اخبر بالسرّ أذاعه و أفشاه، فالمصلحة في إخفاء السرّ عنه أيضا، و لعلّه ينظر إلى ما ذكرناه بتأييد اللّه تعالى و بركة أوليائه عليهم السّلام:1595- ما روي في البصائر: باسناده عن أبي الصامت قال:سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ من حديثنا ما لا يحتمله ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل و لا عبد مؤمن، قلت: فمن يحتمله؟ قال عليه السّلام: نحن نحتمله.
- و در همان كتاب در حديث ديگرى از آن حضرت عليه السّلام آمده كه فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب است، با شرافت و گرامى و هميشه فروزان و پاكيزه و دشوار است، آن را تحمل نكند فرشتهاى مقرّب، و نه پيغمبر مرسل و نه بندهاى كه آزموده باشد. عرضه داشتم: پس چه كسى آن را تحمل نمايد فدايت شوم؟ فرمود: هركس كه ما بخواهيم اى ابو الصامت. ابو الصامت گويد: من چنين گمان دارم كه خداوند را بندگانى است كه از اين سه طايفه برترند. 1596- و فيه: في حديث آخر، عنه عليه السّلام قال:إنّ حديثنا صعب مستصعب شريف كريم ذكوان زكيّ، و عر، لا يحتمله ملك مقرّب، و لا نبيّ مرسل، و لا مؤمن ممتحن،قلت: فمن يحتمله جعلت فداك؟ قال عليه السّلام: من شئنا، يا أبا الصامت، قال أبو الصامت: فظننت أنّ للّه عبادا هم أفضل من هؤلاء الثلاثة.
- و در كافى از بعض اصحابمان روايت آمده كه گفت: به حضرت ابو الحسن صاحب العسكر (امام هادى عليه السّلام) نوشتم: فدايت شوم؛ معنى فرموده امام صادق عليه السّلام چيست كه: حديث ما [صعب مستصعب] آن را تحمل نكند فرشته مقرّب و نه پيغمبر مرسل، و نه مؤمنى كه خداوند دلش را آزموده باشد؟ پس جواب آمد: همانا معنى فرموده امام صادق عليه السّلام- اينكه آن را فرشتهاى و پيغمبرى و مؤمنى تحمل نكند- آن است كه فرشته آن را متحمل نگردد تا اينكه به فرشته ديگرى غير خودش آن را برساند، و پيغمبر آن را تحمل نكند تا آنكه به پيغمبر ديگرى برساند، و مؤمن آن را تحمل ننمايد تا آنكه براى مؤمن ديگرى بازگو كند، و اين است معنى فرمايش جدّم عليه السّلام. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 398-1597- و في الكافي: عن بعض أصحابنا، قال: كتبت إلى أبي الحسن صاحب العسكر عليه السّلام: جعلت فداك، ما معنى قول الصادق عليه السّلام: «حديثنا (صعب مستصعب)، لا يحتمله ملك مقرّب، و لا نبيّ مرسل، و لا مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان، فجاء الجواب: إنّما معنى قول الصادق عليه السّلام «أي لا يحتمله ملك و لا نبيّ و لا مؤمن إنّ الملك لا يحتمله حتّى يخرجه إلى ملك غيره، و النبيّ لا يحتمله حتّى يخرجه إلى نبيّ غيره، و المؤمن لا يحتمله حتّى يخرجه إلى مؤمن غيره، فهذا معنى قول جدّي عليه السّلام.
- وجه دوم: اينكه حكمت الهى مقتضى آن است كه مؤمنين در همه زمانها منتظر ظهور مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام باشند، چنانكه به اين معنى راهنمايى مىكند فرموده خداى تعالى: الوجه الثاني: أنّ الحكمة الإلهيّة اقتضت أن يكون المؤمنون في جميع الأزمان منتظرين لظهور مولانا صاحب الزمان عليه السّلام كما يرشد إليه قوله تعالى:
- «فقل إنّما الغيب للّه فانتظروا إنّى معكم من المنتظرين»؛ پس بگو داناى غيب خداست؛ شما منتظر باشيد كه منهم با شما از منتظرانم. و بر اين مطلب اخبار بسيارى دلالت دارند كه در بحث انتظار پيشتر آورديم. پس اگر وقت ظهور آن حضرت را بدانند نقض غرض لازم مىآيد و پيش از رسيدن وقت معيّن از ظهورش مأيوس مىشوند، و اين مصالح متعددى را از بين مىبرد، لذا وقت ظهور آن- فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ. و يدلّ عليه الأخبار الكثيرة، الّتي قدّمناها في بحث الإنتظار، فلو علموا وقت ظهوره انتقض الغرض، و يئسوا عن ظهوره قبل بلوغ الأمد و حضور الوقت المعيّن، و في ذلك تفويت لمصالح عديدة، فستر عنهم وقت ظهوره فبل حضور وقته، رعاية لتلك المصالح.
- جناب پيش از رسيدن وقتش از آنان مستور مانده به خاطر رعايت مصالح متعددهاى. و اين وجه از روايتى كه در كافى و كتابهاى ديگر اخبار آمده استفاده مىشود كه از على بن يقطين است از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام كه گفت: حضرت ابو الحسن عليه السّلام فرمود: شيعيان دويست سال است كه با آرزوها تربيت مىشوند. و يقطين به پسرش على گفت: چگونه است كه آنچه درباره ما [حكومت بنى العباس] گفته شد، آنچنانكه گفته بودند واقع گشت، و آنچه درباره [حكومت حقه] شما گفته شد واقع نگرديد؟ على گفت: آنچه راجع به ما و شما گفته شد از يك منبع بوده مگر اينكه چون جريان شما وقتش فرارسيده بود و بهطور خالص و بىكموكاست به شما گفته شد، ولى امر ما هنوز وقتش نرسيده، پس با آرزوها دلگرم شديم، و چنانچه به ما گفته مىشد: اين امر جز تا دويست يا سيصد سال ديگر نخواهد آمد دلها قساوت مىگرفت و عموم مردم از اسلام برمىگشتند، ولى مىگفتند: چقدر زود و چه نزديك است؛ تا دلها الفت گيرند و فرج نزديك آيد. 1598- و هذا الوجه يستفاد ممّا روي في الكافي، و غيره من كتب الأخبار، عن عليّ بن يقطين، قال: قال أبو الحسن عليه السّلام: الشيعة تربّى بالأمانيّ منذ مائة سنة، قال: و قال يقطين لابنه عليّ: ما بالنا قيل لنا فكان، و قيل لكم فلم يكن؟ قال: فقال له عليّ: إنّ الّذي قيل لنا و لكم كان من مخرج واحد، غير أنّ أمركم حضر فاعطيتم محضه، فكان كما قيل لكم، و إنّ أمرنا لم يحضر، فعلّلنا بالأمانيّ، فلو قيل لنا: إنّ هذا الأمر لا يكون إلّا إلى مائة سنة أو ثلاثمائة سنة لقست القلوب، و لرجع عامّة الناس عن الإسلام،و لكن قالوا ما أسرعه، و ما أقربه! تألّفا لقلوب الناس، و تقريبا للفرج.
- توضيح: آنچه در مورد معنى فرموده امام عليه السّلام: شيعيان دويست سال است كه با آرزوها تربيت مىشوند. به نظر من قوىتر مىآيد اينكه: چون مصيبت شيعه به خاطر شهادت امام حسين عليه السّلام بزرگ بود، و بىتابى دوستان بر اثر آن شديد گرديد، امامان عليهم السّلام آنان را به ظهور فرج با ظهور حضرت قائم- عجل اللّه فرجه الشريف- اميد و تسلّى مىدادند، و مدّت بين شهادت مولاى مظلوممان تا امامت حضرت قائم عليه
«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليهما السّلام ،ج2- ص: 393
- و در همان كتاب در حديث ديگرى از او روايت شده كه گفت: حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود: اى ابو اسحاق اين امر دو بار به تأخير افتاد. 1588- و فيه: في حديث آخر، عنه قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: يا أبا إسحاق، إنّ هذا الأمر قد اخّر مرّتين.
- مصنّف اين كتاب، چنگزننده به ريسمان محكم خداوند؛ ولايت ائمه طاهرين عليه السّلام محمد تقى موسوى اصفهانى- عفى عنه- گويد: بين اين احاديث با احاديث سابق منافاتى نيست، چون صراحت و ظهورى در اين احاديث نيست يقول مصنّف هذا الكتاب، المعتصم بحبل اللّه المتين ولاية الأئمّة الطاهرين محمّد تقي الموسوي الإصفهانيّ عفي عنه:
- بر اينكه منظور از «أمر» ظهور امام دوازدهم- عجل اللّه فرجه الشريف- باشد، بلكه نمىتواند مراد از آن ظهور آن حضرت عليه السّلام باشد، زيرا كه سال هفتاد و سال صد و چهل پيش از ولادت آن جناب بوده، و همچنين حديث سوم بر آنچه ياد كرديم نصّ است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 393 لا تنافي بين هذه الأحاديث و ما سبق، إذ لا صراحة و لا ظهور في هذه الأحاديث يكون المراد بهذا الأمر ظهور الإمام الثاني عشر عجّل اللّه تعالى فرجه بل لا يمكن أن يكون المراد به ظهوره عليه السّلام، لأنّ السبعين و أربعين و مائة كانتا قبل ولادته و هكذا الحديث الثالث نصّ على ما ذكرناه.
- بنابراين منظور تسلطّ يافتن امامان عليه السّلام و ظهور دولت حق و پيروزى مؤمنين بر مخالفين مىباشد، و اين- به حسب روايات ياد شده- به ظهور آن حضرت عليه السّلام مقيّد نيست، و با ترتيب امامت و اينكه شماره امامان دوازده مىباشد منافاتى ندارد، فالمراد به استيلاء الأئمّة عليهم السّلام و ظهور دولة الحقّ، و غلبة المؤمنين على المخالفين، و هذا غير مقيّد بظهوره عليه السّلام بحسب هذه الروايات، و ليست منافية لترتيب الإمامة و كون عددهم إثنى عشر.
- و ظاهر از اين روايات آن است كه ظهور دولت حق و غالب شدن امامان و شيعيان ايشان، و تسلّط يافتنشان بر اهل باطل و گسترش دادن عدل و داد در دنيا چنين مقدّر بوده كه در سنه هفتاد واقع شود به شرط آنكه مردم بر يارى امام حسين عليه السّلام متّفق مىشدند، كه اين تكليفى بود بر عموم آنها چنانكه در احاديثى وارد گرديده كه ان شاء اللّه تعالى بعضى از آنها را خواهيم آورد، و الظاهر من هذه الأحاديث: أنّ ظهور دولة الحقّ و غلبة الأئمّة و شيعتهم، و استيلاءهم على أهل الباطل، و بسطهم العدل في الدنيا، كانت مقدّرة في السبعين بشرط اتّفاق الناس على نصرة الحسين عليه السّلام فإنّ ذلك كان تكليفا على عامّتهم، كما ورد في أحاديث سنذكر بعضها إن شاء اللّه تعالى،
- پس چون به امر پروردگارشان فسق ورزيدند، و از يارى ولىّشان خوددارى كردند، غضب خداى تعالى بر آنان شدّت گرفت، و نجات و رهايىشان از دست دشمنانشان، و گسترش عدالت در ميانشان را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت، و اين موافق زمان امام صادق عليه السّلام است، فلمّا فسقوا عن أمر ربّهم، و قعدوا عن نصرة وليّهم، اشتدّ غضب اللّه تعالى عليهم، فأخّر نجاتهم و استخلاصهم من أيدي أعدائهم، و بسط العدل فيهم، إلى أربعين و مائة سنة،
- چنانكه در روايت سوم به آن تصريح شده است. و چون شيعيان امر امامان عليه السّلام را در مخفى داشتن اسرارشان مخالفت كردند، و آنچه را دستور داشتند كتمان و مستور نمايند افشا ساختند، و اين كفران نعمتى بود كه خداوند به آنان عنايت كرده بود، خداى تعالى سزاى عملشان را داد به اينكه نجات و خلاصىشان را به تأخير انداخت، چنانكه حديث ياد شده اين معنى را بازگو مىكند. و هذا يوافق زمن الصادق عليه السّلام كما صرّح به في الرواية الثالثة.فلمّا خالف الشيعة أمر الأئمّة في كتمان أسرارهم، و أذاعوا ما امروا بكتمانه و ستره، و كان هذا كفرانا لما أنعم اللّه به عليهم، جازاهم اللّه تعالى بتأخير نجاتهم و خلاصهم كما نطق به الحديث قال اللّه عزّ و جلّ:
- خداى- عزّ و جل- فرمايد: ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ؛ اين كيفر كفران آنها بود، و آيا جز كفرانكننده را كيفر دهيم؟ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ
- و اما احاديثى كه وعده داديم آنها را ياد كنيم: و أمّا الأحاديث الّتي وعدنا ذكرها:
- از جمله؛ در مجلّد دهم بحار به نقل از كتاب النوادر على بن اسباط از ثعلبة بن ميمون از حسن بن زياد عطار روايت آمده كه گفت: از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى- عزّ و جل-: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ ؛ آيا نمىنگرى كسانى را كه به آنها گفته مىشد از جنگ خوددارى كنيد و نماز را به پاى داريد ... 1589- فمنها: ما في عاشر البحار من كتاب النوادر لعليّ بن أسباط: عن ثعلبة بن ميمون، عن الحسن بن زياد العطّار، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ
- پرسيدم، آن حضرت عليه السّلام فرمود: درباره حسن بن على عليه السّلام نازل شد، خداوند او را به خوددارى ازجنگ امر فرمود. راوى گويد: [پرسيدم]: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ؛* پس چون فرمان جنگ بر آنان آمد ...؟ فرمود: درباره حسين بن على عليه السّلام نازل شد، خداوند بر او و اهل زمين فرض كرد كه در ركاب آن جناب قتال كنند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 394- قال عليه السّلام: نزلت في الحسن بن عليّ عليهما السّلام أمره اللّه بالكفّ، قال: قلت: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ قال عليه السّلام: نزلت في الحسين بن عليّ عليهما السّلام كتب اللّه عليه و على أهل الأرض أن يقاتلوا معه.
- مىگويم: اين سه تن [كه در سند حديث قرار دارند] همگى مورد اعتماد؛ امين؛ و شيعه امامىهستند، چنانكه علماى فن تصريح كردهاند، پس حديث در منتهاى صحّت است، و به همين معنى روايات متعددى آمده كه به منظور رعايت إختصار از ذكر آنها خوددارى كرديم. أقول: هؤلاء الثلاثة كلّهم ثقات امناء إماميّون كما نصّ عليه علماء الفنّ. فالحديث في غاية الصحّة، و في معناه روايات عديدة تركنا ذكرها اختصارا.
- و به آنچه بيان داشتيم ظاهر گشت كه وجهى ندارد اينكه اخبار گذشته را حمل كنيم بر آنكه نهى از وقت گذاردن را به صورت حتمى و صريح منحصر بدانيم، و قد ظهر بما بيّنّا أنّه لا وجه لحمل الأخبار السابقة على كون النهي عن التوقيت على سبيل الحتم و الصراحة،
- يا آنكه نهى را به غير امامان عليهم السّلام اختصاص دهيم چنانكه بعضى از علما چنين كردهاند زيرا كه دانستى هيچ يك از اخبار پنجگانه ياد شده بر تعيين وقت زمان ظهور مولايمان صاحب الزمان- عجل اللّه فرجه الشريف- اصلا دلالت ندارند، أو على تخصيص النهي بغير الأئمّة، كما ارتكبه بعض العلماء، لأنّك قد عرفت عدم دلالة الأخبار الخمسة المذكورة على توقيت زمان ظهور مولانا صاحب الزمان عجل اللّه تعالى فرجه أصلا،
- بلكه در حديث دوم و سوم بر فرج نيز دلالت نيست، زيرا كه بيش از اين از آنها برنمىآيد كه امامان عليهم السّلام وقت آن را مىدانستند، نه اينكه به ديگران هم خبر داده باشند. اضافه بر اينكه توجيهى را كه بعضى از علما نمودهاند، برخلاف صريح فرمايش امامان عليهم السّلام است كه: «ما خاندانى هستيم كه وقت نمىگذاريم» و نيز: «در گذشته وقتى تعيين نكرديم، آينده هم وقتى را تعيين نخواهيم كرد»، بل لا دلالة في الحديث الثاني و الثالث على بيان وقت الفرج أيضا، إذ لا يظهر منهما إلّا كون الأئمّة عالمين بوقته، إلّا أنّهم أعلموا غيرهم بذلك، هذا، مضافا إلى أنّ التوجيه الّذي ذكره ذلك البعض مخالف لصريح قولهم عليهم السّلام: إنّا أهل بيت لا نوقّت، و قولهم: ما وقّتنا فيما مضى، و لا نوقّت فيما يستقبل
- و نيز: «براى هيچ كس وقتى را تعيين نكنيم» و غير اينها ... بنابراين روايات گذشته با صحّت و صراحتى كه دارند معارضى براى آنها نيست تا به توجيه و تأويل آنها نيازى داشته باشيم. و قولهم: لسنا نوقّت لأحد وقتا، و غير ذلك، فالروايات السابقة على صحّتها و صراحتها لا معارض لها حتّى نحتاج إلى توجيهها و تأويلها.
- اگر بگوييد: ممكن است تعارض كنند و منافات داشته باشند با آنچه در بحار و برهان از عيّاشى از ابى لبيد مخزومى از حضرت امام باقر عليه السّلام آمده كه آن حضرت فرمود، «اى ابو السبيد، همانا در حروف مقطّعه قرآن علم بسيارى است، خداى تعالى نازل فرمود: «الم* ذلِكَ الْكِتابُ» پس حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله وسلم قيام كرد تا اينكه نورش ظاهر گشت و سخنش بر دلها نشست، و آن حضرت متولد شد 1590- فإن قلت: قد يعارضها و ينافيها ما في البحار، و البرهان، من العيّاشي: عن أبي لبيد المخزومي، عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: يا أبا لبيد، إنّ في حروف القرآن المقطّعة لعلما جمّا، إنّ اللّه تعالى أنزل: الم* ذلِكَ الْكِتابُفقام محمّد صلى اللّه عليه و اله و سلم حتّى ظهر نوره، و ثبتت كلمته، و ولد يوم ولد،
- هنگامى كه از هزاره هفتم، صد و سه سال گذشته بود». سپس فرمود: «بيان اين مطلب در كتاب خداوند در حروف مقطّعه هست، هرگاه آنها را بدون تكرار بشمارى، و از حروف مقطّعه هيچ حرفى نمىگذرد جز اينكه با گذشت آن يكى از بنى هاشم قيام كند». و قد مضى من الألف السابع مائة سنة و ثلاث سنين. ثمّ قال: و تبيانه في كتاب اللّه في الحروف المقطّعة، إذا عددتها من غير تكرار و ليس من حروف مقطّعة حرف ينقضي إلّا و قيام قائم من بني هاشم عند انقضائه،
- سپس فرمود: «الف يك، و لام سى، و ميم چهل، و صاد نود است، كه مجموع آنها صد و شصت و يك مىباشد، سپس آغاز قيام امام حسين بن على عليهما السّلام (آلم* اللّه ...» بود. ثمّ قال: الألف واحد، و اللام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصاد تسعون، فذلك مائة و إحدى و ستّون، ثمّ كان بدو خروج الحسين بن عليّ عليهما السّلام الم* اللَّهُ
- و چون به آخر مدتش رسيد قائم فرزندان عبّاس در (المص) قيام كند، و چون آن بگذرد قائم ما در: (الر) بپاخيزد، پس اين را بفهم و به خاطر بسپار و [از نااهل] آن را كتمان كن» مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 395 فلمّا بلغت مدّته قام قائم ولد العبّاس عند «المص» و يقوم قائمنا عند انقضائها ب «الر» فافهم ذلك وعه و اكتمه.
- و در بحار و شرح اربعين مجلسى دوم آمده از كتاب المحتضر تأليف حسن بن سليمان شاگرد شهيد اوّل رحمه اللّه كه گفته: «روايت است كه حديثى به خط حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام يافت شده كه نوشته بود: «با گامهاى نبوت و ولايت به قلّههاى حقايق بالا رفتيم. تا آنجا كه فرمود: و به زودى چشمههاى آب زندگانى برايشان آشكار مىگردد پس از سوزش آتشها، در وقتى كه عدد سالها به آلم، و طه و طسها رسد».1591- و في البحار،پپپپپ و شرح الأربعين للمجلسيّ الثاني من كتاب المحتضر للحسن بن سليمان تلميذ الشهيد (ره) قال: روي أنّه وجد بخطّ مولانا أبي محمّد العسكريّ عليه السّلام ما صورته: قد صعدنا ذرى الحقائق بأقدام النبوّة و الولاية- و ساقه إلى أن قال:- و سيسفر لهم ينابيع الحيوان بعد لظى النيران، لتمام «الم»، «و طه»، «و الطواسين» من السنين، إنتهى.
- در جواب گويم: اين دو روايت قاصرند از اينكه با رواياتى كه پيشتر آورديم معارض باشند، هم از لحاظ سند و هم از لحاظ دلالت. زيرا كه روايت اوّل مرسل است تا خثيمة بن عبد الرحمن كه از ابو لبيد روايت كرده، و خثيمه در كتب رجال ياد نشده، و نسبت به ابو لبيد هم مدح يا مذمّتى ننمودهاند، قلت: إنّ هاتين الروايتين قاصرتان عن معارضة ما قدّمنا من الروايات سندا و دلالة، لأنّ الرواية الاولى مرسلة إلى خثيمة بن عبد الرحمان الراوي، عن أبي لبيد، و خثيمة غير مذكور في الرجال، و أبو لبيد لم يتعرّضوا له بمدح أو قدح، فالرواية ضعيفة سندا لا يعتمد عليها.
- بنابراين روايت از جهت سند ضعيف است و بر آن اعتماد نمىشود. و روايت دوم اضافه بر اينكه مرسل است در حقيقت چيز يافت شدهاى است و روايت نيست، با اين حال اين دو روايت از متشابهات اخبار است كه علم آنها به خود ايشان عليهم السّلام واگذار مىشود، و الثانية: مضافا إلى كونها مرسلة و جادة، لا رواية، و هما مع ذلك كلّه من متشابهات الأخبار، فيردّ علمها إليهم عليهم السّلام
- اضافه بر اينكه در روايت دوم اصلا ظهور قائم عليه السّلام ياد نشده است، و خدا داند كه منظور از ظاهر شدن چشمههاى آب زندگانى چيست. و در روايت اول صراحتى نيست بر اينكه مراد از «قائم ما» همان مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام باشد، زيرا كه لفظ «قائم» در چندين روايت بر كسى كه به امر حق يا براى يارى آنان عليهم السّلام بپاخيزد اطلاق شده است، هذا مضافا إلى أنّ الثانية لم يذكر فيها ظهور القائم عليه السّلام أصلا، و اللّه العالم بالمراد من ظهور ينابيع الحيوان. و الاولى لا صراحة فيها بأنّ المراد بقائمنا هو مولانا صاحب الزمان، لإطلاق القائم في جملة من الروايات على من يقوم بأمر الحقّ أو يقوم لنصرتهم،
- چنانكه بر پژوهنده در روايات ايشان- سلام اللّه عليهم اجمعين- پوشيده نيست، از جمله آن روايات: نعمانى به سند خود از امام صادق عليه السّلام آورده اينكه: امير المؤمنين عليه السّلام از چند حادثه كه پس از آن حضرت تا قيام قائم عليه السّلام خواهد بود سخن گفت، كما لا يخفى على المتتبّع في رواياتهم سلام اللّه عليهم أجمعين. 1592- و من جملة تلك الروايات ما رواه الشيخ النعمانيّ (ره): بإسناده عن الصادق عليه السّلام: أنّ أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه حدّث عن أشياء تكون بعده إلى قيام القائم عجل اللّه فرجه،
- حسين عليه السّلام عرضه داشت: يا امير المؤمنين خداوند كى زمين را از ظالمين پاك خواهد ساخت؟ امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: خداوند زمين را از ظالمين پاك نخواهد ساخت تا اينكه خون حرام ريخته شود، سپس جريان بنى اميّه و بنى العبّاس را در حديثى طولانى يادآور شد، فقال الحسين عليه السّلام: يا أمير المؤمنين، متى يطهّر اللّه الأرض من الظالمين؟ فقال أمير المؤمنين عليه السّلام: لا يطهّر اللّه الأرض من الظالمين حتّى يسفك الدم الحرام، ثمّ ذكر أمر بني اميّة و بني العبّاس- في حديث طويل-
- آنگاه فرمود: هرگاه قيامكننده در خراسان بپاخاست و بر سرزمين كوفه [كرمان- خ ل] و ملتان تسلط يافت، و از جزيره بنى كاوان گذشت، و قائمى از ما در گيلان قيام كرد و آبر و ديلم او را اجابت نمودند، و براى فرزندان (يا فرزند) من پرچمهاى ترك در اطراف و اكناف پراكنده شود. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 396- ثمّ قال: إذا قام القائم بخراسان و غلب على أرض كوفان و الملّتان، و جاز جزيرة بني كاوان، و قام منّا قائم بجيلان، و أجابته الآبر و الديلم، و ظهرت لولدي رايات الترك متفرّقات في الأقطار و الجنّات و كانوا بين هنات و هنات،
- و در اين گيرودارها باشند، هرگاه بصره ويران شود و امير أمرا در مصر قيام كند. آنگاه آن حضرت حكايتى طولانى بيان داشت سپس فرمود: هنگامى كه هزاران نفر آماده نبرد شوند، و صفها آراسته گردد و قوچ بره را بكشد، آنجاست كه آخرى قيام كند و انتقامگيرنده در پى انتقام خيزد و كافر هلاك گردد، إذا خربت البصرة و قام أمير الامراء بمصر، فحكى عليه السّلام حكاية طويلة. ثمّ قال: إذا جهّزت الالوف، و صفّت الصفوف، و قتل الكبش الخروف، هناك يقوم الآخر، و يثور الثائر، و يهلك الكافر،
- سپس قائمى كه در آرزويش هستند و امامى كه ناشناخته باشد، آنكه داراى شرافت و بزرگوارى است قيام خواهد كرد، و اى حسين او از نسل تو است، هيچ پسرى مانند او نيست، ما بين دو ركن مسجد الحرام ظاهر مىشود، در دو جامه پوسيده بر جن و انس غالب مىگردد، و زمينى را آلوده نگذارد، [از وجود افراد پست پاك سازد] خوشا به حال كسى كه زمان او را درك كند و به دورانش برسد و آن روزها را ببيند. ثمّ يقوم القائم المأمول، و الإمام المجهول له الشرف و الفضل، و هو من ولدك يا حسين لا ابن مثله يظهر بين الركنين في دريسين باليين، يظهر على الثقلين و لا يترك في الأرض الأدنين، طوبى لمن أدرك زمانه، و لحق أوانه، و شهد أيّامه، إنتهى.
- مطلب دوم: از تمام آنچه ياد كرديم معلوم گرديد كه علم به وقت ظهور مولايمان صاحب الأمر عليه السّلام از اسرار خداوند است كه از بندگان خود مخفى داشته، و برايشان آشكار ننموده، و خود به جهت اين كار داناست و نيز رسول و حجّتهاى او عليهم السّلام دانند، ولى آنچه از كلمات ايشان استفاده كردهايم چند وجه است: الأمر الثاني: قد ظهر من جميع ما قدّمناه أنّ العلم بوقت ظهور مولانا صاحب الأمر عليه السّلام من أسرار اللّه، الّتي سترها عن خلقه، و لم يظهرها لهم، و هو العالم بوجه ذلك و رسوله و حججه عليهم السّلام، لكنّ الّذي استفدناه من كلماتهم وجوه:
- وجه اوّل: اينكه بندگان نمىتوانند آن را تحمل كنند، و بر كتمانش صبر نمايند، اين وجه از دو روايت ابو حمزه و ابو بصير كه پيشتر گذشت استفاده مىشود، بيان مطلب اينكه: مؤمنين طبقات مختلفى دارند: بعضى از آنان به خاطر ضعف ايمان از تحمل اسرار ناتوان هستند، چنين كسى نمىتواند بر آن اسرار مطلّع شود، أحدها: أنّ العباد لا يقدرون على تحمّله و الصبر على كتمانه، و هذا الوجه يستفاد من روايتي أبي حمزة و أبي بصير السابقتين. و بيان ذلك: أنّ المؤمنين على طبقات مختلفة: فمنهم: من لا يقدر على تحمّل الأسرار لضعف إيمانه،
- بلكه هرگاه بعضى از اسرار برايش ياد شود شكها و شبهههايى به دلش راه مىيابد، به سبب طاقت نداشتن و ضعف ايمان، چنانكه در بيان مراتب ايمان آمده كه: اگر بر كسى كه داراى دو بخش است سه بخش قرار داده شود، خواهد شكست همچنانكه تخممرغ بر سنگ صاف مىشكند. و نيز روايت شده كه: اگر ابوذر مىدانست در دل سلمان چيست او را مىكشت. و روايات ديگر ... و بعضى از مؤمنين ايمانشان قوى و يقينشان ثابت است، و توان تحمّل بعضى از اسرار را دارند، و هيچ شبههاى بر ايشان عارض نمىشود، ولى توانايى صبر كردن بر زمان طولانى را ندارند، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 397 فهو لا يحتمل العلم بها، بل لو ذكر له بعض الأسرار سبق إلى قلبه بعض الشكوك و الشبهات، بسبب عدم طاقته، و ضعف إيمانه. 1593- كما ورد في بيان مراتب الإيمان: أنّه لو حمل على صاحب الإثنين الثلاثة، لا نكسر كما تنكسر البيضة على الصفا. 1594- وورد: لو علم أبو ذرّ ما في قلب سلمان لقتله، إلى غير ذلك. و منهم: من يكون إيمانه قويّا و يقينه ثابتا، و يقدر على احتمال بعض الأسرار، و لا يدخله خلل في ذلك، لكن لا طاقة له بالصبر على طول الزمان،
- كه هرگاه از ابتداى امر وقت ظهور بر ايشان تعيين گردد، و به ايشان مثلا گفته شود كه حضرت حجّت عليه السّلام تا هزار سال ديگر ظهور نخواهد كرد، بر اثر اندوه بر طول مدّت مىميرند، يا بيمارى و سختى بر ايشان عارض مىشود، بنابراين مصلحت آن است كه از اينچنين مؤمنانى نيز وقت ظهور مخفى گردد. و بعضى از آنها ايمانشان قوىتر است، ولى صبر ندارند كه آن را كتمان سازند، كه اگر سرّى به ايشان گفته شود آن را منتشر و فاش خواهند ساخت، پس مصلحت در اين است كه از چنين كسانى نيز مخفى گردد، و شايد- به تأييد خداى تعالى و بركت اولياى او عليهم السّلام- ناظر به همين معنى باشد آنچه در بصائر به سند خود از ابو الصامت روايت آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام مىفرمود: از جمله حديث ما بخشى را فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و بنده مؤمن تحمل نتوان كرد. عرض كردم: پس چه كسى آن را متحمل گردد؟ فرمود: ما آن را متحمل باشيم. فلو عيّن له الوقت من أوّل الأمر، و قيل له: إنّ الحجّة عليه السّلام لا يظهر مثلا إلى ألف سنة، لمات حزنا على طول المدّة، أو عرضه المرض و الشدّة، فالمصلحة في إخفاء الوقت عن هذا أيضا. و منهم: من يكون أقوى منه، و لكن لا صبر له على كتمانه، فإذا اخبر بالسرّ أذاعه و أفشاه، فالمصلحة في إخفاء السرّ عنه أيضا، و لعلّه ينظر إلى ما ذكرناه بتأييد اللّه تعالى و بركة أوليائه عليهم السّلام:1595- ما روي في البصائر: باسناده عن أبي الصامت قال:سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ من حديثنا ما لا يحتمله ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل و لا عبد مؤمن، قلت: فمن يحتمله؟ قال عليه السّلام: نحن نحتمله.
- و در همان كتاب در حديث ديگرى از آن حضرت عليه السّلام آمده كه فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب است، با شرافت و گرامى و هميشه فروزان و پاكيزه و دشوار است، آن را تحمل نكند فرشتهاى مقرّب، و نه پيغمبر مرسل و نه بندهاى كه آزموده باشد. عرضه داشتم: پس چه كسى آن را تحمل نمايد فدايت شوم؟ فرمود: هركس كه ما بخواهيم اى ابو الصامت. ابو الصامت گويد: من چنين گمان دارم كه خداوند را بندگانى است كه از اين سه طايفه برترند. 1596- و فيه: في حديث آخر، عنه عليه السّلام قال:إنّ حديثنا صعب مستصعب شريف كريم ذكوان زكيّ، و عر، لا يحتمله ملك مقرّب، و لا نبيّ مرسل، و لا مؤمن ممتحن،قلت: فمن يحتمله جعلت فداك؟ قال عليه السّلام: من شئنا، يا أبا الصامت، قال أبو الصامت: فظننت أنّ للّه عبادا هم أفضل من هؤلاء الثلاثة.
- و در كافى از بعض اصحابمان روايت آمده كه گفت: به حضرت ابو الحسن صاحب العسكر (امام هادى عليه السّلام) نوشتم: فدايت شوم؛ معنى فرموده امام صادق عليه السّلام چيست كه: حديث ما [صعب مستصعب] آن را تحمل نكند فرشته مقرّب و نه پيغمبر مرسل، و نه مؤمنى كه خداوند دلش را آزموده باشد؟ پس جواب آمد: همانا معنى فرموده امام صادق عليه السّلام- اينكه آن را فرشتهاى و پيغمبرى و مؤمنى تحمل نكند- آن است كه فرشته آن را متحمل نگردد تا اينكه به فرشته ديگرى غير خودش آن را برساند، و پيغمبر آن را تحمل نكند تا آنكه به پيغمبر ديگرى برساند، و مؤمن آن را تحمل ننمايد تا آنكه براى مؤمن ديگرى بازگو كند، و اين است معنى فرمايش جدّم عليه السّلام. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 398-1597- و في الكافي: عن بعض أصحابنا، قال: كتبت إلى أبي الحسن صاحب العسكر عليه السّلام: جعلت فداك، ما معنى قول الصادق عليه السّلام: «حديثنا (صعب مستصعب)، لا يحتمله ملك مقرّب، و لا نبيّ مرسل، و لا مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان، فجاء الجواب: إنّما معنى قول الصادق عليه السّلام «أي لا يحتمله ملك و لا نبيّ و لا مؤمن إنّ الملك لا يحتمله حتّى يخرجه إلى ملك غيره، و النبيّ لا يحتمله حتّى يخرجه إلى نبيّ غيره، و المؤمن لا يحتمله حتّى يخرجه إلى مؤمن غيره، فهذا معنى قول جدّي عليه السّلام.
- وجه دوم: اينكه حكمت الهى مقتضى آن است كه مؤمنين در همه زمانها منتظر ظهور مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام باشند، چنانكه به اين معنى راهنمايى مىكند فرموده خداى تعالى: الوجه الثاني: أنّ الحكمة الإلهيّة اقتضت أن يكون المؤمنون في جميع الأزمان منتظرين لظهور مولانا صاحب الزمان عليه السّلام كما يرشد إليه قوله تعالى:
- «فقل إنّما الغيب للّه فانتظروا إنّى معكم من المنتظرين»؛ پس بگو داناى غيب خداست؛ شما منتظر باشيد كه منهم با شما از منتظرانم. و بر اين مطلب اخبار بسيارى دلالت دارند كه در بحث انتظار پيشتر آورديم. پس اگر وقت ظهور آن حضرت را بدانند نقض غرض لازم مىآيد و پيش از رسيدن وقت معيّن از ظهورش مأيوس مىشوند، و اين مصالح متعددى را از بين مىبرد، لذا وقت ظهور آن- فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ. و يدلّ عليه الأخبار الكثيرة، الّتي قدّمناها في بحث الإنتظار، فلو علموا وقت ظهوره انتقض الغرض، و يئسوا عن ظهوره قبل بلوغ الأمد و حضور الوقت المعيّن، و في ذلك تفويت لمصالح عديدة، فستر عنهم وقت ظهوره فبل حضور وقته، رعاية لتلك المصالح.
- جناب پيش از رسيدن وقتش از آنان مستور مانده به خاطر رعايت مصالح متعددهاى. و اين وجه از روايتى كه در كافى و كتابهاى ديگر اخبار آمده استفاده مىشود كه از على بن يقطين است از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام كه گفت: حضرت ابو الحسن عليه السّلام فرمود: شيعيان دويست سال است كه با آرزوها تربيت مىشوند. و يقطين به پسرش على گفت: چگونه است كه آنچه درباره ما [حكومت بنى العباس] گفته شد، آنچنانكه گفته بودند واقع گشت، و آنچه درباره [حكومت حقه] شما گفته شد واقع نگرديد؟ على گفت: آنچه راجع به ما و شما گفته شد از يك منبع بوده مگر اينكه چون جريان شما وقتش فرارسيده بود و بهطور خالص و بىكموكاست به شما گفته شد، ولى امر ما هنوز وقتش نرسيده، پس با آرزوها دلگرم شديم، و چنانچه به ما گفته مىشد: اين امر جز تا دويست يا سيصد سال ديگر نخواهد آمد دلها قساوت مىگرفت و عموم مردم از اسلام برمىگشتند، ولى مىگفتند: چقدر زود و چه نزديك است؛ تا دلها الفت گيرند و فرج نزديك آيد. 1598- و هذا الوجه يستفاد ممّا روي في الكافي، و غيره من كتب الأخبار، عن عليّ بن يقطين، قال: قال أبو الحسن عليه السّلام: الشيعة تربّى بالأمانيّ منذ مائة سنة، قال: و قال يقطين لابنه عليّ: ما بالنا قيل لنا فكان، و قيل لكم فلم يكن؟ قال: فقال له عليّ: إنّ الّذي قيل لنا و لكم كان من مخرج واحد، غير أنّ أمركم حضر فاعطيتم محضه، فكان كما قيل لكم، و إنّ أمرنا لم يحضر، فعلّلنا بالأمانيّ، فلو قيل لنا: إنّ هذا الأمر لا يكون إلّا إلى مائة سنة أو ثلاثمائة سنة لقست القلوب، و لرجع عامّة الناس عن الإسلام،و لكن قالوا ما أسرعه، و ما أقربه! تألّفا لقلوب الناس، و تقريبا للفرج.
- توضيح: آنچه در مورد معنى فرموده امام عليه السّلام: شيعيان دويست سال است كه با آرزوها تربيت مىشوند. به نظر من قوىتر مىآيد اينكه: چون مصيبت شيعه به خاطر شهادت امام حسين عليه السّلام بزرگ بود، و بىتابى دوستان بر اثر آن شديد گرديد، امامان عليهم السّلام آنان را به ظهور فرج با ظهور حضرت قائم- عجل اللّه فرجه الشريف- اميد و تسلّى مىدادند، و مدّت بين شهادت مولاى مظلوممان تا امامت حضرت قائم عليه السّلام دويست سال بوده است. تبيين: الّذي يقوى في نفسي لمعنى قوله عليه السّلام: «إنّ الشيعة تربّى بالأمانيّ منذ مائة سنة» أنّه لمّا عظم المصاب بشهادة الحسين عليه السّلام و اشتدّ جزع الأحباب لذلك، كان الأئمّة عليهم السّلام يمنّونهم و يسلّونهم بظهور الفرج بظهور القائم عجّل اللّه تعالى فرجه و كانت المدّة بين قتل مولانا المظلوم إلى إمامة القائم عليه السّلام مائتي سنة، مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 387
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- السّلام دويست سال بوده است. تبيين: الّذي يقوى في نفسي لمعنى قوله عليه السّلام: «إنّ الشيعة تربّى بالأمانيّ منذ مائة سنة» أنّه لمّا عظم المصاب بشهادة الحسين عليه السّلام و اشتدّ جزع الأحباب لذلك، كان الأئمّة عليهم السّلام يمنّونهم و يسلّونهم بظهور الفرج بظهور القائم عجّل اللّه تعالى فرجه و كانت المدّة بين قتل مولانا المظلوم إلى إمامة القائم عليه السّلام مائتي سنة، مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 387
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ