مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم  عليهما السّلام   ،ج2- ص400   وجه چهارم: اين‏كه اين كار (- مخفى داشتن وقت ظهور)

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                           

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم  عليهما السّلام   ،ج2- ص400  

  1. وجه چهارم: اين‏كه اين كار (- مخفى داشتن وقت ظهور) تفضّل كامل و عنايت خاصّ نسبت به مؤمنانى است كه در زمان غيبت حضرت صاحب الزمان عليه السّلام هستند، توضيح اين‏كه ظاهر از روايات- چنان‏كه سابقا گذشت- آن است كه وقت ظهور فرج از امور بدائيّه است كه ممكن است به سبب بعضى از مصالح و حكمت‏ها، و به سبب تحقّق يافتن يا نيافتن بعضى از شرايط كه بر مردم مخفى است زودتر يا ديرتر شود، الوجه الرابع: أنّ ذلك تفضّل كامل و عناية خاصّة على أهل الإيمان الموجودين في زمان غيبة صاحب الزمان، و بيان ذلك: أنّ الظاهر من الروايات كما مرّ سابقا أنّ وقت ظهور الفرج من الامور البدائيّة، الّتي يمكن تقدّمها و تأخّرها بسبب بعض المصالح و الحكم، و تحقّق بعض الشرائط أو عدمها من الامور الخفيّة عن العباد،
  2. پس اگر امامان عليهم السّلام  وقتى را به مردم خبر مى‏دادند سپس آن وقت به خاطر بعضى از اسباب و حكمت‏ها تأخير مى‏افتاد بسيارى از مردم به ترديد مى‏افتادند چون به نظرشان مى‏آمد كه آن برخلاف وعده خداوند- تعالى شأنه- مى‏باشد يا شك‏ها و شبهه‏ها به دل‏هاى‏شان راه مى‏يافت، و مولايمان حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام به اين وجه اشاره فرموده فلو أخبرهم الأئمّة عليهم السّلام  بوقت ثمّ تأخّر لأجل بعض الأسباب و الحكم ارتاب كثير من الخلق، لكون ذلك خلفا لميعاد اللّه تعالى شأنه في أنظارهم، أو تطرّق الشكوك و الشبهات في قلوبهم. 1606- و إلى هذا الوجه أشار مولانا أبو جعفر الباقر عليه السّلام
  3. در حديثى كه در كافى و غير آن روايت آمده از فضيل بن يسار كه گفت: به آن حضرت عليه السّلام عرضه داشتم: آيا براى اين امر وقتى هست؟ فرمود: وقت‏گذاران دروغ گويند، دروغ گويند، دروغ گويند، في الحديث المرويّ في الكافي و غيره، عن فضيل بن يسار، قال: قلت: لهذا الأمر وقت؟ الحديث فجاء على خلاف ما حدّثناكم به
  4. همانا موسى عليه السّلام وقتى كه به دعوت پروردگارش رفت قوم خود را سى روز وعده داد، و چون خداوند ده روز بر آن سى روز افزود قوم او گفتند: وعده‏اى كه موسى داده بود برخلاف شد، و كردند آنچه كردند، کذا لک موسی علیه السلام وعده الله ثلاث یوم و زاد عشره پقول خالف موسی ویعمل  ما عمل 
  5. پس اگر ما برايتان حديث كنيم و مطابق آنچه حديث گفته‏ايم پيش آيد بگوييد خداوند راست فرموده است، و هرگاه برايتان حديثى بگوييم و برخلاف آنچه ما گفتيم پيش آمد بگوييد خداوند راست فرموده است، كه دوبار پاداش خواهيد يافت. مى‏گويم: احتمال مى‏رود اين‏كه دو بار پاداش يابند، يك بار براى ايمانشان، و بار ديگر براى صبرشان، غير اين را نيز محتمل است. و اللّه العالم. مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 401- فقولوا: صدق اللّه، تؤجروا مرّتين. أقول: يحتمل أن يكونوا مأجورين مرّتين، مرّة لإيمانهم، و اخرى لصبرهم و تحمّل غير ذلك، و اللّه العالم.
  6. توجه: منظور از بداء ظاهر شدن تقدير چيزى براى بندگان است پس از آن‏كه به خاطر حكمت‏ها و مصالح خداوندى از آنان مخفى بوده است، و خدا داند كه چه چيزى را مخفى بدارد و چه مطلبى را آشكار سازد، و معنى بداء بر عامّه مشتبه گرديده لذا آن را إنكار كرده‏اند به گمان اين‏كه به سبب آن جهل بر خداى تعالى لازم مى‏آيد، و در مكرمت بيست و دوم از بخش پنجم مطالب سودمندى در اين‏باره گذشت بدانجا مراجعه شود. تنبيه: المراد بالبداء ظهور تقدير شي‏ء على العباد بعد خفائه عنهم، لحكم إلهيّة و مصالح ربّانيّة، و هو عالم بما يخفى و ما يبدو، و قد اشتبه معنى البداء على العامّة، فأنكروه، زعما منهم لزوم الجهل على اللّه تعالى شأنه، و قد تقدّم منّا في ذكر المكرمة الثانية و العشرين من الباب الخامس ما ينفعك، فراجع.
  7. تتمّه و توضيح: بدان‏كه سه وجه اوّل از وجوهى كه آن‏ها را از كلمات ائمه معصومين عليهم السّلام  استفاده كرديم، سرّ مخفى داشتن علم به وقت ظهور امام عصر عليه السّلام را به‏طور مطلق- يعنى وقت حتمى و بدايى- روشن ساختند، زيرا كه آن‏ها حكمت‏ها و مصالحى هستند كه مقتضى پوشيدگى هر دو وقت (حتمى و بدايى) مى‏باشند، چنان‏كه بر اهل فن و كسانى كه با اخبار امامان عليهم السّلام  مأنوسند اين معنى پوشيده نيست. تتميم و تبيين: إعلم أنّ الوجوه الثلاثة الاول من الوجوه الّتي استفدناها من كلمات أئمتّنا الأبرار عليهم السّلام  قد أوضحت سرّ إخفاء العلم بوقت ظهوره عليه السّلام مطلقا، أعني الوقت الحتميّ و البدائي، فإنّها حكم و مصالح تقتضي ستر كلا الوقتين عن الناس، كما لا يخفى على من له خبرة و استئناس.
  8. و امّا وجه چهارم: فقط ناظر به سرّ مخفى داشتن وقت بدايى از مردم است، چون اگر به آن وقت خبر داده مى‏شدند سپس حكمت خداوند اقتضا مى‏كرد كه از آن وقت به وقت ديگر تأخير افتد بيشتر مردم ترديد مى‏كردند، و دچار وسوسه مى‏شدند، و در حيرت و شبهه مى‏افتادند، چنان‏كه براى بنى اسرائيل اين اتفاق افتاد. و أمّا الوجه الرابع فهو ناظر إلى سرّ إخفاء الوقت البدائيّ عنهم فقط، إذ لو اخبروا به ثمّ اقتضت الحكمة التأخير عنه إلى وقت آخر لارتاب أكثر الناس، و دخل في صدورهم الوسواس، و وقعوا في الحيرة و الشبهة، كما اتّفق لبني إسرائيل.
  9. اگر بگوييد: پس چگونه بعضى از امور بدائيّه به مردم خبر داده شد سپس به خاطر مصالحى برخلاف آن امور واقع شد، چنان‏كه در جريان جوانى كه حضرت داوود عليه السّلام مرگش را خبر داد، و زنى كه حضرت عيسى عليه السّلام مرگش را خبر داد، و يهوديى كه پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و اله مرگش را خبر داد، و اين‏ها نمردند، و وقوع فرج و گشايش را در زمانى خبر دادند سپس به خاطر بعضى از حكمت‏ها و اسباب، به تأخير افتاد و در آن زمان واقع نشد، فإن قلت: فكيف اخبروا ببعض الامور البدائيّة، ثمّ وقع خلافه لبعض المصالح، كما في قضيّة الشابّ الّذي أخبر داود بموته، و المرأة الّتي أخبر عيسى بموتها، و اليهودي الّذي أخبر نبيّنا صلى اللّه عليه و اله و سلم بموته، ثمّ لم يموتوا، و أخبروا بوقوع الفرج في زمان و لم يقع في ذلك الزمان، و تأخّر لبعض الحكم و الأسباب
  10. چنان‏كه در روايت ابو حمزه- كه سابقا آورديم- ياد گرديده، و اين‏ها مايه گمراهى مؤمنين نشد، و در حيرت و شبهه نيفتادند؟- كما ذكر في رواية أبي حمزة السابقة، و كيف لم يوجب ذلك ضلالة المؤمنين، و لم يقعوا في الحيرة و الشبهة؟
  11. در جواب گويم: اين‏ها بدان جهت بوده كه حجّت‏هاى خداوند در ميان مردم حضور داشته‏اند و سرّ بداء و تأخير را برايشان بيان مى‏نمودند، و پرسيدن از آنان براى مردم ميسّر بود، در حالى كه مؤمنين در زمان غيبت امام عليه السّلام از ديدار آن حضرت محجوب و از ملاقات و پرسش مسائل از آن جناب محروم هستند، ‏مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 402- قلت: إنّما كان ذلك بسبب حضور الحجج فيهم و تبيينهم سرّ البداء و التأخير لهم، و تيسّر السؤال عنهم، و المؤمنون في زمان غيبة الإمام عليه السّلام محجوبون عن رؤيته، محرومون
  12. بنابراين چنانچه از وقوع ظهور در وقت بدايى خبر شوند، سپس به خاطر مصلحتى الهى آن وقت به تأخير افتد. و امام و حجّت هم در ميان آنان نباشد تا از حيرت و اشتباه آن‏ها را برگرداند، و صدق آن اخبار و وجه مصلحت را برايشان بيان سازد، در حيرت و اشتباه خواهند افتاد و در وادى ضلالت سقوط خواهند كرد، من لقائه و استكشاف المسائل عنه، فلو اخبروا بوقوع الظهور في وقت بدائيّ، ثمّ تأخّر عنه لمصلحة إلهيّة، و لم يكن فيهم الإمام و الحجّة ليردّهم عن الحيرة و الشبهة، و يبيّن لهم صدق الأخبار و وجه المصلحة، وقعوا في الحيرة و الشبهة، و تاهوا في وادي الضلالة،
  13. از همين روى براى مردم نه وقت حتمى بيان شد و نه وقت بدايى، امّا وقت حتمى: به جهت وجوه گذشته، و اما بدايى: به خاطر اين وجه كه بيان داشتيم، براى رأفت و مهربانى و شفقت نسبت به آن‏ها، و به خاطر حفظ آنان از لغزش و گمراهى. فلذلك لم يوقّتوا لهم وقتا حتميّا و لا بدائيّا، أمّا الحتميّ فللوجوه السابقة، و أمّا البدائيّ فلهذا الوجه الّذي بيّنّاه رأفة بهم و شفقة عليهم و حفظا لهم من الزلّة و الضلالة.
  14. اگر بگوييد: چنانچه مؤمنين به صدق امامانشان يقين دارند، و معتقد باشند كه در مقدرات الهى و خبرهاى غيبى بداء واقع مى‏گردد، در حيرت و گمراهى نخواهند افتاد، و در عقايد بر حق خويش متزلزل نخواهند شد، خواه اين‏كه امام در بين آنان حاضر باشد يا غايب. فإن قلت: إنّ المؤمنين إذا أيقنوا بصدق أئمّتهم، و اعتقدوا وقوع البداء في المقدّرات الإلهيّة، و الأخبارات الغيبيّة، لم يقعوا في الحيرة و الضلالة و لم يتزلزلوا في عقائدهم الحقّة، سواء كان الإمام حاضرا فيهم أم غائبا عنهم.
  15. در جواب گويم: اين حال و وضع مؤمنين كامل است كه ايمان در دل‏هاى‏شان رسوخ يافته، و با دليل و برهان محكم گرديده و خداى تعالى آنان را با روحى از جانب خود تأييد فرموده، و اينان نسبت به سايرين اندك هستند، امّا اكثر افراد عقل و ايمانشان ضعيف است، و مانند گياه تازه برآمده با وزش بادها به راست و چپ متمايل مى‏گردند و گاهى مى‏افتند و گاهى برمى‏خيزند، قلت: هذا حال المؤمنين الكاملين، الّذين رسخ في قلوبهم الإيمان ببيّنة و برهان، و أيّدهم اللّه تعالى بروح منه، و هم قليل بالنسبة إلى ما سواهم، و أمّا الأكثرون فهم ضعفاء العقول و الإيمان، كخامة الزرع يميل يمينا و شمالا بهبوب الرياح، يسقط مرّة و يقوم اخرى،
  16. لذا امامان عليهم السّلام خواسته‏اند اين‏ها را مواظبت و رعايت كنند تا قوّتشان كامل شود و آمادگى‏شان به مرحله مطلوب برسد، و آنچه مايه سقوط و از هم پاشيدگى‏شان مى‏شود از آنان دفع نمايند، از اين روى امامان عليهم السّلام  بسيارى از مطالب را از عدّه زيادى از اصحاب و شيعيانشان مخفى مى‏داشته‏اند به جهت حفظ آن‏ها و مهربانى نسبت به ايشان، فأرادوا رعايتهم و محافظتهم حتّى تكمل قوّتهم، و تسلم عدّتهم و دفع ما يوجب السقوط و الاضمحلال عنهم، و لهذا كان الأئمّة عليهم السّلام  يسترون كثيرا من المطالب عن كثير من أصحابهم و شيعتهم، حفظا لهم و شفقة عليهم،
  17. چونكه امام عليه السّلام: «پدر شفيق و مهربان است» چنان‏كه در حديث صفات و فضيلت امام در كافى‏ و غير آن روايت آمده است. فإنّ الإمام هو الوالد الشفيق كما في حديث صفات الإمام و فضله المروي في الكافي و غيره.
  18. و از آنچه ياد كرديم معلوم گشت اين‏كه حضرت موسى عليه السّلام وقت بدايى را به بنى اسرائيل خبر داد گمراه كردن آن‏ها نبود، و تقصيرى در حق ايشان ننموده، بلكه اين امتحان كردن و بررسى نمودن آنان بود به امر خداى- عزّ و جل- چون وقتى مى‏خواست از نظر آن‏ها غايب شود برادرش هارون را به جانشينى خود بر آنان گماشت، و او را حجّتى برايشان قرار داد، و قد ظهر ممّا ذكرنا أنّ إخبار موسى بني إسرائيل بالوقت البدائيّ لم يكن إضلالا لهم، و تقصيرا في حقّهم، بل كان امتحانا و تمحيصا لهم بأمر اللّه عزّ و جلّ لأنّه استخلف عليم أخاه هارون حين أراد الغيبة عنهم، و جعله حجّة عليهم‏
  19. پس آن‏ها بودند كه با اعراضشان از حجّت و رها كردن رجوع به او، براى كشف حيرت و شبهه تقصير داشتند بلكه خواستند هارون را بكشند، مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 403 فكانوا هم المقصّرين في إعراضهم عن الحجّة و تركهم الرجوع إليه في كشف الحيرة و الشبهة، بل أرادوا قتله كما قال:
  20. ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي‏ و قال تبارك و تعالى: وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى‏. چنان‏كه گفت: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي‏ ؛ اى‏ فرزند مادرم [اى جان برادرم‏] همانا قوم مرا خوار و زبون داشتند و نزديك بود [به خاطر ممانعت كردنم از انحرافشان‏] مرا به قتل رسانند.
  21. و خداى تبارك و تعالى فرموده: وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قبْلُ يا قوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي* قالُوا لَنْ نبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى‏ ؛ و به درستى كه هارون پيش از آن‏كه موسى بازآيد گفت اى قوم به هوش باشيد كه اين گوساله اسباب فتنه و امتحان شما گرديد و محقّقا [بدانيد] كه پروردگار شما خداى مهربان است پس شما پيرو من باشيد و فرمان مرا اطاعت كنيد، [قوم‏] گفتند ما به پرستش گوساله ثابت مانيم تا وقتى كه موسى به ما بازگردد.
  22. اگر بگوييد: از حضرت حجّت عليه السّلام وارد شده: و امّا حوادث و پديده‏هايى كه واقع مى‏شوند پس در آن‏ها به راويان احاديث ما مراجعه كنيد كه آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خداوند برايشانم .... و علما را در زمان غيبت خود حجّت بر بندگان و مرجع آنان قرار داد، بنابراين همان‏طور كه مؤمنانى كه در زمان حضور امامان عليهم السّلام  بودند حجّت بر آنان تمام شده، و راه بر طرف گشتن حيرت و شبهه و برداشته شدن آنچه مايه لغزش و ضلالت است برايشان روشن گرديده بود، به خاطر دسترسى به پرسش از امامان عليهم السّلام ، 1607- فإن قلت: قد ورد عن الحجّة عليه السّلام: و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتي عليكم و أنا حجّة اللّه عليهم. فجعل العلماء في زمان غيبته حجّة على العباد و مرجعا لهم، فكما أنّ المؤمنين الموجودين في زمن حضور الأئمّة تمّت عليهم الحجّة، و وضح لهم السبيل في كشف الحيرة و الشبهة، و رفع ما يوجب الزلّة و الضلالة بالسؤال عن الأئمّة،
  23. هم‏چنين مؤمنانى كه در عصر غيبت هستند حجّت بر آنان تمام گشته، و راه راست برايشان روشن شده به خاطر رجوع به علماى عاملى كه آثار ائمه اطهار را بيان مى‏كنند و حاملان علوم ايشان هستند، كه مردم در هر جريانى كه وجه آن را نمى‏دانند و هر شبهه‏اى كه در ذهنشان وارد مى‏شود، به آن علما مراجعه نمايند، پس ضررى نداشت كه وقت بدايى ظهور كه احتمال تأخير افتادنش از جهت بعضى حكمت‏ها و مصالح هست به آن‏ها گفته مى‏شد؟ و كذلك المؤمنون الموجودون في زمن الغيبة تمتّ عليهم الحجّة، و وضح لهم السبيل بالرجوع إلى العلماء الأبرار، الناقلين لآثار الأئمّة الأطهار، الحاملين لعلومهم في كلّ ما يرد عليهم ممّا لا يفهمون وجهه، و يختلج في صدورهم من الشبهة، فلا ضير في إخبارهم بالوقت البدائيّ للظهور المحتمل تأخيره لوجه من الحكمة و المصلحة.
  24. در جواب گويم: اوّلا: ممكن است در بعضى از زمان‏هاى غيبت دورانى بيايد كه علم مخفى گردد، يا به خاطر فقدان علما، و يا بر اثر مخفى گشتن آنان به سبب چيرگى باطل و اهل آن، و آن دوران در اخبار: «زمان فترت و سبطه» ناميده مى‏شود، و در آن هنگام مؤمن كسى را نخواهد يافت كه شبهه و حيرت را از او دفع نمايد و وجه مصحلت و حكمت را برايش بيان سازد. و بر اين معنى دلالت دارد . قلت: أمّا أوّلا: فإنّه قد يكون في بعض أزمنة الغيبة زمان يختفي العلم، إمّا بفقد العلماء، أو باختفائهم لغلبة الباطل و أهله، و يسمّى ذلك الزمان في الأخبار بزمان الفترة و السبطة، و حينئذ لا يجد المؤمن من يدفع عنه الشبهة و الحيرة، و يبيّن له وجه المصلحة و الحكمة.
  25. روايتى كه شيخ نعمانى قدّس سرّه در كتاب الغيبه به سند خود از ابان بن تغلب رحمه اللّه از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: يأتى على النّاس زمان يصيبهم فيها سبطة يأرز العلم كما تأرز الحيّة في جحرها فبينما هم كذلك اذ طلع عليهم نجم قلت: فما السّبطة؟ قال: الفترة: قلت: مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 404- فكيف نصنع فيما بين ذلك؟ فقال عليه السّلام: كونوا على ما أنتم عليه حتّى يطلع اللّه لكم نجمكم ؛ زمانى بر مردم خواهد آمد كه سبطه‏اى به آنان رسد و علم مخفى شود همچنان‏كه مار خودش را در سوراخش مخفى مى‏سازد، پس در همين حال به ناگاه ستاره‏اى بر مردم طلوع مى‏نمايد. 1608- و يدلّ على ما ذكرناه ما رواه الشيخ النعمانيّ قدّس اللّه تعالى سرّه في كتاب الغيبة: بإسناده عن أبان بن تغلب (ره)، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، أنّه قال: يأتي على الناس زمان يصيبهم فيها سبطة يأرز العلم كما تأرز الحيّة في جحرها، فبينما هم كذلك إذ طلع عليهم نجم،
  26. راوى گويد: عرضه داشتم: سبطه چيست؟ فرمود؛ فترت (فاصله زمانى كه موجب سستى دين و اعتقاد مردم گردد)، عرض كردم: در آن ميان چكار كنيم؟ فرمود: بر همان اعتقادى كه هم اكنون داريد بمانيد تا اين‏كه خداوند ستاره‏تان را برايتان برآورد. قلت: فما السبطة؟ قال: الفترة، قلت: فكيف نصنع فيما بين ذلك؟ فقال عليه السّلام: كونوا على ما أنتم عليه، حتّى يطلع اللّه لكم نجمكم.
  27. توضيح: «يأرز» بر سه وزن ينصر و يضرب و يعلم مى‏آيد، به تقديم راء بر زاى، يعنى: مخفى مى‏شود. توضيح: يأرز على وزن ينضر و يضرب و يعلم بتقديم الراء المهملة على المعجمة أي يختفي.
  28. و ثانيا: هرچند كه علماى بزرگوار در زمان غيبت نواب امام عليه السّلام هستند، و در آنچه از قضايا و احكام بر مردم وارد مى‏شود مرجع آنانند، و در مسائل حلال و حرام حجّت بر آن‏هايند، ولى حكمت‏هاى تقديرات و مصالح تغييرات را نمى‏دانند، و از وجوه بدا و اسباب قضا آگاه نيستند، و بسيار مى‏شود كه حيرت برطرف نمى‏شود و شبهه از بين نمى‏رود مگر با بيان وجه مصلحت و توضيح حكمت، چنان‏كه از حديث ابو حمزه دانستى كه از حيرت بيرون نيامد مگر بعد از آن‏كه امام عليه السّلام وجه تأخير فرج را از آن وقتى كه امير المؤمنين عليه السّلام خبر داده بود بيان فرمود، و أمّا ثانيا: فإنّ العلماء الأبرار و إن كانوا نوّابا عن الإمام عليه السّلام في زمان الغيبة و مراجع للعباد فيما يرد عليهم من القضايا و الأحكام، و حجّة عليهم في مسائل الحلال و الحرام، لكنّهم ليسوا عالمين بحكم التقديرات، و مصالح التغييرات، و وجوه البداء، و أسباب القضاء، و كثيرا ما يكون أنّه لا ترفع الحيرة و لا تندفع الشبهة إلّا ببيان وجه المصحلة، و توضيح الحكمة، كما عرفت من حديث أبي حمزة حيث أنّه لم يتخلّص من الحيرة إلّا بعد أن يبيّن له الإمام عليه السّلام وجه تأخير الفرج عن الوقت الّذي أخبر به أمير المؤمنين عليه السّلام
  29. و همين‏طور در نظاير و امثال آن‏چنان‏كه بر كاوش‏كننده در اخبار و سير پوشيده نمى‏ماند، و ذكر آن‏ها ما را از مقصود اصليمان در اين كتاب خارج مى‏نمايد، و خداى تعالى هدايت‏كننده به راه راست است. و هكذا في نظائره و أشباهه، كما لا يخفى على المتتبّع في الأخبار و السير، و ذكرها خارج عمّا نحن بصدده في هذا الكتاب و اللّه تعالى هو الهادي إلى نهج الصواب.
  30. حاصل اين‏كه كشف معضلات و حلّ مشكلات و مانند آن‏ها از وظايف و شئون امام عليه السّلام است، و كشف نشدن آن‏ها در زمان غيبت به مردم مربوط مى‏شود، چونكه آن‏ها سبب مخفى ماندن امام عليه السّلام مى‏باشند، خداى تعالى بر ما منّت گذارد به تعجيل فرج و ظهور آن حضرت عليه السّلام و ديدارش را با عافيت نصيبمان فرمايد. و الحاصل أنّ كشف المعضلات و حلّ تلك المشكلات و أمثالها من وظائف الإمام و شؤونه، و عدم الكشف في زمان الغيبة مستند إلى الخلق، لأنّهم السبب في خفائه، من اللّه تعالى علينا بتعجيل فرجه و لقائه، مع تيسير العافية لنا بمنّه و كرمه، إنّه قريب مجيب.
  31. و ثالثا: البته خداوند- تعالى شأنه- نسبت به بندگانش لطيف است، و الطاف او بر دو گونه است: مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 405- و أمّا ثالثا: فإنّ اللّه تعالى شأنه لطيف بعباده، و ألطافه على قسمين:
  32. گونه اول: الطافى است كه به حكم عقل و نقل بر او واجب است، و اين همان است كه خلاف آن قبيح و زشت مى‏باشد، و خداوند اصلا قبيحى را انجام نمى‏دهد، چون بر او- عزّ شأنه- فعل‏قبيح ممتنع است، قسم يجب عليه بحكم العقل و النقل، و هو ما يكون خلافه قبيحا، و اللّه لا يفعل القبيح أصلا، فإنّه ممتنع على اللّه عزّ شأنه و هذا هو الّذي تداول و اشتهر
  33. و اين همان است كه در زبان‏ها متداول و مشهور شده اين‏كه: لطف بر خداى تعالى واجب است، و در اين‏گونه لطف هيچ تفاوتى بين زمان‏ها و اشخاص نيست، مثل اين‏كه تكليف به كارى كند كه مقدور نيست كه بر خداى تعالى قبيح است، و تكليف كردن به چيزى كه بندگان راهى به علم يافتن به آن ندارند، لذا مبعوث كردن پيغمبران به قاعده لطف واجب است، و معجزه دادن به ايشان به قاعده لطف واجب است، و تمام اهل عالم در همه زمان‏ها و مكان‏ها در اين‏گونه لطف مساوى هستند. في الألسن، من أنّ اللطف واجب على اللّه تعالى، و لا تفاوت في هذا القسم بين الأزمان و الأشخاص، مثل التكليف بغير المقدور، فإنّه قبيح ممتنع على اللّه تعالى و التكليف بما لا طريق للعباد إلى العلم به، و لهذا كان بعث الأنبياء واجبا بقاعدة اللطف، و إعطاؤهم المعجزة واجبا بقاعدة اللطف، و في هذا القسم يستوي جميع أهل العالم في جميع الأزمنة و الأمكنة.
  34. گونه دوم: آن است كه به حكم عقل واجب نباشد بلكه از روى تفضّل و إحسان درباره هركس كه بخواهد به هر منظور و هرگونه بخواهد انجام مى‏دهد، (از او سؤال نشود از آنچه مى‏كند و اين بندگان هستند كه مورد سؤال واقع مى‏شوند). و از اين‏گونه است لطف خداوند بر امت مرحومه محمّديه صلّى اللّه عليه و اله به برداشتن تكليف‏هاى سخت از آن‏ها - و القسم الثاني: ما لا يكون واجبا بحكم العقل، بل يكون تفضّلا و إحسانا في حقّ من يشاء، لما يشاء، كيف يشاء، لا يسئل عمّا يفعل و هم يسئلون. و من هذا القسم، لطفه على الامّة المرحومة المحمّديّة صلى اللّه عليه و اله و سلم برفع التكليفات الشاقّة عنهم،
  35. چنان‏كه در آيه شريفه است: وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا ؛ خدايا! تكليف گران و طاقت‏فرسا را چنان‏كه بر پيشينيان نهادى بر ما مگذار. و نيز از اين‏گونه است مخفى داشتن علم به وقت بدايى ظهور امام عليه السّلام از مؤمنان و دوستان آن حضرت، كما في الآية الشريفة: وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا و من هذا القسم أيضا ستر العلم بالوقت البدائي لظهور الإمام عليه السّلام عن المؤمنين المحبّين له،
  36. چون خداى- عزّ و جل- هرچند كه حجّت را بر آنان تمام كرده و به وسيله عقل و نقل راه را برايشان روشن ساخته كه صداقت امامانشان و تماميّت حجتشان را بيان فرموده به طورى كه براى هيچ كس در افتادن به شبهه و گرفتار گشتن در حيرت عذرى نيست، ولى از جهت شأن امامانشان و رعايت وضع ضعيف‏ترين افرادشان و كمى تعدادشان بر آنان منّت نهاد و خبر يافتن از وقت بدايى كه مى‏داند ظهور از آن تأخير مى‏افتاد را از آن‏ها پوشيده داشت براى حكمت و مصلحتى و به خاطر لطف و تفضّل و شفقت نسبت به آنان، و مرحمت و احسان برايشان، تا به حيرت نيفتند، و شبهه‏اى به ذهنشان راه نيابد. فإنّه عزّ و جلّ و إن أتمّ عليهم الحجّة و أوضح لهم المحجّة بالعقل و النقل فبيّن لهم صدق أئمّتهم و تماميّة حجّتهم، بحيث لا يبقى لأحد عذر في تطرّق الشبهة و التورّط في الحيرة، لكنّه منّ عليهم نظرا إلى شأن أئمّتهم و رعاية أضعفهم و قلّة عدّتهم، فزوى عنهم الأخبار بوقت علم تأخير الظهور عنه، لحكمة و مصلحة لطفا بهم و تفضّلا و شفقة عليهم و مرحمة و إحسانا إليهم، كي لا يقعوا في الحيرة، و لا تختلج في صدورهم شبهة.
  37. و از آنچه ياد كرديم- بحمد اللّه و له المنّه- سرّ كتمان نمودن علم به وقت ظهور امام عليه السّلام از ساير مردم از عوام و خواص معلوم شد، هم وقت حتمى و هم وقت بدايى آن، و بر تو باد كه در آنچه ياد كرديم دقت و تأمل كنى كه از سخنان ائمه اطهار عليهم السّلام - كه خداى تعالى ما را در بهشت در جوار آنان إسكان دهد- گرفته شده است. مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 406- و ممّا ذكرنا- و للّه الحمد و له المنّة- تبيّن السرّ في كتمان العلم بوقت ظهور الإمام عليه السّلام، عن ساير الأنام من الخاصّ و العامّ، سواء كان حتميّا أم بدائيّا، و عليك بإمعان النظر فيما ذكرناه، و التأمّل التامّ، فإنّه مأخوذ من كلمات الأئمّة البررة الكرام، أسكننا اللّه تعالى في جوارهم في دار السلام.
  38. مطلب سوم: ظاهر ازعمومات بسيارى كه در روايات زيادى وارد گرديده كه دلالت دارد بر اين‏كه امامان عليهم السّلام  آنچه بوده و خواهد بود تا روز قيامت همه را مى‏دانند، و آنچه روايت آمده درتوصيف امام عليه السّلام به اين‏كه نسبت به هيچ چيز جاهل نيست، الأمر الثالث: الظاهر من العمومات المتكثّرة الواردة في الروايات المتضافرة الدالّة على أنّ الأئمّة عليهم السّلام  عالمون بما كان و ما يكون إلى يوم القيامة، و ما ورد في وصف الإمام بأنّه عالم لا يجهل،
  39. و آنچه وارد شده كه علم همه چيز در قرآن است به جهت فرموده خداى تعالى: وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ ؛ و ما كتاب (قرآن) را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است. و امام آن‏ها را از آن استخراج مى‏كند، و خداى تعالى فرمود: وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏ ؛ و هيچ امرى در آسمان و زمين پنهان نيست مگر اين‏كه در كتابى آشكار [مسطور و ضبط] است. و ما ورد من أنّ علم كلّ شي‏ء في القرآن لقوله تعالى فيه: تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ و أنّ الإمام يستخرجه منه، و قوله تعالى: وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏.
  40. و فرموده خداى- عزّ و جل-: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا ؛ پس از آن كسانى را كه از بندگان خود برگزيديم وارث [علم‏] كتاب گردانيديم. و آنان- و قوله عزّ و جلّ: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا
  41. چنان‏كه در روايت آمده- امامان عليهم السّلام  مى‏باشند، و فرموده خداى- عزّ و جلّ- وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ‏ ؛ و همه چيز را در امام آشكارى به شماره آورده‏ايم. و او امير المؤمنين عليه السّلام است، و هم الأئمّة كما في الرواية و قوله عزّ و جلّ: وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ‏ و هو أمير المؤمنين عليه السّلام كما ورد عنهم بضميمة ما دلّ على أنّهم في العلم و الشجاعة سواء و أنّ ما علمه أمير المؤمنين عليه السّلام، علمه من بعده من الأئمّة. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید