«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليهما السّلام ،ج2- ص434
- و در بعضى از اخبار است كه آن حضرت عليه السّلام در ميان مردم آمد و شد مىكند. پس او را مىبينند ولى نمىشناسند. و براى من و بعضى از اخيار، بعضى از اسرار اتّفاق افتاده است. 1651- و قد ورد في بعض الأخبار أنّه عليه السّلام يتردّد بين الناس فيرونه، و لا يعرفونه، و قد اتّفق لي و لبعض الأخيار ما هو من الأسرار.
- و از جمله اخبارى كه به آنها اشاره كردم روايتى است كه كلينى رحمه اللّه در اصول كافى به سند صحيح عالى از سدير صيرفى آورده كه گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمود: همانا در صاحب اين امر شباهتى به يوسف عليه السّلام هست. گويد: 1652- و من الأخبار الّتي أشرت إليها ما رواه الكليني (ره) في اصول الكافي: بسند صحيح عال عن سدير الصيرفي، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ في صاحب هذا الأمر شبها من يوسف عليه السّلام
- عرضه داشتم: گويى از زندگانى و غيبت او ياد مىكنى؟ آن حضرت- عليه الصلاة و السلام- به من فرمود: قال: قلت له: كأنّك تذكر حياته أو غيبته؟ قال: فقال عليه الصلاة و السلام لي:
- و چه چيز آن را انكار مىكنند اين افراد شبيه خوك؟ به درستى كه برادران يوسف اسباط و پيغمبرزاده بودند، با يوسف تجارت كردند، و خريد و فروش نمودند، و با او سخن گفتند و حال آنكه برادرانش بودند و او برادرشان بود او را نشناختند، و ما ينكر من ذلك هذه الامّة أشباه الخنازير؟ إنّ إخوة يوسف عليه السّلام كانوا أسباطا أولاد الأنبياء تاجروا يوسف، و بايعوه و خاطبوه و هم إخوته و هو أخوهم، فلم يعرفوه
- تا اينكه خودش گفت: من يوسفم و اين برادر من است. پس چه انكار مىدارد اين امّت ملعون اينكه خداوند- عزّ و جل- با حجت خود در وقتى از اوقات همان كند كه با يوسف كرد؟ به درستى كه يوسف پادشاهى مصر را داشت و بين او و پدرش مسافت هيجده روز راه بود، حتّى قال: أنا يوسف و هذا أخي. فما تنكر هذه الامّة الملعونة أن يفعل اللّه عزّ و جلّ بحجّته في وقت من الأوقات كما فعل بيوسف؟ إنّ يوسف عليه السّلام كان إليه ملك مصر و كان بينه و بين والده مسيرة ثمانية عشر يوما،
- پس اگر يوسف مىخواست پدر را [از احوال خود] خبر دهد مىتوانست، همانا يعقوب و فرزندانش هنگامى كه مژده يافتند آن مسافت را تا مصر نه روزه پيمودند. فلو أراد أن يعلمه لقدر على ذلك، لقد سار يعقوب عليه السّلام و ولده عند البشارة تسعة أيّام من بدوهم إلى مصر.
- پس اين امت چرا انكار مىدارد كه خداى- عزّ و جل- با حجّت خود چنان كند كه با يوسف كرد، اينكه در بازارهايشان راه برود و بر فرشهايشان قدم بگذارد تا آنگاه كه خداوند در آن [جريان] به او اذن دهد، همچنانكه به يوسف اذن داد كه گفتند: آيا تو همان يوسفى؟ گفت: من يوسف هستم. فما تنكر هذه الامّة أن يفعل اللّه جلّ و عزّ بحجّته كما فعل بيوسف، أن يمشي في أسواقهم، و يطأ بسطهم، حتّى يأذن اللّه في ذلك له كما أذن ليوسف، قالوا: أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ.
- و نعمانى به سند خود از سدير آورده كه گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمود: همانا در صاحب اين امر سنّتى از يوسف هست. راوى گويد: عرضه داشتم: گويى ما را از غيبت يا حيرتى خبر مىدهيد؟ -1652- و من الأخبار الّتي أشرت إليها ما رواه الكليني (ره) في اصول الكافي: بسند صحيح عال عن سدير الصيرفي، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: إنّ في صاحب هذا الأمر شبها من يوسف عليه السّلام
- فرمود: چه انكار مىكنند اين خلق ملعون خوك صفت از اين امر؟ همانا برادران يوسف افراد عاقل و فهميده بودند بر يوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با او معامله كردند و رفتوآمد نمودند و او برادر آنان بود باوجوداين تا خودش را به آنان معرفى نكرد او را نشناختند و وقتى گفت من يوسف هستم او را شناختند.
- بنابراين امّت سرگردان چه انكار مىكنند كه خداى- عزّ و جل- در وقتى از اوقات بخواهد حجّت خودش را بر آنان مخفى بدارد، يوسف پادشاهى مصر را داشت و فاصله بين او و پدرش هيجده روز راه بود، اگر خداوند مىخواست جاى او را به پدرش بفهماند، مىتوانست.
- پس چه انكار مىكند اين امّت كه خداوند با حجت خويش همان كند كه با يوسف كرد، و اينكه صاحب مظلوم شما كه حقّش انكار شده صاحب اين امر در ميان آنها آمد و شد كند، و در بازارىهاىشان راه برود، و بر فرشهاىشان پا بگذارد، ولى او را نشناسند؟ تا هنگامى كه خداوند او را اذن دهد كه خودش را معرفى كند، چنانكه به يوسف اجازه داد، وقتى كه برادرانش گفتند: تو يوسفى؟ گفت: من همان يوسفم.
- أقول: تأمّل أيّها المؤمن المستيقن في هذا الحديث الشريف، و تدبّر في تعريض الإمام و إنكاره على من يزعم أنّ الإمام لا يتردّد بين الأنام، و لا يرونه، و انظر في تشبيهه من هذه الجهة بيوسف الصدّيق، و في هذا الحديث و ما ذكرنا قبله كفاية و تصديق لأهل الإيمان و التحقيق، و لا أجد في الروايات ما يتوهّم منه المنافاة لما ذكرناه سوى حديثين تبيّن عدم منافاتهما لما بيّنّاه لمن يأوي إلى ركن وثيق: أحدهما: قوله في التوقيع الشريف المتقدّم:
- سند حديث: على بن ابراهيم از محمد بن الحسين از ابن ابى نجران از فضالة بن ايوب از سدير صيرفى مىباشد. مىگويم: روات حديث همگى ثقه جليل القدر هستند و محمد بن الحسين همان محمد بن الحسين بن ابى الخطّاب مىباشد، و ابن ابى نجران همان عبد الرحمن است، و فضاله را گويند از اصحاب إجماع است، درباره سدير مدح خوبى روايت آمده، و او روايات بسيار دارد، و دربارهاش گفتهاند: مخلص بوده است. (مؤلف).مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 434
- يكى: فرموده آن حضرت در توقيع شريف كه پيشتر آورديم: «فمن ادّعى المشاهدة قبل السفيانى و الصّيحة فهو كذّاب»؛ پس هركس ادعا ى مشاهده كند پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى پس او دروغگو است ... كه در امر گذشته بيان داشتيم: اين عبارت با آنچه ياد كرديم منافاتى ندارد. فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذّاب (إلخ). و قد بيّنّا في الأمر السابق عدم منافاته لما ذكرناه، فراجع.
- دوم: آنچه در مزار بحار از بعضى كتب مزار به سند خود از احمد بن ابراهيم آمده كه گفت: به ابو جعفر محمد بن عثمان اشتياقم را به ديدن مولايمان عليه السّلام بيان داشتم، به من فرمود: با شوق مايلى كه او را ببينى؟ 1654- و الثاني ما في مزار البحار عن بعض كتب المزار: بإسناده عن أحمد ابن إبراهيم، قال: شكوت إلى أبي جعفر محمّد بن عثمان شوقي إلى رؤية مولانا عليه السّلام، فقال لي: مع الشوق تشتهي أن تراه، فقلت له: نعم،
- گفتم: آرى، فرمود: خداوند شوق تو را سپاس گويد و روى آن حضرت را به آسانى و عافيت به تو بنماياند، اى ابو عبد اللّه تقاضا مكن كه او را ببينى زيرا كه ايّام غيبت به او مشتاق هستى و نخواه كه با او همراه شوى كه اين از كارهاى بزرگ خداوند است، و تسليم بودن به آن اولى است، ولى به سوى او به وسيله زيارت توجه كن ....فقال لي: شكر اللّه لك شوقك، و أراك وجهه في يسر و عافية، لا تلتمس يا أبا عبد اللّه أن تراه، فإنّ أيّام الغيبة تشتاق إليه و لا تسأل الإجتماع معه، إنّها عزائم اللّه و التسليم لها أولى، و لكن توجّه إليه بالزيارة.
- مىگويم: در اين حديث نسبت به آنچه ياد كرديم منافاتى نيست. أقول: لا منافاة في هذا الحديث لما ذكرناه: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 435
- اوّل: اينكه چون جناب محمد بن عثمان براى او دعا كرد به اينكه: «و روى آن حضرت را به آسانى و عافيت به تو بنماياند». و اگر اين امر غير ممكن بود يا خواستنش نامشروع بود برايش چنين دعا يى نمىكرد. أمّا أوّلا: فلأنّه دعا للسائل بقوله: أراك وجهه، و لو كان هذا غير ممكن، أو طلبه غير مشروع لما كان يدعو له بذلك.
- دوم: اينكه چون اين سؤال و جواب در زمان غيبت اوّل (غيبت صغرى) انجام شده، و در آن زمان براى بسيارى از اهل ايمان ديدن و لقاى آن حضرت عليه السّلام اتفاق افتاده، از سفراى آن حضرت و غير آنها، چنانكه از اخبار ظاهر مىشود، و در روايات چيزى كه بر نفى مشاهده بهطور مطلق در زمان غيبت صغرى باشد نديدهايم. و أمّا ثانيا: فلأنّ هذا السؤال و الجواب كان في زمان الغيبة الأولى، و في ذلك الزمان قد وقع الفوز بلقائه عليه السّلام لكثير من أهل الإيمان، من السفراء و غيرهم كما يظهر من الأخبار و لم نر في الروايات ما يدلّ على نفي المشاهدة مطلقا في الغيبة الأولى
- سوم: اينكه احتمال مىرود در آن وقت به خصوص، مانعى بوده به خاطر ملاحظه آن شخص كه صلاح نبوده كسى به ديدار آن حضرت مشرّف شود، و نظير اين معنى در منع وكلا از ياد كردن آن حضرت در روايت آمده، چنانكه در اصول كافى از حسين بن الحسن علوى است كه گفت: و أمّا ثالثا: فلأنّه يحتمل أن يكون في ذلك الوقت مانع بملاحظته، لم يصلح التشرّف بلقائه لأحد، و قد ورد نظير ذلك في منع الوكلاء عن ذكره: 1655- ففي اصول الكافي: عن الحسين بن الحسن العلوي، قال:
- يكى از نديمان روز حسنى و مرد ديگرى كه همراه او بود به وى گفت: اينك او [يعنى امام عصر]- عجل اللّه فرجه الشريف-] اموال مردم را [از باب حقوق] جمع مىكند و براى او وكلايى هست- و وكلاى آن حضرت را در نواحى مختلف نام بردند- كان رجل من ندماء روز حسني و آخر معه، فقال له: هو ذا يجبي الأموال، و له وكلاء، و سمّوا جميع الوكلاء في النواحي، و أنهى
- و اين را به عبيد اللّه بن سليمان وزير گزارش دادند، پس وزير همت گماشت كه وكلا را بگيرد، سلطان گفت: جستجو كنيد ببينيد اين مرد [يعنى حضرت عليه السّلام] در كجاست كه اين جريان بزرگى است. عبيد اللّه بن سليمان گفت: همه وكلا را دستگير مىكنيم، سلطان گفت: نه، بلكه با اشخاص ناشناسى براى جاسوسى نزد آنان پولهايى بفرستيد، ذلك إلى عبيد اللّه بن سليمان الوزير، فهمّ الوزير بالقبض عليهم، فقال السلطان: اطلبوا أين هذا الرجل، فإنّ هذا أمر غليظ، فقال عبيد اللّه بن سليمان: نقبض على الوكلاء، فقال السلطان: لا و لكن دسّوا لهم قوما لا يعرفون بالأموال، فمن قبض منهم شيئا قبض عليه.
- پس هركدام از آنان چيزى گرفت دستگير شود. راوى گويد: پس [از سوى حضرت قائم عليه السّلام] نامه آمد كه به تمامى وكلا دستور دهند از كسى چيزى نگيرند و از پذيرفتن آن خوددارى كنند و جريان [حضرت صاحب الأمر عليه السّلام] را تجاهل نمايند، قال: فخرج بأن يتقدّم إلى جميع الوكلاء أن لا يأخذوا من أحد شيئا، و أن يمتنعوا من ذلك،
- پس شخص ناشناسى براى جاسوسى نزد محمد بن احمد رفت و با او خلوت كرد و گفت: پولى نزدم هست كه مىخواهم آن را برسانم، محمد به او گفت: اشتباه كردهاى، و يتجاهلوا الأمر، فاندسّ لمحمّد بن أحمد رجل لا يعرفه، و خلا به، فقال: معي مال اريد أن اوصله، فقال له محمّد: غلطت،
- من از اين مطلب چيزى نمىدانم، پس هرچه ملاطفت كرد محمد تجاهل نمود، و جاسوسها را همهجا پراكندند و همه وكلا از پذيرفتن چيزى امتناع ورزيدند، به جهت آن دستورى كه از پيش به ايشان رسيده بود. أنا لا أعرف من هذا شيئا، فلم يزل يتلطّفه و محمّد يتجاهل عليه، و بثّوا الجواسيس، و امتنع الوكلاء كلّهم لما كان تقدّم إليهم. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 436
- چهارم: اينكه براى هيچ كس ممكن نيست به ديدن آن جناب مشرّف شود مگر به اجازه حضرتش، و شايد منع كردن ابو جعفر از جهت اجازه ندادن امام عليه السّلام به او براى تشرّف يافتن آن شخص بوده، - و أمّا رابعا: فبأنّه لا يمكن لأحد التشرّف برؤيته إلّا بإذنه، و يمكن أن يكون منع أبي جعفر من ذلك بسبب عدم إذن الإمام له في تشرّف هذا الشخص بلقائه،
- يا به خاطر اينكه اين سرّ را تحمّل نداشته و توان رازدارى در او نبوده و خبر را منتشر مىساخته، و يا به سببهاى ديگر.- إمّا بسبب عدم تحمّله لهذا السرّ و ضعف طاقته و نشر الخبر و إذاعته، أو لغير ذلك
- مؤيّد اين وجه است آنچه در اصول كافى از على بن محمد از ابو عبد اللّه صالحى آمده كه گفت: 1656- و يؤيّد هذا الوجه ما في اصول الكافي: عن عليّ بن محمّد، عن أبي عبد اللّه الصالحي، قال:
- پس از وفات حضرت ابو محمد امام عسكرى عليه السّلام اصحاب ما از من خواستند كه درباره اسم و جاى امام عليه السّلام بپرسم، پس جواب صدور يافت كه: «اگر آنها را بر اسم دلالت كنى آن را شايع مىسازند و چنانچه جاى را بشناسند آن را نشان خواهند داد». سألني أصحابنا بعد مضي أبي محمّد عليه السّلام، أن أسأل عن الإسم و المكان، فخرج الجواب: إن دللتهم على الإسم أذاعوه، و إن عرفوا المكان دلّوا عليه.
- پنجم: شايد آن شخص مىخواسته با آن حضرت عليه السّلام مصاحبت كند و ملازم خدمت آن جناب شود به گونه اصحاب ساير ائمه عليهم السّلام ، و اين در هر دو غيبت ممنوع بوده است، و شيخ ابو جعفر اين جهت را از او فهميده بود، لذا گفت: و درخواست مكن كه با او همراه شوى. و أمّا خامسا: فلعلّ السائل أراد مصاحبته، و ملازمته على نحو أصحاب سائر الأئمّة عليهم السّلام و ذلك كان ممنوعا في الغيبتين جميعا، و الشيخ أبو جعفر فهم منه ذلك أيضا، و لهذا قال: لا تسأل الإجتماع معه.
- و مؤيّد اين وجه است آنچه كلينى رحمه اللّه در خبر صحيحى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: قائم عليه السّلام را دو غيبت است، يكى كوتاه، و ديگرى طولانى، در غيبت اوّل كسى جايش را نمىداند مگر خواص شيعيانش، و در ديگرى جايش را نداند مگر خواصّ خدمتگزارانش.1657- و يؤيّد هذا الوجه ما رواه الكليني رحمه اللّه تعالى في الصحيح عن الصادق عليه السّلام قال: للقائم عليه السّلام غيبتان: إحداهما قصيرة، و الاخرى طويلة،الغيبة الاولى لا يعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة شيعته، و الاخرى لا يعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة مواليه. هذا، و قد مرّ في الأمر السابق ما يؤيّده أيضا، فتدبّر.
- وجه دوم: اينكه نگاه كردن به چهره نورانىاش عبادت است، و توفيق خواستن براى عبادت نيز عبادت است، بنابراين درخواست توفيق براى ديدن روى آن حضرت عبادت مىباشد، و هر يك از دو مقدّمه اين مطلب آنقدر واضح است كه نيازى به دليل و برهان ندارد، الوجه الثاني: إنّ النظر إلى وجهه المنير عبادة، و طلب التوفيق للعبادة عبادة، فطلب التوفيق له عبادة، و كلّ من المقدّمتين من الوضوح بمكان لا يحتاج إلى إقامة دليل و برهان.
- بلكه شاهد بر مقدّمه اوّل روايتى است كه در مجالس شيخ صدوق از مولايمان حضرت رضا عليه السّلام آمده كه فرمودند: «نگاه كردن به ذريّه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله عبادت است امام باشد يا غير امام». 1658- بل يشهد للاولى ما روي في مجالس الصدوق: عن مولانا الرضا عليه السّلام: من أنّ النظر إلى ذرّيّة النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم عبادة، إماما كان أو غير إمام.
- و شاهد بر مقدّمه دوم دعا هايى است كه از امامان صلّى اللّه عليه و اله رسيده و توفيق عبادت از خدا خواستن را دستور فرمودهاند.و للثانية: الدعوات المأثورة عن الأئمّة عليهم السّلام ، و أمرهم بطلب التوفيق للعبادة من اللّه عزّ و جلّ.
- وجه سوم: فرموده امام عليه السّلام در دعا ى عهد و غير آنكه: «اللّهمّ أرني الطّلعة الرّشيدة و الغرّة الحميدة و اكحل ناظري بنظرة منّي إليه ...»؛ كه اطلاق آن عموميّت دارد و شامل زمان غيبت و حضور آن حضرت عليه السّلام هر دو مىشود، چنانكه بر كسى كه دلش به نور او روشن است پوشيده نيست. الوجه الثالث: قوله في دعا ء العهد و غيره: اللّهمّ أرني الطلعة الرشيدة، و الغرّة الحميدة، و اكحل ناظري بنظرة منّي إليه ... إلخ، فإنّه يعمّ بإطلاقه زمان غيبته و حضوره، كما لا يخفى على من استنار قلبه بنوره. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 437
- وجه چهارم: محتواى آنچه در فضيلت خواندن سوره بنى اسرائيل (- إسراء) در شبهاى جمعه وارد شده است، چنانكه در تفسير برهان از عيّاشى و صدوق به سندهايش از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: هركس سوره بنى اسرائيل را هر شب جمعه بخواند نميرد تا اينكه قائم عليه السّلام را دريابد و از اصحابش خواهد بود. الوجه الرابع: فحوى ما ورد في فضل قراءة سورة بني إسرائيل في ليالي الجمعة: 1659- ففي تفسير البرهان عن العيّاشيّ و الصدوق في كتابيهما: بإسنادهما عن الصادق عليه السّلام قال: من قرأ سورة بني إسرائيل في كلّ ليلة جمعة لم يمت حتّى يدرك القائم، و يكون من أصحابه.
- و محتواى آنچه در فضيلت خواندن دعاى عهد كه در بحار روايت شده از كتاب الإختيار سيّد ابن الباقى از امام صادق عليهالسّلام آمده كه فرمود: هركس بعد از هر نماز واجب اين دعا را بخواند امام: م، ح، م، د بن الحسن- عليه و على آبائه السلام- را در بيدارى يا خواب خواهد ديد .... ما اين دعا را در اول بخش ششم آورديم. 1660- و فحوى ما ورد في فضل قراءة دعا ء العهد المرويّ في البحار عن كتاب الإختيار للسيّد ابن الباقي عن الصادق عليه السّلام، أنّه قال: من قرأ بعد كلّ فريضة هذا الدعاء فإنّه يرى الإمام «م ح م د» بن الحسن عليه و على آبائه السلام في اليقظة أو في المنام و قد ذكرناه في أوّل الباب السادس
- و فحواى آنچه در مكارم الاخلاق روايت آمده در فضيلت خواندن دعا ى: «اللّهمّ إنّ رسولك الصّادق المصدّق ...». پس از هر نماز واجب، و مواظبت بر اين دعا كه به ديدار حضرت صاحب الأمر- عجل اللّه فرجه الشريف- مشرّف خواهد شد. 1661- و فحوى ما روي في مكارم الأخلاق في فضل قراءة: اللّهمّ إنّ رسولك الصادق المصدّق- إلى آخره بعد كلّ فريضة، و المواظبة على هذا الدعاء- أنّه يتشرّف بلقاء صاحب الأمر عجّل اللّه تعالى فرجه
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ