«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليهما السّلام ،ج2- ص450
- هفتاد و چهارم: حفظ زبان از غير ياد خداوند و مانند آ
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- = الأمر الرابع و السبعون: حفظ اللسان عن غير ذكر الخالق المنّان
- و اين كار هرچند كه در هر زمان خوب و پسنديده است ولى چون انسان در زمان غيبت حضرت صاحب الزمان عليه السّلام بيشتر در معرض خطر و زيان و فتنه و امتحان است، اهتمامش به اين امر مؤكّدتر و مهمتر از ساير زمانهاست. و ما يقرب من هذا العنوان، و ذلك و إن كان راجحا في كلّ زمان إلّا أنّه لمّا كان الإنسان في زمان غيبة صاحب الزمان أكثر وقوعا في معرض الخطر و الخسران، و الفتن و الإمتحان، كان اهتمامه بهذا الشأن آكد و أهمّ من سائر الأزمان
- شيخ صدوق در كتاب كمال الدين در خبر صحيحى از جابر از مولايمان حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام روايت آورده كه فرمود: زمانى بر مردم فرامىرسد كه امام آنها از نظرشان غايب مىشود، 1678- روى الصدوق في كمال الدين: في الصحيح، عن جابر، عن مولانا أبي جعفر الباقر عليه السّلام أنّه قال: يأتي على الناس زمان يغيب عنهم إمامهم
- خوشا به حال آن كسانى كه در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند، كمترين چيزى كه از ثواب به آنها مىرسد اينكه خداوند- جلّ جلاله- آنان را ندا مىكند و مىفرمايد: اى بندگان و كنيزان من به سرّ من ايمان آورديد و غيب مرا باور داشتيد، پس بشارت باد شما را به نيكى و ثواب از من كه شما به حق بندگان و كنيزان من هستيد، فيا طوبى للثابتين على أمرنا في ذلك الزمان، إنّ أدنى ما يكون لهم من الثواب أن يناديهم الباري جلّ جلاله فيقول: عبادي و إمائي
- از شما مىپذيرم و شما را عفو مىكنم و گناهانتان را مىآمرزم و به سبب شما باران به بندگانم مىرسانم و بلا را از آنها دفع مىكنم، اگر شما نبوديد عذاب خود را بر آنها نازل مىكردم. آمنتم بسرّي، و صدّقتم بغيبي، فأبشروا بحسن الثواب منّي، فأنتم عبادي و إمائي حقّا، منكم أتقبّل، و عنكم أعفو، و لكم أغفر، و بكم أسقي عبادي الغيث، و أدفع عنهم البلاء، و لولاكم لأنزلت عليهم عذابي.
- جابر گويد: عرضه داشتم: اى زاده رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله بهترين كارى كه مؤمن در آن زمان انجام دهد چيست؟ فرمود: حفظ زبان و خانهنشينى. و در مجالس شيخ صدوق به سند خود از امام صادق عليه السّلام از پدرانش روايت آمده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: هركس خداى تعالى را بشناسد و تعظيمش كند دهانش را از سخن و شكمش را از غذا باز خواهد داشت، و رنج روزه و شبزندهدارى را بر خود هموار خواهد ساخت، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 450 قال جابر: فقلت: يا بن رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم، ما أفضل ما يستعمله المؤمن في ذلك الزمان؟ قال عليه السّلام: حفظ اللسان و لزوم البيت. 1679- و في مجالس الصدوق: بإسناده عن الصادق عليه السّلام، عن آبائه، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم: من عرف اللّه تعالى و عظّمه منع فاه من الكلام، و بطنه من الطعام، و عنّى نفسه بالصيام و القيام،
- [اصحاب] گفتند: اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله پدران و مادرانمان فدايت باد، اينان اولياى خدا هستند؟- قالوا: بآبائنا و امّهاتنا يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم هؤلاء أولياء اللّه،
- فرمود: همانا اولياى خدا ساكت ماندند پس سكوتشان انديشه بود، و چون سخن گفتند سخنشان ذكر بود، و چون نگريستند نگاهشان عبرت بود، و زبان گشودند پس نطقشان حكمت بود، و راه رفتند پس راه رفتنشان در ميان مردم بركت بود، چنانچه اجلهايى كه خداوند بر آنان محتوم داشته نبود ارواح آنها از بيم عذاب و شوق ثواب در كالبدهاىشان قرار نمىگرفت « قال صلى اللّه عليه و اله و سلم: إنّ أولياء اللّه سكتوا فكان سكوتهم فكرا، و تكلّموا فكان كلامهم ذكرا، و نظروا فكان نظرهم عبرة، و نطقوا فكان نطقهم حكمة، و مشوا فكان مشيهم بين الناس بركة، لولا الآجال الّتي قد كتبت عليهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم خوفا من العذاب و شوقا إلى الثواب.
- توضيح: غالبا سكوت در حفظ زبان از سخن گفتن در جايى كه انسان در معرض سخن گفتن است به كار مىرود، و صمت اعم از آن است، و نطق غالبا در مقام مخاطبه به كار مىرود، و تكلّم اعم از آن است. توضيح: يستعمل السكوت غالبا في حفظ اللسان عن الكلام، إذا كان الإنسان في معرض التكلّم، و الصمت أعمّ منه، و يستعمل النطق غالبا في التكلّم في مقام المخاطبة و التكلّم، أعمّ منه.
- در اصول كافى در خبر صحيحى از امام ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: «همانا شيعيان ما لالها هستند» «2». و در همان كتاب به سند موثّقى از امام كاظم عليه السّلام آمده كه شخصى به آن حضرت عرضه داشت: مرا سفارشى بنماى، فرمود: زبانت را حفظ كن كه عزيز شوى، و زمام امورت را به دست مردم مده كه خوار و زبون گردى «1680- و في اصول الكافي: في الصحيح عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّما شيعتنا الخرس. 1681- و فيه: عن الكاظم عليه السّلام بسند موثّق حين قال له رجل: أوصني، فقال له: احفظ لسانك تعزّ، و لا تمكّن الناس من قيادك فتذلّ رقبتك.
- و در همان كتاب به سند صحيحى از امام رضا عليه السّلام آمده كه فرمود: از نشانههاى فقه حلم و علم و خاموشى است، همانا خاموشى يكى از درهاى حكمت است، همانا خاموشى محبّت مىآورد، به درستى كه آن راهنماى هر خيرى است «1682- و فيه: في الصحيح عن الرضا عليه السّلام، قال: من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت، إنّ الصمت باب من أبواب الحكمة، إنّ الصمت يكسب المحبّة، إنّه دليل على كلّ خير.
- و در خبر صحيحى از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به شخصى كه به محضر آن جناب مشرّف شده بود 1683- و فيه: في الصحيح عن الصادق عليه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم لرجل أتاه: ألا أدلّك على أمر يدخلك اللّه به الجنّة؟
- فرمودند: آيا تو را راهنمايى كنم به چيزى كه خداوند به سبب آن تو را به بهشت برد؟ قال: بلى يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم، قال: أنل ممّا أنالك اللّه
- عرضه داشت: آرى، يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، فرمود: از آنچه خداوند به تو داده ديگران را دستگيرى كن، عرض كرد: اگر خودم به آنچه مىخواهم ببخشم نيازمند باشم چطور؟ فرمود : پس مظلوم را يارى كن، قال: فإن كنت أحوج ممّن انيله، قال صلى اللّه عليه و اله و سلم: فانصر المظلوم،
- عرضه داشت: اگر از كسى كه مىخواهم يارىاش كنم ناتوانتر بودم چه؟- قال: و إن كنت أضعف ممّن أنصره؟
- فرمود: پس كارى براى نادان كن- يعنى او را راهنمايى كن- گفت: چنانچه خودم از كسى كه مىخواهم راهنمايىاش كنم نادانتر بودم؟ قال: فاصنع للأخرق يعني أشر عليه،قال: فإن كنت أخرق ممّن أصنع له؟
- فرمود: پس زبانت را بربند جز از خير، آيا شادمان نيستى كه يكى از اين صفات در تو باشد كه تو را به بهشت بكشاند؟ قال: فاصمت لسانك إلّا من خير، أما يسرّك أن تكون فيك خصلة من هذه الخصال تجرّك إلى الجنّة؟!
- و در كافى از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: بنده پيوسته نيكوكار نوشته مىشود مادام كه ساكت باشد، و هنگامى كه سخن بگويد نيكوكار يا بدكار نوشته شود «6». مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 4511684- و في الكافي: عن الصادق عليه السّلام، قال: لا يزال العبد المؤمن يكتب محسنا ما دام ساكتا فإذا تكلّم كتب محسنا أو مسيئا.
- شيخ صدوق نيز در فقيه مانند اين حديث را از امير المؤمنين عليه السّلام آورده است و اين دو حديث و حديث پيش از آنها و حديثى كه از مجالس شيخ صدوق روايت آورديم دلالت دارند بر اينكه سكوت و خاموشى به خودى خود عبادت مستحبّى است، هرچند بر امر راجحى- از قبيل تفكّر و تقيّه و مانند اينها- مشتمل نباشد، و روايات چندى بر اين مطلب دلالت دارند كه ان شاء اللّه تعالى آنها را خواهيم آورد. و روى الصدوق في الفقيه عن أمير المؤمنين عليه السّلام نحوه.و هذان الحديثان و الّذي قبلهما و حديث المجالس، تدلّ على أنّ السكوت من حيث هو عبادة مندوبة، و إن لم يشتمل على أمر راجح، كالتفكّر و التقيّة و نحوهما، و يدلّ على ذلك روايات عديدة، سنذكرها إن شاء اللّه.
- و مجلسى رحمه اللّه در دلالت حديث اخير تأمّل كرده، و در شرح فرموده امام عليه السّلام: «نيكوكار نوشته مىشود ...» گويد: «يا به خاطر ايمانش و يا براى سكوتش، زيرا كه آن [سكوت] از اعمال صالحه و كارهاى نيك است، چنانكه ناظران در اين خبر يادآور شدهاند». سپس گفته: «و من مىگويم. و تأمّل المجلسي رحمه اللّه تعالى في دلالة الحديث الثاني، حيث قال في شرح قوله: «يكتب محسنا» إمّا لإيمانه أو لسكوته، فإنّه من الأعمال الصالحة كما ذكره الناظرون في هذا الخبر، ثمّ قال:
- فرض اوّل نزد من اظهر است، هرچند كه بيشتر افراد به آن توجه ننمودهاند چونكه آن حضرت عليه السّلام فرمود: «و هنگامى كه سخن بگويد نيكوكار يا بدكار نوشته شود»، زيرا كه بنابر احتمال دوم حصر از بين مىرود، چون ممكن است سخن مباحى بگويد كه نه نيكوكار شود و نه بدكار، مگر بدكار را مجازا عموميّت دهيم كه بهطور مطلق غير نيكوكار را شامل گردد، و اين بعيد است. و أقول: الأوّل عندي أظهر، و ان لم يتفطّن به الأكثر، لقوله عليه السّلام:فإذا تكلّم كتب محسنا أو مسيئا، لأنّه على الإحتمال الثاني يبطل الحصر، لأنّه يمكن أن يتكلّم بالمباح، فلا يكون محسنا و لا مسيئا، إلّا أنّ يعمّ المسيء تجوّزا بحيث يشتمل غير المحسن مطلقا، و هو بعيد.
- اگر اشكال شود: بنابر آنچه اختيار كرديد ايراد مىگردد كه هنگام گفتن سخن حرام ثواب ايمان برايش حاصل است، پس هم نيكوكار است و هم بدكار بنابراين مردّد بودن بين نيكوكار و بدكار درست نيست؟ فإن قيل: يرد على ما اخترته أنّ في حال التكلّم بالحرام ثواب الإيمان حاصل له فيكتب محسنا و مسيئا معا، فلا يصحّ الترديد.
- در جواب گويم: ممكن است منظور از نيكوكار؛ نيكوكارى است كه هيچ بدى نكند، چنانكه ظاهر همين است، پس مقابله [بين نيكوكار و بدكار] صحيح مىباشد، اضافه بر اينكه باقى بودن ثواب استمرار ايمان با وجود ارتكاب معصيت را ممنوع مىدانيم، و به عدم [إستمرار ثواب ايمان] اشاره دارد فرموده معصومين عليهم السّلام : «زناكننده درحالىكه مؤمن است زنا نكند» و امثال آن كه بعضى از اين احاديث گذشت، و اين بيان مىتواند يكى از محملهاى اين اخبار باشد و يكى از علل آنچه روايت آمده كه: «خواب عالم عبادت است» يعنى او در حال خواب هم در حكم عبادت است، به خاطر استمرار ثواب عمل و ايمان او و چيزى كه آن را در آن حال باطل كند از او صادر نمىشود» « قلت: يمكن أن يكون المراد بالمحسن المحسن من غير إساءة، كما هو الظاهر فتصحّ ثواب المقابلة، مع أنّ بقاء ثواب استمرار الإيمان مع فعل المعصية في محل المنع، و يؤمئ إلى عدمه قولهم عليه السّلام 1685- «لا يزني الزاني حين يزني و هو مؤمن» و أمثاله، ممّا قد مرّ بعضها، و يمكن أن يكون هذا أحد محامل هذه الأخبار، و أحد علل ما ورد: أنّ نوم العالم عبادة، أي هو في حال النوم في حكم العبادة لاستمرار ثواب علمه و إيمانه، و عدم صدور شيء منه يبطله في تلك الحالة، إنتهى كلامه رفع مقامه.
- و اين سخن از چند جهت محل نظر و اشكال است و فيه نظر و إشكال من وجوه: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 452
- اوّل: آنچه ايشان اظهر دانستهاند ظاهر نيست، و مقيّد نمودن ثواب به اينكه براى ايمان اوست دليل و شاهدى بر آن نيست، بلكه ظاهر آن است كه ناظران در خبر- كه بيشتر صاحبنظران هستند همچنانكه خود به آن اعتراف كرده- فهميدهاند، و اينكه گفته: «بنابر احتمال دوم حصر از بين مىرود ...» خطاست، چون كسى كه سخن مباحى بگويد نيز نسبت به خودش بد كرده، زيرا كه سرمايه خود را ضايع نموده و آن را بدون عوض از بين برده است، ا لأوّل: أنّ ما جعله أظهر غير ظاهر، و تقييد الثواب بكونه لإيمانه لا دليل عليه، و لا شاهد يرشد إليه، بل الظاهر ما فهمه الناظرون في الخبر و هم الأكثر كما اعترف به. و قوله: «على الإحتمال الثاني يبطل الحصر ... إلخ» خطأ، لأنّ المتكلّم بالمباح أيضا مسيء إلى نفسه، لأنّه ضيّع رأس ماله و فوّته من غير عوض،
- چون مىتواند همين مقدار از عمرش را هم كه در سخن مباح گفتن صرف مىكند، در ذكر يا دعا يا خواندن قرآن و مانند اينها مصرف نمايد، و به سبب آن خير بسيارى به دست آورد، و در اينجا اصلا مجازى نيست، چون مخفى نيست اينكه هركسى يا نسبت به خودش نيكوكار است و يا بدكار، اوّلى كسى است كه منفعتى به سوى خود جلب نمايد، و دوّمى كسى است كه سودى را از خودش دور سازد- إذ يمكنه أن يصرف هذا المقدار من عمره الّذي يصرفه في التكلّم بالمباح في ذكر أو دعا ء أو قراءة أو نحوها، و يدرك به خيرا كثيرا، أو ليس في ذلك تجوّز أصلا، إذ لا يخفى أنّ كلّ شخص إمّا محسن إلى نفسه أو مسيء، و الأوّل من يجلب إلى نفسه نفعا، و الثاني: من يفوّت النفع عن نفسه،.
- و بدكار بر دو گونه است: يكى آنكه عقوبت و صدمهاى نيز به سوى خودش بكشاند، و ديگرى كسى كه تنها با از دست دادن منفعت به خودش بد مىكند، و هركدام از اين دو به خودشان بد مىكنند، زيرا شخص بيكاره كه عمرش را ضايع مىكند و آن را بدون منفعت دنيوى يا اخروى تلف مىسازد از لحاظ عقل و عرف به خودش بد كرده است، و هيچ يك از عقلا در اينباره ترديد نمىكنند و المسيء على ضربين: أحدهما من يجرّ إلى نفسه عقابا و صدمة أيضا و الآخر من يسيء إلى نفسه بتفويت النفع فقطّ، و كلّ منهما مسيء إلى نفسه، فإنّ البطّال المضيّع للعمر المتلف له في غير منفعة دنيويّة أو اخرويّة مسيء إلى نفسه عقلا و عرفا، و هذا ممّا لا يرتاب فيه أحد من العقلاء.
- و به آنچه ياد آورديم جهت عموميّت و حصر در فرموده خداى- عزّ و جل-: وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ... «1». معلوم مىشود، چون ظهور دارد در اينكه هر فرد از افراد انسان كه عمر خود را در كارهاى نيك مصرف نكند از زيانكاران است، به سبب اينكه سرمايهاش را ضايع نموده، هرچند لحظهاى از لحظههاى عمرش باشد، پس در آنچه گفتيم تدبّر كن كه ان شاء اللّه تعالى فوايد بسيارى دارد، و چه خوش گفتهاند : زمانه در پى خريدن عمر من برآمد، به او گفتم عمر خود را به دنيا و آنچه در آن هست نمىفروشم سپس به تدريج و كمكم آن را بدون بها خريدارى نمود، بريده باد دستان معاملهاى كه فروشندهاش زيان برده است. الدّهر ساومنى عمرى فقلت له ….. ما بعت عمرى بالدّنيا و ما فيها ….. ثمّ اشتراه بتدريج بلا ثمن …..تبّت يدا صفقة قد خاب شاريها :
- مترجم اين معنى را به نظم كشيده عمر عزيز من چون طلب كرد روزگار …..گفتم فروش نيست در اين لطف كردگار…..كمكم ربود عمر و بهايى به من نداد….. سرمايه رفت و حسرت و اندوه برقرار مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 453….و بما ذكرنا يتبيّن لك وجه التعميم و الحصر في قول اللّه عزّوجلّ : وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ....لظهوره في أنّ كلّ فرد من أفراد الإنسان لا يصرف عمره في الأعمال الصالحة فهو من أهل الخسران و ذلك بسبب أنّه ضيّع رأس ماله، و لو كان آنا من آنات عمره، فتدبّر فيما قلناه، ففيه فوائد كثيرة إن شاء اللّه تعالى و نعم ما قيل:
- دوم: اينكه در مقام جواب اشكالى كه بر خود وارد نموده گويد: «ممكن است منظور از نيكوكار ...» وجهى برايش نمىشناسم، و ظاهر از روايت آن است كه سكوت كننده يا متكلم به حسب عملش نيكوكار يا بدكار باشد، كه اگر ساكت باشد اين عملش إحسان به خودش مىباشد، و اگر سخن نيكى بگويد، اين عملش نيز احسان و نيكى به خودش مىباشد، و اگر سخن مباحى بر زبان براند با اين كار به خودش بد كرده، چون ثواب سكوت را از دست داده است، الثاني: أنّ قوله- في جواب قوله: إن قيل-: «يمكن أن يكون المراد ...إلخ» لا أعرف له وجها، و الظاهر من الرواية كون الساكت أو المتكلّم محسنا و مسيئا بحسب عمله، فإن كان ساكتا كان عمله هذا إحسانا إلى نفسه، و إن تكلّم بالحسن كان عمله هذا أيضا إحسانا إلى نفسه، و إن تكلّم بالمباح كان عمله إساءة إلى نفسه بسبب تفويت ثواب السكوت عن نفسه،
- و چنانچه سخن حرامى بگويد با اين عمل از دو جهت به خودش بدى كرده، يكى از دست دادن منفعت سكوت، و ديگر: استحقاق عقوبت يافتن به سبب سخن گفتن به حرام- و إن تكلّم بالحرام كان عمله هذا إساءة إلى نفسه من وجهين: أحدهما تفويت نفع السكوت، و الآخر استيجاب العقاب بسبب تكلّمه بالحرام.
- سوم: اينكه گويد: «اضافه بر اينكه باقى بودن ثواب استمرار ايمان با وجود ارتكاب معصيت را ممنوع مىدانيم» اشتباه روشنى است، زيرا كه با عدل الهى سازگار نيست، چون بدون ترديد- به مقتضاى دلايل محكمى كه در جاى خود بيان گرديده- ايمان عبارت است از اعتقاد و إقرار و از اين دو تركيب مىيابد- الثالث: أنّ قوله: «مع أنّ بقاء ثواب استمرار الإيمان مع فعل المعصية في محلّ المنع» خطأ واضح، لأنّه ينافي العدل، إذ لا ريب بمقتضى الأدلّة القويمة المبيّنة في محلّها أنّ الإيمان مركّب من الإعتقاد و الإقرار.
- و امّا اعمال: در تحقّق يافتن اصل ايمان مدخليّتى ندارند، هرچند كه در كمال يافتن آن دخالت دارند، پس چنانچه فرض شود كه مؤمن زناكار در حال زناكردن بميرد، قطعا در آتش جهنم تا ابد نخواهد ماند، هرچند كه به خاطر كارش- در صورتى كه شفاعت به او نرسد- عقاب مىگردد، و در نظر فرقه اماميّه شبههاى در اين نيست كه ايمان سبب داخل شدن به بهشت مىباشد. و مقتضاى سخن اين فاضل آن است كه چنين شخصى تا ابد در جهنم بيفتد، و من نمىدانم اين سخن چگونه از اين فاضل دانشمند صدور يافته! ولى بسا كه اسب اصيل هم لغزشى يابد، و شمشير تيز چيزى را نبرد و معصوم كسى است كه خداى تعالى او را مصون بدارد و أمّا الأعمال: فلا دخل لها في تحقّق أصل الإيمان، و إن كان لها في كمال الإيمان، فلو فرض أنّ المؤمن الزاني مات في حال اشتغاله بالزنا، لما كان مخلّدا في النار قطعا، و إن كان معاقبا بفعله إن لم تدركه الشفاعة، و لا شبهة عند الإماميّة في أنّ الإيمان سبب لدخول الجنّة. و مقتضى كلام هذا الفاضل أن يكون ذلك الشخص من المخلّدين في النار و ليت شعري كيف صدر هذا الكلام من ذلك الفاضل العلّام، لكنّ الجواد قد يكبو، و الصارم قد ينبو، و المعصوم من عصمه اللّه تعالى.. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 454
- چهارم: اينكه گفته: «و به عدم [استمرار ثواب ايمان] اشاره دارد فرموده معصومين عليهم السّلام : (زنا كننده درحالىكه مؤمن است زنا نكند)». نيز سخن نادرست و ادعاى بدون دليل است، و حق اين است كه ايمان به حسب كمال مراتب و درجات متفاوت و مختلفى دارد، الرابع: أنّ قوله: «و يومئ إلى عدمه قولهم عليهم السّلام : لا يزني الزاني حين يزني و هو مؤمن» أيضا كلام عليل، و دعوى بلا دليل، و الحقّ أنّ للإيمان بحسب الكمال مراتب و درجات متفاوتة، كما يظهر من
- چنانكه از روايات بسيارى اين معنى استفاده مىشود، و مؤمن كامل كسى است كه عملش گفتارش را تصديق كند، و بدون شك گناهكار در حال معصيت عملش برخلاف اعتقاد و گفتارش مىباشد، و از اين جهت نقصان و كمبودى در ايمانش داخل مىشود، ولى اصل ايمان محقّق و در او موجود است، الروايات المتكاثرة، و المؤمن الكامل هو الّذي يصدّق عمله قوله، و لا شكّ أنّ العاصي في حال عصيانه عمله مخالف لا عتقاده و قوله، و من ذلك يدخل النقص في إيمانه، لكنّ أصل الإيمان متحقّق موجود فيه،
- زيرا كه ايمان- چنانكه دانستى- اعتقاد و اقرار است، و تا وقتى كه اعتقاد و اقرار آن شخص باقى است ثواب ايمان نيز ثابت است، و به آنچه ياد كرديم بسيارى از روايات و دعاهايى كه ازامامان عليهم السّلام روايت شدهاند راهنما است، لأنّه الإعتقاد و الإقرار كما عرفت، و ثوابه باق مستمرّ ما دام بقاء اعتقاده و إقراره، و إلى ما ذكرنا يرشد كثير من الروايات و الدعوات المرويّة عن الأئمّة عليهم السّلام :
- از جمله فرموده امام عليه السّلام در يكى از دعاها: اللّهمّ إن عصيتك في أشياء أمرتنى بها و أشياء نهيتنى عنها فإنّى قد أطعتك فى أحبّ الأشياء إليك و هو الإيمان بك منّا منك به علىّ لا منّا به منّى عليك ...؛ خدايا چنانچه من نسبت به بعضى از كارها كه امر فرمودهاى انجام دهم، و بعضى از كارها كه نهى كردهاى تا انجام ندهم [اگر در اين كارها] تو را معصيت و نافرمانى نمودهام، پس همانا من در محبوبترين چيزها نزد تو كه ايمان به تو است اطاعتت نمودهام درحالىكه آن ايمان را هم تو بر من منّت نهادى نه اينكه من بر تو منّتى داشته باشم- 1686- منها: قوله في بعض الأدعية: اللّهمّ إن كنت عصيتك في أشياء أمرتني بها، و أشياء نهيتني عنها، فإنّي قد أطعتك في أحبّ الأشياء إليك، و هو الإيمان بك منّا منك به عليّ، لا منّا به منّي عليك (إلخ). مكيال المكارم في فوائد دعا ء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 447...
- پنجم: اينكه گفته: «و اين بيان مىتواند يكى از محملهاى اين اخبار باشد و يكى از علل آنچه روايت آمده كه: (خواب عالم عبادت است) ...» نيز تأويل بدون دليل است، بلكه اولى آن است كه فرموده معصومين عليهم السّلام : «خواب عالم عبادت است» و مانند آن را بر ظاهرشان باقى بگذاريم، و به تكلّف و تأويلى در اين مورد نياز نداريم، زيرا كه تحصيل علوم شرعى كه خداوند به آنها فراخوانده است ثوابهاى بسيار و فوايد زيادى دارد، الخامس: أنّ قوله: «و يمكن أن يكون هذا أحد محامل هذه الأخبار و أحد علل ما ورد أنّ نوم العالم عبادة (إلخ)» أيضا تأويل من غير دليل، بل الأولى أن يبقى قولهم: «نوم العالم عبادة»، و نحوه على ظاهره، و لا نحتاج إلى تكلّف و تأويل، لأنّ تحصيل العلوم الشرعيّة الّتي ندب الشارع إليها له مثوبات جليلة، و فوائد كثيرة:
- از جمله اينكه: خداى تعالى به خوابيدنش هم ثواب عبادت را مىدهد، و حكمتش آن است كه طالب علم خودش را در راه تحصيل رضاى خداوند به زحمت افكنده، و راحتى را از جانش سلب نموده تا بندگان خدا را هدايت نمايد، پس خداى- عزّ و جل- به او پاداش داده به اينكه در عوض خوابش كه راحت جان و آرامش بدنش در آن است منها: أنّ اللّه تعالى يعطيه بنومه ثواب العبادة، و السرّ فيه أنّ طالب العلم أتعب نفسه في طلب مرضاة اللّه، و سلب الراحة عن بدنه لهداية عباد اللّه، فجزاه اللّه عزّ و جلّ بأن عوّضه من نومه الّذي فيه راحة نفسه و سكون بدنه، ثواب العبادة، الّتي هي استعمال البدن في مشقّة الطاعة، فبكلّ نوم جديد يحصل له يتحقّق له ثواب جديد، جزاء لما أتعب نفسه في تحصيل العلم.
- ثواب عبادت را عنايت فرموده كه عبارت است از به كار بردن بدن در سختى اطاعت، پس با هر خواب تازهاى كه براى عالم پيش مىآيد ثواب ديگرى برايش تجديد مىگردد به پاداش اينكه جان خود را در تحصيل علم به رنج و خستگى افكنده است. و اين نظير آن است كه در ثواب زيارت قبر مولاى شهيدمان حضرت ابى عبد اللّه الحسين عليه الصلاة و السلام روايت آمده كه: فرشتگان خداى تعالى را عبادت مىكنند درحالىكه او (زيارتكننده) خوابيده است و ثواب براى اوست، و پس از مردن او خداى تعالى را عبادت مىكنند، و ثواب براى اوست- 1687- و هذا نظير ما ورد في ثواب زيارة قبر مولانا الشهيد أبي عبد اللّه الحسين عليه الصلاة و السلام، فإنّ الملائكة يعبدون اللّه تعالى و هو نائم، و الثواب له، و يعبدون اللّه تعالى بعد موته، و الثواب له.
- و حاصل آنچه ياد كرديم اينكه: ساكت ماندن- جز از سخنى كه خداى تعالى به آن راضى است، يا گفتن آن ضرورت دارد از حرفهايى كه مؤمن در زندگى كردن در اين دنياى فانى و معاشرت با اهل آن ناچار است بر زبان آرد- به خودىخود عبادت مستحبى است، هرچند با قطع نظر از آنچه در آن حاصل مىشود- مانند انديشيدن و غيره- فرض گردد، و قد تحصّل ممّا ذكرناه أنّ السكوت عن غير كلام يحصل به رضى اللّه تعالى أو يدعو إليه ضرورة ممّا يحتاج إليه المؤمن في تعيّشه في هذه الدار الفانية، و تقلّبه بين أهل النشأة العاجلة، من حيث هو عبادة مندوبة، و لو مع قطع النظر عمّا يحصل فيه من التفكّر و غيره«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ