امیر المومنین متقین 12-4 و 5- چشم  و گوش حق‏بین و حق‏شنو 4. غضوا أبصارهم عما حرم الله

متقین 12- بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. امیر المومنین متقین 12-4 و 5- چشم  و گوش حق‏بین و حق‏شنو 4. غضوا أبصارهم عما حرم الله علیهم 5. و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم. : چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنها حرام کرده فرو مى‏گیرند و نظر را کوتاه مى‏کنند و گوش‏هاى خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند مى‏سازند.
  3. چشم ؛ گوش ؛ سخن - شرح: در ادامه بحث به صفت چهارم و پنجم پرهیزکاران مى‏رسیم که 1-چشم ‏هایشان را از آنچه حرام است مى‏پوشانند و2- گوش‏هایشان را هم وقف علوم و دانش‏هایى مى‏کنند که به حال آنها نافع و سودمند باشد 3- از سخنان بیهوده که موجب خشم خدا و رسول است، دورى مى‏گزنند، چنان که قرآن در مقام توصیف آنها مى‏فرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»: «آنها کسانى هستند که از لغو اعراض مى‏کنند» «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ»: «و زمانى که لغو را مى‏شنوند از آن اعراض مى‏کنند».
  4. از بیهوده وناپسند دوری گذینند «وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»: «بندگان برگزیده حق کسانى هستند که در مجالس لهو و لعب و مکان‏هایى که سخنان باطل گفته و یا کارهاى ناشایسته و زشت انجام مى‏شود، حاضر نمى‏شوند و هرگاه به بیهوده و ناپسندى برسند از آن دورى مى‏گزینند».
  5. اصلاح چشم  و گوش - در این مرحله از خطبه به اصلاح چشم  و گوش مى‏رسیم و براى بهتر روشن شدن این دو فراز جا دارد چند نکته را متذکر شویم:
  6. 1. فروگرفتن، کم کردن نگاه.- «غَضُّوا» از ماده غضّ، به معنى فرو گرفتن و کم کردن است نه چشم  بر هم گذاردن و چشم  فرو بستن چنان‏که بعضى تصور کرده‏اند و عرب چشم  فروبستن و روى هم گذاردن پلکها را غمض گوید (غَمْضِ عین و اغماض یعنى چشم  پوشیدن) و در قرآن هم مى‏فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا أَبْصارِهِمْ»: «بگو به‏ مردان مؤمن که چشم ‏هاى خود را فرو گیرند و نظر را کوتاه کنند» نفرمود یغمضوا، یعنى زمانى که به نامحرم رسیدند چشم ‏ها را برهم نهند تا اگر احیاناً آب و چاله‏اى در مسیر راهشان بود آن افتند، بلکه ماده «غَضّ» را استعمال کرده یعنى نگاه پائین کردن، فروگرفتن، کم کردن نگاه.
  7. 2. وصف ثمره عفّت - جمله«غضّوا أبصارهم عمّا حَرَمَ اللهُ» را شارحان نهج‏البلاغه مثل ابن ابى الحدید، خویى و ابن میثم معنى ظاهرى آن را گرفته و فرموده‏اند: فرو مى‏گیرند چشم  را از آنچه خداوند نظر به آن را حلال نکرده، درحالى که در این عمل اطاعت و امتثال امر الهى را مى‏کنند که فرمود: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ» (اى پیامبر) «بگو به مؤمنین فروگیرند چشم ‏هاى خود را (از محرّمات) و فرج‏هاى خود را (از نظر نامحرم) نگاه دارند آن (یعنى نقصان در نگاه و محافظت فرج) براى ایشان پاکیزه‏تر است». و این وصف ثمره عفّت است.
  8. عدم اعتنا و عدم ارتکاب جمیع محرّمات - احتمال دیگرى که مى‏شود به نحو کنایى از عبارت استفاده کرد، این است که بگوئیم مراد از فروگرفتن نظر عدم اعتنا و عدم ارتکاب جمیع محرّمات است، نه فقط محرّمات بصرى، در این صورت شامل مال حرام و مقام و جاه حرام هم مى‏شود.
  9. عدم اعتنا و عدم ارتکاب ما حرّم الله -- قابل توجه است که در این احتمال «غَضّوا» (فرو گرفتن و نقصان در نظر) کنایه از صرف نظر کردن و عدم اعتنا به ارتکاب محرمات گرفته شده و در این صورت مى‏توان جمیع محرمات را از ما حرّم الله اراده کرد، خواه بصرى باشد، مثل نظر به‏ نامحرم و خواه غیر بصرى مثل نظر به مقام حرام، ولى در احتمال اول که غضّوا به معنى خود است از ما حرّم الله محرمات بصرى اراده مى‏شود.
  10. 1. صاحب مفردات در ماده غضّ صفحه 361 مى‏فرماید: غَضَّ: «الغضٌ النقصانُ من الطرف والصوت وما فى الاناء ... یقال غَضَّ وَ أَغَضَّ قال: قُلْ للمومنین یَغُضُوا من ابصارهم- سوره نور، آیه 30- (قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ)- آیه 31 سوره نور- (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ)- سوره لقمان آیه 19- ترجمه غضّ نقصان و کم کردن از نگاه و صدا و آنچه در ظروف است، گفته مى‏شود غَضَّ (ثلاثى مجرد) واغَضّ (ثلاثى مزید از باب افعال) یعنى هر دو به یک معنا و هر دو متعدى است خداوند فرموده: بگو براى مردان مومن که کم کنند از گناه‏هاى خود و در برابر نامحرم چشم  را به زیر افکنند، بگو به زن‏هاى مومن که از نگاه‏هایشان بکاهند.
  11. 2.در ماده غمض صفحه 365 هم مى‏فرماید: غمض: الْغَمْضُ النومُ العارض ... وَ غَمَضَ عینَه واغْمَضَها وَضَعَ جَفنَیه على الاخرى ...»: «غمض خوابى است که عارض و مستولى مى‏شود ... و غَمَضَ عَینَه و اغْمَضَها یعنى گذارد یکى از دو پلکش را بر دیگرى، پس معلوم شد که معنى غَضّ با غَمْضْ تفاوت دارد، اولى نقصان و کم کردن است و دوّمى چشم  را برهم گذاردن.
  12. 3. چشمان خود را پائین آورده-  شاید نظر استاد به ابن ابى الحدید باشد، زیرا در تفسیر این فراز گفته: «غَضُّوا ابصارَهُم اى خَفَصُوها و غَمضُوها»: «یعنى چشمان خود را پائین آمده و غَمضِ عین مى‏کنند»، در اینجا «غمضوها» را عطف تفسیرى «خمضوها» گرفته است.
  13. عدالت در قوه سمع - در معناى جمله‏ «وَقَفوُا اسماعَهُم على العلم النافع لهم» هم فرموده‏اند: گوش‏هاى خود را بر علومى که نافع است براى دنیا و آخرت آنها متوقف مى‏کنند، خواه علومى که مایه کمال قوه نظریه باشد، مانند علوم الهیه و خواه علومى که موجب کمال قوه عملیه باشد که حکمت عملیه‏ است، و از سماع و شنیدن شعر و غناء و سخن‏هاى بیهوده اعراض مى‏کنند و این وصف عدالت در قوه سمع است.
  14. 3. گوشها وقف شنیدن علوم نافع- «وقف» در لغت به معنى ایستادن و وقف اصطلاحى فقهى هم از همین ریشه گرفته شده است‏ وَقْفْ در اینجا ممکن است به معناى لغوى باشد که در این صورت معنا واضح است و ممکن است معنى عاریه‏اى از آن اراده شود که به نحوى اشراب معنى اصطلاحى در آن شده باشد، مثل این که مى‏گوئیم امروز خود را وقف فلان کار کردم. در این صورت معنى جمله چنین مى‏شود که پرهیزکاران گوش‏هاى خود را وقف شنیدن علوم نافع کرده‏اند و گویا در تمام عمر گوش‏هاى خود را به کار گرفته‏اند، براى دریافت این گونه علومى که مثمر کمال در مرحله نظرى و عملى است.
  15. صاحب مفردان مى‏گوید: وَقَفَ- یقال وَقَقْتُ القوِم، اقِفُهم وَقْفاً وواقَفُوهم وقوفاً (وَقِفوُهم انّهم مسئولون) و منه استعیر وقفت الدار اذا سَبَّلْتَها (صفحه 530 مفردات).
  16. بیان حکمت عملیه از زبان میرداماد استاد ملاصدرا: «پس از این که اولین جلسه‏اى که ملاصدرا در درس میرداماد شرکت جسته بود پایان یافت، میرداماد وى را با خود به کنارى برد و گفت: اى محمد! من امروز گفتم
  17. پرهیز نفس بوالهوس - کسى که مى‏خواهد حکمت را تحصیل کند باید حکمت عملى را تعقیب کند و اینک به تو مى‏گویم که حکمت عملى را درجه اول دو چیز است: یکى به انجام رسانیدن تمام واجبات دین اسلام، و دوم پرهیز از هر چیزى که نفس بوالهوس براى خوشى خود مى‏طلبد.
  18. به انجام رسانیدن واجبات دین از این جهت ضرورت دارد که طلبه وقتى آن واجبات را به انجام مى‏رساند از هریک نتیجه‏اى مى‏گیرد که به سود او است ...
  19. کسى که مطیع نفس اماره شد - روش دوم که باید از طرف کسى که حکمت را تحصیل مى‏کند در پیش گرفته شود این است که مُحَصّل حکمت باید از تأمین کسى که مطیع نفس اماره شد - درخواست‏هاى نفس خوددارى ورزد. کسى که مطیع نفس اماره شد و مشغول تحصیل حکمت هم گردید به احتمال قوى بى‏دین خواهد شد و از صراط مستقیم ایمان منحرف» (ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامى، صفحه 51- 50).
  20. 4. علم نافع هر علمى که رافع نیاز مردم باشد - علم نافع: علم نافع معنى وسیعى دارد و آن هر علمى است که به نحوى در منفعت فرد یا جامعه اسلامى و بشرى دخیل بوده باشد، خواه در حیطه‏ «طلبُ العلم فریضةٌ على کُلِّ مسلم» باشد یا نباشد و به عبارت دیگر هر علمى که رافع نیاز مردم باشد و براى فرد و جامعه مفید باشد، تحت علم نافع است. بنابراین علم پزشکى و کشاورزى و صنعت هم در کنار علم توحید و فقه و اخلاق علم نافع است و عدم این علوم مستلزم وابستگى اقتصادى و بالاخره وابستگى سیاسى است، استکبار جهانى ابتدا تکنولوژى خود را مى‏فرستد و سپس تکنسین و مستشار روانه کرده و به دنبال آن فرهنگ و سیستم سیاستگذارى را وارد مى‏کنند در این صورت چنان مسلط بر منابع اقتصادى و فرهنگى جوامع ضعیف مى‏شود که اگر مخالفت در بُعد سیاسى با آنها شود با دست خود به گلوى صنعت آن کشور فشار مى‏آورد و دیگر وسائل مورد نیاز آن کشور را قطع و بایکوت اقتصادى مى‏نماید.
  21. کوشش دراستقلال نظام اسلامى - مسلمانان باید درصدد استقلال نظام اسلامى بکوشند و لااقل اگر در بعضى جنبه‏ها استقلال ندارند در زمینه‏هاى دیگر کشورهاى طرف قرارداد خود را محتاج به خود کنند که این مى‏تواند پشتوانه استقلال سیاسى آنها باشد.
  22. یادگیرى مقدمه حفظ نظام است - اگر رابطه به صورت استعمارى تلقّى شود به دنبال آن فحشاء به عنوان ارمغان وارد مى‏گردد چنان که در زمان پهلوى یکى از عاملان فحشاء همین مستشارانى بودند که از تبعات وابستگى به دول خارجى بودند، اگر وسائل شراب و عیش و نوش‏ و خوشگذرانى و مفاسد اخلاقى آنها تأمین نمى‏شد، دست از کار کشیده و چه بسا پروژه‏ها را رها کرده و مى‏رفتند.
  23. یاد گرفتن صنایع مورد نیاز واجب کفایى است  - در فقه ما یاد گرفتن صنایع مورد نیاز مسلمانان واجب کفایى است، یعنى بر همه واجب است که صنایع مورد نیاز جامعه را یاد بگیرند و در صورتى که همه بى‏اعتنایى کنند و به دنبال تعلم آن نروند همه مسئول و گنهکاراند. ولى اگر بعضى قیام به این امر کنند وجوب از بقیه هم ساقط مى‏شود، باید به حد نیاز، علوم و تکنیک را فرا گرفت، زیرا این یادگیرى مقدمه حفظ نظامى است که حفظ آن بر همه مسلمانان واجب است.
  24. یادگیری از چه منبعی دریافت شود؟- مطلب قابل توجه دیگر این که انسان باید نظر کند که چه علمى را از چه منبعى دریافت مى‏کند، زیرا علم به منزله غذاى روح است و از امام باقر (علیه السلام) در ذیل قول خداوند تعالى: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ»: «پس باید نظر کند انسان به سوى طعام خود» آمده: «فلینظر الانسان الى علمه الذى یأخذه عن مَن یاخُذُه»«باید انسان نظر کند به علمى که اخذ مى‏کند و متوجه باشد که از چه کسى دریافت مى‏کند» یعنى مراد از طعام، علم است که طعام روح مى‏باشد و این طعام جاى تامّل و دقت دارد که از چه کسى و چه منبعى دریافت مى‏شود.
  25. علم نافع حیات جاودان می دهد - این دقت در اخذ علوم بسیار ضرورى است، زیرا چنانچه از غزالى نقل شده اگر انسان بخواهد علم خود را رهاکند، علم او را به خود وانمى‏گذارد، بلکه‏ «امّا انْ یُحْیِیَحهُ حیاء الابد وامّا انْ یُهلِکَه هلاک الابد» یا علم آدمى را براى همیشه زنده مى‏کند و یا به ورطه هلاکت ابدى او را سوق مى‏دهد، زیرا انسان اگر علم نافع اخذ کند آن علم تمام شؤونات او را دربرمى‏گیرد و به او حیات‏ جاویدان مى‏دهد.
  26. به خدا پناه بریم ازعلوم غیرنافع - چنانچه امام على (علیه السلام) فرمود: «بالعلم تکون الحیاة»: «به وسیله علم حیات تثبیت مى‏شود» و اگر علم ضارّ یا بى‏منفعت اخذ کند تمام شؤونات او را تحت تأثیر قرار داده و حالت انفعالى نسبت به این علوم به خود مى‏گیرد. و علاوه بر این که خیرى نمى‏بیند «اعلم انّه لاخیر فى علم لا ینفع» و علمش مؤثر واقع نمى‏شود «علم لاینفع کدواء لاینجع» باید از این گونه علوم به خدا پناه برد؛ اللهم انى اعوذ بک مِنْ علم لاینفع‏ و چه بسا اگر جاهل بود نافع‏تر بود (رُبَّ جهل انفع من علم) وجهل او مُنجى او بود (ربّ جاهل نجاتُه جَهْلُه‏اً).
  27. ارزش‏هاى مکتب وعلم نافع - نافع بودن علم و مضر بودن آن برخاسته و منبعث از ارزش‏هاى مکتب است. مکتب باید هدف والا را براى انسان روشن کند تا در پرتو این روشنایى، معلومات تنظیم شود، اگر مکتب سر در گم باشد و هدفى منطقى را دنبال نکند طبعاً علمى که صاحب چنین مکتبى دنبال مى‏کند نافع نخواهد بود.
  28. عالمی که بهتر ازهفتاد هزارعابداست » - جمله‏ «وَقَفوُا اسماعهم على العلم النافع لهم» نشان مى‏دهد که ابتدا دانسته‏اند در چه راهى سیر مى‏کنند و براى چه آمده و به کجا مى‏روند، سپس پژوهش‏ها و تحقیقات خود را با همان هدف پى مى‏برند و به عبارت دیگر جمیع اعمال  پرهیزکاران متّکى بر ابعاد شناخت و علوم دریافتى آنها و همسو براى رسیدن به هدفى واحد و الهى است و اینچنین عالمانى مصداق روایت امام باقر (علیه السلام) هستند که «عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد»: «عالمى که از علمش استفاده‏ کند افضل است از هفتاد هزار عابد» علم باید انسان را به خدا نزدیک کند و در برابر عظمت او انسان را به خضوع و خشوع وادارد،
  29. کسى که محروم از خشیت باشد عالم نیست - اگر علمى انسان را از خدا دور سازد و او را به غرور وادارد، این علم جز نامى از علم را یدک نمى‏کشد و از محتوى و ماهیت علم خالى و تهى است. در روایت امام صادق (علیه السلام) آمده: «الخشیة میراث العلم، و العلم شعاع المعرفة و قلب الایمان و من حرم الخشیة لا یکون عالما و ان شق الشعر فى متشابهات العلم قال الله عز و جل: انما یخشى الله من عباده العلماء»؛ «خشوع و ترس از مقام ربوبى میراث علم است و علم شعاع معرفت و شناخت و به منزله قلب ایمان مؤمن است (اگر علم نباشد نشانه خموشى و به سردى گرائیدن معرفت و آیتى بر مردن ایمان و ایستادن قلب ایمان است) و کسى که محروم از خشیت باشد عالم نیست اگرچه در متشابهات و مشکلات علمى مو را بشکافد (مو شکافى کند) خداوند عزّ و جلّ فرمود: این است و جز این نیست که علما در بین بندگان خدا از او مى‏ترسند و در برابر او خاشع هستند.
  30. عالم‏ترین مردم به خدا ترسان‏ترین آنهاست - عالم دائماً به وسیله علم خود پرده‏هاى غفلت و نسیان را شکافته و خود را به مرز خودآگاهى و خود هوشیارى مى‏رساند، او مى‏داند که باید به دنیا دل نبندد و تزهّد در دنیا را پیشه کند تا به توفّر آخرت رسد. در روایت است که‏ «انّ اعلم الناسِ بالله اخْوَفُهُم لله واخْوَفُهم له اعلمهم به، واعلمهُم بِه ازْهَدُهم فیها؛ یعنى فِى الدنیا»: «عالم‏ترین مردم به خدا ترسان‏ترین آنها نسبت به خدا هستند و ترسان‏ترین آنها نسبت به خدا عالم‏ترین آنها به او هستند و آگاه‏ترین آنها به خداوند زاهدترین آنها در دنیا هستند». بزرگ‏ترین سرمایه ما خود ما هستیم. چقدر بدبختى است که علم‏ همه چیز را بیاموزیم و خودشناسى را نه.
  31.  - لازم‏ترین علوم در معرفت صلاح و فساد است-   اى کاش لااقل علوم دیگر مانع علم خودشناسى نمى‏شد، باید از آن شکافنده اتم پرسید آیا یک بار گریبان خود را گرفتى که چرا آمده‏اى، اى کسى که مشکل‏ترین سؤالات را درباره جهان پاسخ گفته‏اى از خودت چرا چنین سؤال ساده‏اى را نکرده و چرا جواب نشنیده‏اى!

اى عالمان غافل لازم‏ترین علوم، علمى است که ما را در معرفت صلاح و فساد نفس خویش یارى کند. امام کاظم (علیه السلام) مى‏فرمایند:«... الْزَمُ العلم لک ما دلّک على صلاح قلبک واظْهَرَ لک فساده ...»: «لازم‏ترین علم براى تو آن علمى است که تو را راهنمایى کند بر صلاح قلب تو و ظاهر مى‏کند براى تو فساد آن را ...» آرى باید علم راغ در مسیر آخرت قرار داد و فکر نکرد که زندان دنیا همیشگى است بلکه باید پذیرفت که فانى است اگر این پندار عینیت پیدا کرد و معناى دقیق‏«ما عندکم ینفذ و ما عند الله دباق» آنچه نزد شما است نابود مى‏شود و آنچه نزد خداوند است باقى مى‏ماند» تجلّى یافت، مسلماً به غیر باقى اتکا نمى‏شود.

  1. علم بى‏درد و بى‏تفاوت - تلسکوپ با تمام قواعد نورى تنظیم و تثبیت شده، ولى منجّم این تلسکوپ را به کدام م نطقه و منظره بیندازد، این به دست احساسات او است که کدام ناحیه تماشایى‏تر است، تلسکوپ علم همچنین است، ما هستیم که باید ببینیم به کدام ناحیه آن را متوجه کنیم تا از وقت و عمر و وسائل کمال استفاده را ببریم، آدم بى‏درد و بى‏تفاوت علمش هم بى‏درد و بى‏تفاوت است. کسى که درد دارد به فعالیت‏هاى خود جهت مى‏دهد، اگر درد نباشد انسان گزینش‏گر نخواهد شد، زیرا گزینش صددرصد متأثر از دردها و انگیزه‏هاى‏ درونى است
  2. روان عالم‏ معین کننده نفع و ضررعلم‏ است - و از اینجا مشخص مى‏شود که چرا قبل از علم، سخن از عالم رانده مى‏شود، چون روان عالم‏ معین کننده نفع و ضرر علم‏ است و پس از تعیّن آنچه روشنایى به عالم مى‏دهد علم است، اگر علم نافع باشد روشنایى مسیر تأمین شده و از سقوط در پرتگاه‏ها مصون است، زیرا «العلم نورٌ» و اگر ضارّ باشد علاوه بر عدم روشنایى ظلمتى دیگر بر ظلمت و تاریکى مسیر مستولى مى‏گردد.
  3. اگرباعلم دوستى برقرار شد گلى از بهشت است - باید درک کرد که علم هم از کالاهاى دنیوى است، مگر این که با رنگ نعیم بهشتى مزیّن شود و باید فهمید که بر سر کالاهاى دنیوى تزاحم است. در بهشت است که تزاحم‏ها از قلب‏ها فرو ریخته مى‏شود: (وَ نَزَعْنا ما فِی‏ ضرورهم من غله إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ) در مقابل در جهنم خصومت و دشمنى حکمفرما است. «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» از اینجا مى‏توان استفاده کرد که هرجا دوستى برقرار شد گلى از بهشت در آنجا روئیده و هر جا تخاصم و نزاعى باشد، شعله‏اى از آتش در آنجا سر کشیده.
  4. [تقسیم مردم از دیدگاه علم جهل‏] در اینجا مناسب است بیان امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) در مورد تقسیم مردم از دیدگاه علم و جهل را به کمیل بن زیاد نخعى که از یاران وى بود، نقل کنم تا عالمان دین هرچه بیشتر به ارزش خود پى برده و متعلمین و راهروان این جاده روشن به حرکت خود سرعت بخشند تا هرچه سریع‏تر به مقصد رسند و جاهلان ما چنگ اندازان ریسمان علم شده و به قافله دانش‏پژوهان و سپس عالمان بپیوندند. کمیل‏ مى‏گوید: على (علیه السلام) دست مرا گرفت و به صحرا برد، آنگاه که به صحرا رسیدیم، نفس عمیقى کشید، سپس فرمود: «اى کمیل بن زیاد! این قلب‏ها ظرف (براى علم) اند بهترین قلب‏ها نگهدارنده‏ترین آنها است، اى کمیل آنچه برایت مى‏گویم (نیک بشنو و درست در خزینه خاطرات بسپار)
  5. عالم ربانی ؛ دانشجوی رستگاری ؛ مگسان بادی - مردمى که در جهان هستند سه‏ دسته‏اند: نخست عالمى است ربانى (که دل از دست هواهاى نفسانى رهانده و شاهباز بلند پرواز روحش به نیروى عشق خدا با عرشیان به پرواز است) دوم دانشجو و متعلمى است که در جستجوى راه رستگارى است (وهمى خواهد زنگار شبهات و اوهام را از آینه درون بزداید و به سالکان طریق حق‏پرستى ملحق گردد) سومین دسته آنانند که همچون مگسان ضعیف و ناتوان به دنبال هر صدایى و با هر بادى روانند، اینان که نه از نور دانشى روشنى جسته و نه به پایه استوارى پناهنده گردیده‏اند، (کور کورانه هر دعوت باطلى را اجابت مى‏کنند و به دنبال هر صدایى به راه مى‏افتند، فریاد از اینان که بنیان فساد جهان هستند)
  6. همیشه حکومت به دست علم است - اى کمیل دانش بهتر از دارایى است، زیرا دانش نگهدارنده تو است در صورتى که مال را باید تو نگهدارى، بذل و بخشش مال را کم مى‏کند، و حال آن که دانش با بخشش فراوان‏تر مى‏گردد و آن که با مال و ثروت پرورش یافته است با نابودى آن نابود است (لکن دانش در دنیا و آخرت با انسان باقى است) اى پسر زیاد، شناسایى و تحصیل علم و دانش (رکنى از ارکان) دین است و مدار دین با دانش مى‏چرخد (عمل جاهل باطل و بدون نورافکن دانش نمى‏توان راه خداپرستى را پیمود) بشر در دوران زندگانى‏اش راه فرمان‏بردارى از خدا را با علم مى‏پیماید و پس از مرگش به نیروى دانش نام نیک از خویش به یادگار مى‏گذارد، همیشه حکومت به دست علم است و مال، محکوم و مغلوب و در شرف فنا است.
  7. دانشمندان تا دنیا دنیا است زنده‏اند - اى کمیل، گردآورندگان مال در عین زندگى مرده‏اند (و هیچ اثرى بر وجودشان مترتب نیست) لکن دانشمندان تا دنیا دنیا است زنده‏اند (و بشر از آثار وجودیشان استفاده مى‏نماید) پیکرهایشان خاک و ناپیدا ولکن عکس‏هایشان در دل‏ها پاى برجا است، آنگاه حضرت اشاره بر سینه مبارک خود برده فرمودند: کمیل متوجه باش که درون سینه من دانش‏ فراوانى انباشته شده است (از علوم و معارف الهیه که بشر معاصر توانایى شنیدن و فراگرفتن آن را ندارد). چه خوش بود اگر کسانى پیدا مى‏کردم که تاب تحمل آن را مى‏داشتند (و اندکى از این بار گران دانش بر دوششان مى‏گذاشتم) آرى چنین کسانى را مى‏یابم لکن بر وى ایمن نیستم زیرا که او دین و دانش را براى پیشرفت دنیایش خواهان است و نعمت‏ها و حجت‏هاى خدا را علیه بندگان و دوستان به کار مى‏برد ...».
  8. جانم به فدایت على جان که از مصادیق بارز عالم ربانى بودى و با شیره جان و کلمات شیوا، متعلمینى چون کمیل را پرورش دادى. پس با همان ولایت عَلَوِیَت گوشه چشم ى به ما کن و لااقل به رتبه دوم در زمره متعلمین سوقمان ده. این نکته قابل دقت است که مولى گردآورندگان مال را در برابر عالمان و دانشمندان قرار داده‏اند و از این مى‏توان استفاده کرد که عالم به دنبال کسب مال و رسیدن به مقامات دنیوى نیست و هیچ موقع علم خود را وسیله اکل مال قرار نمى‏دهد و این سیره علماى سلف صالح ما بوده چنان که درباره ملاصدرا، فیلسوف و متأله بزرگ اسلامى نوشته‏اند: ملاصدرا علم را براى مال و جاه نمى‏خواست و معتقد بود که طالب علم نباید در فکر مال و جاه، جز آن قدر مال که براى معیشت او ضرورت دارد، باشد صدرالمتأالهین مى‏گفت: کسى که علم را براى مال و جاه بخواهد موجودى است خطرناک که باید از او برحذر بود و در جلسات درس این اشعار از مثنوى را مى‏خواند.
  9. از ملاصدرا حدود پنجاه کتاب و رساله و مقاله رسیده - صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى که به ملاصدرا آخوند ملاصدرا و صدرالمتالهین معروف است در سال 979 در شیراز متولد شد و در سال 1050 در هفتمین سفر حج در بصره وفات یافت. تحصیلات ابتدایى او در شیراز و تکمیل معلومات او در اصفهان در نزد شیخ بهایى و میرداماد بود و سپس سال‏هاى سال در قم گویا در قریه کهک منزوى شد و به تصفیه نفس و تالیف آثار خود پرداخت تا این که براى تدریس در مدرسه خان شیراز دعوت شد و تا پایان عمر در آنجا سرگرم افاضه به طالبان علم و نگارش کارهاى علمى خود بود ... از ملاصدرا حدود پنجاه کتاب و رساله و مقاله و نامه به عربى و فارسى به ما رسیده است. بزرگ‏ترین کتاب او اسفار است، در چهار سفر (امور عامه، طبیعى، الهى و نفس) چنان که از خود اسفار (جلد 7، صفحه 26 چاپ جدید) برمى‏آید مى‏خواسته بخشى در نبوّات نیز بر آن بیفزاید ولى اسفار موجود از آن خالى است (کتاب مبدا و معاد او پس از اسفار از بزرگ‏ترین کتاب‏هاى وى به حساب مى‏آید (نقل از پیشگفتار مبدا و معاد ملاصدرا).

در شرح زندگى ملاصدرا (ره) آورده اند - هانرى کربن و جمعى از خاورشناسان که در شرح زندگى ملاصدرا (ره) قلم به دست گرفته‏اند درباره عالمان عصر این فیلسوف بزرگ که مرکزشان اصفهان بوده چنین مى‏گویند: امروز در دانشگاه‏هاى شرق و غرب به ندرت مى‏توان نظیر طلاب علوم مدارس اصفهان را پیدا کرد. اکثر طلبه هایى که در مدارس اصفهان تحصیل مى‏کردند، علم را براى علم (و تبلیغ دین) مى‏خواستند نه براى چیز دیگر ... اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏1، ص: 169

 

  1.  

بى‏گهر را علم وفن آموختن‏

 

دادن تیغ است دست راهزن‏

تیغ دادن در کف زنگى مست‏

 

به که افتدعلم‏ناکس رابه دست‏

علم ومال ومنصب وجاه وقران‏

 

فتنه آرد در کف بدگوهران‏

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید