متقین 12- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین متقین 12-4 و 5- چشم و گوش حقبین و حقشنو 4. غضوا أبصارهم عما حرم الله علیهم 5. و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم. : چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنها حرام کرده فرو مىگیرند و نظر را کوتاه مىکنند و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند مىسازند.
- چشم ؛ گوش ؛ سخن - شرح: در ادامه بحث به صفت چهارم و پنجم پرهیزکاران مىرسیم که 1-چشم هایشان را از آنچه حرام است مىپوشانند و2- گوشهایشان را هم وقف علوم و دانشهایى مىکنند که به حال آنها نافع و سودمند باشد 3- از سخنان بیهوده که موجب خشم خدا و رسول است، دورى مىگزنند، چنان که قرآن در مقام توصیف آنها مىفرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»: «آنها کسانى هستند که از لغو اعراض مىکنند» «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ»: «و زمانى که لغو را مىشنوند از آن اعراض مىکنند».
- از بیهوده وناپسند دوری گذینند «وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»: «بندگان برگزیده حق کسانى هستند که در مجالس لهو و لعب و مکانهایى که سخنان باطل گفته و یا کارهاى ناشایسته و زشت انجام مىشود، حاضر نمىشوند و هرگاه به بیهوده و ناپسندى برسند از آن دورى مىگزینند».
- اصلاح چشم و گوش - در این مرحله از خطبه به اصلاح چشم و گوش مىرسیم و براى بهتر روشن شدن این دو فراز جا دارد چند نکته را متذکر شویم:
- 1. فروگرفتن، کم کردن نگاه.- «غَضُّوا» از ماده غضّ، به معنى فرو گرفتن و کم کردن است نه چشم بر هم گذاردن و چشم فرو بستن چنانکه بعضى تصور کردهاند و عرب چشم فروبستن و روى هم گذاردن پلکها را غمض گوید (غَمْضِ عین و اغماض یعنى چشم پوشیدن) و در قرآن هم مىفرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا أَبْصارِهِمْ»: «بگو به مردان مؤمن که چشم هاى خود را فرو گیرند و نظر را کوتاه کنند» نفرمود یغمضوا، یعنى زمانى که به نامحرم رسیدند چشم ها را برهم نهند تا اگر احیاناً آب و چالهاى در مسیر راهشان بود آن افتند، بلکه ماده «غَضّ» را استعمال کرده یعنى نگاه پائین کردن، فروگرفتن، کم کردن نگاه.
- 2. وصف ثمره عفّت - جمله «غضّوا أبصارهم عمّا حَرَمَ اللهُ» را شارحان نهجالبلاغه مثل ابن ابى الحدید، خویى و ابن میثم معنى ظاهرى آن را گرفته و فرمودهاند: فرو مىگیرند چشم را از آنچه خداوند نظر به آن را حلال نکرده، درحالى که در این عمل اطاعت و امتثال امر الهى را مىکنند که فرمود: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ» (اى پیامبر) «بگو به مؤمنین فروگیرند چشم هاى خود را (از محرّمات) و فرجهاى خود را (از نظر نامحرم) نگاه دارند آن (یعنى نقصان در نگاه و محافظت فرج) براى ایشان پاکیزهتر است». و این وصف ثمره عفّت است.
- عدم اعتنا و عدم ارتکاب جمیع محرّمات - احتمال دیگرى که مىشود به نحو کنایى از عبارت استفاده کرد، این است که بگوئیم مراد از فروگرفتن نظر عدم اعتنا و عدم ارتکاب جمیع محرّمات است، نه فقط محرّمات بصرى، در این صورت شامل مال حرام و مقام و جاه حرام هم مىشود.
- عدم اعتنا و عدم ارتکاب ما حرّم الله -- قابل توجه است که در این احتمال «غَضّوا» (فرو گرفتن و نقصان در نظر) کنایه از صرف نظر کردن و عدم اعتنا به ارتکاب محرمات گرفته شده و در این صورت مىتوان جمیع محرمات را از ما حرّم الله اراده کرد، خواه بصرى باشد، مثل نظر به نامحرم و خواه غیر بصرى مثل نظر به مقام حرام، ولى در احتمال اول که غضّوا به معنى خود است از ما حرّم الله محرمات بصرى اراده مىشود.
- 1. صاحب مفردات در ماده غضّ صفحه 361 مىفرماید: غَضَّ: «الغضٌ النقصانُ من الطرف والصوت وما فى الاناء ... یقال غَضَّ وَ أَغَضَّ قال: قُلْ للمومنین یَغُضُوا من ابصارهم- سوره نور، آیه 30- (قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ)- آیه 31 سوره نور- (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ)- سوره لقمان آیه 19- ترجمه غضّ نقصان و کم کردن از نگاه و صدا و آنچه در ظروف است، گفته مىشود غَضَّ (ثلاثى مجرد) واغَضّ (ثلاثى مزید از باب افعال) یعنى هر دو به یک معنا و هر دو متعدى است خداوند فرموده: بگو براى مردان مومن که کم کنند از گناههاى خود و در برابر نامحرم چشم را به زیر افکنند، بگو به زنهاى مومن که از نگاههایشان بکاهند.
- 2.در ماده غمض صفحه 365 هم مىفرماید: غمض: الْغَمْضُ النومُ العارض ... وَ غَمَضَ عینَه واغْمَضَها وَضَعَ جَفنَیه على الاخرى ...»: «غمض خوابى است که عارض و مستولى مىشود ... و غَمَضَ عَینَه و اغْمَضَها یعنى گذارد یکى از دو پلکش را بر دیگرى، پس معلوم شد که معنى غَضّ با غَمْضْ تفاوت دارد، اولى نقصان و کم کردن است و دوّمى چشم را برهم گذاردن.
- 3. چشمان خود را پائین آورده- شاید نظر استاد به ابن ابى الحدید باشد، زیرا در تفسیر این فراز گفته: «غَضُّوا ابصارَهُم اى خَفَصُوها و غَمضُوها»: «یعنى چشمان خود را پائین آمده و غَمضِ عین مىکنند»، در اینجا «غمضوها» را عطف تفسیرى «خمضوها» گرفته است.
- عدالت در قوه سمع - در معناى جمله «وَقَفوُا اسماعَهُم على العلم النافع لهم» هم فرمودهاند: گوشهاى خود را بر علومى که نافع است براى دنیا و آخرت آنها متوقف مىکنند، خواه علومى که مایه کمال قوه نظریه باشد، مانند علوم الهیه و خواه علومى که موجب کمال قوه عملیه باشد که حکمت عملیه است، و از سماع و شنیدن شعر و غناء و سخنهاى بیهوده اعراض مىکنند و این وصف عدالت در قوه سمع است.
- 3. گوشها وقف شنیدن علوم نافع- «وقف» در لغت به معنى ایستادن و وقف اصطلاحى فقهى هم از همین ریشه گرفته شده است وَقْفْ در اینجا ممکن است به معناى لغوى باشد که در این صورت معنا واضح است و ممکن است معنى عاریهاى از آن اراده شود که به نحوى اشراب معنى اصطلاحى در آن شده باشد، مثل این که مىگوئیم امروز خود را وقف فلان کار کردم. در این صورت معنى جمله چنین مىشود که پرهیزکاران گوشهاى خود را وقف شنیدن علوم نافع کردهاند و گویا در تمام عمر گوشهاى خود را به کار گرفتهاند، براى دریافت این گونه علومى که مثمر کمال در مرحله نظرى و عملى است.
- صاحب مفردان مىگوید: وَقَفَ- یقال وَقَقْتُ القوِم، اقِفُهم وَقْفاً وواقَفُوهم وقوفاً (وَقِفوُهم انّهم مسئولون) و منه استعیر وقفت الدار اذا سَبَّلْتَها (صفحه 530 مفردات).
- بیان حکمت عملیه از زبان میرداماد استاد ملاصدرا: «پس از این که اولین جلسهاى که ملاصدرا در درس میرداماد شرکت جسته بود پایان یافت، میرداماد وى را با خود به کنارى برد و گفت: اى محمد! من امروز گفتم
- پرهیز نفس بوالهوس - کسى که مىخواهد حکمت را تحصیل کند باید حکمت عملى را تعقیب کند و اینک به تو مىگویم که حکمت عملى را درجه اول دو چیز است: یکى به انجام رسانیدن تمام واجبات دین اسلام، و دوم پرهیز از هر چیزى که نفس بوالهوس براى خوشى خود مىطلبد.
- به انجام رسانیدن واجبات دین از این جهت ضرورت دارد که طلبه وقتى آن واجبات را به انجام مىرساند از هریک نتیجهاى مىگیرد که به سود او است ...
- کسى که مطیع نفس اماره شد - روش دوم که باید از طرف کسى که حکمت را تحصیل مىکند در پیش گرفته شود این است که مُحَصّل حکمت باید از تأمین کسى که مطیع نفس اماره شد - درخواستهاى نفس خوددارى ورزد. کسى که مطیع نفس اماره شد و مشغول تحصیل حکمت هم گردید به احتمال قوى بىدین خواهد شد و از صراط مستقیم ایمان منحرف» (ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامى، صفحه 51- 50).
- 4. علم نافع هر علمى که رافع نیاز مردم باشد - علم نافع: علم نافع معنى وسیعى دارد و آن هر علمى است که به نحوى در منفعت فرد یا جامعه اسلامى و بشرى دخیل بوده باشد، خواه در حیطه «طلبُ العلم فریضةٌ على کُلِّ مسلم» باشد یا نباشد و به عبارت دیگر هر علمى که رافع نیاز مردم باشد و براى فرد و جامعه مفید باشد، تحت علم نافع است. بنابراین علم پزشکى و کشاورزى و صنعت هم در کنار علم توحید و فقه و اخلاق علم نافع است و عدم این علوم مستلزم وابستگى اقتصادى و بالاخره وابستگى سیاسى است، استکبار جهانى ابتدا تکنولوژى خود را مىفرستد و سپس تکنسین و مستشار روانه کرده و به دنبال آن فرهنگ و سیستم سیاستگذارى را وارد مىکنند در این صورت چنان مسلط بر منابع اقتصادى و فرهنگى جوامع ضعیف مىشود که اگر مخالفت در بُعد سیاسى با آنها شود با دست خود به گلوى صنعت آن کشور فشار مىآورد و دیگر وسائل مورد نیاز آن کشور را قطع و بایکوت اقتصادى مىنماید.
- کوشش دراستقلال نظام اسلامى - مسلمانان باید درصدد استقلال نظام اسلامى بکوشند و لااقل اگر در بعضى جنبهها استقلال ندارند در زمینههاى دیگر کشورهاى طرف قرارداد خود را محتاج به خود کنند که این مىتواند پشتوانه استقلال سیاسى آنها باشد.
- یادگیرى مقدمه حفظ نظام است - اگر رابطه به صورت استعمارى تلقّى شود به دنبال آن فحشاء به عنوان ارمغان وارد مىگردد چنان که در زمان پهلوى یکى از عاملان فحشاء همین مستشارانى بودند که از تبعات وابستگى به دول خارجى بودند، اگر وسائل شراب و عیش و نوش و خوشگذرانى و مفاسد اخلاقى آنها تأمین نمىشد، دست از کار کشیده و چه بسا پروژهها را رها کرده و مىرفتند.
- یاد گرفتن صنایع مورد نیاز واجب کفایى است - در فقه ما یاد گرفتن صنایع مورد نیاز مسلمانان واجب کفایى است، یعنى بر همه واجب است که صنایع مورد نیاز جامعه را یاد بگیرند و در صورتى که همه بىاعتنایى کنند و به دنبال تعلم آن نروند همه مسئول و گنهکاراند. ولى اگر بعضى قیام به این امر کنند وجوب از بقیه هم ساقط مىشود، باید به حد نیاز، علوم و تکنیک را فرا گرفت، زیرا این یادگیرى مقدمه حفظ نظامى است که حفظ آن بر همه مسلمانان واجب است.
- یادگیری از چه منبعی دریافت شود؟- مطلب قابل توجه دیگر این که انسان باید نظر کند که چه علمى را از چه منبعى دریافت مىکند، زیرا علم به منزله غذاى روح است و از امام باقر (علیه السلام) در ذیل قول خداوند تعالى: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»: «پس باید نظر کند انسان به سوى طعام خود» آمده: «فلینظر الانسان الى علمه الذى یأخذه عن مَن یاخُذُه»«باید انسان نظر کند به علمى که اخذ مىکند و متوجه باشد که از چه کسى دریافت مىکند» یعنى مراد از طعام، علم است که طعام روح مىباشد و این طعام جاى تامّل و دقت دارد که از چه کسى و چه منبعى دریافت مىشود.
- علم نافع حیات جاودان می دهد - این دقت در اخذ علوم بسیار ضرورى است، زیرا چنانچه از غزالى نقل شده اگر انسان بخواهد علم خود را رهاکند، علم او را به خود وانمىگذارد، بلکه «امّا انْ یُحْیِیَحهُ حیاء الابد وامّا انْ یُهلِکَه هلاک الابد» یا علم آدمى را براى همیشه زنده مىکند و یا به ورطه هلاکت ابدى او را سوق مىدهد، زیرا انسان اگر علم نافع اخذ کند آن علم تمام شؤونات او را دربرمىگیرد و به او حیات جاویدان مىدهد.
- به خدا پناه بریم ازعلوم غیرنافع - چنانچه امام على (علیه السلام) فرمود: «بالعلم تکون الحیاة»: «به وسیله علم حیات تثبیت مىشود» و اگر علم ضارّ یا بىمنفعت اخذ کند تمام شؤونات او را تحت تأثیر قرار داده و حالت انفعالى نسبت به این علوم به خود مىگیرد. و علاوه بر این که خیرى نمىبیند «اعلم انّه لاخیر فى علم لا ینفع» و علمش مؤثر واقع نمىشود «علم لاینفع کدواء لاینجع» باید از این گونه علوم به خدا پناه برد؛ اللهم انى اعوذ بک مِنْ علم لاینفع و چه بسا اگر جاهل بود نافعتر بود (رُبَّ جهل انفع من علم) وجهل او مُنجى او بود (ربّ جاهل نجاتُه جَهْلُهاً).
- ارزشهاى مکتب وعلم نافع - نافع بودن علم و مضر بودن آن برخاسته و منبعث از ارزشهاى مکتب است. مکتب باید هدف والا را براى انسان روشن کند تا در پرتو این روشنایى، معلومات تنظیم شود، اگر مکتب سر در گم باشد و هدفى منطقى را دنبال نکند طبعاً علمى که صاحب چنین مکتبى دنبال مىکند نافع نخواهد بود.
- عالمی که بهتر ازهفتاد هزارعابداست » - جمله «وَقَفوُا اسماعهم على العلم النافع لهم» نشان مىدهد که ابتدا دانستهاند در چه راهى سیر مىکنند و براى چه آمده و به کجا مىروند، سپس پژوهشها و تحقیقات خود را با همان هدف پى مىبرند و به عبارت دیگر جمیع اعمال پرهیزکاران متّکى بر ابعاد شناخت و علوم دریافتى آنها و همسو براى رسیدن به هدفى واحد و الهى است و اینچنین عالمانى مصداق روایت امام باقر (علیه السلام) هستند که «عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد»: «عالمى که از علمش استفاده کند افضل است از هفتاد هزار عابد» علم باید انسان را به خدا نزدیک کند و در برابر عظمت او انسان را به خضوع و خشوع وادارد،
- کسى که محروم از خشیت باشد عالم نیست - اگر علمى انسان را از خدا دور سازد و او را به غرور وادارد، این علم جز نامى از علم را یدک نمىکشد و از محتوى و ماهیت علم خالى و تهى است. در روایت امام صادق (علیه السلام) آمده: «الخشیة میراث العلم، و العلم شعاع المعرفة و قلب الایمان و من حرم الخشیة لا یکون عالما و ان شق الشعر فى متشابهات العلم قال الله عز و جل: انما یخشى الله من عباده العلماء»؛ «خشوع و ترس از مقام ربوبى میراث علم است و علم شعاع معرفت و شناخت و به منزله قلب ایمان مؤمن است (اگر علم نباشد نشانه خموشى و به سردى گرائیدن معرفت و آیتى بر مردن ایمان و ایستادن قلب ایمان است) و کسى که محروم از خشیت باشد عالم نیست اگرچه در متشابهات و مشکلات علمى مو را بشکافد (مو شکافى کند) خداوند عزّ و جلّ فرمود: این است و جز این نیست که علما در بین بندگان خدا از او مىترسند و در برابر او خاشع هستند.
- عالمترین مردم به خدا ترسانترین آنهاست - عالم دائماً به وسیله علم خود پردههاى غفلت و نسیان را شکافته و خود را به مرز خودآگاهى و خود هوشیارى مىرساند، او مىداند که باید به دنیا دل نبندد و تزهّد در دنیا را پیشه کند تا به توفّر آخرت رسد. در روایت است که «انّ اعلم الناسِ بالله اخْوَفُهُم لله واخْوَفُهم له اعلمهم به، واعلمهُم بِه ازْهَدُهم فیها؛ یعنى فِى الدنیا»: «عالمترین مردم به خدا ترسانترین آنها نسبت به خدا هستند و ترسانترین آنها نسبت به خدا عالمترین آنها به او هستند و آگاهترین آنها به خداوند زاهدترین آنها در دنیا هستند». بزرگترین سرمایه ما خود ما هستیم. چقدر بدبختى است که علم همه چیز را بیاموزیم و خودشناسى را نه.
- - لازمترین علوم در معرفت صلاح و فساد است- اى کاش لااقل علوم دیگر مانع علم خودشناسى نمىشد، باید از آن شکافنده اتم پرسید آیا یک بار گریبان خود را گرفتى که چرا آمدهاى، اى کسى که مشکلترین سؤالات را درباره جهان پاسخ گفتهاى از خودت چرا چنین سؤال سادهاى را نکرده و چرا جواب نشنیدهاى!
اى عالمان غافل لازمترین علوم، علمى است که ما را در معرفت صلاح و فساد نفس خویش یارى کند. امام کاظم (علیه السلام) مىفرمایند:«... الْزَمُ العلم لک ما دلّک على صلاح قلبک واظْهَرَ لک فساده ...»: «لازمترین علم براى تو آن علمى است که تو را راهنمایى کند بر صلاح قلب تو و ظاهر مىکند براى تو فساد آن را ...» آرى باید علم راغ در مسیر آخرت قرار داد و فکر نکرد که زندان دنیا همیشگى است بلکه باید پذیرفت که فانى است اگر این پندار عینیت پیدا کرد و معناى دقیق«ما عندکم ینفذ و ما عند الله دباق» آنچه نزد شما است نابود مىشود و آنچه نزد خداوند است باقى مىماند» تجلّى یافت، مسلماً به غیر باقى اتکا نمىشود.
- علم بىدرد و بىتفاوت - تلسکوپ با تمام قواعد نورى تنظیم و تثبیت شده، ولى منجّم این تلسکوپ را به کدام م نطقه و منظره بیندازد، این به دست احساسات او است که کدام ناحیه تماشایىتر است، تلسکوپ علم همچنین است، ما هستیم که باید ببینیم به کدام ناحیه آن را متوجه کنیم تا از وقت و عمر و وسائل کمال استفاده را ببریم، آدم بىدرد و بىتفاوت علمش هم بىدرد و بىتفاوت است. کسى که درد دارد به فعالیتهاى خود جهت مىدهد، اگر درد نباشد انسان گزینشگر نخواهد شد، زیرا گزینش صددرصد متأثر از دردها و انگیزههاى درونى است
- روان عالم معین کننده نفع و ضررعلم است - و از اینجا مشخص مىشود که چرا قبل از علم، سخن از عالم رانده مىشود، چون روان عالم معین کننده نفع و ضرر علم است و پس از تعیّن آنچه روشنایى به عالم مىدهد علم است، اگر علم نافع باشد روشنایى مسیر تأمین شده و از سقوط در پرتگاهها مصون است، زیرا «العلم نورٌ» و اگر ضارّ باشد علاوه بر عدم روشنایى ظلمتى دیگر بر ظلمت و تاریکى مسیر مستولى مىگردد.
- اگرباعلم دوستى برقرار شد گلى از بهشت است - باید درک کرد که علم هم از کالاهاى دنیوى است، مگر این که با رنگ نعیم بهشتى مزیّن شود و باید فهمید که بر سر کالاهاى دنیوى تزاحم است. در بهشت است که تزاحمها از قلبها فرو ریخته مىشود: (وَ نَزَعْنا ما فِی ضرورهم من غله إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ) در مقابل در جهنم خصومت و دشمنى حکمفرما است. «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» از اینجا مىتوان استفاده کرد که هرجا دوستى برقرار شد گلى از بهشت در آنجا روئیده و هر جا تخاصم و نزاعى باشد، شعلهاى از آتش در آنجا سر کشیده.
- [تقسیم مردم از دیدگاه علم جهل] در اینجا مناسب است بیان امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) در مورد تقسیم مردم از دیدگاه علم و جهل را به کمیل بن زیاد نخعى که از یاران وى بود، نقل کنم تا عالمان دین هرچه بیشتر به ارزش خود پى برده و متعلمین و راهروان این جاده روشن به حرکت خود سرعت بخشند تا هرچه سریعتر به مقصد رسند و جاهلان ما چنگ اندازان ریسمان علم شده و به قافله دانشپژوهان و سپس عالمان بپیوندند. کمیل مىگوید: على (علیه السلام) دست مرا گرفت و به صحرا برد، آنگاه که به صحرا رسیدیم، نفس عمیقى کشید، سپس فرمود: «اى کمیل بن زیاد! این قلبها ظرف (براى علم) اند بهترین قلبها نگهدارندهترین آنها است، اى کمیل آنچه برایت مىگویم (نیک بشنو و درست در خزینه خاطرات بسپار)
- عالم ربانی ؛ دانشجوی رستگاری ؛ مگسان بادی - مردمى که در جهان هستند سه دستهاند: نخست عالمى است ربانى (که دل از دست هواهاى نفسانى رهانده و شاهباز بلند پرواز روحش به نیروى عشق خدا با عرشیان به پرواز است) دوم دانشجو و متعلمى است که در جستجوى راه رستگارى است (وهمى خواهد زنگار شبهات و اوهام را از آینه درون بزداید و به سالکان طریق حقپرستى ملحق گردد) سومین دسته آنانند که همچون مگسان ضعیف و ناتوان به دنبال هر صدایى و با هر بادى روانند، اینان که نه از نور دانشى روشنى جسته و نه به پایه استوارى پناهنده گردیدهاند، (کور کورانه هر دعوت باطلى را اجابت مىکنند و به دنبال هر صدایى به راه مىافتند، فریاد از اینان که بنیان فساد جهان هستند)
- همیشه حکومت به دست علم است - اى کمیل دانش بهتر از دارایى است، زیرا دانش نگهدارنده تو است در صورتى که مال را باید تو نگهدارى، بذل و بخشش مال را کم مىکند، و حال آن که دانش با بخشش فراوانتر مىگردد و آن که با مال و ثروت پرورش یافته است با نابودى آن نابود است (لکن دانش در دنیا و آخرت با انسان باقى است) اى پسر زیاد، شناسایى و تحصیل علم و دانش (رکنى از ارکان) دین است و مدار دین با دانش مىچرخد (عمل جاهل باطل و بدون نورافکن دانش نمىتوان راه خداپرستى را پیمود) بشر در دوران زندگانىاش راه فرمانبردارى از خدا را با علم مىپیماید و پس از مرگش به نیروى دانش نام نیک از خویش به یادگار مىگذارد، همیشه حکومت به دست علم است و مال، محکوم و مغلوب و در شرف فنا است.
- دانشمندان تا دنیا دنیا است زندهاند - اى کمیل، گردآورندگان مال در عین زندگى مردهاند (و هیچ اثرى بر وجودشان مترتب نیست) لکن دانشمندان تا دنیا دنیا است زندهاند (و بشر از آثار وجودیشان استفاده مىنماید) پیکرهایشان خاک و ناپیدا ولکن عکسهایشان در دلها پاى برجا است، آنگاه حضرت اشاره بر سینه مبارک خود برده فرمودند: کمیل متوجه باش که درون سینه من دانش فراوانى انباشته شده است (از علوم و معارف الهیه که بشر معاصر توانایى شنیدن و فراگرفتن آن را ندارد). چه خوش بود اگر کسانى پیدا مىکردم که تاب تحمل آن را مىداشتند (و اندکى از این بار گران دانش بر دوششان مىگذاشتم) آرى چنین کسانى را مىیابم لکن بر وى ایمن نیستم زیرا که او دین و دانش را براى پیشرفت دنیایش خواهان است و نعمتها و حجتهاى خدا را علیه بندگان و دوستان به کار مىبرد ...».
- جانم به فدایت على جان که از مصادیق بارز عالم ربانى بودى و با شیره جان و کلمات شیوا، متعلمینى چون کمیل را پرورش دادى. پس با همان ولایت عَلَوِیَت گوشه چشم ى به ما کن و لااقل به رتبه دوم در زمره متعلمین سوقمان ده. این نکته قابل دقت است که مولى گردآورندگان مال را در برابر عالمان و دانشمندان قرار دادهاند و از این مىتوان استفاده کرد که عالم به دنبال کسب مال و رسیدن به مقامات دنیوى نیست و هیچ موقع علم خود را وسیله اکل مال قرار نمىدهد و این سیره علماى سلف صالح ما بوده چنان که درباره ملاصدرا، فیلسوف و متأله بزرگ اسلامى نوشتهاند: ملاصدرا علم را براى مال و جاه نمىخواست و معتقد بود که طالب علم نباید در فکر مال و جاه، جز آن قدر مال که براى معیشت او ضرورت دارد، باشد صدرالمتأالهین مىگفت: کسى که علم را براى مال و جاه بخواهد موجودى است خطرناک که باید از او برحذر بود و در جلسات درس این اشعار از مثنوى را مىخواند.
- از ملاصدرا حدود پنجاه کتاب و رساله و مقاله رسیده - صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى که به ملاصدرا آخوند ملاصدرا و صدرالمتالهین معروف است در سال 979 در شیراز متولد شد و در سال 1050 در هفتمین سفر حج در بصره وفات یافت. تحصیلات ابتدایى او در شیراز و تکمیل معلومات او در اصفهان در نزد شیخ بهایى و میرداماد بود و سپس سالهاى سال در قم گویا در قریه کهک منزوى شد و به تصفیه نفس و تالیف آثار خود پرداخت تا این که براى تدریس در مدرسه خان شیراز دعوت شد و تا پایان عمر در آنجا سرگرم افاضه به طالبان علم و نگارش کارهاى علمى خود بود ... از ملاصدرا حدود پنجاه کتاب و رساله و مقاله و نامه به عربى و فارسى به ما رسیده است. بزرگترین کتاب او اسفار است، در چهار سفر (امور عامه، طبیعى، الهى و نفس) چنان که از خود اسفار (جلد 7، صفحه 26 چاپ جدید) برمىآید مىخواسته بخشى در نبوّات نیز بر آن بیفزاید ولى اسفار موجود از آن خالى است (کتاب مبدا و معاد او پس از اسفار از بزرگترین کتابهاى وى به حساب مىآید (نقل از پیشگفتار مبدا و معاد ملاصدرا).
در شرح زندگى ملاصدرا (ره) آورده اند - هانرى کربن و جمعى از خاورشناسان که در شرح زندگى ملاصدرا (ره) قلم به دست گرفتهاند درباره عالمان عصر این فیلسوف بزرگ که مرکزشان اصفهان بوده چنین مىگویند: امروز در دانشگاههاى شرق و غرب به ندرت مىتوان نظیر طلاب علوم مدارس اصفهان را پیدا کرد. اکثر طلبه هایى که در مدارس اصفهان تحصیل مىکردند، علم را براى علم (و تبلیغ دین) مىخواستند نه براى چیز دیگر ... اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج1، ص: 169
بىگهر را علم وفن آموختن | دادن تیغ است دست راهزن | |
تیغ دادن در کف زنگى مست | به که افتدعلمناکس رابه دست | |
علم ومال ومنصب وجاه وقران | فتنه آرد در کف بدگوهران |