«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام ، ج.2.ص:89
- پس من گفتم: «يا اللّه يا رحمن يا رحيم يا مقلّب القلوب و الأبصار ثبّت قلبى على دينك». فرمود:
- خداى- عزّ و جلّ- دگرگونكننده دلها و ديدهها است، ولى آنطور كه من مىگويم بگو: «يا مقلّب القلوب ثبّت قلبى على دينك». فقلت: «يا اللّه يا رحمان، يا رحيم، يا مقلّب القلوب و الأبصار ثبّت قلبي على دينك»، قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ مقلّب القلوب و الأبصار و لكن قل كما أقول لك:
- و در «وسائل»، از «خصال» به سند خود، از اسماعيل بن الفضل آمده كه گفت: از حضرت امام صادق عليه السلامدرباره فرموده خداى- عزّ و جلّ- وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها ؛ و پروردگارت را پيش از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن تسبيح و ستايش كن. پرسيدم. فرمود: بر هر مسلمان فرض است كه ده مرتبه پيش از طلوع خورشيد و ده مرتبه پيش از غروب آن بگويد:
- «لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيي و يميت و هو حيّ لا يموت بيده الخير و هو على كلّ شيء قدير»؛ هيچ معبود حقّى جز اللّه نيست، اوست يگانهاى كه شريكى ندارد، ملك او را است و ستايش به او اختصاص دارد، زنده مىكند و مىميراند و او است زندهاى كه نخواهد مرد، خير در دست (قدرت) او است و او بر هر چيزى توانا است. راوى گويد: پس من گفتم:
- «لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيي و يميت و يميت و يحيي ...». فرمود: فلانى! شك نيست كه خداوند زنده مىكند و مىميراند و مىميراند و زنده مىكند، ولى همانطور كه من مىگويم تو بگو. يا مقلّب القلوب، ثبّت قلبى على دينك، 1120- و في الوسائل، عن الخصال: بإسناده عن إسماعيل بن الفضل، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلامعن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها فقال عليه السلام: فريضة على كلّ مسلم أن يقول قبل طلوع الشمس عشر مرّات، و قبل غروبها عشر مرّات: لا اله الا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت، و هو حيّ لا يموت، بيده الخير، و هو على كلّ شىء قدير، قال: فقلت: لا اله الّا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت و يميت و يحيى، فقال عليه السلام: يا هذا، لا شكّ فى أن اللّه يحيى و يميت، و يميت و يحيى، و لكن قل كما أقول.
- مىگويم: مىتوان بين اين دو وجه را چنين جمع نمود كه: براى هر دعا و ذكرى اثر خاصّى هست، مانند: داروها و تركيبات طبّى. ولى تأثير و نتيجه موردنظر از آنها حاصل نمىشود، مگر با ترتيب و تركيبى كه از طبيب حاذق گرفته شده باشد، هرچند كه بدون آن ترتيب نيز تأثيرى دارند، دعاها و ذكرها هم اينطور هستند كه اثر خاصّ از آنها حاصل نمىگردد، مگر با رعايت چگونگى معيّنى كه از امامان معصوم عليهم السّلام روايت آمده كه طبيبان جان مردمند. و از همين روى امام عليه السلامفرمود: البته خداوند دگرگونكننده دلها و ديدهها است، ولى اين طورى كه من مىگويم بگو. بنابراين امر (به اينكه مانند گفته من بگو) ارشادى مىباشد، و با دلايل جواز افزودن در دعاها به قصد مطلق ذكر منافاتى ندارد، (دقت كنيد). و يا اينكه بر بهترين نحوه دعا آن را حمل نماييم- چنانكه در دلايل مستحبّات بيان شده- و اين در صورتى است كه امر را مولوى بدانيم. أقول: يمكن الجمع بين الوجهين بأن يقال: إنّ لكلّ دعاء و ذكر أثرا خاصّا كالأدوية و العقاقير، لكن لا يحصل الأثر المقصود منها إلّا بالترتيب و التركيب المأخوذ عن الطبيب الحاذق، و إن كان لها أثر أيضا بغير ذلك الترتيب،فكذلك الدعوات و الأذكار، لا يحصل الأثر الخاصّ منها إلّا بمراعاة الكيفيّة الخاصّة، المأثورة عن الأئمّة الطاهرين، الّذين هم أطبّاء النفوس،و لذلك قال عليه السلام: إنّ اللّه مقلّب القلوب و الأبصار، و لكن قل كما أقول لك و على هذا يكون الأمر إرشاديا، فلا ينافي أدلّة الجواز فتدبّر، أو يحمل على الأفضل، كما هو المقرّر في أدلّة المندوبات لو قلنا بكون الأمر مولويّا.
- (1). كمال الدين، 2/ 351، شايد از اين جهت امام عليه السلامتأكيد فرمودند كه مقلّب القلوب و الأبصار گفته نشود كه دگرگونى دلها و ديدهها- به صريح قرآن كريم- در قيامت خواهد بود، امّا در عصر غيبت امام عجل اللّه فرجه مردم گرفتار دگرگونى دلها مىشوند و از دين فاصله مىگيرند، خداوند ما را ثابت قدم بدارد (مترجم). مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج2، ص: 89
- دوازدهم: سخن گفتن در بين دعاهاى روايت شده جايز است، به حكم اصل جواز. و آيا اين كار با تأثير مطلوب منافات دارد يا نه؟ ظاهرا اگر به مقدارى بود كه عرفا با مشغول بودن به دعا منافات نداشت، ضررى ندارد وگرنه دعا را از اوّل شروع كند، چون او امرى كه در مورد دعاهاى رسيده از معصومين روايت گرديده، مقيّد به سكوت و سخن نگفتن در اثناى آنها نيست، بنابراين بر متعارف و معمول حمل مىشود، در عين حال ترديدى نيست كه سخن گفتن در اثناى دعا با كمال عمل منافات دارد، پس شايسته است آنچه مقتضاى كمال است در هر حال رعايت گردد. و از اينجا روشن شد كه اگر نذر كند كه در اثناى دعا سخن نگويد، وفاى به اين نذر واجب است؛ چون سخن نگفتن اثناى دعا رجحان دارد، چنانكه پوشيده نيست. الثاني عشر: يجوز التكلّم في أثناء الدعوات المأثورة للأصل، و هل ينافي ذلك الأثر المطلوب أم لا؟ الظاهر أنّه إذا كان بمقدار لا ينافي صدق الإشتغال عرفا لم يضرّ بالمقصود، و إلّا فالوجه الاستئناف، لأنّ الأوامر الواردة بالدعوات (1) كمال الدين: 2/ 351 ح 50، عنه البحار: 52/ 148 ح 73. المنقولة غير مقيّدة بالسكوت، و عدم التكلّم في أثنائها، فتحمل على ما هو المتعارف، لكن لا ريب في منافاته للكمال،
- سيزدهم: قطع كردن دعا جايز است به حكم اصل. و اگر اشكال كنيد كه فرموده خداى تعالى: وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ؛ و اعمالتان را باطل مكنيد. دلالت دارد بر اينكه قطع نمودن دعا جايز نيست. فينبغي مراعاة ما يقتضيه في كلّ حال، و من هنا ظهر أنّه لو نذر ترك التكلّم في أثناء الدعاء انعقد نذره لرجحان ذلك، كما لا يخفى. الثالث عشر: يجوز قطع الدعاء للأصل. و إن قلت: إنّ قوله تعالى: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ يدلّ على عدم الجواز،
- در جواب گوييم: احتمال دارد كه مراد نهى از باطل ساختن عمل تمام باشد، به اينكه شخص پس از پايان رساندن كارش چيزى كه مايه فساد آن باشد از او سر بزند، مانند عجب و خودپسندى و اذيت كردن و شرك و ساير امورى كه عبادت را از بين مىبرد، و از اين قبيل است فرموده خداى تعالى: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى ؛ صدقههاى خود را با منّت نهادن و اذيت كردن تباه مسازيد. وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ ؛ و به راستى كه به تو و (پيغمبران) پيش از تو وحى شد كه اگر شرك ورزى عملت محو و تباه خواهد گشت. و احتمال مىرود كه منظور نهى كردن از ايجاد عمل به گونه باطل باشد، از باب اينكه گويند: «دهانه چاه را تنگ كن؛ يعنى از اوّل تنگ بساز» و «او را نشانيدم؛ يعنى او را نشسته قرار دادم» و «خانه را فراخ كردم؛ يعنى آن را وسيع بنا نمودم». و محتمل است كه مقصود چنين باشد: «اعمال خود را قطع مكنيد». و ظاهرا- چنانكه يكى از استوانههاى علم يادآور شده- همان احتمال اوّل مراد باشد، و بر فرض كه نپذيريد و احتمالات را مساوى بدانيد، استدلال نيز ساقط مىگردد، و اصل اوّلى از معارض سالم مىماند كه در نتيجه قطع كردن دعا جايز است. (دقت كنيد) قلنا: يحتمل أن يكون المراد النهي عن إبطال العمل التامّ، بأن يأتي العامل بعد إتمام فعله بما يوجب فساده، كالعجب، و الإيذاء، و الشرك، و سائر ما يحبط أثر العبادة، و من هذا القبيل قوله تعالى: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذىوَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ.و يحتمل: أن يكون المراد النهي عن إيجاد العمل على وجه باطل، من قبيل:ضيّق فم الركيّة، يعني أوجده ضيّقا، و أجلسته أي جعلته جالسا، و أوسعت الدار أي بنيتها واسعة، و يحتمل أن يكون المراد: لا تقطعوا أعمالكم، و الظاهر كما ذكره بعض الأساطين هو الإحتمال الأوّل، و إن أبيت عن ذلك، و قلت بتساوي الإحتمالات سقط الإستدلال أيضا، و بقي الأصل سليما، فتدبّر.
- امر ارشادى در مقابل امر مولوى در اصطلاح، راهنمايى و روشنگرى عقل را گويند، چنانكه امر مولوى، فرمان نافذ و محكم شرعى است. (مترجم) مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج2، ص: 90
- چهاردهم: مستحبّ است در دعا براى تعجيل فرج حضرت خاتم الأوصيا امام زمان عليه السلامصدا بلند گردد، به ويژه در مجالسى كه براى دعا فراهم شده باشد؛ زيرا كه نوعى از تعظيم شعائر خداوند است و شعائر خداوند همان نشانهها و مظاهر دين او است كه: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛ و هر آن كس كه شعائر خداوند را تعظيم كند، همانا كه آن از تقواى دلها است. و به جهت فرموده امام عليه السلامدر دعاى ندبه: «إلى متى أجأر فيك يا مولاي و إلى متى»؛ تا كى براى تو اى سرورم با صداى بلند [دعا كنم و] استغاثه و زارى نمايم.- الرابع عشر: يستحبّ رفع الصوت بالدعاء لتعجيل فرج خاتم الأوصياء عليه السلامو لا سيّما في المجالس المعدّة للدعاء، لأنّ ذلك من تعظيم شعائر اللّه، و شعائر اللّه معالمه، و علامات دينه، وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.1121- و لقول الإمام عليه السلامفي دعاء الندبة: إلى متى أجأر فيك يا مولاي، و إلى متى، في القاموس: جأر- كمنع- جأرا و جؤرا: رفع صوته بالدعاء، و تضرّع و استغاث.
- در قاموس آمده: جأر بر وزن منع، جأرا و جؤرا: صدايش را به دعا بلند كرد و تضرّع و استغاثه نمود.
- و در مجمع البحرين گويد: فرموده خداى تعالى: فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ؛ صداى خود را به دعا بلند مىكنيد. گفته مىشود: «جأر القوم إلى اللّه جؤرا»؛ هرگاه به درگاه خداوند دعا كنند و صداى خود را به انابه و زارى بلند نمايند، و از اينگونه است حديث «كأنّي أنظر إلى موسى له جؤر إلى ربّه بالتّلبية»؛ گويى به موسى مىنگرم كه با صداى بلند و استغاثه به درگاه پروردگارش لبيك مىگويد. كه منظور از جؤر، استغاثه و بلند كردن صدا است.
- پانزدهم: مستحب است كه دعا كردن در حال اجتماع باشد، به جهت روايتى كه در «اصول كافى» به سند خود از ابى عبد اللّه امام صادق عليه السلامآمده كه فرمود: هيچ گروه چهل نفرى نيستند كه باهم جمع شوند، پس به درگاه خداى- عزّ و جلّ- درباره امرى دعا كنند، مگر اينكه دعايشان مستجاب مىگردد، و اگر چهل تن نباشند، پس چهار نفر خداوند- عزّ و جلّ- را ده بار بخوانند دعايشان مستجاب مىشود، و اگر چهار نفر هم نباشند، پس هرگاه يك شخص چهل بار خداوند را بخواند، خداى عزيز جبّار دعايش را به اجابت مىرساند. و در همان كتاب از حضرت امام صادق عليه السلامآمده كه فرمود: پدرم چنين بود كه هرگاه واقعهاى او را اندوهگين مىساخت، زنان و كودكان را جمع مىكرد، سپس دعا مىنمود و آنها آمين مىگفتند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج2، ص: 91- و في المجمع: قوله تعالى فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ: أي ترفعون أصواتكم بالدعاء يقال: جأر القوم إلى اللّه جؤرا: إذا دعوا إليه، و عجّوا برفع أصواتهم.1122- و منه الحديث: كأنّي أنظر إلى موسى عليه السلامله جؤار إلى ربّه بالتلبيةيريد الإستغاثة و رفع الصوت.1123- الخامس عشر: يستحبّ الإجتماع في الدعاء، لما روي في اصول الكافي بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السلام، قال: ما من رهط أربعين رجلا، اجتمعوا فدعوا اللّه عزّ و جلّ في الأمر إلّا استجاب اللّه لهم، فإن لم يكونوا أربعين فأربعة يدعون اللّه عزّ و جلّ عشر مرّات إلّا استجاب اللّه لهم، فإن لم يكونوا أربعة فواحد يدعو اللّه أربعين مرّة، فيستجيب اللّه العزيز الجبّار له. 1124- و فيه: عن أبي عبد اللّه عليه السلامقال: كان أبي إذا أحزنه أمر جمع النساء و الصبيان ثمّ دعا و أمّنوا.
- شانزدهم: جايز- بلكه مستحبّ- است كه ثواب دعا براى آن حضرت عليه السلام را به مردگان هديه كند، به دليل عموم رواياتى كه در مورد هديه فرستادن براى اموات رسيده، همچنانكه جايز بلكه مستحبّ است كه در اين دعا از آنان نيابت نمايد، مانند ساير كارهاى مستحبّ، به اين صورت كه مؤمن در حقّ مولايش صاحب الزمان عليه السلامدعا كند و از خداوند- عزّ اسمه- زودتر رسيدن فرج و ظهور آن حضرت را بخواهد به قصد نيابت از پدر و مادرش يا ساير امواتش، بلكه اموات مؤمنين و مؤمنات. و بهطور عموم و خصوص چند روايت بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله: در وسائل، از حمّاد بن عثمان آمده كه در كتابش گويد: حضرت امام صادق عليه السلامفرمود: هركس از مؤمنين عملى را از [طرف] مردهاى انجام دهد، خداوند دو برابر اجر آن را به او مىدهد و مرده هم به آن عمل متنعّم مىگردد. - السادس عشر: يجوز بل يستحبّ إهداء ثواب الدعاء له عليه السلامإلى الأموات لعموم ما ورد في الإهداء إليهم، كما أنّه يجوز، بل يستحبّ النيابة عنهم في ذلك، كسائر الأعمال المندوبة، بأن يدعو المؤمن في حقّ مولاه صاحب الزمان عليه السلام، و يسأل من اللّه عزّ اسمه تعجيل فرجه و ظهوره، بقصد النيابة عن والديه، أو سائر أمواته، بل أموات المؤمنين و المؤمنات.و يدلّ على المقصود عموما و خصوصا عدّة روايات:
- و از عمر بن يزيد آمده كه گفت: حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السلامفرمود: هركدام از مؤمنين كار نيكى را [به نيابت] از مردهاى به جاى آورد، خداوند پاداشش را دو برابر دهد و ميّت به آن عمل بهرهمند گردد. - 1125- منها ما في الوسائل عن حمّاد بن عثمان، في كتابه قال: قال أبو عبد اللّه عليه السلام: من عمل من المؤمنين عن ميّت عملا أضعف اللّه له أجره، و ينعم به الميّت.
- و از حمّاد بن عثمان، از امام صادق عليه السلامآمده كه فرمود: همانا نماز و روزه و صدقه و حجّ و عمره و هر كار نيكى مرده را سود مىرساند، تا آنجا كه بسا ميّتى در فشار است، پس بر او توسعه مىدهند و به او گفته مىشود: اين در ازاى عمل فرزندت فلانى و عمل برادر دينىات فلانى است. - 1126- و عن عمر بن يزيد قال: قال أبو عبد اللّه عليه السلام: من عمل من المؤمنين عن ميّت عملا صالحا أضعف اللّه أجره، و ينعم به الميّت.
- و از هشام بن سالم- كه يكى از اصحاب و شاگردان امام صادق و امام كاظم عليهما السّلام بوده- روايت است كه گويد: به او- امام عليه السلام- عرض كردم: آيا دعا و صدقه و روزه و مانند اينها به مرده مىرسد؟ فرمود: آرى. گفتم: و آيا مىداند كه چه كسى برايش آن را مىفرستد؟ فرمود: آرى. 1127- و عن حمّاد بن عثمان، عن الصادق عليه السلام، قال:إنّ الصلاة و الصوم و الصدقة، و الحجّ و العمرة، و كلّ عمل صالح ينفع الميّت، حتّى أنّ الميت ليكون في ضيق فيوسّع عليه، و يقال: هذا بعمل ابنك فلان، و بعمل أخيك فلان، أخوك في الدين1128- و عن هشام بن سالم في أصله- و هو من رجال الصادق و الكاظم عليهما السّلام- قال: قلت له: يصل إلى الميّت الدعاء و الصدقة و الصوم و نحوها؟
- سپس فرمود: به طورى كه بسا باشد كه او مورد خشم است و [به بركت اين عمل] مورد رضا واقع گردد.و از علاء بن رزين، از امام صادق عليه السلاماست كه فرمود: [لازم است از سوى] مرده، حجّ و روزه و برده آزاد كردن و كارهاى خير قضا شود. - مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج2، ص: قال: نعم، قلت: و يعلم من يصنع ذلك به؟ قال: نعم، ثمّ قال: يكون مسخوطا عليه فرضي عنه.
- و از بزنطى، از امام رضا عليه السلامآمده كه فرمود: از طرف مرده، روزه و حجّ و برده آزاد كردن و كار نيكش قضا شود. 1129- و عن العلاء بن رزين، عن الصادق عليه السلامقال: يقضى عن الميّت الحجّ و الصوم و العتق، و فعال الخير.1130- و عن البزنطي، عن الرضا عليه السلامقال:يقضى عن الميّت الصوم، و الحجّ، و العتق، و فعله الحسن.
- و از مؤلّف الفاخر آمده كه گويد: از جمله امورى كه بر آن اجماع شده و از گفتار امامان عليهم السّلام به صحّت رسيده است، اينكه: از سوى مرده تمام كارهاى نيكش [بايد] قضا گردد. 1131- و عن صاحب الفاخرة، قال: ممّا اجمع عليه، و صحّ من قول الأئمّة عليهم السّلام يقضى عن الميّت أعماله الحسنة كلّها
- و اخبار ديگرى كه به جهت رعايت اختصار از آوردن آنها خوددارى كرديم. و نيز شاهد بر آن است آنچه در دعا وارد شده كه: «اللّهمّ بلّغ مولاي صاحب الزّمان عن جميع المؤمنين و المؤمنات في مشارق الأرض و مغاربها» إلى غير ذلك من الأخبار الّتي تركنا ذكرها للإختصار.1132- و يشهد لذلك أيضا ما ورد في الدعاء:«اللّهمّ بلّغ مولاي صاحب الزمان عليه السلامعن جميع المؤمنين و المؤمنات، في مشارق الأرض و مغاربها» إلى آخره
- خدايا! به مولايم صاحب الزمان عليه السلاماز سوى همه مؤمنين و مؤمنات در سراسر خاورها و باخترهاى زمين [درودها] ابلاغ فرماى ....
- هفدهم: جايز- بلكه مستحبّ- است در اين عمل مبارك از زندگان نيز نيابت شود، به ويژه از سوى والدين و خويشاوندان، و دليل بر اين چندين روايت بهطور تصريح يا تلويح مىباشد، از جمله: در وسائل، از على بن ابى حمزه آمده كه گفت: به حضرت ابو ابراهيم [موسى بن جعفر عليها السّلام] عرض كردم: حج و نماز و صدقه از طرف زندگان و مردگان از خويشان و دوستانم انجام دهم؟ فرمود: آرى. از [طرف شخص] صدقه بپرداز و نماز بگزار و به خاطر اين نيكى نسبت به او اجرى خواهى داشت. - السابع عشر: يجوز بل يستحبّ النيابة في ذلك العمل المبارك عن الأحياء أيضا، خصوصا الوالدين، و ذوي القرابة و يدلّ على ذلك تصريحا أو تلويحا روايات:1133- منها ما في الوسائل: عن عليّ بن أبي حمزة، قال: قلت لأبي إبراهيم عليه السلام: أحجّ، و اصلّي، و أتصدّق عن الأحياء و الأموات من قرابتي و أصحابي؟ قال: نعم، تصدّق عنه و صلّ عنه، و لك أجر بصلتك إيّاه،
- سيد بن طاووس قدّس سرّه- چنانكه از او حكايت شده- پس از نقل اين حديث گفته: بايد حديث فوق را بر مواردى كه نيابت از زندگان در آنها صحيح است، حمل كرد. قال ابن طاووس (ره) فيما حكي عنه بعد نقل الحديث-:يحمل في الحيّ على ما يصحّ فيه النيابة، إنتهى.
- و از محمد بن مروان آمده كه گفت: حضرت امام صادق عليه السلامفرمود: چه بازمىدارد شخصى از شما را كه نسبت به والدين خود در حال زنده بودن و پس از مرگشان نيكى كند، از سوى آنان نماز بگزارد و صدقه دهد و حجّ به جاى آرد و روزه بدارد؟ پس آنچه انجام دهد براى آنان خواهد بود و براى خودش نيز همانند آن ثواب هست، پس خداى- عزّ و جل- به جهت نيكى و صلهاش، خير بسيارى بر او خواهد افزود. 1134- و عن محمّد بن مروان، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السلام:ما يمنع الرجل منكم أن يبرّ والديه حيّين و ميّتين؟ يصلّي عنهما، و يتصدّق عنهما، و يحجّ عنهما، و يصوم عنهما، فيكون الّذي صنع لهما، و له مثل ذلك، فيزيده اللّه عزّ و جلّ ببرّه و صلته خيرا كثيرا،
- مؤلّف وسائل گويد: نماز از طرف شخص زنده به نماز طواف و زيارت اختصاص دارد، به دليل آنچه خواهد آمد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج2، ص: 93- قال في الوسائل:الصلاة عن الحيّ مخصوص بصلاة الطواف و الزيارة لما يأتي.
- مىگويم: ظاهرا منظورش از آنچه خواهد آمد، خبر عبد اللّه بن جندب است كه گفت: به حضرت ابو الحسن عليه السلاماين مسأله را نوشتم: شخصى مىخواهد اعمالش را از نيكىها و نماز و كار خير بر سه بخش قرار دهد؛ يك سوم آنها را براى خودش و دو سوم را براى والدينش، يا اينكه به تنهايى از كارهاى مستحبّى خود، چيزى را براى آنان اختصاص دهد و اگر يكى از آن دو زنده و ديگرى مرده باشد [چه حكمى دارد]؟ پس آن حضرت عليه السلام به من نوشت: اما از طرف مرده خوب و جايز است و اما زنده روا نيست مگر نيكى و صله. - 1135- أقول: الظاهر أنّ غرضه ممّا يأتي خبر عبد اللّه بن جندب، قال:كتبت إلى أبي الحسن عليه السلامأسأله عن الرجل يريد أن يجعل أعماله من البرّ و الصلاة و الخير أثلاثا، ثلثا له، و ثلثين لأبويه، أو يفردهما من أعماله بشيء ممّا يتطوّع به، و إن كان أحدهما حيّا و الآخر ميّتا، فكتب إليّ:أمّا الميّت فحسن جائز، و أمّا الحيّ فلا، إلّا البرّ و الصلة، إنتهى.و ليس غرضنا الآن بيان جواز النيابة عن الأحياء في الصلوات المندوبة و عدمه، فإنّ لتحقيقه محلا آخر، بل غرضنا الآن بيان رجحان النيابة عن أحياء
- و فعلا منظورمان اين نيست كه جواز و عدم جواز نيابت از زندگان در نمازهاى مستحبّى را بيان كنيم، كه تحقيق درباره آن جاى ديگرى دارد، بلكه هدف ما در اينجا آن است كه ترجيح داشتن نيابت از زندگان و مردگان مؤمنين در دعا كردن براى مولايمان صاحب الزمان و تعجيل فرج و ظهور آن جناب عليه السلامرا بيان نماييم، و حديث ياد شده بر اين مطلب دلالت دارد، زيرا كه دعا در حقّ مولايمان عليه السلامبدون شك از برترين اقسام نيكى است، و اين حديث دلالت دارد كه نيابت كردن- هرچند از شخص زنده- در نيكى و صله كار پسنديدهاى است. و همينطور خبر محمد بن مروان دلالت مىكند بر اينكه نيكى نسبت به والدين زنده باشند يا مرده، خوب و پسنديده است و ظاهرا ياد كردن نماز و صدقه و حجّ از باب مثال است. بنابراين با توجه به آنچه ياد كرديم به ضميمه اين فرازهاى دعاى عهد: «اللّهمّ بلّغ مولاي صاحب الزّمان عن جميع المؤمنين و المؤمنات في مشارق الأرض و مغاربها و برّها و بحرها و سهلها و جبلها حيّهم و ميّتهم و عن والديّ و ولدي و عنّي من الصّلوات و التّحيّات ...» المؤمنين و أمواتهم في الدعاء في حقّ مولانا صاحب الزمان، و بتعجيل فرجه و ظهوره، و الحديث المذكور دالّ على ذلك، لأنّ الدعاء في حقّ مولانا عليه السلاممن أفضل أفراد البرّ بلا كلام، و قد دلّ الخبر على حسن النيابة و لو عن الحيّ في البرّ و الصّلة، و كذا خبر محمّد بن مروان دلّ على حسن برّ الوالدين حيّين أو ميّتين.و الظاهر أنّ ذكر الصلاة و التصدّق و الحجّ من باب المثال،فمن ملاحظة جميع ما ذكرناه- بضميمة قوله في دعاء العهد:
- «اللّهمّ بلّغ مولاي صاحب الزمان عليه السلامعن جميع المؤمنين و المؤمنات، في مشارق الأرض و مغاربها، و برّها و بحرها، و سهلها و جبلها حيّهم و ميّتهم،
- خداوندا! به مولايم صاحب الزمان عليه السلاماز سوى تمام مردان و زنان باايمان در سراسر قلمرو زمين، شرق و غرب و خشكى و دريا و هموار و كوه آن، زنده و مرده آنان، و از سوى والدينم و فرزندانم و از سوى خودم، از درودها و تحيّتها و سلامها ابلاغ فرماى .... و عن والديّ، و ولدي، و عنّي من الصلوات، و التحيّات» إلى آخره، بضميمة ما ورد من النيابة عن الأحياء في الزيارات، و دعواتها، و الحجّ، و الطواف، و نحوها-
- تحصّل حسن النيابة في الدعاء لمولانا صاحب الزمان عليه السلامو قراءة الدعوات المأثورة في حقّه، بل سائر أصناف الدعوات عن أحياء المؤمنين و المؤمنات، و لا سيّما ذوي الحقوق و القرابات، كما ثبت رجحان النيابة في ذلك كلّه عن الأموات، و بذلك يدرك الحيّ و الميّت و النائب، و المنوب عنه أزواجا من الفوائد و المثوبات.
- و به ضميمه آنچه درباره نيابت از زندگان در زيارتها و دعاها و حج و طواف و مانند اينها وارد شده، از ملاحظه تمام اينها به دست مىآيد كه نيابت كردن در دعا براى مولايمان صاحب الزمان عليه السلامو خواندن دعاهاى روايت شده در حقّ آن حضرت، بلكه در ساير انواع دعاها، نيابت كردن از زندگان مؤمنين و مؤمنات، به ويژه صاحبان حقوق و خويشان نيكو است، چنانكه خوبى نيابت در همه اينها از مردگان نيز ثابت گرديده است و با اين كار زنده و مرده و نيابتكننده و نيابتشونده، انواعى از فوايد و ثوابها را درك خواهند كرد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج2، ص: 94
- اگر بگويى: حديث عبد اللّه بن جندب در نيابت صراحت ندارد، بلكه محتمل است كه منظور در آن، هديه كردن ثواب نيكى و صله و نماز باشد؟ فإن قلت: إنّ حديث عبد اللّه بن جندب ليس صريحا في النيابة، بل يحتمل أن يكون المراد فيه إهداء ثواب البرّ، و الصلة، و الصلاة.
- مىگويم: ظاهر اين است كه در آغاز، پرسش از هديه كردن بوده، ولى اينكه گفته: يا اينكه به تنهايى از كارهاى ...، سؤال از نيابت بوده است و اين مطلب با اندك تأمّلى ان شاء اللّه تعالى روشن خواهد شد. قلت: الظاهر أنّ صدر السؤال كان سؤالا عن الإهداء، و قوله: أو يفردهما «إلخ» كان سؤالا عن النيابة، و هذا واضح بأدنى تأمّل إن شاء اللّه تعالى.
- هجدهم: از آنچه در دو نكته پيش گفتيم، معلوم شد كه دعا كردن درباره مولايمان صاحب الزمان عليه السلامو درخواست تعجيل فرج و ظهور آن جناب به نيابت از مؤمنان، موجب فوايد ديگرى افزون بر فوايد بسيارى است كه در گذشته آورديم، از جمله: الثامن عشر: قد تبيّن ممّا ذكرنا في الأمرين السابقين:أنّ الدعاء في حقّ مولانا صاحب الزمان، و مسألة تعجيل فرجه و ظهوره نيابة عن أهل الإيمان، يوجب فوائد زائدة على ما قدّمناه من صنوف الفائدة،
- چند برابر شدن مكارم و نيكىها و فوايد ياد شده است، به مقتضاى روايات رسيدهاى كه از نظرتان گذشت. منها: تضاعف المكارم و الفوائد المذكورة بمقتضى ما سمعت من الروايات المأثورة.و منها: أنّه إحسان إليهم، و وسيلة لرفع العذاب عن موتاهم، أو زيادة الثواب لهم، كما عرفت.
- احسانى است به مؤمنان و وسيلهاى براى برطرف شدن عذاب از مردگان ايشان يا فزونى ثواب براى آنان، چنانكه دانستيد. و منها: أنّه آكد في استباق زمان فرجه و ظهوره صلوات اللّه عليه،لأنّه بمنزلة اتّفاقهم في الدعاء لذلك، و قد تبّين لك ممّا أسلفناه أنّ الإتّفاق في ذلك الدعاء ممّا يوجب استباق الفرج و الظهور إن شاء اللّه تعالى.
- 3- در جهت زودتر شدن زمان ظهور و فرج آن حضرت مؤثرتر است، چون به منزله آن است كه اين دعا از همه مؤمنين انجام گرديده باشد. و از آنچه پيشتر آورديم، معلوم گرديد كه دسته جمعى دعا كردن، از جمله موجبات زودتر رسيدن دوران گشايش و ظهور مىباشد، ان شاء اللّه تعالى.
- نوزدهم: مستحبّ است براى دوستان و ياران آن حضرت عليه السلام دعا كنيد، به دليل عموم رواياتى كه در تشويق و ترغيب به دعا درباره مؤمنين و مؤمنات رسيده، و نيز به دليل آنچه در مورد كمك بر نيكى و تقوى وارد شده و به دليل اينكه در دعاهاى رسيده از امامان عليهم السّلام دعا براى دوستان و ياران آن حضرت هم مذكور گرديده است، چنانكه گذشت و گوشهاى از آنها را در مقصد سوم همين بخش خواهيم آورد، ان شاء اللّه تعالى. التاسع عشر: يستحبّ الدعاء لأوليائه و أنصاره، لعموم ما ورد في الحثّ و الترغيب إلى الدعاء للمؤمنين و المؤمنات، و لأنّه إعانة على البرّ و التقوى، و لورود ذلك في الدعوات المأثورة عنهم عليهم السّلام كما مرّ، و سنذكر شطرا منها في المقصد الثالث إن شاء اللّه تعالى. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم