«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2- ص:370
- شصت و هفتم: احترام كردن نزديكان و منسوبين به آن حضرت عليه السّلام- الأمر السابع و الستّون: تعظيم من يتقرّب به، و ينتسب إليه
- خواه قرابت و خويشاوندى و وابستگى آنان جسمانى باشد و خواه روحانى، مانند: سادات علوى، و علماى دينى و برادران ايمانى، زيرا كه احترام و تجليل ايشان در حقيقت احترام و توقير آن جناب- سلام اللّه عليه- است، و اين چيزى است كه از نحوه معاشرت و آداب خردمندان مشاهده مىكنيم بقرابة جسمانيّة أو روحانيّة، كالسادة العلويّة، و العلماء الدينيّة، و الإخوة الإيمانيّة، فإنّ توقيرهم و تبجيلهم تعظيم و توقير له سلام اللّه عليه و هذا أمر مشاهد بالوجدان نراه من معاشرة العقلاء و آدابهم،
- كه شيوه آنان چنين است كه فرزندان و برادران و نزديكان اشخاص بزرگ را به خاطر تعظيم و بزرگداشت آن اشخاص بزرگ احترام و تجليل مىكنند، و تفاوت مراتب احترام و توقير ايشان از جهت تفاوت مراتب منسوبين مىباشد، فقد جرى ديدنهم على توقير أبناء العظماء و إخوانهم و من يتقرّب بهم و ينتسب إليهم، تعظيما لهؤلاء، و تفاوت مراتب تعظيمهم و توقيرهم بحسب تفاوت مراتب المنتسبين،
- و چنين مىدانند كه احترام و تعظيمشان در حقيقت به آن اشخاص بزرگ برمىگردد، و ترك كردن احترام و توقير ايشان را سبك شمردن شأن و شخصيّت آن اشخاص مىدانند، و اين چيزى است كه هيچ عاقلى در آن ترديد نمىكند. و امامان ما عليهم السّلام در تعدادى از احاديثى كه از ايشان روايت شده بر اين معنى دلالت فرمودهاند كه بعضى از آنها را در امور سى و يكم و سى و هفتم و چهل و هشتم و غير اينها آوردهايم، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 370- و يرون التعظيم و التوقير لهم تعظيما و توقيرا لهؤلاء العظماء، و يرون ترك التعظيم و التوقير لهم استخفافا بشأن هؤلاء و هذا ممّا لا يرتاب فيه أحد من العقلاء، و قد دلّ أئمّتنا الطاهرين عليهم السّلام على هذا الأمر في عدّة أحاديث مرويّة عنهم، و قد ذكرنا بعضها في الأمر الواحد و الثلاثين، و السابع و الثلاثين، و الثامن و الأربعين و غيرها،
- اضافه بر آنچه در امر شصت و هشتم خواهى شنيد، كه نيز به فحوى يا منطوق بر اين مطلب دلالت دارد، پس بر تو باد كه به آنها مراجعه نمايى و در آنها دقّت كنى، و بر احترام منسوبين آن حضرت عليه السّلام از سادات و علما و مؤمنين مواظبت و مداومت داشته باشى، و به حسب شئون و مراتب ايشان در علم و تقوى و پرهيزكارى - هذا مضافا إلى ما ستسمع في الأمر الثامن و الستّين، فإنّه يدلّ على هذا الأمر أيضا فحوى أو منطوقا، فعليك بالرجوع، و التدبّر، و المراقبة على تعظيم المنسوبين إليه من السادات و العلماء و المؤمنين، و توقيرهم و تبجيلهم على حسب شؤونهم و مراتبهم في العلم و التقوى و الورع،
- و آنچه مايه نزديك شدن و محبوبيّت يافتن نزد آن بزرگوار است، آنها را تجليل و توقير كنى، تا به تقرّب و محبوب شدن نزد آن حضرت عليه السّلام نايل شوى و سعادت يابى. از خداى تعالى خواستارم كه مرا و همه دوستداران آن جناب را توفيق دهد، بمنّه و كرمه. و ما يوجب الزلفى و التقرّب و التحبّب إلى مولاك صلوات اللّه عليه لكي تفوز بقربه، و تسعد بحبّه، أسأل اللّه تعالى أن يوفّقني و جميع المحبّين بمنّه و كرمه.
- شصت و هشتم: بزرگداشت اماكنى كه به قدوم آن حضرت عليه السّلام زينت يافتهاند. الأمر الثامن و الستّون: تعظيم مواقفه و مشاهده
- مانند: مسجد سهله، و مسجد اعظم كوفه، و سرداب مبارك در شهر سامره، و مسجد جمكران و غير اينها از مواضعى كه بعضى از صلحا، آن حضرت را در آنجاها ديدهاند، يا در روايات آمده كه آن جناب در آنجا توقف دارد، مانند: مسجد الحرام، و تعظيم و احترام ساير چيزهايى كه به او اختصاص دارد و منتسب مىباشد، مانند: نامها و القاب و كلمات و توقيعات و لباسهاى آن حضرت عليه السّلام و كتابهايى كه احوالات آن بزرگوار و آنچه متعلق به اوست در آنها ياد گرديده، و مانند اينها ... در اينجا نخست در استحباب و رجحان آن سخن مىگوييم، و دوم در بيان چگونگى بزرگداشت و تعظيم آن مشاهده، و آنچه به وسيله آنها بزرگداشت حاصل مىگردد. كمسجد السهلة و المسجد الأعظم بالكوفة، و السرداب المبارك بسامر و مسجد جمكران، و غيرها، من المواضع الّتي رآه فيها بعض الصالحين، أو ورد في الروايات وقوفه فيها كالمسجد الحرام، و تعظيم سائر ما يختصّ به و ينتسب إليه، كأسمائه و ألقابه، و كلماته و توقيعاته، و ملابسه، و الكتب المذكورة فيها أحواله، و ما يتعلّق به، و نحو ذلك.
- مبحث اوّل: ماييم شعائر و اصحاب- و الكلام أوّلا في استحباب ذلك و رجحانه،
- به توفيق خداوند گوييم: آنچه بر اين معنى دلالت دارد يا آن را تأييد مىكند چند امر است: از جمله؛ فرموده خداى- عزّ و جل-: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شعائر اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ و هركس شعائر خداوند را بزرگ و محترم دارد پس به درستى كه اين از [صفات] دلهاى باتقوى است. و بيان آن به دو وجه است: مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 371 اول تعظیم شعایر ودوم کیفیت تعظیم شعایر – الاول وَ مَنْ يُعَظِّمْ شعائر اللَّهِ و ثانيا: في بيان كيفيّة تعظيم تلك المشاهد و ما يحصل التعظيم به. أمّا المقام الأوّل: فنقول- و باللّه التوفيق-: إنّ الّذي يدلّ عليه أو يؤيّده امور: منها: قوله عزّ و جلّ: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شعائر اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ و تقرير ذلك من وجهين:
- وجه اوّل: منظور از شعائر خداى تعالى- به حسب آنچه از تدبّر در آيات و روايات و ملاحظه معنى شعار و اشعار و كاوش در موارد استعمال آنها استفاده كردهايم- هر آن چيزى است كه انتساب خاص و ارتباط ويژهاى به خداى- عزّ و جل- داشته باشد، خواه بدون واسطه و خواه با واسطه باشد، أحدهما: أنّ المراد بشعائر اللّه تعالى بحسب ما استفدناه من التدبّر في الآيات و الروايات و ملاحظة معنى الشعار و الأشعار، و تتبّع موارد الاستعمال:كلّ شيء له انتساب خاصّ و إضافة خاصّة إلى اللّه عزّ و جلّ، سواء كان بلا واسطة أم بواسطة،
- به گونهاى كه در نظر شرع و عرف بزرگ داشتن آن تعظيم خداوند محسوب گردد، و تحقير و توهين آن؛ تحقير و توهين خداى- عزّ و جل- به شمار آيد، مانند: اسمها، كتابها، پيغمبران، فرشتگان، مساجد، اوليا، و اهل ايمان به او، و زمانهاى مخصوصى كه او احترام آنها را واجب فرموده، و خانههايى كه فرمان داده بلند گردند و نام او در آنها ياد شود، و توقفگاهها و مشاهد و معابد اولياى او، بحيث يعدّ تعظيمه تعظيما للّه، و توهينه و تحقيره توهينا و تحقيرا للّه عزّ و جلّ، بحسب الشرع و العرف، كأسمائه و كتبه و أنبيائه و ملائكته و مساجده و أوليائه
- و احكام خداى تعالى؛ از فرايض و غير آنها، و حدود الهى، و حج و مناسك و اعمال آن، خداى- عزّ و جل- فرموده: وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شعائر اللَّهِ ؛ و نحر شتران فربه را از سوى شما از شعائر خداوند مقرر داشتيم. و أهل الإيمان به، و الأزمنة المخصوصة الّتي أوجب احترامها و البيوت الّتي أذن اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه، و مواقف أوليائه و مشاهدهم و معابدهم، و أحكام اللّه تعالى من الفرائض، و غيرها، و حدوده، و الحجّ و مناسكه، و أعماله، قال اللّه عزّ و جلّ: وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شعائر اللَّهِ..
- و در اين آيه دلالت بر آن است كه شعائر خداوند در قربانى كردن شتران فربه منحصر نيست- به طورى كه بعضى پنداشتهاند- و مصاديق بسيار ديگرى نيز دارد كه شمردن آنها غير ممكن يا بسيار مشكل است. و پوشيده نيست كه مواقف و مشاهد و معابد و لباسها و نوادگان امامان عليهم السّلام از آن مصاديق مىباشند، زيرا كه آنها با يك يا چند واسطه منتسب به خداى- تعالى- هستند، و في هذه الآية دلالة على عدم انحصار الشعائر في البدن- كما توهّمه بعض إلى غير ذلك من المصاديق الكثيرة الّتي يتعذّر أو يتعسّر إحصاؤها، و لا يخفى أنّ مواقف الأئمّة و مشاهدهم و معابدهم و ملابسهم و ذراريهم من تلك المصاديق، فإنّها منتسبة إلى اللّه تعالى بالواسطة، أو بوسائط عديدة،
- نمىبينى كه خداى- تعالى- نحر كردن شتران فربه را از شعائر اللّه قرار داده، با اينكه آنها به سوى خانه كعبه كه خداى تعالى آن را به خود نسبت داده است برده مىشوند- ألا ترى أنّ اللّه تعالى قد جعل البدن من شعائر اللّه، مع أنّها تساق إلى البيت الحرام، الّذي نسبه اللّه تعالى إليه،
- پس بين ان و بين مشاهد و مواقف و ذرارى امامان عليهم السّلام و ساير امورى كه منسوب به آنها است چه فرقى هست؟ چونكه امامان عليهم السّلام حجّتهاى خداوند و نشانههاى روشن اويند، و ايشان از بيت الحرام عزيزتر و برترند. فأيّ فرق بينها و بين مشاهد الأئمّة عليهم السّلام و مواقفهم، و ذراريهم و ما ينتسب إليهم، فإنّهم حجج اللّه و بيّناته، و هم أعزّ و أشرف من البيت الحرام.
- بلكه در بعضى از روايات آمده كه: «مؤمن از كعبه مشرّفه عزيزتر است». جهتش آن است كه ايمان به خداى تعالى عزيزترين و برترين امور است، لذا خداى تعالى فرموده: (و هركس شعائر خداوند را بزرگ و محترم بدارد پس به درستى كه اين از [صفات] دلهاى باتقوى است). كه در مقام بيان فضيلت تعظيم شعائر توجه داده كه تقواى دلها مهمترين و برترين امور است، و آن چيزى است كه نيازى به ذكر فضيلت و بيان مقام برجسته و منزلت والاى آن نزد خداى- عزّ و جل- نيست.- 1541- بل ورد في بعض الروايات: أنّ المؤمن أعزّ من الكعبة المشرّفة. و وجهه أنّ الإيمان باللّه تعالى أعزّ الامور و أشرفها، و لهذا قال اللّه تعالى: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شعائر اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ في مقام بيان فضل تعظيم الشعائر، تنبيها على أنّ تقوى القلوب أعظم الامور و أشرفها، و أنّها ممّا يستغنى عن ذكر فضله و بيان علوّ مقامه و شرف منزلته عند اللّه عزّ و جلّ.
- به توضيح اينكه خداى تعالى پس از آنكه قسمتى از احكام را در سوره حج بيان فرمود، به توحيد و اخلاص و بيزارى از شرك فرمان داد به اينكه فرمود: حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ ؛ خاص و خالص بىهيچ شائبه شرك، خدا را بپرستيد. و بيان ذلك: أنّ اللّه تعالى بعد ما بيّن جملة من الأحكام في سورة الحجّ أمر بالتوحيد و الإخلاص و التبرّي عن الشرك بقوله: حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ
- سپس نتيجه و عاقبت شرك را چنين گوشزد فرمود: وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ ؛ و هر آنكه به خداوند شكر ورزد چنان است كه از آسمان سقوط كند پس مرغان [لاشخور] او را بربايند يا باد تندى او را به مكان دوردستى بيفكند. آنگاه به نشانه توحيد و ايمان توجه داد- ثمّ نبّه على نتيجة الإشراك و عاقبته بقوله: وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ.
- كه فرمود: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شعائر اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. تا اين مطلب را توجه دهد كه نشانه كسى كه دلش از شرك خالص گشته و به زيور ايمان خود را آراسته، و به نور توحيد روشنى يافته: تعظيم شعائر خداوند است، ثمّ نبّه على علامة التوحيد و الإيمان بقوله: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شعائر اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ تنبيها على أنّ علامة من خلص قلبه من الشرك، و تحلّى بزينة الإيمان و استنار بنور التوحيد، تعظيم شعائر اللّه،
- چون كسى كه چيزى را دوست بدارد هر آن چيزى كه اختصاص و انتساب به آن دارد را نيز دوست مىدارد، و اين چيزى است كه بالعيان مشاهده مىشود و به عقل و نقل تأييد مىگردد، و ذلك لأنّ من أحبّ شيئا أحبّ كلّما يختصّ به و ينتسب إليه، و هذا أمر مشاهد بالوجدان، مؤيّد بالعقل و النقل،
- پس مؤمن به سبب معرفت و محبتش نسبت به خداى تعالى، هر چيزى كه به او- تعالى- اضافه و منسوب باشد با خصوصيتى كه از غير خودش متمايز شود را دوست مىدارد، لذا مراتب تعظيم و احترام برحسب تفاوت درجات ايمان و محبّت و اخلاص مؤمن نسبت به خداوند- عزّ و جل- و نيز تفاوت مراتب آن چيزى كه منسوب به خداى تعالى است از جهت ويژگىها و اسبابى كه مايه انتساب و اختصاصش به خداوند گرديده تفاوت مىيابد. فالمؤمن بسبب معرفته باللّه تعالى و حبّه له، يحبّ كلّ شيء يضاف و ينتسب إليه تعالى، بخصوصيّة يمتاز بها عمّا سواه، و لهذا يتفاوت مراتب التعظيم و التوقير بتفاوت مراتب إيمان المؤمن و حبّه و إخلاصه للّه عزّ و جلّ، و تفاوت مراتب الشيء المنتسب إلى اللّه تعالى في الخصوصيّات و الأسباب الّتي أوجبت انتسابه إلى اللّه و اختصاصه به.
- حاصل آنچه ياد كرديم اينكه هر آنچه انتساب خاصى به خداى تعالى داشته باشد مايه شرافت آن خواهد بود، و از جمله شعائر خداوندى مىشود و تعظيم آن تعظيم شعائر اللّه محسوب مىگردد، خواه انتساب آن شىء بدون واسطه باشد يا با واسطه، و مواقف مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 359فتحصّل ممّا ذكرناه أنّ كلّ ما كان له انتساب خاصّ إلى اللّه تعالى أوجب شرفا له، و كان من جملة شعائر اللّه، و كان تعظيمه تعظيم شعائر اللّه، سواء كان انتسابه بلا واسطة أو مع الواسطة، و مواقف الإمام
- و مشاهد امام عليه السّلام از جمله آنها است، آنها نظير مساجد مىباشند كه به خداى تعالى منتسب هستند، به سبب اينكه براى عبادت خداوند- عزّ و جل- قرار داده شدهاند، ولى لازمهاش اين نيست كه اين اماكن متبرّكه در تمام احكام با مساجد مشاركت داشته باشند، - و مشاهده من جملتها،فهي نظير المساجد الّتي تنتسب إلى اللّه تعالى بسبب وضعها لعبادة اللّه عزّ و جلّ لكنّ هذا لا يستلزم المشاركة مع المساجد في جميع الأحكام،
- زيرا كه احكام خاصّى كه در شرع براى مكان معيّنى اختصاص يافت به غير آن سرايت داده نمىشود مگر با دليل خاص. البته در تمام امورى كه در عرف تعظيم و احترام اماكن محسوب گردد مشاركت دارند، و بيان اين مطلب در مبحث دوم ان شاء اللّه تعالى خواهد آمد. لأنّ الأحكام الخاصّة الّتي وردت في الشرع لمكان خاصّ مخصوصة به، لا يتعدّى فيها إلى غيره إلّا بدليل خاصّ، نعم يشتركان في كلّ ما يعدّ في العرف تعظيما و توقيرا للمكان، و سيأتي بيان ذلك في المقام الثاني إن شاء اللّه.
- و بايد دانست كه آنچه ما در بيان معنى شعائر ياد كرديم منافات ندارد با آنچه بعضى تفسير كردهاند كه منظور از آن تمام دين خداوند است، و بعضى ديگر آن را به معالم دين خداوند، و بعض ديگر آن را به نشانههايى كه خداوند براى طاعت خود نصب فرموده، و برخى به محرمات، و بعضى به مناسك حج تفسير كردهاند. و آنچه در فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام كه: ثمّ إنّه لا ينافي ما ذكرناه في بيان معنى الشعائر لما ذكره بعض من التفسير بدين اللّه كلّه، و بعض آخر بمعالم دين اللّه، و بعض آخر بالأعلام الّتي نصبها لطاعته، و بعض بحرمات اللّه، و بعض بمناسك الحجّ، و ما سيأتي في قول أمير المؤمنين عليه السّلام:
- «ماييم شعائر» خواهد آمد؛ زيرا كه ظاهر از ملاحظه أشباه و نظاير آن است كه هركدام از اين تفسيرها ذكر بعضى از مصاديق يا اظهر آنها است، و همه به آنچه به تأييد خداوند و بركت اولياى او ياد كرديم و بيان داشتيم برمىگردد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 373-«نحن الشعائر»، لأنّ الظاهر من ملاحظة الأشباه و النظائر أنّ كلا منها ذكر لبعض المصاديق أو أظهرها، و الكلّ يرجع إلى ما ذكرنا و بيّنّاه بتأييد اللّه و بركة أوليائه.
- وجه دوم: اينكه در كتاب مرآة الأنوار از امير المؤمنين عليه السّلام بهطور مرسل روايت كرده كه فرمود: «نحن الشعائر و الاصحاب »؛ ماييم شعائر و اصحاب. و پوشيده نيست 1542- الوجه الثاني: أنّه قد روي في مرآة الأنوار، عن أمير المؤمنين مرسلا أنّه قال: «نحن الشعائر، و الأصحاب» و لا يخفى
- كه منظور از اينكه فرموده:«ماييم» يا رسول خدا و امامان است و يا فقط امامان، زيرا كه ايشان عظيمترين و برترين شعائر خداوند مىباشند، و بدون ترديد احترام كردن آنچه منتسب به ايشان است تعظيم آنان مىباشد، و آنان شعائر خداوندند، أنّ المراد بقوله: «نحن» إمّا رسول اللّه و الأئمّة، أو الأئمّة، فإنّهم أعظم شعائر اللّه و أفضلها، و لا ريب في أنّ تعظيم ما ينتسب إليهم تعظيم لهم و هم شعائر اللّه، فتعظيم ما يختصّ بهم و ينتسب إليهم تعظيم لهم و هم شعائر اللّه،
- پس بزرگ داشتن آنچه به ايشان اختصاص و انتساب دارد؛ در حقيقت تعظيم آنان است كه شعائر اللّه هستند، و اين واضح است و هيچ پوشيدگى در آن نيست، پس بحمد اللّه معلوم گشت كه تعظيم و احترام هر آن چيزى كه به مولايمان حضرت حجّت عليه السّلام - و هذا واضح لا سترة فيه، فقد ظهر بحمد اللّه رجحان تعظيم و توقير كلّ ما ينتسب إلى مولانا الحجّة،
- و نيز ساير امامان عليهم السّلام منتسب مىباشد و بهطور خاصّى به ايشان اضافه مىگردد و از مواقف و مشاهد و ضريحها و نوشتهها و كتابها و جامهها و احاديث و سخنان نوادگان و شيعيان ايشان، و غير اينها ... رحجان دارد، و در استحباب اين امور جاى تأمّل نيست. و هكذا سائر الأئمّة و يضاف إليهم بإضافة خاصّة، من مواقفهم و مشاهدهم و ضرائحهم، و خطوطهم و كتبهم، و ملابسهم و أحاديثهم و كلماتهم و ذراريهم و شيعتهم، و غير ذلك، و استحباب ذلك ممّا لا مجال للتأمّل فيه.
- توجه و تحقيق در معنى فرموده امير المؤمنين عليه السّلام «ماييم شعائر و اصحاب»: تنبيه و تحقيق في معنى قوله عليه السّلام: «نحن الشعائر و الأصحاب»
- بدانكه در اين حديث چند وجه محتمل است: يكى: اينكه اشاره باشد به آنچه در دعاى شب نيمه شعبان وارد شده كه امامان عليهم السّلام اصحاب حشر و نشر مىباشند. و از امير مؤمنان عليه السّلام در حديثى كه از بصائر حكايت شده، آمده است: أنا الحاشر إلى اللّه؛ من حشردهنده به سوى خداوند هستم. إعلم أنّ هذا يحتمل وجوها: أحدها: أن يكون إشارة إلى ما ورد في دعاء ليلة النصف من شعبان «أنّهم أصحاب الحشر و النشر».1543- و روي عنه عليه السّلام في حديث محكيّ عن البصائر: أنا الحاشر إلى اللّه، الخبر،
- و در بخش چهارم كتاب در بحث شفاعت آن حضرت عليه السّلام حديثى كه بر اين معنى دلالت دارد نيز گذشت، و در اين معنى تعجّبى نيست زيرا كه آنان عليه السّلام جايگاههاى مشيّت خداوند و «حاميان و مدافعان دين خداوند» مىباشند چنانكه در دعاى ماه رجب از حضرت حجّت عليه السّلام رسيده، و مرّ في شفاعته في الباب الرابع حديث يدلّ على ذلك أيضا ،و لا استبعاد فيه لأنّهم محالّ مشيّة اللّه و أنّهم مناة و أذواد، كما ورد في دعاء رجب عن الحجّة عليه السّلام
- و خداى تعالى به حضرت عيسى فرمود: وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي ؛ و آنگاه كه به اذن من مردگان را زنده مىكنى. و بدون شك ايشان از حضرت عيسى عليه السّلام افضل هستند، و نيز از إسرافيل كه در صور خواهد دميد، و از ايشان عليه السّلام بارها زنده كردن مردگان به اذن خداى تعالى در دنيا صادر گشته تا جايى كه به حدّ تواتر رسيده است، و مؤيّدات اين مطلب زياد است كه جاى ذكر آنها نيست. و محتمل است كه منظور اين باشد كه آنان صاحبان حشر و نشر در زمان رجعت مىباشند. و اللّه العالم. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 374- و قد قال اللّه تعالى لعيسى: وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي و لا شكّ أنّهم أفضل من عيسى و من إسرافيل و صاحب الصور، و قد صدر منهم إحياء الموتى بإذن اللّه في دار الدنيا كرارا، بحيث بلغ حدّ التواتر، و لهذا المطلب مؤيّدات لا يسع المقام ذكرها، و يحتمل أن يكون المراد بكونهم أصحاب الحشر و النشر في زمان الرجعة، و اللّه العالم.
- دوم: اينكه منظور از فرمايش آن حضرت عليه السّلام و «الأصحاب» اين است كه ايشان اصحاب سرّ و راز مىباشند. و مؤيد اين است آنچه در روايات آمده كه خداى تعالى روز غزوه طائف و خيبر و حنين و تبوك با على عليه السّلام راز گفت. اين روايات در البرهان و چند كتاب معتبر ديگر ياد شدهاند. و نيز مؤيّد آن است آنچه از امامان عليهم السّلام در بصائر و غير آن روايت آمده كه: «امر ما سرّ، و سرّى است كه با سرّ پوشانده شده است». الوجه الثاني: أن يكون المراد بقوله «و الأصحاب» أنّهم أصحاب السرّ و النجوى،1544- و يؤيّده ما ورد في الروايات: أنّ اللّه تعالى ناجى عليّا يوم الطائف و يوم خيبر و يوم حنين و تبوك، و هي مذكورة في البرهان و كتب عديدة معتبرة.1545- و يؤيّده أيضا: ما روي عنهم في البصائر و غيره: إنّ أمرنا سرّ في سرّ، و سرّ مستسرّ، و سرّ لا يفيد إلّا سرّ، و سرّ على سرّ، و سرّ مقنّع بسرّ.
- و در حديث ديگرى آمده است: «همانا امر ما خود حق است، و حق حق، و آن ظاهر است، و باطن ظاهر، و باطن باطن، و آن سرّ است، و سرّ سرّ و سرّ پنهان شده، و سرّى كه با سرّ پوشانده شده است، 1546- و في حديث آخر: إنّ أمرنا هو الحقّ و حقّ الحقّ، و هو الظاهر، و باطن الظاهر، و باطن الباطن، و هو السرّ، و سرّ السرّ، و سرّ المستسرّ،
- و شرح اين سخن را بسيارى از فهمها در نمىيابند» . چنانكه در بسيارى از روايات از ايشان عليهم السّلام روايت گرديده كه: «حديث ما صعب مستصعب است، آن را متحمل نشود مگر فرشتهاى مقرّب، و يا پيغمبرى مرسل، و يا مؤمنى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده باشد، و سرّ مقنّع بالسّرّ و شرح هذا الكلام ممّا لا يتحمّله كثير من الأفهام،1547- كما روي عنهم عليه السّلام في كثير من الروايات: إنّ حديثنا صعب مستصعب، لا يحتمله إلّا ملك مقرّب، أو نبيّ مرسل، أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان
- از اين روى ديديم كه اجمال بهتر است از شرح آن خوددارى كرديم». و نيز مؤيد آنچه ياد كرديم رواياتى است كه در ابواب [و منابع] علوم امامان عليهم السّلام رسيده كه از گونههاى علوم ايشان عليهم السّلام: فلهذا رأينا الإجمال أولى، و طوينا عنه كشحا. و يؤيّد ما ذكرنا أيضا ما ورد في أبواب علومهم
«تأثير در گوشهاى آنان است». در اينباره روايات متعدد معتبرى آمده كه در كتابهاى كافى و بصائر و غير آنها ذكر گرديده است. أنّ منها النقر في الآذان، و فيه روايات عديدة معتبرة مذكورة في الكافي و البصائر، و غيرهما. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ