«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2-272
- مىگويم: اى برادران من! اكنون كه قسمتى از فضيلت و برترى اتباع و سعىكنندگان در خدمت مولايمان صاحب الزمان عليه السّلام را دانستيد، پس بر شما باد كه در اطاعت و خدمت آن جناب سعى و كوشش كنيد، و آن نعمت بزرگ و موهبت سترگ را سپاسگزارى نماييد، و با جدّيت و تلاشتان به آن دوام بخشيد، و ياد آن حضرت را با طولانى شدن مدّت آن فراموش نكنيد و براى تحصيل سعادت و تكميل راحتى هميشگى بكوشيد، و به دنيا و اهل دنيا تمايل ننماييد، و بر محنتهايى كه در دوران كوتاه عمر بر شما مىرسد صبر داشته باشيد تا به راحتى طولانى برسيد. خداوند تعالى به فضل و كرمش ما را از چنين كسانى قرار دهد، كه او به بندگانش نزديك و اجابتكننده دعا است. أقول: يا إخواني، إذا عرفتم بما ذكرت لكم بعض ما فضّل اللّه به أتباع مولانا، و الساعين في خدماته، فعليكم بالسعي و الإجتهاد في طاعته، و خدمته، و اشكروا تلك النعمة العظمى، و الموهبة الكبرى، و استديموها بجدّكم و اجتهادكم، و لا تنسوا ذكره بطول الأمد، و اعملوا لتحصيل السعادة، و تكميل الراحة إلى الأبد، و لا تركنوا إلى الدنيا و أهلها، و اصبروا على المحن في المدّة القليلة لتفوزوا براحة طويلة، جعلنا اللّه تعالى و إيّاكم من أهل ذلك بفضله و كرمه إنّه قريب مجيب.
- چند نكته: در اينجا چند مطلب هست كه شايسته است مورد توجه و تذكر قرار گيرند؛ و هاهنا امور ينبغي التنبيه عليها و الإشارة إليها:
- اوّل: اينكه در سرور و سالارمان حضرت صاحب الزمان- عجل اللّه فرجه الشريف- امورى جمع و كمال يافتهاند كه هركدام به تنهايى سبب مستقلى هستند كه مقتضى سعى در خدمت آن جناب و تلاش در جهت اطاعت آن بزرگوار مىباشند. از جمله: ولايت مطلقه و خلافت و جانشينى آن حضرت از خداوند و رسول او صلّى اللّه عليه و اله. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 272- الأوّل: أنّه قد تجمّعت و تكمّلت في سيّدنا ومولانا صاحب الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه امور، كلّ واحد منها سبب مستقل يقتضي السعي في خدمته، و الإجتهاد في طاعته. منها: ولايته المطلقة، و خلافته للّه و لرسوله صلى اللّه عليه و اله و سلم.
- و از جمله: حقّ عالم است، كه عقل و نقل دلالت دارند بر اينكه خدمت كردن به عالم شايسته است، چنانكه در كافى به سند خود، از محمد بن سنان بهطور مرفوع روايت آورده كه گفت: و منها: حقّ العالم، فقد دلّ العقل و النقل على أنّه ينبغي خدمة العالم: 1398- ففي الكافي: بإسناده عن محمّد بن سنان، رفعه، قال:
- حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام فرمود: اى گروه حواريين! من از شما خواستهاى دارم آن را براى من برآوريد، گفتند: حاجتت برآورده است اى حضرت روح اللّه، پس آن حضرت برخاست و بر پاهايشان بوسه زد (و در بعضى از نسخهها آمده: و پاهايشان را شست) حواريين گفتند: ما سزاوارتر بوديم كه اين كار را بكنيم اى روح اللّه! فرمود: به درستى كه سزاوارترين مردم به خدمت كردن عالم است. همانا من اينچنين تواضع كردم تا شما پس از من در ميان مردم فروتنى كنيد همچنانكه من برايتان فروتنى نمودم. سپس عيسى عليه السّلام فرمود: با تواضع حكمت معمور مىشود نه با تكبر، چنانكه در زمين هموار گياه مىرويد نه در كوه [و سنگ خارا]. قال عيسى ابن مريم عليه السّلام: يا معشر الحواريّين لي إليكم حاجة، أقضوها لي، قالوا: قضيت حاجتك يا روح اللّه، فقام، فقبّل أقدامهم فقالوا: كنّا نحن أحقّ بهذا يا روح اللّه، فقال: إنّ أحقّ الناس بالخدمة العالم، إنّما تواضعت هكذا لكيما تتواضعوا بعدي في الناس كتواضعي لكم، ثمّ قال عيسى عليه السّلام: بالتواضع تعمر الحكمة لا بالتكبّر و كذلك في السهل ينبت الزرع لا في الجبل.
- و از جمله: حق پدرى است، كه آن حضرت عليه السّلام پدر مهربان ما است- چنانكه در روايت آمده- و در بخش سوم كتاب مطالبى در اين زمينه گذشت كه ان شاء اللّه تعالى كافى و بسنده است. و منها: حقّ الأبوّة، فإنّه الوالد الشفيق، كما في الرواية ، و مرّ في الباب الثالث ما فيه غنية و كفاية إن شاء اللّه تعالى.
- و از جمله: حق ايمان و إسلام، كه در اصول كافى در حديث مرفوعى از ابو المعتمر آمده كه گفت: شنيدم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مىفرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمودند: «هر مسلمانى كه قومى از مسلمين را خدمت كند جز اين نخواهد بود كه خداى تعالى به تعداد شماره آنها در بهشت خدمتگزارانى به او خواهد داد».1399- و منها: حقّ الإيمان و الإسلام، ففي اصول الكافي في حديث مرفوع عن أبي المعتمر، قال: سمعت أمير المؤمنين عليه السّلام يقول: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم: أيّما مسلم خدم قوما من المسلمين إلّا أعطاه اللّه تعالى مثل عددهم خدّاما في الجنّة.
- مىگويم: بدون ترديد اگر ايمان همه مسلمانان، باايمان مولايمان- صلوات اللّه عليه- وزن گردد، البته ايمان آن حضرت بيشتر از ايمان آنان خواهد بود، بنابراين فضيلت خدمت كردن به آن حضرت را بر خدمت كردن به ايشان مقايسه كنيد! اضافه بر فضايل آن جناب كه توان وصف آنها را ندارم، زيرا كه شمارش آنها از قدرت افراد بشر بيرون است. أقول: لا ريب في أنّه لو وزن إيمان جميع المسلمين مع إيمان مولانا صلوات اللّه عليه لرجح إيمانه على إيمانهم،و على هذا فقس فضل خدمته على خدمتهم، مضافا إلى ما لا أقدر على و صفه من فضائله، فإنّ إحصاء ذلك خارج عن الطاقة البشريّة.
- و از جمله: اينكه منزلت ما نسبت به آن جناب، منزلت و رتبه بنده است نسبت به اربابش، زيرا كه مردم در اطاعت؛ بردگان و غلامان ائمه عليهم السّلام مىباشند، چنانكه روايت بر اين معنى دلالت دارد، و مورد باور و يقين است. و منها: أنّ منزلتنا بالنسبة إليه منزلة العبد بالنسبة إلى مولاه، فإنّ الناس عبيد الأئمّة في الطاعة، كما دلّت عليه الرواية و شهدت به الدراية.
- و از جمله: خويشاوندى و قرابت آن حضرت نسبت به رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و آنچه در اينجا براى شما سودمند است در بخش پنجم در ذكر مكرمت دوازدهم بيان داشتيم. و اگر بخواهى تمام امورى كه مقتضى سعى در خدمت آن حضرت است برايت ياد كنم، از توانم بيرون است و نوشتارم ياراى انجامش را ندارد، و منها: قرابته من رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم و قد نبّهنا على ما ينفعك هنا في الباب الخامس عند ذكر المكرمة الثانية عشرة ، و إن شئت أن أذكر جميع الامور المقتضية للسعي في خدمته عليه السّلام خرج عن طاقتي، و لم تسعه كتابتي،
- زيرا كه از شمار افزون و از حدّ نهايت بيرون است، و به جهت آنچه پيشتر يادآور شديم كه تمام نعمتهاى ظاهرى و باطنى خداوند كه در آنها غوطهور هستيم همگى به بركت وجود آن بزرگوار عليه السّلام است، پس در هر نعمتى كه خداوند به ما عنايت فرموده حقّى براى آن جناب بر عهده ما ثابت است كه بر ما لازم است شكرانهاش را به جاى آوريم، همچنانكه شكر و سپاس پروردگار متعال- عظمت آلائه- بر ما واجب و لازم مىباشد، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 273- لأنّها أكثر من أن تحصى، و أوسع من أن تستقصى، و لما سبق ذكره من أنّ جميع ما نتقلّب فيه من نعم اللّه الظاهرة و الباطنة ليس إلّا ببركة وجوده عليه السّلام، ففي كلّ نعمة أحسن اللّه بها إلينا حقّ ثابت له علينا، فيحقّ علينا أداء شكره، كما يحقّ علينا شكر باريه تعالى شأنه، و عظمت آلاؤه،
- پس ثابت شد كه امور مقتضى براى سعى در خدمت آن حضرت عليه السّلام بيش از آن است كه درشمارش آيد، به جهت فرموده خداى تعالى: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ و اگر بخواهيد نعمتهاى خداوند را به شماره آوريد حساب آنها را نتوانيد كرد. فثبت أنّ الامور المقتضية للسعي في خدمته أكثر من أن تحصى قوله تعالى: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.
- دوم: بدانكه خدمت از دو جهت از نصرت و يارى كردن اخصّ است؛ يكى: اينكه خدمت به طور مستقيم انجام مىگردد، ولى يارى كردن بهطور غير مستقيم و به واسطه شخص ديگر نيز حاصل مىشود. الأمر الثاني: إعلم أنّ الخدمة أخصّ من النصرة من جهتين: إحداهما: أنّ الخدمة تحصل بالمباشرة، أعني مباشرة الخادم لما يفعله، و النصرة تحصل بغير المباشرة أيضا.
- دوم: اينكه خدمت كردن مشتمل بر تواضع و فروتنى و اظهار كوچكى و مذلّت براى مخدوم مىباشد، برخلاف نصرت و يارى، پس هر خدمتى يارى كردن نيز هست ولى عكس آن چنين نيست. و ثانيهما: أنّ الخدمة تشتمل على التواضع و التذلّل للمخدوم، بخلاف النصرة فكلّ خدمة نصرة، و لا عكس، كما لا يخفى.
- سوم: اينكه خدمت كردن به مولايمان صاحب الزمان- صلوات اللّه عليه- با انجام دادن كارى كه آن حضرت به آن امر فرموده يا كارى كه تجليل و توقير يا نصرت و يارى و يا احسان به آن جناب است حاصل مىگردد، هرچند كه بهطور خاص به آن عمل امر نكرده باشد، الأمر الثالث: أنّ خدمة مولانا صاحب الزمان صلوات اللّه عليه تحصل بمباشرة فعل أمر به عليه السّلام أو فعل فيه توقير و تجليل، أو نصرة له أو إحسان إليه سلام اللّه عليه، و إن لم يأمر به بالخصوص،
- و گاهى اين عناوين در بعضى از كارهاى نيك جمع مىشود، مانند دعا كردن براى تعجيل فرج آن حضرت، و برپا كردن مجالسى كه براى يادآورى او تشكيل مىگردد، و تأليف كتابهايى كه مربوط به آن بزرگوار است، و نشر و مذاكره آنها، و درود و سلام فرستادن بر آن جناب، و احسان كردن به دوستان و شيعيان هرگاه به قصد خدمت كردن به آن حضرت انجام شود، و قد تجتمع هذه العناوين في بعض الأعمال الحسنة، كالدعاء بتعجيل فرجه، و إقامة المجالس المعدّة لذكره، و تأليف الكتب الراجعة إليه، و نشرها، و مدارستها، و الصلاة و التسليم عليه، و الإحسان إلى مواليه و شيعته إذا صدر بقصد خدمته،
- و احسان به شيعيان و دوستان امامان عليهم السّلام احسان به ايشان است، و صله آنان همچون صله ايشان مىباشد، و سبك شمردن آنها سبك شمردن امامان عليهم السّلام است، و عقل نيز به اين مطلب حكم مىكند. فإنّ الروايات تدلّ على أنّ الإحسان إلى شيعتهم و مواليهم، إحسان إليهم، و صلتهم بمنزلة صلتهم، و الإستخفاف بهم، استخفاف بهم، و العقل أيضا قاض بذلك.
- از رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارد: در كتاب كامل الزيارات به سند خود از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام آورده كه فرمود: «كسى كه نمىتواند ما را زيارت نمايد، پيروان صالح ما را ديدار كند، كه ثواب زيارت ما برايش نوشته مىشود، و هركس نمىتواند ما را صله كند، پس نيكان پيرو ما را صله نمايد، براى او ثواب صله ما نوشته مىشود». مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 274- 1400- فمن الأخبار الدالّة على ما ذكرنا ما في كامل الزيارة: بإسناده عن أبي الحسن الأوّل عليه السّلام، قال: من لم يقدر أن يزورنا فليزر صالحي موالينا، يكتب له ثواب زيارتنا، و من لم يقدر على صلتنا فليصل على صالحي موالينا، يكتب له ثواب صلتنا.
- و از جمله: در روضه كافى به سند خود از ابو هارون آورده كه گفت: حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام در حضور من به چند تن از حضّار فرمود: شما را چه مىشود كه ما را سبك مىشماريد! گويد: در اين هنگام شخصى از اهل خراسان از جاى برخاست و عرضه داشت: ما به خدا پناه مىبريم از اينكه شما را سبك بشماريم، يا چيزى از اوامر و دستوراتتان را سبك گيريم. 1401- و منها: ما في روضة الكافي: بإسناده عن أبي هارون، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: قال عليه السّلام لنفر عنده، و أنا حاضر: مالكم تستخفّون بنا؟! قال: فقام إليه رجل من خراسان، فقال: معاذ لوجه اللّه أن نستخفّ بك، أو بشيء من أمرك، فقال عليه السّلام: بلى، إنّك أحد من استخفّ بي، فقال: معاذ لوجه اللّه أن أستخفّ بك،
- آن حضرت عليه السّلام فرمود: چرا تو يكى از كسانى هستى كه مرا سبك شمرده است. عرضكرد: پناه بر خدا مىبرم از اينكه تو را سبك شمرده باشم! فرمود: خدا بيامرز! آيا نشنيدى كه فلانى- درحالىكه ما نزديكى جحفه بوديم- به تو مىگفت: به مقدار يك ميل راه (چهار كيلومتر) مرا سوار كن كه به خدا سوگند من خسته و مانده شدهام. به خدا تو سرت را هم براى او بلند نكردى و او را سبك شمردى، و هركس مؤمنى را سبك شمارد ما را سبك شمرده و حرمت خداى- عزّ و جل- را ضايع نموده است. فقال عليه السّلام له: و يحك أو لم تسمع فلانا و نحن بقرب الجحفة، و هو يقول لك: احملني قدر ميل، فقد و اللّه أعييت، و اللّه ما رفعت به رأسا، و لقد استخففت به، و من استخفّ بمؤمن فبنا استخفّ، وضيّع حرمة اللّه عزّ و جل
- سى و دوم: اهتمام ورزيدن به يارى آن جناب عليه السّلام- الأمر الثاني و الثلاثون: الإهتمام في نصرته فإنّ من نصره فقد نصر اللّه عزّ و جلّ،
- زيرا كه هركس آن حضرت را يارى نمايد در حقيقت خداى- عزّ و جل- را يارى نموده، خداى تعالى فرموده است: وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ و به تحقيق كه خداوند يارى مىكند كسى كه او را يارى نمايد، همانا خداوند در منتهاى قدرت و توانايى است. و نيز خداى- عزّ و جل- فرموده: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ اگر خداوند را يارى كنيد، او شما را يارى مىكند و گامهاىتان را ثابت و استوار مىسازد.- قال اللّه تعالى: وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ- و قال عزّ و جلّ: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ،
- و سخن در اين زمينه در سه مطلب بيان مىگردد؛ و الكلام في هذا المقام يقع في ثلاثة مطالب:
- مطلب اوّل: بدون ترديد خداى قادر متعال هيچگونه نيازى و احتياجى به يارى كسى ندارد، زيرا كه او واجب الوجود است، غنى بالذّات مىباشد و همه مخلوقات نيازمند به اويند، چنانكه خداوند- تعالى شأنه- فرموده: أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ شما همه به خداوند محتاج و فقيريد و خداوند خود غنى بالذّات و ستوده صفات است. بنابراين منظور از يارى كردن خداوند- چنانكه مفسرين يادآور شدهاند - أحدها: أنّه لا ريب في عدم حاجة القادر المتعال إلى نصرة أحد، فإنّه تعالى بوجوب وجوده غنيّ بالذات، و الخلق محتاجون إليه، كما قال تعالى شأنه: وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ ، فالمراد بنصرته كما ذكره المفسّرون،
- و اخبار بر آن دلالت دارند- عبارت است از يارى كردن دين خدا، و يارى كردن پيغمبر و ائمه اطهار و اولياى بزرگوار عليهم السّلام ، و به عبارت ديگر، هر آنكه در يارى كردنش رضاى خداى تعالى هست، يارى او در حقيقت يارى كردن خداوند مىباشد، و اين مطلب آنقدر روشن و واضح است كه ديگر احتياج به شاهد و برهانى بر آن نيست. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 275- و دلّت عليه الأخبار: هو نصرة دينه، و نصرة النبيّ، و الأئمّة الأطهار، و الأولياء الأبرار، و بعبارة اخرى: كلّ من يكون في نصرته أرضى اللّه تعالى، فنصرته نصرة اللّه، و هذا المطلب من غاية الوضوح بمكان لا يحتاج إلى شاهد و برهان.
- مطلب دوم: بدان كه منظور از يارى نمودن آن حضرت عليه السّلام، اقدام كردن و همكارى نمودن در هر كارى است كه شخص بداند موردنظر و خواست آن بزرگوار است، لذا چگونگى يارى كردن برحسب زمانها و احوال و مكانها متفاوت مىشود، يارى كردن در زمان حضورش به گونه خاصى انجام مىگردد، و در زمان غيبتش نحوه ديگرى دارد، پس گاهى يارى كردن به وسيلهتقيه انجام مىشود، و گاهى با دعوت به او است، و گاهى با جهاد كردن در ركاب او، و گاهى هم به دعا كردن براى تعجيل فرج و ظهورش، و گاهى با ذكر فضايل و صفات و دلايل و معجزات و نشانههاى آن جناب، و گاهى با يارى كردن دوستان و محبّانش، و گاهى با تأليف و نشر كتابها انجام مىگردد، و گونههاى ديگر يارى كردن كه بسيار است و بر صاحبان بينش پوشيده نيست. المطلب الثاني: إعلم أنّ المراد بنصرته هو الإقدام و المساعدة في كلّ أمر علم تعلّق غرضه بوقوعه، و لهذا تتفاوت كيفيّة النصرة بحسب تفاوت الأزمان و الأحوال و الأمكنة، فالنصرة في زمان حضوره تحصل بوجه، و في زمان غيبته بوجه آخر، فقد تكون النصرة بالتقيّة، و قد تكون بالدعوة إليه، و قد تكون بالجهاد بين يديه، و قد تكون بالدعاء في تعجيل فرجه، و قد تكون بذكر فضائله، و صفاته، و دلائله، و علاماته، و قد تكون بنصرة أوليائه و أحبّائه، و قد تكون بتأليف الكتب و نشرها، إلى غير ذلك من أصناف النصرة، و هي كثيرة لا يخفى على أهل البصيرة.
- مطلب سوم: در بيان چگونگى يارى كردن خداوند است نسبت به بندگانش كه آن را جزاى نصرت و يارى آنها به اولياى خداى تعالى و دين و رسولان خود قرار داده است، براساس آنچه از روايات استفاده كردهايم. المطلب الثالث: في كيفيّة النصرة الإلهيّة، الّتي جعلها جزاء لنصرة العبد أولياء اللّه تعالى و دينه و رسله بحسب ما استفدناه من الروايات.
- مىگوييم: ممكن است منظور از اين نصرت آن است كه خداى تعالى بندهاش را در آسانى و سختى، و گرفتارى و راحتى يارى فرمايد، به اينكه بنده را از امورى كه او را از رحمتش دور مىسازد محفوظ بدارد، از قبيل شرارت و تبختر و سركشى و طغيان و صفات هلاككننده ديگر كه هنگام رفاه و خوشى بر بندگان عارض مىشود، و مانند: بىتابى و جزع و كسالت و خودباختگى و امثال اينها كه در موقع بلا و گرفتارى در بندگان پديد مىآيد.- فنقول: يمكن أن يكون المراد بهذه النصرة أن ينصر اللّه تعالى عبده في اليسر و العسر و السرّاء و الضرّاء بأن يحفظه ممّا يبعده عن رحمته من الأشر، و البطر و الطغيان، و نحوها من المهلكات و الموبقات، الّتي تعرض للعبد في حال الرخاء، و من الجزع و الهلع و الكسل و الفشل، و نحوها ممّا يعرض للعبد في حال البلاء.
- امّا پيروزى بر دشمنان در اين دنياى فانى، تابع مصالح و حكمتهاى الهى است، و به حسب زمينهها و زمانها متفاوت مىگردد، پس گاهى دوستانش در دنيا غالب مىشوند، و گاهى مغلوب مىگردند، به خاطر حكمتها و علّتهاى خاصى، كه بعضى از آنها در اخبارى كه از امامان معصوم عليهم السّلام روايت شده بيان گرديدهاند، و آوردن آن اخبار با رعايت اختصار سازگار نيست. و أمّا النصرة على الأعداء في دار الفناء فهي تابعة للمصالح، و الحكم الإلهيّة فإنّها تتفاوت بحسب المقتضيات و الأزمنة، فقد يكون أولياؤه في الدنيا غالبين، و قد يكونون مغلوبين، و ذلك لحكم و علل، قد ذكر بعضها في الأخبار المرويّة عن الأئمّة الأطهار، و ذكرها ينافي الإختصار
- و اينكه خداوند فرموده است: وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ و گامهاىتان را استوار مىسازد. ممكن است استوارى گامها در آخرت بر صراط باشد، چنانكه ظاهر عطف به وسيله حروف، آن است كه معطوف عليه غير از معطوف مىباشد. احتمال ضعيفى هم هست كه عطف تفسيرى براى اوّلى باشد، كه معنى آن استوار كردن گامها در دنيا و حفظ آنها در موارد لغزشها باشد، كه از افتادن به گرداب گناه و خلافكارى محفوظ بمانند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 276- و أمّا قوله تعالى:وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ فيمكن أن يكون في الآخرة على الصراط، كما هو الظاهر من قضيّة ظهور العطف بالحروف في تغابر المعطوف عليه و المعطوف، و يحتمل بعيدا أن يكون عطف تفسير للأوّل، فيكون فيكون المعنى تثبيت الأقدام في الدنيا و حفظها في مزالّ الأقدام، ممّا يكون سببا لزللها من الموبقات و الآثام.
- توجّه : بدانكه در وجود مقدس حضرت ولى عصر- صلوات اللّه عليه- امورى جمع گرديده كه هر كدام از آنها موجب اهتمام ورزيدن در نصرت و يارى آن جناب است، زيرا كه يارى نمودن او يارى كردن مظلوم، و نصرت غريب، و يارى عالم، و كمك به ذى القربى، و نصرت ولىّ نعمت، و يارى نمودن واسطه نعمت، و نصرت كسى كه خداوند او را يارى مىكند و نصرت كريم وشريف و طريد و خونخواه و مهجور و ... مىباشد، تنبيه: إعلم أنّه قد اجتمع فيه صلوات اللّه عليه امور، كلّ واحد منها يقتضي الإهتمام في نصرته، فإنّ نصرته نصرة المظلوم، و نصرة الغريب، و نصرة العالم، و نصرة ذوي القربى، و نصرة وليّ النعمة، و نصرة واسطة النعم، و نصرة من ينصر اللّه، و نصرة الكريم، و نصرة الشريف، و نصرة الطريد، و نصرة الموتور، و نصرة المهجور،
- و امور ديگرى كه براى كسى كه دقت كند و با مولاى خود انس داشته باشد، روشن مىگردد، خداى تعالى ما را در هرگونه ناگوارى سپر بلاى حضرتش قرار دهد. عقل بهترين گواه بر اين مطلب است. و اگر بخواهيم شواهد نقلى را هم بياوريم مىبايست كتاب جداگانهاى بپردازيم. إلى غير ذلك من الامور الّتي تتّضح للمتدبّر الأنيس بمولاه، جعلنا اللّه تعالى من كلّ سوء وقاه. و العقل أدلّ شاهد على ما نبّهنا عليه. و لو أردنا ذكر الشواهد النقليّة لصار كتابا مستقلّا،
- چون سخن بدينجا رسيد تصميم گرفتم كه از خداى تعالى مشورت كنم و استخاره نمايم براى آوردن بعضى از اخبارى كه در اينباره از امامان بر حق عليهم السّلام روايت گرديده، و شواهد اين مطلب است، پس قرآن شريف برگرفته و مصحف كريم را گشوده اين آيه شريفه را ديدم: وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ* الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ- و لمّا بلغ الكلام إلى هذا المقام، عزمت على أن أستخير اللّه تعالى شأنه في ذكر بعض ما ورد في الأخبار المرويّة عن أئمّة الأنام عليهم السّلام ، من شواهد هذا المرام، ففتحت المصحف الكريم، فرأيت هذه الآية الشريفة: وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ.و به درستى كه خداوند يارى خواهد كرد هركس كه او را يارى كند همانا خداوند را منتهاى قدرت و توانايى است، آنان كه هرگاه ايشان را در زمين مكنت و حكومت دهيم، نماز را برپاى داشته و زكات را [به مستحقان] مىرسانند و امر به معروف و نهى از منكر مىنمايند و عاقبت كارها با خدا است.
- سى و سوم: تصميم الأمر الثالث و الثلاثون: قلبى بر يارى كردن آن جناب در زمان حضور و ظهور او- عجل اللّه فرجه- العزم القلبيّ الجزمي على نصرته في زمان حضوره و ظهور نوره
- بر اين مطلب دلالت مىكند- اضافه بر اينكه اين امر از لوازم ايمان و نشانههاى يقين است- آنچه روايت شده در فضيلت نيّت خير و تصميم داشتن بر انجام كار نيك، و اينكه براى هركسى همان است كه نيّت كرده و روايات ديگرى كه بر محبّ رهرو پوشيده نيست. و نيز بر آن دلالت دارد فرمايش مولاى متّقيان امير المؤمنين على عليه السّلام كه در نهج البلاغه يدلّ على ذلك مضافا إلى أنّه من لوازم الإيمان و علائم الإيقان، ما ورد في فضل نيّة الخير و العزم على العمل الصالح، و أنّ لكلّ إمرئ ما نوى و غير ذلك ممّا لا يخفى على المحبّ السالك. 1402- و يدلّ على المرام كلام مولى الأنام أمير المؤمنين عليّ عليه السّلام المرويّ في نهج البلاغة:
- روايت آمده كه: «در جاى خود قرار گيريد، و بر بلا و سختى صبر كنيد، و دستها و شمشيرهاى خود را در پى هوسهايى كه بر زبان مىرانيد به حركت نياوريد، و در آنچه خداوند آن را زود برايتان نياورده شتابزدگى مكنيد، كه هريك از شما هرگاه حق پروردگار و حق رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و خاندان او را شناخته باشد چنانچه بر رختخواب خود بميرد، شهيد مرده است، و پاداش او با خدا است، و شايستگى ثواب عمل صالحى را كه در نيتش بوده خواهد يافت، و اين نيت به جاى شمشير كشيدن او خواهد بود، و به درستى كه هر چيزى را مدت و زمان معيّنى هست. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 277- وإلزموا الأرض، و اصبروا على البلاء، و لا تحرّكوا بأيديكم و سيوفكم في هوى ألسنتكم، و لا تستعجلوا بما لم يعجّله اللّه لكم، فإنّه من مات منكم على فراشه، و هو على معرفة حقّ ربّه و حقّ رسوله صلى اللّه عليه و اله و سلم و أهل بيته، مات شهيدا، و وقع أجره على اللّه، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، و قامت النيّة مقام إصلاته بسيفه، و إنّ لكلّ شيء مدّة و أجلا.
- و بر اين مطلب دلالت دارد آنچه ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى در روضه كافى به سند خود از عبد الحميد واسطى آورده كه گفت: به حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام عرضه داشتم:اصلحك اللّه؛ به درستى كه ما در انتظار اين امر بازارهايمان را ترك گفتيم تا جايى كه بيم آن مىرود كه بعضى از ما به گدايى افتند! حضرت عليه السّلام فرمود: اى عبد الحميد آيا مىپندارى هركس خودش را در راه خداوند وقف كرد، خداوند برايش راه درآمدى قرار نخواهد داد؟ -1403- و يدلّ عليه أيضا ما رواه ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب الكلينيّ (ره) في روضة الكافي: بإسناده عن عبد الحميد الواسطي، عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: قلت له: أصلحك اللّه لقد تركنا أسواقنا انتظارا لهذا الأمر، حتّى ليوشك الرجل منّا أن يسأل في يده. فقال عليه السّلام: يا عبد الحميد، أترى من حبس نفسه على اللّه لا يجعل اللّه له مخرجا؟
- چرا به خداى سوگند كه خداوند براى او گشايشى پيش خواهد آورد، خداوند رحمت آرد بر بندهاى كه امر ما را إحيا نمايد. عرض كردم: اصلحك اللّه، اين مرجئه مىگويند: بر ما باكى نيست كه بر آنچه [از معتقدات] هستيم باشيم، تا هرگاه كه آنچه شما مىگوييد فرارسد پس ما و شما يكسان مىشويم، بلى و اللّه، ليجعلنّ اللّه له مخرجا، رحم اللّه عبدا أحيا أمرنا. قلت: أصلحك اللّه، إنّ هؤلاء المرجئة يقولون: ما علينا أن نكون على الّذي نحن عليه، حتّى إذا جاء ما تقولون كنّا نحن و أنتم سواء،
- فرمود: اى عبد الحميد آنها راست گفتهاند، هركس توبه كند خداوند توبهاش را مىپذيرد و هركس از روى نفاق و دورويى عمل كند خداوند بينىاش را به خاك بمالد، و هركس امر ما را إفشا سازد خداوند خونش را هدر مىدهد، [و چنين افرادى را] خداوند بر اسلام ذبح خواهد كرد، همچنانكه قصّاب گوسفندش را سر مىبرد. راوى گويد: عرضه داشتم: پس در آن روز ما و مردم در آن مساوى هستيم؟ فرمود: خير، شما اركان زمين و فرمانروايان آن خواهيد بود، در دين ما جز اين نيست. فقال: يا عبد الحميد، صدقوا، من تاب تاب اللّه عليه، و من أسرّ نفاقا فلا يرغم اللّه إلّا بأنفه، و من أظهر أمرنا أهرق اللّه دمه، يذبحهم اللّه على الإسلام، كما يذبح القصّاب شاته. قال: قلت: فنحن يومئذ و الناس فيه سواء؟ قال عليه السّلام: لا، أنتم يومئذ سنام الأرض و حكّامها، لا يسعنا في ديننا إلّا ذلك،
- عرض كردم: اگر پيش از آنكه قائم عليه السّلام را درك كنم بميرم چه؟ فرمود: به درستى كه هركس از شما نظرش اين باشد كه: هرگاه قائم آل محمد صلى اللّه عليه و اله را دريابد او را يارى خواهد كرد، مانند كسى است كه در حضور او با شمشير خود جهاد كرده باشد، و شهادت در ركاب آن حضرت دو شهادت است. قلت: فإن متّ قبل أن أدرك القائم عليه السّلام؟ قال عليه السّلام: إنّ القائل منكم إذا قال: إن أدركت قائم آل محمّد عليه السّلام نصرته كالمقارع معه بسيفه، و الشهادة معه شهادتان.«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ