«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2-ص، ص: 300
- سوم: اينكه در تعدادى از اخبار آمده كه: جمعى از اصحاب شايسته ائمه اطهار عليهم السّلام ايمان و واجباتى كه براساس ايمان حقيقى بر آنان هست را بر امامان عليهم السّلام عرضه داشتهاند و امامان آنان را بر معتقداتشان تأييد و عملشان را امضاء نمودهاند، و ايمان آنها را تمام دانستهاند، و در اين موارد نه در سخنان سؤالكنندگان و نه در فرمايش امام عليه السّلام اصلا يادى از بيعت به ميان نيامده، و ثالثا: أنّه قد ورد في عدّة من الأخبار، أنّ جمعا من الأبرار من أصحاب الأئمّة الأطهار عليهم السّلام عرضوا إيمانهم، و ما يجب عليهم في حقيقة إيمانهم على الأئمّة، و قرّرهم الأئمّة على ذلك، و قالوا بتماميّة إيمانهم، و لم يكن في كلام السائل و لا الإمام ذكر للبيعة أصلا،
- و اگر بيعت كردن در تحقّق يافتن ايمان با تماميّت آن تأثيرى داشت آن را گوشزد مىنمودند، چنانكه پوشيده نيست، و بعضى از اين روايات در اصول كافى ذكر گرديده است. و لو كان للبيعة دخل في تحقّق الإيمان أو كماله لنبّهوا عليه، كما لا يخفى، و بعض تلك الروايات مذكور في اصول الكافي.
- چهارم: اينكه اخبار بسيارى از امامان ما عليهم السّلام در بيان صفات و آداب و اخلاق مؤمنين و بيان نشانههاى ايمان و علائم تحقّق يافتن و كمال آن رسيده است، و در هيچ يك از آن اخبار به بيعت تصريح يا تلويحى نيست. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 299 و رابعا: أنّه قد وردت أخبار كثيرة عن أئمّتنا عليهم السّلام في بيان صفات المؤمنين و آدابهم، و أخلاقهم، و بيان علامات الإيمان، و ذكر علامات تحقّقه و كماله، و لم يذكر في واحد منها اسم البيعة تصريحا و لا تلويحا.
- پنجم: اينكه گويد: به جهت شرافت اين بيعت ... در انتقاد به او مىگوييم: كدام مفسده بر اين جهت مترتّب مىشود كه مؤمنين براى يكديگر بازگو نمايند كه با رئيس خود به عنوان بيعت دست دادهاند؟ و كدام مفسده بر آن بيعت مترتّب مىبود؟ و بدون شك دست دادن در نظر افراد بشر آسانتر و سادهتر از نثار مال است، و ما آشكارا مىبينيم كه افراد صالح از اهل ايمان از پرداخت سهم امام- روحى فداه- به علماى اعلام در زمان غيبت آن حضرت مضايقهاى ندارند، پس چگونه از دست دادن به آنها مضايقه مىكردند اگر مىدانستند كه از نظر شرع بيعت به اين كيفيّت نيز بر آنان واجب يا مستحب است! و اين مانند همان مصافحهاى است كه بين آنها شايع و متداول است، و فقط نيّت و عنوان آنها متفاوت مىباشد. و خامسا: أنّ قوله «لشرافة تلك البيعة»، الخ، نعترض عليه فنقول: أيّ مفسدة كانت تترتّب على إظهار المؤمنين بعضهم لبعض مصافقة رئيسهم للبيعة معه؟ و أيّ مفسدة كانت تترتّب على تلك المبايعة؟ و لا شكّ أنّ التعلّق باليد أهون و أسهل على الطباع البشريّة من بذل المال، و إنّا نرى بالعيان عدم مضايقة صالحي أهل الإيمان من بذل سهم الإمام روحي فداه في زمان غيبته للعلماء و الأعلام، فكيف يتضايقون من مصافقة أيديهم لو علموا من شرعهم وجوب البيعة بهذه الكيفيّة أو استحبابها؟! و ليس هذا إلّا مثل المصافحة الشايعة المتداولة بينهم، و لا فرق إلّا في القصد و العنوان.
- ششم: اينكه اظهار خلافت امير المؤمنين عليه السّلام بسى بزرگتر و ترس و خطرش بيشتر بوده است، چنانكه از آيه و روايات و تواريخ برمىآيد، با اين حال رسول خدا صلى اللّه عليه و اله مأموريت يافت كه آن را إظهار كند، چونكه بخشى از ايمان است، و اگر بيعت كردن با غير آن حضرت عليه السّلام نيز بخشى از ايمان بود- چنانكه اين مدعى پنداشته- پيغمبر اكرم و خلفاى بر حق او عليهم السّلام آن را بيان مىكردند. و سادسا: أنّ إظهار خلافة أمير المؤمنين عليه السّلام كان أعظم خطبا، و أشدّ خوفا و خطرا، كما يظهر من الآية و الروايات و التواريخ، و مع ذلك أمر رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم بالإظهار، لكونه جزءا للإيمان، و لو كان بيعة غيره جزءا كما زعمه هذا المدّعي لبيّنه النبيّ و خلفاؤه عليهم السّلام .
- هفتم: چگونه اين عمل واجب بزرگى كه ادعا كنند كسى جز به آن مؤمن نشود، بر همه مؤمنين و عموم اهل اين دين مخفى مانده جز بر طائفه صوفيه! اين نيست مگر تهمتى آشكار، از ايشان مىپرسيم و مىگوييم: آيا اين- العياذ باللّه- تقصير پيغمبر و خلفاى آن حضرت عليهم السّلام بوده كه همه مردم را از بيان اين حكم محروم ساختهاند، يا تقصير همه مؤمنين بوده كه حكم خداوند را از ظالمين مخفى داشتهاند؟ با همه اهتمام و كوششى كه به نشر و بيان احكام داشتهاند! به خداى تعالى از فتنههاى گمراهكننده و دچار شدن به گرفتارىها و محنتها پناه مىبريم. و سابعا: كيف خفي هذا العمل الواجب العظيم الّذي يدّعي أنّ أحدا لا يكون من أهل الدين إلّا به، على جميع المؤمنين و قاطبة أهل هذا الدين، إلّا على طائفة الصوفيّة، إن هذا إلّا إفك مبين، نسألهم فنقول: هذا التقصير كان من النبيّ و خلفائه! العياذ باللّه، حيث حرّموا جميع الخلق من بيان هذا الحكم، أو كان من جميع المؤمنين حيث ستروا حكم اللّه من الظالمين! مع كمال اهتمامهم بنشر الأحكام و بيانها، نعوذ باللّه تعالى من مضلّات الفتن، و الإبتلاء بالبلايا و المحن.
- هشتم: اگر اين امر واجب بود و در تحقق يافتن ايمان تأثيرى داشت، مىبايست در كتابهاى علما نقل و ياد مىگرديد، و در بين آنها عنوان مىشد، پس چگونه چنين چيزى ادعا مىشود با اينكه در هيچ يك از اخبار و آثار ياد نگرديده، و اگر اين مدعى قائل است كه در يكى از كتابهاى اهل علم موجود است بر او باد كه بيان نمايد. و ثامنا: لو كان هذا الأمر واجبا، و كان له دخل في تحقّق الإيمان، لوجب أن ينقل، و يذكر في كتب العلماء، و يعنون بينهم، فكيف يدّعي ذلك مع عدم ذكر له في شيء من الأخبار و الآثار، و لو قال هذا المدّعي بوجوده في كتاب من كتب أهل العلم فعليه البيان.
- نهم: شما صوفيان ادعا داريد كه اين از اسرار مخفى است كه اهتمام مىشده تا پوشيده بماند، پس چگونه- با اين پندار- برخلاف رويه گذشتگان عمل مىكنيد و اين سرّ مگو را افشا مىنماييد و آن را در كتابها و زبانهايتان آشكار مىسازيد؟!- و تاسعا: أنتم تدّعون أنّ هذا الأمر من الأسرار الخفيّة الّتي كان الإهتمام بإخفائها، فكيف تخالفون السابقين بزعمكم، و تفشون هذا السرّ المكتوم، و تعمدون بإظهاره في كتبكم و ألسنتكم،
- اگر بگوييد:- به پندار خودتان- شما صاحبان اسرار هستيد و اسرار از اهل خود پوشيده نمىماند. مىگويم: آيا در بين همه مؤمنين و اصحاب پيغمبر و امامان بر حق عليهم السّلام صاحب سرّى نبود كه اين راز براى او بيان گردد؟ با اينكه خواصّى در بين آنان بوده است، به طورى كه هركدام- و إن قلتم بزعمكم أنّكم أصحاب الأسرار، و الأسرار لا تكتم عن أهلها. قلنا: أما كان في جميع المؤمنين و أصحاب النبيّ و الأئمّة الراشدين صاحب سرّ ليبيّن له هذا السرّ مع وجود الخواصّ فيهم؟ بحيث كان لكلّ واحد منهم جمع
- از معصومين عليهم السّلام جمعى از اهل سرّ و راز داشتهاند! و در حالات و گفتهها و رفتارشان اين امر نيامده است، پس به چه وسيله و از كدام راه اين امر به صوفيان رسيده و از ميان همه امّت به اين امر اختصاص يافتند!. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام ، ج2، ص: 300 من أهل السرّ و الستر، و لم يذكر في حالاتهم و أقوالهم و أفعالهم هذا الأمر، فبأيّ وسيلة، و من أيّ طريق وصل هذا الأمر إلى الصوفيّة، و اختصّوا بهذا الحكم من بين جميع الامّة؟!- مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 284
- دهم: با چشمپوشى از تمامى آنچه يادآور شديم، مىگويم: اينكه ادعا مىكنيد كه بيعت واجب است با دست شيخ انجام گردد و شخص معيّنى را براى گرفتن بيعت اينگونه تعيين مىنماييد، آيا از باب نيابت خاصّه است يا نيابت عامّه؟ اگر بگوييد: به سبب نيابت خاصّه است، مىگويم: و عاشرا: مع غمض العين عن جميع ما ذكرنا نقول: إنّ ما تدّعونه من وجوب كون البيعة بيد الشيخ، و تخصّون شخصا معيّنا لأخذ البيعة، هذا التعيّن، هل هو من باب النيابة الخاصّة أو العامّة؟
- در مذهب اماميه اختلافى نيست كه نيابت خاصّه در زمان غيبت كبرى قطع گرديده. اضافه بر اينكه اين قول- مانند ساير گفتههاى اين شخص- بدون دليل است. و اگر بگوييد: به نيابت عامّه است، پس اختصاص دادن آن به شخص خاص براى چيست؟ و اگر تعيين شخص خاص با تعيين و اجازه شيخ نسبت به او انجام مىشود، مىگويم: ايراد ما بر شيخ مىباشد به اينكه، فإن قلتم: إنّه بسبب النيابة الخاصّة، قلنا: لا خلاف بين الإماميّة في انقطاع النيابة الخاصّة في زمن الغيبة الكبرى، مع أنّه دعوى بلا دليل كسائر مقالته، و إن قلتم: بالنيابة العامّة، فالتخصيص بشخص خاصّ لماذا؟ و إن قلت: إنّ تعيّن الشخص الخاصّ بتعيين الشيخ و إجازته له. قلنا: يرد كلامنا على الشيخ فنقول:
- اوّلا: چرا شيخ تعيين كند؟ ثانيا: تعيين كردن شخص خاص از سوى او براى چيست؟ چونكه هيچ گفتارى غير از گفتار معصوم سنديت ندارد، مگر اينكه به معصوم منتهى گردد و قياس كردن اجازهاى كه در بين ايشان متداول است به اجازهاى كه در ميان فقها متداول است به خاطر متّصل شدن سند حديث به معصوم و حفظ آن از ارسال مىباشد و اين اجازه منصب خاصّى را براى كسى اثبات نمىكند، أوّلا: تعيّن الشيخ لماذا؟ و ثانيا: تعيينه الشخص الخاصّ لماذا؟ لأنّه لا حجيّة في قول غير المعصوم إلّا أن ينتهي إلى المعصوم، و مقايسة الإجازة المتداولة بينهم بالإجازة المتداولة بين الفقهاء، و حملة الأخبار فاسدة، لأنّ الإجازة المتداولة بين الفقهاء
- لذا اين اجازه به مجتهدين اختصاص ندارد و امّا تصديق اجتهاد چيزى است كه با اجازه روايت ارتباط و تلازمى ندارد و فايده آن جواز رجوع غير مجتهد است به او، در مسايلى كه برايش پيش مىآيد و اين غير از اجازهاى است كه بين صوفيان متداول مىباشد، چنانكه از سخنان اين شخص دانستى. و بالاخره بر گفته او: «و همچنين صوفيان بر حق در امر و نهى و بيان احكام و إستغفار براى خلق و بيعت گرفتن از آنان داخل نمىشوند مگر اينكه اجازه داشته باشند ...» إنّما هي لاتّصال سند الحديث إلى المعصوم، و احتفاظه من الأرسال، و هذه لا تثبت منصبا خاصّا لأحد، و لهذا لا اختصاص لتلك الإجازة بخصوص المجتهدين. و أمّا تصديق الإجتهاد، فهو أمر لا ملازمة بينه و بين إجازة الرواية، و فائدته جواز رجوع غير المجتهد إليه في مسائله، و هذا بخلاف الإجازة المتداولة بين الصوفيّة كما عرفت في كلامه.
- اشكال وارد است كه اين برخلاف مقتضاى آيات و رواياتى است كه از ائمه اطهار عليهم السّلام رسيده، زيرا كه امر به معروف و نهى از منكر و بيان احكام وظيفه هر مسلمانى است كه عارف به حكم خداوند و آگاه به مورد امر و نهى باشد، و نيز از مفسده بركنار باشد، و به شخص يا اشخاص معينى اختصاص ندارد، استغفار نيز همينطور است، چون از اقسام دعا مىباشد. و ترغيب و امر به دعا براى عموم مؤمنين و مؤمنات و دعا كردن براى برادران ايمانى در غياب آنها، در روايتى آمده است، و دعا و استغفار براى اهل ايمان از وظايف همه مؤمنين و مؤمنات مىباشد، ثمّ إنّه يرد على قوله: و كذا الصوفيّة المحقّة لا يدخلون في الأمر و النهي و بيان الأحكام، و الإستغفار للخلق، و أخذ البيعة منهم إلّا إذا اجيزوا، إلخ، إنّ ذلك خلاف مقتضى الآيات و الروايات المرويّة عن الأئمّة السادات عليهم السّلام ، لأنّ الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و بيان الأحكام، وظيفة كلّ مسلم عارف بالحكم و الأمر و النهي مع الأمن من المفسدة، و لا اختصاص لها بشخص دون آخر، و كذا الإستغفار فإنّه من أقسام الدعاء.و قد ورد الترغيب و الأمر بالدعاء لعموم المؤمنين و المؤمنات، مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 285
- و اين مطلب براى كسى كه در آيات و روايات تتبّع نمايد روشن است، كه اگر آنها را ياد آورم كتاب طولانى مىگردد. و امّا گرفتن بيعت از ويژگىهاى پيغمبر و امام است يا كسى كه به طور خاصّ از سوى ايشان نصب شده باشد و براى غير آنها جايز نيست و آنچه ذكر كردم براى اهل اخلاص كفايت مىكند. و الدعاء للإخوان بظهر الغيب، و الإستغفار للمؤمنين و المؤمنات، و الدعاء و الإستغفار لأهل الإيمان من وظائف جميع المؤمنين و المؤمنات، و ما ذكرنا واضح للمتتّبع في الآيات و الروايات، و لو ذكرناها لطال الكتاب و أمّا أخذ البيعة فهو من خصائص النبيّ، و الإمام، أو المنصوب من قبلهما بنصب خاصّ، و لا يجوز لغيرهما، و فيما ذكرناه كفاية و غنى لأهل الخلاص.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 301
- سى و پنجم: صله آن حضرت عليه السّلام به وسيله مال - الأمر الخامس و الثلاثون: صلته بالمال
- به اينكه مؤمن بخشى از دارايى خود را براى امام زمانش- سلام اللّه عليه- هديه كند، و هر سال به اين عمل مداومت نمايد، و در اين عمل شريف، غنى و فقير و حقير و شريف و مرد و زن يكسانند، الّا اينكه ثروتمند به مقدار توانايىاش تكليف دارد، و فقير به مقدار استطاعت خود مكلّف مىگردد - بأن يجعل المؤمن بعض ماله هديّة لإمام زمانه سلام اللّه عليه، و أن يداوم بذلك العمل في كلّ سنة، و يستوي في هذا العمل الشريف الغنيّ و الفقير، و الوضيع و الشريف و الرجل و المرأة، إلّا أنّ الغنيّ يكلّف بحسب استطاعته، و الفقير بحسب استطاعته،
- خداى- عزّ و جلّ- فرموده: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها؛ خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمىكند. و او- تعالى شأنه- فرموده: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها ؛ خداوند هيچ كس را جز به آنچه توانايى داده تكليف نمىكند. و در روايات مقدار معيّنى براى مصرف مال در آن جهت شريف بيان نگرديده، چون ظاهرا اين عمل از مستحبات مؤكّدهاى است كه در سخنان امامان عليهم السّلام به عنوان «فريضه» از آن تعبير آمده است. و بر آنچه ياد كرديم دلالت دارد - قال اللّه عزّ و جلّ: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها ، و قال تعالى شأنه: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها و لم يبيّن في الروايات مقدار خاصّ لصرف المال في تلك الجهة الشريفة، لأنّ الظاهر كون ذلك من المستحبّات المؤكّدة، الّتي يعبّر عنها في لسانهم بالفريضة.
- آنچه شيخ كلينى رضي اللّه عنه در كافى به سند خود روايت آورده از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام كه فرمود:«هيچ چيز نزد خداوند محبوبتر از اختصاص دادن درهم به امام عليه السّلام نيست، و به درستى كه خداوند درهم را براى او (پرداختكننده) در بهشت همچون كوه احد قرار دهد. سپس امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند در كتابش فرموده است: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً؛ چه كسى به خداوند وامى نيكو مىدهد تا خداوند [عوض] وام را چندين برابر، بسيار سازد. امام فرمود: به خدا سوگند! كه اين در خصوص صله امام است. 1419- و يدلّ على ما ذكرناه ما رواه الشيخ الكليني رضي اللّه تعالي عنه في الكافي:بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: ما من شيء أحبّ إلى اللّه من إخراج الدراهم إلى الإمام، و إنّ اللّه ليجعل له الدرهم في الجنّة مثل جبل أحد، ثمّ قال: إنّ اللّه تعالى يقول في كتابه: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً، قال: هو و اللّه في صلة الإمام خاصّة.
- و از آن حضرت در حديث ديگرى آمده كه فرمود: به درستى كه خداوند آنچه را كه مردم در اختيار دارند از جهت نياز به آن قرض نخواسته است و هر حقى كه خداوند دارد براى ولىّ او است. و در همان كتاب در خبر صحيحى از اسحاق بن عمّار از حضرت ابو ابراهيم موسى بن جعفر عليه السّلام آمده كه راوى گويد: از آن حضرت درباره فرموده خداى- عزّ و جلّ-: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ؛ آن كيست كه به خداوند قرض نيكو دهد تا خداوند برايش چند برابر كند، و او را پاداشى گرامى عطا فرمايد. 1420- و عنه في حديث آخر، قال: إنّ اللّه لم يسأل خلقه ما في أيديهم قرضا من حاجة به إلى ذلك، و ما كان للّه من حقّ فإنّما هو لوليّه.1421- و فيه: في الصحيح عن إسحاق بن عمّار، عن أبي إبراهيم عليه السّلام، قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ ، قال عليه السّلام: نزلت في صلة الإمام.
- پرسيدم! فرمود: درباره صله امام نازل شده است. و به سند خود از حسن بن ميّاح از پدرش آورده كه گفت: حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام به من فرمود: اى ميّاح! با يك درهم كه امام عليه السّلام به آن صله شود، از كوه احد سنگينتر است. 1422- و بإسناده عن الحسن بن ميّاح، عن أبيه قال: قال لي أبو عبد اللّه عليه السّلام:يا ميّاح، درهم يوصل به الإمام أعظم وزنا من أحد.
- و در همان كتاب در خبر مرسلى همچون صحيح است از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام كه فرمود: يك درهم كه با آن امام عليه السّلام صله شود از دو ميليون درهم در ساير كارهاى نيك بهتر است. و در خبر صحيحى از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام آمده كه: درباره فرموده خداى تعالى: وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ ؛ و آنان كه آنچه خداوند به پيوندش امر فرموده مىپيوندند. فرمود: در ارحام آل محمد عليهم السّلام نازل شد، درباره خويشاوندان تو نيز هست سپس فرمود: از كسانى مباش كه چيزى را در يك مورد منحصر دانند.1423- و فيه: في المرسل كالصحيح، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: درهم يوصل به الإمام أفضل من ألفي ألف درهم فيما سواه من وجوه البرّ.1424- و في الصحيح، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قوله تعالى: الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ، قال: نزلت في رحم آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم، و قد يكون في قرابتك، ثمّ قال عليه السّلام: فلا تكوننّ ممّن يقول للشيء إنّه في شيء واحد.
- و در خبر موثّقى از آن حضرت عليه السّلام آمده كه فرمود: من از يكى از شما درهمى را مىگيرم و حال آنكه از متمولترين اهل مدينه هستم، مقصودم در اين كار فقط اين است كه شما پاكيزه شويد. و در همان كتاب در حديث مرفوعى آمده كه حضرت ابو عبد اللّه امام صادق عليه السّلام فرمود:هركس پندارد كه امام به آنچه در دست مردم هست احتياج دارد، كافر است، جز اين نيست كه مردم نيازمندند كه امام از ايشان بپذيرد، 1425- و في الموثّق عنه عليه السّلام قال: إنّي لآخذ من أحدكم الدرهم و إنّي لمن أكثر أهل المدينة مالا ما اريد بذلك إلّا أن تطهّروا. 1426- و فيه: في حديث مرفوع قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: من زعم أنّ الإمام يحتاج إلى ما في أيدي الناس فهو كافر، إنّما الناس يحتاجون أن يقبل منهم الإمام،
- خداوند- عزّ و جلّ- فرموده: از اموال آنها صدقه [زكات] برگير آنها را به وسيله آن پاك و تزكيه مىنمايى.- قال اللّه عزّ و جلّ: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها.
- و در كتاب «من لا يحضره الفقيه» در باب صله امام عليه السّلام آمده كه: از امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى- عزّ و جلّ-: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً؛ چه كسى به خداوند وام نيكويى مىدهد، سؤال شد. آن حضرت فرمود: درباره صله امام نازل شده. و نيز فرمود: يك درهم كه امام به وسيله آن صله شود از يك ميليون درهم كه در مورد ديگرى در راه خدا صرف گردد بهتر است. 1427- و في الفقيه في باب صلة الإمام عليه السّلام: سئل الصادق عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جل: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً* قال عليه السّلام: نزلت في صلة الإمام، و قال عليه السّلام: درهم يوصل به الإمام أفضل من ألف ألف درهم في غيره في سبيل اللّه.
- و در همان كتاب در باب فضايل حج روايت آمده كه: يك درهم خرج كردن در راه حج از يك ميليون درهم در غير آن بهتر است، و يك درهم كه به امام برسد مانند خرج كردن يك ميليون درهم در حج است. 1428- و فيه في باب فضائل الحجّ، روي أنّ درهما في الحجّ خير من ألف ألف درهم في غيره، و درهم يصل إلى الإمام مثل ألف ألف درهم في حجّ.
- و [صدوق] گويد: روايت شده كه: يك درهم خرج كردن در حج از دو ميليون درهم در موارد ديگر در راه خداى- عزّ و جلّ- مصرف كردن بهتر است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 303- 1429- و قال: روي أنّ درهما في الحجّ أفضل من ألفي ألف درهم فيما سواه في سبيل اللّه عزّ و جلّ.
- و در مجلّد بيستم بحار به نقل از ثواب الاعمال به سند خود، از اسحاق بن عمّار آورده كه گفت: به امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: معنى فرموده خداى- تبارك و تعالى-: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً چيست؟ فرمود: صله امام .1430- و في المجلّد العشرين من البحار، عن ثواب الأعمال: بإسناده عن إسحاق بن عمّار، قال: قلت للصادق عليه السّلام: ما معنى قوله تبارك و تعالى: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً، قال عليه السّلام: صلة الإمام.
- و در همان كتاب به نقل از «بشارة المصطفى» به سند خود از امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: صله آل محمد عليهم السّلام را از اموالتان وامگذاريد، هركس غنى است، به مقدار مكنتش و هركس فقير است، به مقدار فقرش. 1431- و فيه، عن بشارة المصطفى: بإسناده عن الصادق عليه السّلام، قال: لا تدعوا صلة آل محمّد صلوات اللّه عليهم أجمعين من أموالكم، من كان غنيّا فعلى قدر غناه، و من كان فقيرا فعلى قدر فقره،
- پس هر آنكه مىخواهد كه خداوند مهمترين خواستهاش از او را برآورد؛ بايد كه آل محمد- صلوات اللّه عليهم اجمعين- و شيعيانشان را به آنچه از همه بيشتر به آن نياز دارد، صله نمايد. و من أراد أن يقضي اللّه أهمّ الحوائج إليه فليصل آل محمّد صلوات اللّه عليهم أجمعين و شيعتهم بأحوج ما يكون إليه من ماله.
- و در بحار و برهان به نقل از تفسير عيّاشى به سند خود از مفضّل بن عمر آمده كه گفت: روزى بر حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام وارد شدم چيزى با خود داشتم آن را در پيشگاهش نهادم. 1432- و في البحار و البرهان، عن تفسير العيّاشي: بإسناده عن مفضّل بن عمر، قال: دخلت على أبي عبد اللّه عليه السّلام يوما، و معي شيء فوضعته بين يديه،
- فرمود: اين چيست؟ عرضه داشتم: اين صله مواليان و غلامان تو است. فرمود: اى مفضّل! من آن را مىپذيرم، نه از جهت نيازى كه به آن داشته باشم و آن را قبول نكنم مگر براى اينكه به سبب آن تزكيه شوند. سپس آن حضرت عليه السّلام فرمود: شنيدم پدرم مىفرمود: هركس يك سال بر او بگذرد كه از مال خودش كم يا زياد ما را صله ننمايد، خداوند روز قيامت به او نظر نخواهد كرد، مگر اينكه خداوند از او بگذرد. فقال: ما هذا؟ فقلت: هذه صلة مواليك و عبيدك، قال: فقال عليه السّلام لي: يا مفضّل، إنّي لا أقبل ذلك، و ما أقبل من حاجة بي إليه، و ما أقبله إلّا ليزكّوا به، ثمّ قال عليه السّلام: سمعت أبي يقول: من مضت له سنة لم يصلنا من ماله، قلّ أو كثر، لم ينظر اللّه إليه يوم القيامة إلّا أن يعفو اللّه عنه.
- سپس فرمود: اى مفضّل! اين فريضهاى است كه خداى تعالى آن را در كتاب خود بر شيعيان ما فرض نموده، آنجا كه فرمايد: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ؛ به مقام نيكوكاران [يا درجات بهشت] دست نخواهيد يافت تا اينكه از آنچه دوست مىداريد انفاق كنيد. پس ماييم برّ و تقوى و راه هدايت و در تقوى و دعاى ما از خداوند محجوب نمىماند، فقط مسايل حلال و حرامتان را سؤال كنيد و مبادا كه از كسى از فقها چيزى را بپرسيد كه نيازى به آن نداريد و خداوند آن را از شما مستور داشته است. ثمّ قال: يا مفضّل، إنّها فريضة فرضها اللّه تعالى على شيعتنا في كتابه: إذ يقول: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ فنحن البرّ و التقوى، و سبيل الهدى، و باب التقوى، لا يحجب دعاؤنا عن اللّه، اقتصروا على حلالكم و حرامكم فاسألوا عنه، و إيّاكم أن تسألوا أحدا من الفقهاء عمّا لا يعنيكم و عمّا ستر اللّه عنكم.
- و نيز در آن كتاب از حسن بن موسى آمده كه گفت: اصحاب ما روايت كردهاند از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام راجع به فرموده خداى تعالى: الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ؛ آنان كه آنچه را خداوند به پيوستنش دستور فرموده مىپيوندند.
- 1433- و عنه أيضا عن الحسن بن موسى،قال: روى أصحابنا: أنّه سئل أبو عبد اللّه عليه السّلام عن قوله تعالى: الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ ، قال عليه السّلام: هو صلة الإمام في كلّ سنة ممّا قلّ أو كثر،
- سؤال شد، آن حضرت فرمود: اين صله امام است در هر سال به كم يا زياد. سپس امام صادق عليه السّلام فرمود: و منظورم از اين كار جز تزكيه شما چيزى نيست. ثمّ قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: و ما اريد بذلك إلا تزكيتكم.
- و از امالى شيخ صدوق به سند خود از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام از پدرانش عليهم السّلام روايت است كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: هركس يكى از اهل بيت مرا در اين سراى دنيا با يك قيراط صله نمايد، روز قيامت با يك قنطار او را پاداش خواهم داد. 1434- و عن أمالي الشيخ الصدوق: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، عن آبائه عليهم السّلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم: من وصل أحدا من أهل بيتي في دار هذه الدنيا بقيراط كافيته يوم القيامة بقنطار. توضيح:
- توضيح: در مجمع البحرين گويد: قيراط نيم دانگ است، و از بعضى از اهل حساب نقل شده كه قيراط در لغت يونان دانه خرنوب است و اصل آن قرّاط به تشديد است، چون جمع آن قراريط مىباشد، پس [راء به ياء] بدل شده است. قال في المجمع: القيراط نصف دانق،و عن بعض أهل الحساب: القيراط في لغة اليونان حبّة خرنون، و أصله قرّاط بالتشديد، لأنّ جمعه قراريط فابدل .
- و در قاموس آمده: قيراط و قرّاط- به كسر هر دو- وزنش در بلاد مختلف است، در مكه يك چهارم از يك ششم دينار است و در عراق نصف يك دهم دينار. و في القاموس: القيراط و القرّاط بكسرهما يختلف وزنه بحسب البلاد فبمكّة ربع سدس دينار، و بالعراق نصف عشره. مكيال المكارم في فوائد دعاء للقائم(عليه السلام)، ج2، ص: 289«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ