«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام،ج2-280
- (1). مرجئه كسانى را گويند كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را خليفه چهارم شمارند. و آن حضرت را از مرتبهاش تأخير اندازند و يا كسانى كه پندارند ايمان، صرف عقيده است و هيچ گناهى به آن ضرر نرساند، يعنى عذاب را از گناه تأخير دهند. (مترجم).
- (2). اينكه حضرت فرموده: «و شهادت در ركاب آن حضرت دو شهادت است» دو معنى را محتمل است: يكى اينكه در ركاب آن جناب را خداى تعالى ثواب دو شهيد عطا مىفرمايد: يكى ثواب شهادت و ديگر ثواب تصميم داشتن بر يارى آن حضرت، احتمال دوم: اينكه شهيد در ركاب آن جناب بهتر از شهداى در خدمت ديگران است، لذا خداوند به كسى كه در ركاب آن جناب شهيد شده ثواب دو شهادت در خدمت امامان ديگر عليهم السّلام را عطا مىكند، به خاطر حكمتهايى كه بر ما پوشيده است، و اللّه العالم. و اين منافات ندارد با آنچه در روايت امام باقر عليه السّلام خواهد آمد، چون شايد آنچه در اين حديث ذكر گرديده ثواب كسى باشد كه در عرصه كارزار شركت كند هرچند نه كسى را بكشد و نه كشته شود، تأمل كنيد. (مؤلف).
- (3). امكان دارد كه نهى كردن حضرتش، نگاهى به پافشارى شيعيان- براى خروج قبل از رسيدن هنگام دعا بوده و نهى از پافشارى آنها به خاطر عدم ولادت حضرت صاحب الأمر عليه السّلام در زمان حضرت صادق عليه السّلام باشد. و ممكن است منظور از نهى از پافشارى ايشان، پافشارى بر خروج و قيام ديگر امامان باشد، به خاطر اينكه آنان ندانند امامى كه خداوند به قيام فرمانش داده، امام دوازدهم است. (مؤلف).مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 278
- نيز بر اين مقصود دلالت مىكند آنچه سيد نعمت اللّه جزائرى رحمه اللّه در كتاب شرح صحيفه سجاديه بهطور مرسل روايت آورده، عبارت سيد جزائرى اين است: امام صادق عليه السّلام فرمود:«من خودم را از شهداى كربلا بيرون نمىدانم، و ثوابم را كمتر از آنان نمىشمارم، 1404- و يدلّ على المقصود أيضا ما رواه السيّد نعمة اللّه الجزائري (ره) في شرح الصحيفة المباركة السجّاديّة مرسلا، و هذه عبارته: قال: قال الصادق عليه السّلام: إنّي لا اخرج نفسي من شهداء الطفوف، و لا أعدّ ثوابي أقلّ منهم،
- زيرا كه در نيّت من يارى [دين و كمك به جدم حسين عليه السّلام] هست اگر آن روز را درك مىكردم، و همچنين شيعيان ما شهيدانند هرچند كه در رختخوابهاىشان بميرند. و آن حضرت عليه السّلام شيعيان را از الحاح كردن بر ظهور صاحب الزمان و كشف احوال او نهى مىنمود و مىفرمود: به خاطر نيّتهايتان ثواب كسى را داريد كه در خدمت آن حضرت شهيد شود هرچند كه بر خوابگاههايتان بميريد. لأنّ من نيّتي النصرة لو شهدت ذلك اليوم، و كذلك شيعتنا هم الشهداء، و إن ماتوا على فرشهم. و كان عليه السّلام ينهى الشيعة على إلحاحهم بظهور صاحب الزمان و استكشاف أحواله، و كان يقول: إنّ لكم ثواب من استشهد معه بنيّاتكم و إن متمّ على فرشكم، إنتهى كلامه، رفع في الخلد مقامه.
- و از شواهد اين معنى و تأكيد آن است روايتى كه ثقة الاسلام كلينى در كتاب اصول كافى به سند صحيحى از امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: همانا بنده مؤمن فقير مىگويد: پروردگارا! به من روزى ده تا از كارهاى نيك و گونههاى خير چنين و چنان كنم، پس اگر خداى- عزّ و جل- اين را از روى نيّت درست از او بداند، براى او پاداشى مىنويسد چنانكه اگر آن كارها را انجام مىداد، خداوند كريم و رحمتش نامتناهى است. 1405- و ممّا يشهد لما ذكرناه، و يؤكّده ما رواه ثقة الإسلام الكليني (ره) في اصول الكافي: بسند صحيح عن الصادق عليه السّلام، قال: إنّ العبد المؤمن الفقير ليقول: يا ربّ ارزقني حتّى أفعل كذا و كذا من البرّ و وجوه الخير، فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلك منه بصدق نيّة، كتب اللّه له من الأجر مثل ما يكتب له لو عمله، إنّ اللّه واسع كريم.
- مصنّف اين كتاب محمد تقى موسوى اصفهانى- كه خداوند تعالى شأنه به فضل و منّتش او را از ياران صاحب الزمان- عجل اللّه فرجه الشريف- قرار دهد- مىگويد: بدون ترديد مؤمن مخلص اگر از خداى تعالى درخواست كند كه فرج مولايش را نزديك فرمايد تا اين بنده در ركاب آن جناب با كفّار جهاد نمايد، و با نيّت خالص و راستينى تصميم اينكار را داشته باشد، خداى تعالى ثواب جهاد در ركاب آن حضرت را به او مىدهد و او را مشمول عنايات خود مىنمايد -يقول مصنّف هذا الكتاب محمّد تقي الموسويّ الإصفهانيّ جعله اللّه تعالى شأنه بفضله و منّه من أنصار صاحب الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه: لا ريب أنّ المؤمن المخلص إذا سأل اللّه تعالى أن يعجّل فرج مولاه ليجاهد الكفّار بين يديه، و كان عازما على ذلك، بصدق نيّته، أعطاه اللّه تعالى ثواب الجهاد بين يديه بمدلول تلك الروايات، و جعله من أهل العنايات،
- و اين نزد اهل بينش روشن است به مدلول رواياتى كه ياد آورديم. و امّا فضيلت جهاد در ركاب آن حضرت؛ در اصول كافى از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام روايت آمده كه فرمود: «هركس قائم ما را درك كند و با آن حضرت خروج نمايد و دشمن ما را بكشد، پاداشى همچون پاداش بيست شهيد براى او خواهد بود و هركس در ركاب قائم ما كشته شود، همانند پاداش بيست و پنج شهيد براى او خواهد بود. و هذا واضح عند أهل الدرايات. و أمّا فضل الجهاد بين يديه: 1406- ففي اصول الكافي: عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: و من أدرك قائمنا فخرج معه، فقتل عدوّنا كان له مثل أجر عشرين شهيدا، و من قتل مع قائمنا كان له مثل أجر خمسة و عشرين شهيدا.
- مىگويم: اگر تصميم و نيّت مؤمن چنين باشد در زمان غيبت امامش- صلوات اللّه عليه- به اين ثواب بزرگ نايل مىگردد، برحسب رواياتى كه از ائمه اطهار عليهم السّلام پيشتر گذشت. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 279- أقول: إذا كان من عزم المؤمن و نيّته ذلك، فاز بهذا الثواب الجزيل في زمن غيبة إمامه صلوات اللّه عليه، على حسب ما تقدّم من الروايات عن الأئمّة الأطهار عليهم السّلام .
- سى و چهارم: تجديد بيعت با آن حضرت عليه السّلام بعد از فرائض همه روزه و هر جمعه- الأمر الرابع و الثلاثون: تجديد البيعة له
- تجديد بيعت با آن حضرت عليه السّلام بعد از هر نماز از فرايض پنجگانه، يا در هر روز، و يا در هر جمعه، [از وظايف اهل ايمان است]. و سخن اول در معنى بيعت است، و ديگر در حكم آن، پس در اينجا دو مبحث است: بعد كلّ فريضة من الفرائض الخمس اليوميّة، أو في كلّ يوم، أو في كلّ جمعة، و الكلام هنا تارة في معنى البيعة، و اخرى في حكمها فهاهنا بحثان،
- مبحث اوّل: معنى بيعت در لغت و شرع- الأوّل: في معنى البيعة لغة و شرعا،
- گاهى بيعت و مبايعت به معنى همعهدى و عقد بستن با يكديگر به كار مىرود. چنانكه در مجمع البحرين آمده است: مبايعت، معاقده و معاهده است، گويى هركدام از دو طرف بيعت آنچه نزدش هست به ديگرى واگذار كرده و خود را كاملا در اختيار او قرار داده است. فنقول: قد يطلق البيعة و المبايعة على المعاهدة و المعاقدة، قال في مجمع البحرين: المبايعة: المعاقدة و المعاهدة، كأنّ كلا منهما باع ما عنده من صاحبه، و أعطاه خالصة نفسه، و دخيلة أمره.
- و شيخ ابو الحسن شريف، شاگرد مجلسى دوم- صاحب بحار- در كتاب مرآة الانوار و مشكاة الاسرار گفته: و آن (- بيعت) عبارت است از معاقده و معاهدهگويى كه هركدام از آن دو، آنچه در توان دارد به ديگرى واگذار كند، و خودش را خالص در اختيار ديگرى قرار دهد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 280- و قال الشيخ أبو الحسن الشريف تلميذ المجلسيّ الثاني صاحب البحار في كتاب مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار: البيعة عبارة عن المعاقدة و المعاهدة، كأنّ كلّ واحد منهما باع ما عنده من صاحبه و أعطاه خالصة نفسه، إنتهى.
- مىگويم: حاصل از معنى مبايعت آن است كه: بيعتكننده ملتزم شده و عهد محكم و پيمان استوار بسته به اينكه شخصى را كه با وى بيعت نموده، با جان و مال خود يارى كند، و از هيچ چيزى از آنچه مربوط به او هست در راه يارى و نصرت او دريغ ننمايد و جان و مال خود را در راه آن شخص نثار نمايد. و بيعت به اين معنى در دعاى عهدى كه براى هر روز روايت شده، و دعاى عهدى كه تا چهل بامداد روايت گرديده- أقول: الحاصل من معنى المبايعة هو التزام المبايع، و عهده المؤكّد، و ميثاقه المسدّد، بأن ينصر من يبايعه بنفسه و ماله، و لا يبخل عنه بشيء من ذات يده، و ما يتعلّق به في نصرته، و يجعل نفسه و ماله فداء و وقاء له. و البيعة بهذا المعنى مذكورة في دعاء العهد المروي لكلّ يوم، و في دعاء العهد المروي لأربعين صباحا، و سنذكرهما إن شاء اللّه تعالى.
- و اين دو را ان شاء اللّه تعالى خواهيم آورد- ياد شده است. و رسول خدا صلى اللّه عليه و اله همه امّت را امر فرمود كه به اينگونه بيعت با امامان عليهم السّلام بيعت نمايند، چه كسانى كه حاضر بودند و چه غايب، در خطبه غدير كه در كتاب احتجاجروايت گرديده، و بدون شك بيعت كردن به اين معنى از لوازم و علايم ايمان است، بلكه ايمان جز به آن تحقق نمىيابد، و قد أمر رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم جميع الامّة بمبايعة الأئمّة عليهم السّلام بهذه البيعة، الشاهد منهم و الغائب، في خطبة الغدير المرويّة في الإحتجاج و لا شكّ أنّ المبايعة بهذا المعنى من لوازم الإيمان و علائمه بل لا يتحقّق الإيمان بدونه،
- پس مبايع در اينجا مؤمن است و مشترى خداوند- عزّ و جلّ- از همين روى فرموده است: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛ خداوند از مؤمنين جانها و اموالشان را خريدارى فرمود به اينكه بهشت را براى ايشان قرار دهد ... و خداى تعالى پيغمبران و رسولان را براى تجديد و تأكيد اين بيعت برانگيخت كه هركس با آنان بيعت كرد با خداوند بيعت نموده، و فالمبايع هو المؤمن و المشتري هو اللّه عزّ و جلّ، و لذلك قال عزّ من قائل: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ إلى آخر الآية. و قد بعث اللّه تعالى أنبياءه و رسله لتجديد تلك المبايعة و تأكيدها، فمن بايعهم فقد بايع اللّه،
- هركس از ايشان روى گرداند از خدا روى گردانيده است، از همين روى خداوند- جلّ شأنه- فرموده: إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً؛ به درستى، كسانى كه با تو بيعت مىكنند در حقيقت با خداوند بيعت مىكنند، دست خدا بر روى دست آنان است، پس از آن هركس بيعت را نقض نمايد در حقيقت بر زيان و هلاك خويش إقدام كرده و هر آنكه با خداوند عهد بسته وفادار بماند خداوند او را پاداش بزرگى خواهد داد. در اين آيه شريفه نيز دلالت بر اين است كه منظور از بيعت و مبايعه همان عهد مؤكّد و پيمان شديد با خدا و رسول او است، و به وفاكنندگان آن عهد و پيمان وعده فرموده كه پاداش بزرگى به آنان خواهد داد. و من تولّى عنهم فقد تولّى عن اللّه، و لهذا قال جلّ شأنه: إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيما- و في هذه الآية الشريفة أيضا دلالة على كون المراد بالبيعة و المبايعة هو العهد المؤكّد، و الميثاق المسدّد مع اللّه و رسوله، و وعد الموفين بتلك المعاهدة الأجر العظيم،
- و اين بيعت به دو امر تحقّق مىيابد: و هذه البيعة إنّما تتمّ بأمرين:
- يكى: تصميم قلبى محكم و ثابت بر اطاعت امر امام عليه السّلام و يارى كردن او با نثار جان و مال، چنانكه در آيه شريفه فرمود: (خداوند از مؤمنين جانها و اموالشان را خريدارى فرمود ...) كه بر فروشنده واجب است آنچه را فروخته هرگاه خريدار از او مطالبه نمايد به او تسليم كند، و بىهيچ تأملى و تعلّلى آن را تحويل دهد، و آنچه دل بر آن بسته آشكار سازد. أحدهما: العزم القلبيّ الثابت الراسخ على إطاعة أمر الإمام و نصرته ببذل النفس و المال، كما نبّه عليه في الآية الشريفة بقوله تعالى: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ الآية ، فإنّ الواجب على البائع تسليم ما يبيعه إلى المشتري إذا طلب منه من دون تأمّل و تأخير، و تصديق ما عقد عليه الضمير.
- دوم: آنچه در باطن قصد نموده و دل بر آن نهاده همزمان با بيعت به وسيله زبان، اظهار نمايد، و بدين ترتيب بيعت انجام مىشود، همچنانكه عقد بيع (- فروش) در ساير امور تحقق نمىيابد مگر به دو چيز: يكى: قصد إنشاء و تصميم به ايجاد آن معامله مطابق آنچه فروشنده و خريدار در نظر دارند. دوم: به زبان آوردن آنچه آن دو، دل بر آن بستهاند و به اين دو اصل، فروش تحقق مىيابد. و الثاني: إظهار ما قصده و عزم عليه قلبا بلسانه مقترنا لهما عند إرادة البيعة فإذا تمّت البيعة، كما أنّ عقد البيع لا يتحقّق في سائر الامور إلّا بشيئين: أحدهما: قصد إنشاء البيع بمقتضى ما بنى عليه المتبايعان، و الآخر: التلفّظ باللسان بما عقدا عليه ضميرهما، و بهما يتمّ البيع،
- گاهى بيعت در مورد دست به دست هم زدن نيز به كار مىرود، چنانكه در بعضى از اوقات بين عربها مرسوم و متداول بوده كه پس از تمام شدن بيع يا بيعت دست به هم مىدادند، و اين اطلاق از فرموده خداى تعالى: (كسانى كه با تو بيعت مىكنند، در حقيقت با خداوند بيعت كردهاند دست خدا بر روى دست آنان است) استفاده مىشود، چون لفظ (يد- دست) بر آن دلالت دارد، اضافه بر اينكه آوردهاند كه اصحاب با دست زدن به دست رسول خدا صلى اللّه عليه و اله با آن حضرت بيعت مىكردند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 281- و قد تطلق البيعة و المبايعة على المصافقة باليد، كما كان متداولا بين العرب في بعض الأحيان، عند تماميّة البيع أو المبايعة، و يستفاد هذا الإطلاق من قوله تعالى: إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ الآية ، لدلالة لفظة يد على ذلك، مضافا إلى ما ورد من أنّهم كانوا يبايعون رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم بأيديهم، فراجع.
- و در كتاب احتجاج در قضيه وادار كردن مولايمان امير المؤمنين عليه السّلام بر بيعت با اوّلين غصب كننده خلافت- لعنه اللّه- آمده كه: سپس دست آن حضرت [امير المؤمنين عليه السّلام] را كشيدند در حالىكه او دست خود را جمع مىنمود، و آنقدر كشيدند تا اينكه آن را بر روى دست ابو بكر نهادند و گفتند: بيعت كن بيعت كن، و در مسجد صدا پيچيد كه: ابو الحسن بيعت كرد بيعت كرد ... 1407- و في الإحتجاج في قضيّة إكراه مولانا أمير المؤمنين عليه السّلام على مبايعة الغاصب اللّعين الأوّل، قال: ثمّ مدّوا يده و هو يقبضها حتّى و ضعوها فوق يد أبي بكر و قالوا: بايع بايع، و صيح في المسجد بايع أبو الحسن، الخبر.
- و نيز در احتجاج به روايت از مولايمان حضرت باقر عليه السّلام آمده كه: وقتى اسامه وارد مدينه شد، چون ديد كه مردمان بر خلافت ابو بكر اجتماع كردهاند، به سوى على بن ابى طالب عليه السّلام روان شد و به آن حضرت عرضه داشت: اين چه وضعى است؟ على عليه السّلام فرمود: چنين است كه مىبينى! اسامه پرسيد: آيا تو با اين بيعت كردهاى؟ فرمود: آرى. اى اسامه! عرض كرد: آيا از روى طوع و به اختيار خود بيعت كردى يا از روى اجبار و اكراه؟ فرمود: خير، بلكه از روى اكراه ... 1408- و في الإحتجاج أيضا: في الرواية عن مولانا الباقر عليه السّلام أنّ اسامة حين ورد المدينة لمّا رأى اجتماع الخلق على أبي بكر انطلق إلى عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، فقال: ما هذا؟ قال له عليّ عليه السّلام: هذا ما ترى، قال له اسامة: فهل بايعته؟ فقال: نعم، يا اسامة، فقال: طائعا أو كارها، فقال عليه السّلام: لا، بل كارها، الخبر.
- پس از آنچه ياد آورديم ظاهر گشت كه اطلاق بيعت و مبايعه بر دست به هم دادن (صفقه و مصافقه) متداول و معروف بوده است. و همچنين دست به هم دادن (صفقه) را در مورد بيعت كردن نيز به كار مىبرند، چنانكه اهل لغت ياد كردهاند، گويند: صفقة رابحة يا خاسرة، يعنى: فظهر ممّا ذكرنا و غيره أنّ إطلاق المبايعة و البيعة علي المصافقة و الصفقة كان متداولا معروفا، و كذا تطلق الصفقة على البيعة أيضا، كما ذكره أهل اللغة، يقال: صفقة رابحة أو خاسرة أي: بيعة.
- بيعتى سودمند يا زيانبار. و در حديث آمده است: «بارك اللّه في صفقة يمينك»؛ خداوند در دست به هم زدنت بركت دهد. و شاعر گويد: الدّهر ساومني عمري فقلت له..... ما بعت عمري بالدّنيا و ما فيها ..... ثمّ اشتراه بتدريج بلا ثمن ..... ثمّ اشتراه بتدريج بلا ثمن ...... تبّت يدا صفقة قد خاب شاريها.....زمانه در پى معامله عمر من برآمد، به او گفتم: عمرم را به دنيا و آنچه در آن است نفروشم. سپس به تدريج و بدون پرداخت بها آن را خريدارى كرد، نفرين بر آن معاملهاى باد كه فروشندهاش زيانكار است. 1409- و في الحديث: بارك اللّه في صفقة يمينك و قال الشاعر: الدّهر ساومني عمري فقلت له..... ما بعت عمري بالدّنيا و ما فيها ..... ثمّ اشتراه بتدريج بلا ثمن ..... ثمّ اشتراه بتدريج بلا ثمن ...... تبّت يدا صفقة قد خاب شاريها.
- و در كافى از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السّلام روايت آمده كه فرمود: هركس از جماعت مسلمانان جدا شود و صفقه (- بيعت) امام را بشكند، [در قيامت] دست بريده به سوى خداى- عزّ و جلّ- آيد. 1410- و في الكافي: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: من فارق جماعة المسلمين و نكث صفقة الإمام جاء إلى اللّه عزّ و جلّ أجذما، إنتهى.
- البته مخفى نماند كه خود دست به هم زدن بيعت حقيقى نيست، بلكه اين كار نشانه وقوع و تماميت بيعت است، و ظاهرا به كار بردن بيعت و مبايعه در صفقه و دست به هم زدن از باب ناميدن مسبّب به اسم سبب مىباشد، و اصل و حقيقت بيعت چنانكه محقّق داشتيم: عهد و پيمان شديد و مؤكّد است، و به آن است كه آدمى به حقيقت در شمار اهل ايمان قرار مىگيرد كه بهشت را خريدارى كردهاند، هرچند كه با رسول خدا و امام عليه السّلام با دست بيعت نكرده باشد،مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 282- هذا، و لكن لا يخفى عليك أنّ نفس المصافقة ليست بيعة حقيقة، بل هي علامة لوقوع البيعة و تماميّتها، و الظاهر أنّ إطلاق المبايعة و البيعة على المصافقة من باب تسمية المسبّب باسم السبب، و أصل البيعة و حافّها كما حقّقنا: هو العهد، و الميثاق المؤكّد، و به يدخل الإنسان حقيقة في زمرة أهل الإيمان، المشترين للجنان، و إن لم يبايع الرسول أو الإمام بالمصافقة باليد،
- همچنانكه بيشتر مؤمنانى كه در زمان امامان عليهم السّلام بودهاند چنين وضعى داشتهاند، و شاهد بر اين مطلب را خواهيم آورد، منتظر تمام سخن بوده باش كه اين از موارد لغزش است. از خداى تعالى خواستاريم به بركت اهل بيت عصمت- عليهم الصلاة و السلام- ما را از لغزش محفوظ بدارد. كما هو الحال في أكثر المؤمنين الحاضرين في زمن الأئمّة عليهم السّلام ، و سننبّهك على ما يشهد لهذا المرام، بعون الملك العلّام، فانتظر لتمام الكلام، فإنّ هنا من مزالّ الأقدام، نسأل اللّه تعالى العصمة ببركة أهل بيت العصمة عليهم الصلاة و السلام.
- مبحث دوم: در حكم بيعت- البحث الثاني: في حكم البيعة،
- در اينجا بايد گفت: بيعت به معنى اول بر همه افراد از مرد و زن، برده و آزاد واجب است، بلكه ايمان جز به آن تحقّق نمىيابد، چون اصل ايمان همان إلتزام با دل و زبان به اطاعت فرمان پيغمبر و امام و تسليم بودن به ايشان و يارى نمودن آنان با جان و مال مىباشد، فنقول: إنّ البيعة بالمعنى الأوّل واجبة على كلّ أحد من ذكر و أنثى، و حرّ و مملوك، بل لا يتحقّق الإيمان بدونه لأنّ حاقّ الإيمان هو الإلتزام قلبا و لسانا بإطاعة أمر النبيّ و الإمام، و التسليم لهما،
- خداى- عزّ و جلّ- فرموده:النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ پيغمبر نسبت به مؤمنين از خودشان سزاوارتر است. و نيز خداى تعالى فرموده است: فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ نه، به پروردگار تو سوگند! كه اينان به حقيقت ايمان نياورند تا اينكه تو را در هر امرى كه در ميانشان پيش آيد حاكم كنند سپس هيچگونه اعتراضى از آنچه تو حكم كردهاى نداشته باشند و كاملا تسليم گردند. كه تسليم بودن به فرمان پيغمبر و امام در آنچه به جان و عزيزان و مال مربوط است، نشانه تحقّق يافتن ايمان مىباشد. و النصرة لهما ببذل النفس و المال، قال اللّه عزّ و جلّ: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ الآية، و قال تعالى: فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً فالتسليم لأمر النبيّ و الإمام فيما يتعلّق بالنفس و الأهل و المال علامة تحقّق الإيمان. و ممّا يدلّ على وجوب المبايعة لجميع الأئمّة عليهم السّلام ما روي في الإحتجاج في خطبة يوم الغدير من أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم أمر معاشر الناس بمبايعة أمير المؤمنين و الحسن و الحسين و الأئمّة من ولد الحسين عليهم السّلام و لقّنهم العهد و الميثاق بإطاعتهم، مع أنّهم عليهم السّلام لم يكونوا معاصرين لأهل ذلك الزمان، و ما هذا إلّا لوجوب التزام الناس قلبا و لسانا و تعهّدهم بالعهد المؤكّد و الميثاق المسدّد بموالاتهم و نصرهم و بذل أنفسهم و أموالهم دونهم و لإطاعة أمرهم عليهم السّلام . و إلى جميع ما نبّهنا عليه يرشد قوله تعالى: قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ و هذا لكمال وضوحه لا يكاد يحتاج إلى إقامة دليل و برهان.
- و از دلايل وجوب بيعت با تمام ائمه عليهم السّلام روايتى است كه در احتجاج در خطبه روز غدير روايت آمده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله مردم را به بيعت كردن با امير مؤمنان و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين عليهم السّلام امر فرمود، و عهد و پيمان به اطاعت ايشان را به مردم تلقين كرد، و النصرة لهما ببذل النفس و المال، قال اللّه عزّ و جلّ: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ الآية، و قال تعالى: فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً و ممّا يدلّ على وجوب المبايعة لجميع الأئمّة عليهم السّلام ما روي في الإحتجاج في خطبة يوم الغدير من أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم أمر معاشر الناس بمبايعة أمير المؤمنين و الحسن و الحسين و الأئمّة من ولد الحسين عليهم السّلام و لقّنهم العهد و الميثاق بإطاعتهم، -
- با اينكه امامان عليهم السّلام معاصر اهل آن زمان نبودند، و اين نبود جز به خاطر وجوب التزام مردم با دل و زبان و تعهّد و پيمان محكمشان به پيروى و يارى و نثار كردن جان و مال در راه آنان و فرمانبردارى از دستورات ايشان عليهم السّلام و به تمام آنچه تذكر داديم رهنمون مىگردد فرموده خداى تعالى: قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ؛ بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و خويشاوندان و اموالى كه به دست آوردهايد و تجارتى كه از كسادى آن بيم داريد و مساكنى كه مورد علاقه شما است نزد شما محبوبتر از - مع أنّهم عليهم السّلام لم يكونوا معاصرين لأهل ذلك الزمان، و ما هذا إلّا لوجوب التزام الناس قلبا و لسانا و تعهّدهم بالعهد المؤكّد و الميثاق المسدّد بموالاتهم و نصرهم و بذل أنفسهم و أموالهم دونهم و لإطاعة أمرهم عليهم السّلام . و إلى جميع ما نبّهنا عليه يرشد قوله تعالى:
- خدا و رسول او و جهاد در راه او است، پس منتظر باشيد تا خداوند امر خويش را برآورد و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمىكند. : قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ و هذا لكمال وضوحه لا يكاد يحتاج إلى إقامة دليل و برهان.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 283-
- و اين مطلب از جهت كمال وضوح و روشنى نيازى به آوردن دليل و برهان ندارد، و بر آن دلالت مىكند روايتى كه از طريق عامّه در كتابهاى مسلم و بخارى و ربيع الأبرار زمخشرى آمده كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و اله فرمودند: «هركس در حالى بميرد كه نسبت به امام مسلمين بيعتى بر گردن او نباشد، به مرگ جاهليّت مرده است». : قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ و هذا لكمال وضوحه لا يكاد يحتاج إلى إقامة دليل و برهان. 1411- و يدلّ عليه من طرق العامّة ما عن صحيحي مسلم، و البخاري، و ربيع الأبرار للزمخشري، عن النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم أنّه قال: من مات و ليس في عنقه لإمام المسلمين بيعة، فميتته ميتة جاهليّة.
- تجديد بيعت در هر روز: هرگاه آنچه را آورديم دانستى مىگوييم: مستحب است بيعت ياد شده هر روز تجديد گردد، به دليل آنچه سيد اجل على بن طاووس در كتاب مصباح الزّائر، و ديگر علماى ما نيز در كتابهاى خود ياد كردهاند اينكه از جمله امورى كه مستحب است هر روز بعد از نماز صبح خوانده شود اين دعا است: فصل: إذا عرفت ما ذكرناه فنقول: يستحبّ تجديد تلك البيعة في كلّ يوم، بما ذكره السيّد الأجلّ عليّ بن طاووس في كتاب مصباح الزائر، و ذكره غيره أيضا من علمائنا في كتبهم، حيث أنّهم ذكروا فيما يستحبّ قراءته كلّ يوم بعد صلاة الفجر أن يقال:
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ