- سایت: پایگاه شخصی -https://hosein128.ir/

نهج البلاغه فرزاد - @nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ - پردازاربعین https://safarzade.blog.i
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لالله رب العالمین
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
اللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاًوقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طویلا
الّلهُمّ انصر الاسلام و المسلمین، وانصر جیوش المسلمین، و اخذل الکفّار والمعاندین و المنافقین، والیهود والظالمین و استغفرالله لى و لکم. اللهم احفظ وانصر قائدنا الخامنه ائ اللهم انصر من نصره واخذل من خَذَلَهُ
چهارشنبه 21آبان ۱۴۰۴...برابر 21جمادی الثانی ۱۴۴۷
الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 15 کتابخانه مهدی فاطمه سلام الله علیهما-2
سایت: پایگاه شخصی -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد - @nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ - پردازاربعین https://safarzade.blog.i
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لالله رب العالمین
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
الّلهُمّ انصر الاسلام و المسلمین، وانصر جیوش المسلمین، و اخذل الکفّار والمعاندین و المنافقین، والیهود والظالمین و استغفرالله لى و لکم. اللهم احفظ وانصر قائدنا الخامنه ائ اللهم انصر من نصره واخذل من خَذَلَهُ
اللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طویلا
چهارشنبه 21آبان ۱۴۰۴...برابر 21جمادی الثانی ۱۴۴۷
- الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 15 کتابخانه مهدی فاطمه سلام الله علیهما-\3
- و إذا كان الأخلاقيّ يقصد به التجاريب الصالحة في ملكات النفوس، التي تحلّى بالصحيحة منها فِرقٌ من الناس فأفلحوا، و تردّى[1] بالرديئة منها آخرون فخابوا، اخلاقى- مقصودش از بررسى تاريخ اينست كه ملكات پسنديده و عكس العمل آنها را در آن گروهى كه خود را بدانها آراسته و در نتيجه بفوز و رستگارى رسيدهاند ترجمه الغدير، ج1بخشاول، ص: 18
- فيَستنتِج من ذلك دستوراً عامّا للمجتمع ليعمل به متى راقه أن يأخذ حذراً عن سقوط الفرد أو تلاشي المجتمع، و همچنين اخلاق رزيله و ملكات پليد و آثار شوم آن را در آن گروهى كه بدان آلوده گشته و دوچار بدبختى و محروميت گرديدهاند بدست آورد، تا بدين وسيله راه بكار بردن تجربيات حاصله را بمردم زمان خود نشان دهد و در نتيجه افراد جامعه را از سقوط در پرتگاه فساد اخلاق و پيكر اجتماع را از پراكندگى و پريشانى ايمن و مصون بدارد.
- فالسياسيّ يريد به الوقوف على مناهج الأُمم التي تقدّم بها الغابرون، و مساقط الشهوات التي أسفّت بمعتنقيها إلى هوّة البوار و الضعة، فغادَرتْهم كحديث أمس الدابر، و يريد به البصيرة فيما سلفت به التجاريب الصحيحة في المضائق و المآزق الحرجة، و افتراع عقبات كأداء، فيتّخذ من ذلك كلّه برنامجاً صالحاً لرُقيّ أمّته، و تقدّم بيئته.سياسى- (يعنى آنها كه مسئول تأمين مصالح ملّتى هستند) مىخواهد از كاوش تاريخ به راز تقدم و تعالى ملل گذشته مطلع گردد و نيز دريابد كه چگونه تمايلات شهوى هواداران و شيفتگان خود را به پستى و هلاكت كشانيده تا بحدى كه نامشان را از صفحه روزگار محو نموده!! تا با وقوف به سرانجام آنان و سختىها و تنگىها و مشكلات جبرانناپذيرى كه گريبانگير آنان گرديده، با بصيرت كامل برنامه سودمندى براى ملّت خود تنظيم و بدان وسيله تقدّم و ترقّى و سعادت آنان را پيش بينى و تأمين نمايد.
- و الأديب يقتنص شوارد التاريخ؛ لأنَّ ما يتحرّاه من تنسيق لفظه، و فخامة معناه، و ما يجب أن يكون في شعره أو نثره- من محسِّنات الأسلوب، و مقرِّبات المغزى بإشارة أو استعارة- منوطٌ بالاطّلاع على أحوال الأُمم و الوقوف على ما قصدوه من دقائق و رقائق. اديب- مىخواهد از لابلاى تاريخ احوال امم گذشته نكتههاى دقيق و رقيق ادبى و آنچه را كه براى آرايش الفاظ و عظمت معانى بكار مىرفته تشخيص و رموز زيبائى اسلوب كلام و تقريب مقصود در شعر و نثر از فنون اشارات و موارد استعارات را بدست آورده و در مورد خود بكار برد.
- و إذا عمّمنا التاريخ على مثل علم الرجال و الطبقات، فحاجة الفقيه إليه مسيسة في تصحيح الأسانيد، و إتقان مدارك الفتاوى، و به يظهر افتقار المحدِّث إليه في مزيد الوثوق برواياته، على أنَّ لِفنِّ الحديث مواضيع متداخلة مع التاريخ، كما يُروى من قصص الأنبياء و تحليل تعاليمهم؛ حيث يجب على المحدِّث المحاكمة بين ما يتلقّاه و ما يسرده التاريخ، أو التطبيق بينهما إن جاءا متّفقَين في بيان الحقيقة. و با تماس و شمولى كه تاريخ در علم رجال و طبقات آنان دارد ناچار بايد بگوئيم كه: فقهاى عظام نيز بتاريخ نيازمندند چه آنكه براى تصحيح اسناد و روايت و استوار نمودن مبانى فتوى ناگزيرند بآنقسمت از تاريخ كه مربوط بعلم رجال است مراجعه نمايند.
- محدّثين- نيز از اين نيازمندى بر كنار نبوده و بمنظور تحصيل وثوق و اعتماد بروايات (كه ارتباط مستقيم با فنّ شريف آنان دارد) بايستى بقسمت مربوط باين امر توجه و امعان نظر نمايند. بعلاوه در فنّ حديث اصولا موضوعاتى هست كه با تاريخ آميخته است از قبيل داستان پيغمبران و تحليل تعاليم آنان، كه محدّث ناگزير است در اين زمينه غور كامل نمايد و آنچه را كه در اين قسمت بدست آورده با آنچه كه در صفحات تاريخ مورد دقت قرار گرفته مورد مقايسه و بررسى او واقع گردد و موارد تطبيق آنها را در احراز حقيقت بدست آورد. ترجمه الغدير، ج1بخشاول، ص: 19
- و المفسّر لا مُنتدح له من التوغّل في التاريخ عندما يقف على آيات كريمة توعز إلى قصص الماضين و أحوالهم؛ لضربٍ من الحكمة، و نوعٍ من العِظَة، و على آيات أخرى نزلت في شئون خاصّة، يفصِّلها التاريخ تفصيلًا. مفسر- نيز از تاريخ بىنياز نبوده و در مورد هر يك از آيات كريمه كه مشعر بر وقايع گذشتگان و احوال پيشينيان است كه باقتضاى پارهاى از حكم و يا اشتمال آن به پند و موعظه بيان گشته و همچنين آيات ديگرى كه در شئون خاصه نازل گرديده بايد بآنچه در زمينه وقايع و قصص و شئون مذكوره در تاريخ بتفصيل بيان شده مراجعه و بررسى كامل نمايد.
- و الباحث إذا دقّق النظرة في أيّ علم يجد أنّ له مسيساً بالتاريخ لا يتمّ لصاحبه غايته المتوخّاة إلّا به. بالاخره اهل بحث و تحقيق در هر رشته از علوم و فنون كه وارد شوند ارتباط و تماس آن را با تاريخ درك نموده و معترف خواهند بود كه بدون غور در تاريخ بمقصود خود نخواهند رسيد؛ و بنا بر آنچه ذكر شد، تاريخ گمشده هر دانشمند است.
- فالتاريخ إذاً ضالّة العالِم، و طَلِبة المتفنّن، و بُغية الباحث، و أُمنيّة أهل الدين و مقصد الساسة، و غرض الأديب.
- و القول الفصل: إنَّه مأرب المجتمع البشريّ أجمع، مطلوب هر هنرمند است. سرمايه اهل تتبّع و تحقيق است. مورد علاقه هر متديّن است. مقصد هر سياستمدار است. هدف هر اديب است. و بالجمله تاريخ مورد احتياج تمام مجتمع بشرى است. بر مبناى جلب نظر پيشوايان و فرمانروايان وقت و تأمين رضايت خاطر امرا يا تقويت مرام و انديشه خاص و يا بمنظور بالا بردن مقام اشخاص و بزرگ نمودن آنها و يا فرود آوردن اشخاص ديگر و پست و بى ارج ساختن آنان و براى رسيدن بمقاصدى كه بر حسب اختلاف موارد اغراض و مقاصد مختلفى پيدا مىشود فراهم نشده باشد. ترجمه الغدير، ج1بخشاول، ص: 20
- و يا براى اينكه افراد مكار و فريب شعار بعناصر صالح و درستكار مشتبه شوند تدوين نشده باشد! مانند بسيارى از مؤلّفات بنام تاريخ كه متأسفانه آلوده باين قبيل امور گشته و اغراض خاصى در تدوين آنها دخالت يافته و مؤلّفين اين گونه تاريخهاى مشوب و آلوده پنداشتهاند كه گردآورى يك مشت مطالب واهى و بى اساس حكايت از توسعه دامنه علم و دانش آنان مىنمايد!! و اين معنى بر شهرتشان خواهد افزود!
- اين كوته نظران فرومايه نفهميدهاند، كه ارزش و منزلت مردان در فهم و درايت است نه در ياوهسرائى و بسيارى روايت[2] اينگونه افراد در اثر همين غفلت و پندار نادرست لغزشهاى بيشمارى را از پيشينيان خود دريافت و داخل تاريخ نمودهاند و متوجه نشدهاند كه راويان اينگونه اوهام و مطالب بىمايه و بىاساس خود مزدوران و مدافعين گروهى، و دشمنان و معاندين نسبت بگروه ديگر بودهاند و يا داستانسرايان بىمعرفتى بودهاند كه از پرگوئى و ياوهسرائى باكى نداشته و بمنظور كسب مزيد شهرت و يا تسكين ولع و حرصى كه بمقتضاى اميال پست در آنها بوده دست بچنين جناياتى زدهاند! آنها چنين كردند و سادهلوحانى چند در اعصار بعدى آن مطالب واهى را از آنان گرفته و بعنوان حقايق مسلّمه در كتب و مؤلّفات خود نقل نمودند!!؟ آنگاه افرادى
- ______________________________
(1) در كتاب زيد زراد از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت نموده و آن حضرت از گفتار پدر بزرگوارش حضرت ابى جعفر محمد باقر عليه السّلام نقل كرده كه فرموده: اى پسرم مراتب شخصيت شيعه على عليه السّلام را بوسيله سنجش با قدر و منزلت روايت و معرفتشان بشناس، همانا معرفت عبارتست از درك و فهم نسبت به روايت و بسبب درك و فهم روايت است كه اهل ايمان به بلندترين درجة از ايمان نايل مىشوند، همانا من در نامه كه از على عليه السّلام بود نظر كردم و در آن اين فراز را يافتم: همانا وزن و شخصيت هر كس در معرفت او است، همانا خداوند بندگان را به نسبت خردى كه بآنها عطا فرمايد حساب خواهد فرمود: و در غيبت نعمانى صفحه 70 از امام صادق عليه السّلام مذكور است كه: خبرى را كه درك و فهم آن كنى بهتر است از ده خبر كه بدون درك آن را روايت نمائى. همانا براى هر حقى حقيقتى است و براى هر امر مطابق واقعى نور و روشنى است، و در كشف الغمه تأليف شعرانى جلد 1 صفحه 40 مذكور است كه على بن ابى طالب (صلوات اللّه عليه) مىفرمود: ظرف پذيرائى علم و دانش باشيد نه فقط روايت كننده آن. ترجمه الغدير، ج1بخشاول، ص: 21 الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 23 - و هو التاريخ الصحيح الذي لم يُقصد به إلّا ضبط الحقائق على ما هي عليه، فلم تعبث به أغراض مستهدفة، و لم يعِثْ فيه نزعات أهوائية، ككثيرٍ ممّا أُلِّف من زُبُر التاريخ التي روعي في جملة منها جلب مرضاة القادة و الأُمراء، أو تدعيم مبدأ أو فكر مفكّر، أو أُريد به التحليق بأشخاص معلومين إلى أوْج العظمة، و الإسفاف بآخرين إلى هُوّة الضعة؛ لمغازٍ هنالك تختلف باختلاف الظروف و الأحوال. اكنون- بايد دانست كه تاريخ با اين ارتباط و پيوستگى كه با تمام مقاصد و اغراض كليّه طبقات خلق دارد؛ آن تاريخى است كه صحيح و مبتنى بر حقايق و واقعيات باشد. آن تاريخ كه جز ثبت حقايق و امور واقعى مقصد و غرض ديگر در تدوين آن دخالت نداشته باشد. بازيچه اغراض گوناگون قرار نگرفته و تمايلات دسته مخصوص و مقاصد مغرضانه و خودخواهانه گروه خاصى در تدوين آن راه نيافته باشد.
- أو اختلط[3] فيه الحابل بالنابل بتوسّع المؤلّفين لما حَسِبوه من أنَّ الإحاطة بكلّ ما قيل توسّعٌ في العلم، و إحسانٌ في السمعة؛ ذهولًا منهم عن أنَّ مقادير الرجال بالدراية لا بالرواية[4]، فأدخلوا في التاريخ هفواتٍ لا تُحصى، غيرَ شاعرين بأنّ رواة تلك السفاسفِ زبائنُ عصبة، و حنّاقٌ على عصبة؛ أو أنّهم قصّاصون غير مكترثين من الإكثار في النقل الخرافيّ أو الافتعال؛ إكباراً لِلسمعة، أو نزولًا على حكم النهَمة، فتلقّتْها عنهم السذّج في العصور المتأخِّرة كحقائق راهنة، و تنبّه لها المنقِّب فوجدها أحاديث خرافيّة فرفضها، غيرَ مُبالٍ بالطعن على التاريخ، فلا شعر أولئك أنّها وليدةُ تقاليدَ أو مطامع، و لا عرف هذا أنَّ الآفة في وَرَطات القالة، و سوء صنيع الكَتَبة، لا في أصل الفنّ، و لو ذهبنا إلى ذكر الشواهد لهذه كلّها لخرج الكتاب عن وضعه.
- هكذا خفيت الحقيقة بين مُفرِط و مُفرِّط، و ذهبت ضحيّة الميول و الشهوات،
- فواجب الباحث أن يسبر هذا الغور متجرِّداً عن النعرات الطائفيّة، غير متحيِّز إلى فئة، متزحزحاً عن عوامل الحبّ و البغض، و نصب عينيه مقياسٌ من أصول مسلَّمة، يقابل به صفحة التاريخ، فإن طالته أو قصرت عنه رفضها، و إن قابلته مقابلة المِثْلِ بالمِثْل اعتمد عليها، على تفصيلٍ لا يَسَعه نِطاقُ البحث هاهنا. -الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 25- كنجكاو و باريك بين بر چگونگى آن آثار و منقولات واقف و چون آنها را خرافى و موهوم يافتند بطرد و ردّ آن پرداخته و بىباكانه زبان و قلم بطعن بر تاريخ گشودند! آن سادهلوحان ندانستند كه اين آثار بىاساس، و كوركورانه دست بدست گشته و آلت اجراء مطامع اشخاصى بوده، و اين افراد دقيق و متتبّع نيز توجه نكردهاند كه آنچه در خور طعن و طرد است، همان پرگوئىها و بدكرداريهاى نويسندگان بىشخصيّت است!! و اصل فنّ تاريخ در خور طعن و سرزنش نبوده-؛ و اگر بخواهيم شواهد اين دسته از ترهات و ياوهسرائىها را كه تاريخ بآن ممزوج گشته بيان كنيم سخن بطول مىانجامد و با وضع اين كتاب سازش ندارد. بلى: اينطور. حقايق و واقعيات در بين دو روش نامطلوب افراد و تفريط پنهان گشته و فداى اميال و شهوات گرديد!!
- پس بر اهل بحث و تحقيق است، كه در غور و بررسى در اين وادى از آهنگهاى ناموزون فرق مختلفه و هو و جنجال بر كنار مانده و بدون تمايل بگروه خاص و دور از عوامل حبّ و بغض، فقط اصول مسلّمه را مقياس تشخيص قرار دهند و آنچه با مقياس مزبور تطبيق نكرد بىدريغ آن را طرد و آنچه مورد اعتماد قرار گرفت بپذيرند بتفصيلى كه در اينجا گنجايش شرح آن نيست.
- أهميّة الغدير في التاريخ(اهميّت «غدير خم» در تاريخ)
- لا يستريب أيّ ذي مُسْكة[5] في أنَّ شرف الشيء بشرف غايته، فعليه أنَّ أوّل ما تكسبه الغايات أهميّة كبرى من مواضيع التاريخ هو ما أُسِّس عليه دين، أو جرت به نِحلة، و اعتلت عليه دعائمُ مذهب، فدانت به أُمم، و قامت به دول، و جرى به ذكرٌ مع الأبد، و لذلك تجد أئمة التاريخ يتهالكون في ضبط مبادئ الأديان و تعاليمها، و تقييد ما يتبعها من دعايات، و حروب، و حكومات، و ولايات، التي عليها نَسَلت الحُقُب و الأعوام، و مضت القرون الخالية
- در نظر هيچ خردمندى ترديدپذير نيست كه شرف و برترى هر چيزى بسته بفايده و نتيجه آن چيز است.
- بنا بر اين قاعده: در ميان موضوعهاى تاريخى نخستين امرى كه مىتواند متضمن مهمترين فوايد و نتايج باشد موضوعى است كه دين الهى بر آن پايهگذارى شده و كيش و آئينى بر اساس آن استوار گشته و قوائم و استوانههاى مذهبى بر آن نصب و امّتى از آن بوجود آمده باشد و دولتهائى بر آن مبنى و اساس متشكل وصيت شهرت آن مداوم و ذكر آن جاودانى گرديده باشد.
- ترجمه الغدير، ج1بخشاول، ص: 22
- بهمين جهت است كه پيشوايان تاريخ در ثبت مبادى و تعاليم اديان فداكارى نموده و وقايع تابعه و شئون مربوطه بآن از قبيل- كيفيت پيدايش و نحوه دعوت و مبارزات و حكومات و ساير تشكيلات مترتّبه به آن را كه روزگاران دراز و قرنهاى متمادى بر آن گذشته همه را ثبت و قيد نمودهاند.
- (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا)[6]، و إذا أهمل المؤرِّخ شيئاً من ذلك فقد أوجد في صحيفته فراغاً لا تسدّه أيّةمهمّة، و جاء فيها بأمر خِداج[7]؛ بُتِر أوّلُه، و لا يُعلم مبدؤه، و عسى أن يوجب ذلك جهلًا للقارئ في مصير الأمر و منتهاه. الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 26
- سنة الله فى الذين خلوا و لن تجد لسنة الله تبديلا. بديهى است كه، در چنين موارد چنانچه مورخ نسبت بامرى از امور مربوطه باين موضوع مسامحه و يا در ثبت و ضبط آن اهمال نمايد در رشته تاريخى و طومار تأليفش فاصله و شكافي توليد شود كه هيچ امرى آن را پر نمىكند؛ و تاريخى كه آغاز و مبدء آن در اثر چنين غفلت و اهمالى مبهم و نامعلوم گردد چه بسا موجب آن شود كه خواننده چنين تاريخى نسبت بسرانجام و پايان آن نيز دوچار سرگردانى و جهل گردد!!
- فذكرها من أئمّة الحديث: إمام الشافعية أبو عبد اللَّه محمد بن إدريس الشافعي:
- المتوفّى سنة (204) كما في نهاية ابن الأثير، و إمام الحنابلة أحمد بن حنبل:
- المتوفّى (241) في مسنده و مناقبه، و ابن ماجة: المتوفّى (273) في سننه، و الترمذي:
- المتوفّى (279) في صحيحه، و النسائي: المتوفّى (303) في الخصائص، و أبو يعلى الموصلي: المتوفّى (307) في مسنده، و البغوي: المتوفّى (317) في السنن، و الدولابي:
- المتوفّى (320) في الكنى و الأسماء، و الطحاوي: المتوفّى (321) في مشكل الآثار، و الحاكم: المتوفّى (405) في المستدرك، و ابن المغازلي الشافعي: المتوفّى (483) في المناقب، و ابن مندة الأصبهاني: المتوفّى (512) بعدّة طرق في تأليفه، و الخطيب الخوارزمي: المتوفّى (568) في المناقب و مقتل الإمام السبط عليه السلام، و الكنجي:
- المتوفّى (658) في كفاية الطالب، و محبّ الدين الطبريّ: المتوفّى (694) في الرياض النضرة و ذخائر العقبى، و الحمّوئي: المتوفّى (722) في فرائد السمطين، و الهيثميّ:
- المتوفّى (807) في مجمع الزوائد، و الذهبي: المتوفّى (748) في التلخيص، و الجَزْري:
- المتوفّى (830) في أسنى المطالب، و أبو العبّاس القسطلاني: المتوفّى (923) في المواهب اللدنيّة، و المتّقي الهندي: المتوفّى (975) في كنز العمّال، و الهَرَويّ القاري:
- المتوفّى (1014) في المرقاة في شرح المشكاة، و تاج الدين المناوي: المتوفّى (1031) في كنوز الحقائق في حديث خير الخلائق و فيض القدير، و الشيخاني القادري في الصراط______________________________
(1). ذكّر الضمير في «يتلقّاه» بلحاظ أنَّ المأثرة كانت بواسطة الخبر و الحديث المتناقل.
الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 28-
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
15- (1). معطوف على قوله: «روعي» قبل أسطر، و قد ذكّر الضمير هنا في قوله: «اختلط فيه»؛ لأنَّ المراد من «زبر التاريخ» نفس التاريخ.
(2). في كتاب زيد الزرّاد عن أبي عبد اللَّه الصادق عليه السلام قال: قال أبو جعفر عليه السلام: «يا بنيّ اعرف منازل شيعة عليّ على قَدْر روايتهم و معرفتهم، فإنَّ المعرفة هي الدراية للرواية، و بالدرايات للروايات يعلو المؤمن إلى أقصى درجة الإيمان. إنّي نظرتُ في كتابٍ لعليّ عليه السلام فوجدت فيه: أنَّ زِنة كلّ امرئٍ و قَدْرَه معرفتُه، إنَّ اللَّه يُحاسب العباد على قدْر ما آتاهم من العقول». () و في غيبة النعماني: ص 70 [ص 141 باب 10 ح 2] في حديث عن الإمام الصادق عليه السلام: «خبر تدريه خير من عشْرٍ ترويه؛ إنَّ لكلّ حقٍّ حقيقةً، و لكلّ صوابٍ نوراً». () و في كشف الغمّة للشعراني: 1/ 40 [1/ 22]: كان عليّ بن أبي طالب رضى اللَّه عنه يقول: «كونوا للعلمِ وعاةً، و لا تكونوا له رواة». (المؤلف)الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 24
[2] ( 1) در كتاب زيد زراد از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت نموده و آن حضرت از گفتار پدر بزرگوارش حضرت ابى جعفر محمد باقر عليه السّلام نقل كرده كه فرموده: اى پسرم مراتب شخصيت شيعه على عليه السّلام را بوسيله سنجش با قدر و منزلت روايت و معرفتشان بشناس، همانا معرفت عبارتست از درك و فهم نسبت به روايت و بسبب درك و فهم روايت است كه اهل ايمان به بلندترين درجة از ايمان نايل مىشوند، همانا من در نامه كه از على عليه السّلام بود نظر كردم و در آن اين فراز را يافتم: همانا وزن و شخصيت هر كس در معرفت او است، همانا خداوند بندگان را به نسبت خردى كه بآنها عطا فرمايد حساب خواهد فرمود: و در غيبت نعمانى صفحه 70 از امام صادق عليه السّلام مذكور است كه: خبرى را كه درك و فهم آن كنى بهتر است از ده خبر كه بدون درك آن را روايت نمائى. همانا براى هر حقى حقيقتى است و براى هر امر مطابق واقعى نور و روشنى است، و در كشف الغمه تأليف شعرانى جلد 1 صفحه 40 مذكور است كه على بن ابى طالب( صلوات اللّه عليه) مىفرمود: ظرف پذيرائى علم و دانش باشيد نه فقط روايت كننده آن.
[3] ( 1). معطوف على قوله:« روعي» قبل أسطر، و قد ذكّر الضمير هنا في قوله:« اختلط فيه»؛ لأنَّ المراد من« زبر التاريخ» نفس التاريخ.
[4] ( 2). في كتاب زيد الزرّاد عن أبي عبد اللَّه الصادق عليه السلام قال: قال أبو جعفر عليه السلام:« يا بنيّ اعرف منازل شيعة عليّ على قَدْر روايتهم و معرفتهم، فإنَّ المعرفة هي الدراية للرواية، و بالدرايات للروايات يعلو المؤمن إلى أقصى درجة الإيمان. إنّي نظرتُ في كتابٍ لعليّ عليه السلام فوجدت فيه: أنَّ زِنة كلّ امرئٍ و قَدْرَه معرفتُه، إنَّ اللَّه يُحاسب العباد على قدْر ما آتاهم من العقول».() و في غيبة النعماني: ص 70[ ص 141 باب 10 ح 2] في حديث عن الإمام الصادق عليه السلام:« خبر تدريه خير من عشْرٍ ترويه؛ إنَّ لكلّ حقٍّ حقيقةً، و لكلّ صوابٍ نوراً».() و في كشف الغمّة للشعراني: 1/ 40[ 1/ 22]: كان عليّ بن أبي طالب رضى اللَّه عنه يقول:« كونوا للعلمِ وعاةً، و لا تكونوا له رواة».( المؤلف)
[5] ( 1). أي ذي رأي و عقل وافر.
[6] ( 2). الأحزاب: 62.
[7] ( 3). الخِداج: النقصان في كلّ شيء، و أصل ذلك من خداج الناقة إذا ولدت ولداً ناقص الخلق.و الفضل الكُثار، و كتب قيِّمة في كلّ فنّ، فإنْ يكن المؤرِّخ منهم فمن واجبه أن يفيض على أمّته نبأ بَدْء دعوته، و إن يكن من غيرهم فلا يعدوه أن يذكرها بسيطة عندما يسرُد تاريخ أمّة كبيرة كهذه،يشفعها بما يرتئيه حول القضيّة من غميزة في الدلالة، إن كان مزيج نفسه النزول على حكم العاطفة، و ما هنالك من نعرات طائفته، على حين أنّه لا يتسنّى له غمزٌ في سندها، فإنَّ ما ناء به نبيّ الإسلام يومَ الغدير من الدعوة إلى مفاد حديثه لم يختلف فيه اثنان، و إن اختلفوا في مؤدّاه؛ لأغراضٍ و شوائبَ غير خافية على النابه البصير.
فذكرها من أئمّة المؤرِّخين: البلاذري: المتوفّى سنة (279) في أنساب الأشراف، و ابن قتيبة: المتوفّى (276) في المعارف و الإمامة و السياسة، و الطبريّ: المتوفّى (310) في كتاب مفرد، و ابن زولاق الليثي المصري: المتوفّى (287) في تأليفه، و الخطيب البغدادي: المتوفّى (463) في تاريخه، و ابن عبد البَرّ: المتوفّى (463) في الاستيعاب، و الشهرستاني: المتوفّى (548) في الملل و النحل، و ابن عساكر: المتوفّى (571) في تاريخه، و ياقوت الحَمَوي [المتوفّى سنة 626] في معجم الأدباء (18/ 84) من الطبعة الأخيرة، و ابن الأثير: المتوفّى (630) في أُسد الغابة، و ابن أبي الحديد: المتوفّى (656) في شرح نهج البلاغة، و ابن خلّكان: المتوفّى (681) في تاريخه، و اليافعي: المتوفّى (768) في مرآة الجنان، و ابن الشيخ البَلَوي [المتوفّى سنة 604] في ألف باء، و ابن كثير الشامي: المتوفّى (774) في البداية و النهاية، و ابن خلدون: المتوفّى (808) في مقدّمة تاريخه، و شمس الدين الذهبي [المتوفّى سنة 748] في تذكرة الحفّاظ، و النويري: المتوفّى حدود (833) في نهاية الأَرَب في فنون الأَدَب، و ابن حجر العسقلاني: المتوفّى (852) في الإصابة و تهذيب التهذيب، و ابن الصبّاغ المالكي: المتوفّى (855) في الفصول المهمّة، و المقريزي: المتوفّى (845) في الخطط، و جلال الدين السيوطي: المتوفّى (910) في غير واحد من كتبه، و القرماني الدمشقي: المتوفّى (1019) في أخبار الدول، و نور الدين الحَلَبي: المتوفّى (1044) في السيرة الحَلَبيّة، و غيرهم. الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص: 27
و هذا الشأن في علم التاريخ لا يقلّ عنه الشأن في فنّ الحديث، فإنَّ المحدِّث إلى أيّ شطرٍ ولّى وجهه من فضاء فنِّه الواسع، يجد عنده صحاحاً و مسانيدَ تثبت هذه المَأثُرة لوليّ أمر الدين عليه السلام، و لم يزل الخَلَف يتلقّاه[7] من سلفه حتى ينتهي الدور إلى جيل الصحابة الوعاة للخبر، و يجد لها مع تعاقب الطبقات بَلَجاً و نوراً يَذهب بالأبصار، فإن أغفل المحدِّث ما هذا شأنه، فقد بخس للأمّة حقّا، و حرمها عن الكثير الطيّب ممّا أسدى إليها نبيُّها نبيّ الرحمة من برّه الواسع، و هدايته لها إلى الطريقة المثلى.
29- واقعه تاريخى «غدير خم» از جمله همين قضاياى مهمّه و خود خطيرترين موضوع تاريخى در جهان اسلام است. زيرا. اين واقعه مهمّ با بسيارى از براهين قاطعه (مرتبط بآن) مبنى و اساس مذهب آنهائى است كه از آثار خاندان پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پيروى مىنمايند كه شامل مليونها. از نفوس مسلمانان است؛ در اين گروه عظيم مظاهر دانش و بزرگى نمايان و از ميان آنها دانشمندان بنام حكما. فلاسفه. مردان بزرگ. نوابغ در علوم و فنون متنوّعه. سلاطين. سياستمداران. فرماندهان. ادبا. فضلا.
30- برخاستهاند ..: و كتب و مؤلّفات گرانبها در هر فن از آنان در جهان منتشر گشته بنابر اين اگر مورّخ. خود از اين گروه باشد، بر او فرض و واجب است كه اخبار و مطالب مهمه مربوط به بدو دعوت نبوى صلّى اللّه عليه و آله را بوسيله ثبت و ضبط در تاريخ خود بطور تفصيل در دسترس استفاده هم كيشان خود قرار دهد.
- و اگر مورّخ از غير اين گروه (يعنى غير از گروه پيروان آثار خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله باشد.
- باز هم ضمن بررسى در تاريخ جمعيت بزرگى مانند اين گروه ناچار است كه نسبت
- ترجمه الغدير، ج1بخشاول، ص: 23
- بچنين واقعه مهمى (اگر چه با سادگى و بساطت هم شده) ذكرى بنمايد و يا چنانچه تحت تأثير عواطف قومى و مسخّر هيجانات فتنه جويانه طايفه خود شده ذكر اين قضيه تاريخى را با امورى كه در پيرامون اين قضيه از لحاظ انتقاد در دلالت آن مورد نظر او است توام نمايد.
- (اينكه گفتيم: انتقاد در دلالت ... اين تنها جهتى است كه ممكن است دستاويز ايجاد اختلاف قرار گيرد!) زيرا براى مورّخين از اين قبيل مقدور و ميسّر نخواهد بود كه بر سند و مدارك اين قضيه طعنى وارد كنند و يا آن را ضعيف بشمارند؟ زيرا با آن جهد و مشقتى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در كيفيّت (زمانى و مكانى) ابلاغ اين امر در روز غدير خم بر خود هموار فرمود وقوع اين قضيّه طورى است كه حتى دو نفر هم در آن اختلاف ندارند. هرچند بعلل اغراض و شائبههائى كه بر افراد آگاه و بينا پوشيده نيست در مدلول و مفاد آن تشكيل اختلاف دادهاند ...؛؛




