«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليهما السّلام ،ج2- ص483
- و بدون ترديد لعنت كردن مؤمنان دوستدار ائمّه طاهرين عليهم السّلام حرام است، و خداى- عزّ و جل- فرموده: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى «1»؛ و هيچ نفسى بار ديگرى را بر دوش نگيرد. و خداى تبارك و تعالى فرموده است: كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ «2»؛ هركس در گرو عملى است كه بر خود اندوخته است. در توجيه اين اشكال و جمع بين دو دليل وجوهى ذكر كردهاند كه خالى از مناقشه نيست، و لا ريب في حرمة اللعن على المؤمنين الموالين للأئمّة الطاهرين، و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى* و قال تبارك و تعالى: كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ و قد قيل في توجيه ذلك و الجمع بين الدليلين وجوه غير نقيّة عن المناقشة
- و به نظر من اظهر آن است كه گفته شود: منظور از بنى اميّه هر آن كسى است كه شيوه آنها در پيش گرفته و در دشمنى با امير المؤمنين و ائمه طاهرين و دوستان ايشان از آنها پيروى كرده باشد، خواه از اين تيره باشد و يا از تيرهها و طوايف ديگر. و الأظهر عندي في هذا المقام أن يقال: إنّ المراد من بني اميّة من يسلك مسلكهم و يحذو حذوهم في معاداة أمير المؤمنين و الأئمّة الطاهرين و أوليائهم، سواء كان من هذا الحيّ، أم سائر الأحياء.
- چون هركس شيوه آنها را پيش گيرد از آنها به شمار مىآيد، و گلش از گل آنها سرشته شده است، هرچند كه در نسب ظاهرى از آنها محسوب نگردد. و هر آنكه ولاى امير المؤمنين و ائمه طاهرين عليهم السّلام را دارا باشد از ايشان است، فإنّ من سلك مسلكهم يعدّ منهم، و طينته من طينتهم، و إن لم يكن في النسب الظاهريّ معدودا منهم، و من كان مواليا لأمير المؤمنين و الأئمّة الطاهرين فهو منهم، من أيّ حيّ كان،
- از هر تيره و طايفهاى كه باشد. و دليل بر آنچه ياد كرديم فرموده خداى- عزّ و جل- است كه: وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ* قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ «3»؛ و نوح به درگاه پروردگار خويش عرضه داشت پروردگارا فرزند من از اهل بيت من است و وعده عذاب تو هم حتمى است كه قادرترين حكم فرمايانى، [خداوند به نوح خطاب] فرمود: اى نوح او هرگز با تو اهليّت ندارد. و الدليل على ما ذكرناه قوله عزّ و جلّ: وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ.
- و حديث نبوى است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله فرمودند: «سلمان از ما اهل البيت است». و فرموده امامان عليهم السّلام : «شيعيان ما از ما هستند و به ما برمىگردند» مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 479 1730- و النبوي صلى اللّه عليه و اله و سلم: سلمان منّا أهل البيت.
- و در تفسير برهان و غير آن از عمر بن يزيد ثقفى آمده كه گفت: حضرت امام صادق عليه السّلام به من فرمود: اى پسر يزيد تو به خدا سوگند از ما اهل البيت هستى، عرضه داشتم: فدايت شوم از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله؟ فرمود: آرى به خدا از خودشان، اى عمر آيا در كتاب خداى- عزّ و جل- نخواندهاى: 1731- و قولهم عليهم السّلام : شيعتنا منّا، و إلينا.1732- و في البرهان و غيره: عن عمر بن يزيد الثقفي، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: يا بن يزيد، أنت و اللّه منّا أهل البيت،قلت: جعلت فداك، من آل محمّد؟ قال عليه السّلام: إي و اللّه، قلت: من أنفسهم جعلت فداك؟ قال: إي و اللّه من أنفسهم، يا عمر،
- همانا نزديكترين مردم : إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ «1»؛ همانا نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كنند و اين پيغمبر و امّتش كه اهل ايمانند، و خداوند دوستدار مؤمنين است. و آيا فرموده خداوند- عزّ اسمه- را نخواندهاى: فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ؛ پس هركس [در راه توحيد و خداپرستى] پيرو من باشد او از من است و هركه مخالفت من كند [و راه شرك و عصيان پويد اختيارش با تو است كه] تو خداى بخشنده و مهربانى. و در اين معنى روايات بسيارى هست، و آنچه ياد كرديم براى اهل بصيرت كافى است. أما تقرأ كتاب اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ أما تقرأ قول اللّه عزّ اسمه: ومَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ ..و في هذا المعنى روايات كثيرة و ما ذكرناه كاف لأهل البصيرة.
- هفتاد و نهم: اهتمام در اداى حقوق برادران دينى- الأمر التاسع و السبعون: الإهتمام في أداء حقوق الاخوان
- هفتاد و نهمين برنامهاى كه مايه تقرّب و خشنودى آن جناب است، از امورى كه منسوب به اوست؛ اهتمام ورزيدن در اداى حقوق برادران دينى است، كه اين يارى كردن آن جناب و چنگ زدن به ريسمان ولايت او و شادمان نمودن او و احسان كردن به حضرتش مىباشد و تعدادى از اخبار بر اين دلالت دارند. و ممّا يتقرّب به إليه، و يسرّه، و يزلف لديه من الامور المنتسبة إليه، الإهتمام في أداء حقوق الإخوان، فإنّه نصرة له، و تمسّك بحبل ولايته، و إدخال السرور عليه، و إحسان إليه، و يدلّ عليه طوائف من الأخبار:
- از جمله؛ آنچه گذشت كه ترك اين كار سبك شمردن امام عليه السّلام است. منها: ما مرّ من أنّ ترك ذلك استخفاف بالإمام عليه السّلام.
- و از جمله؛ رواياتى است كه دلالت دارند بر اينكه امام عليه السّلام به منزله پدر براى مؤمنين است و آنها به منزله فرزندان اويند و بدون ترديد احسان و دوستى به فرزندان، احسان و دوستى به پدر ايشان است. به ويژه اگر براى فرزند امتيازى از لحاظ علم و معرفت و زهد و عبادت و نسب بوده باشد. و منها: ما دلّ على أنّ الإمام بمنزلة الوالد للمؤمنين، و هم بمنزلة أولاده، و لا ريب أنّ الإحسان و التودّد إلى الأولاد أحسان و تودّد إلى والدهم، و لا سيّما إذا كان للولد مزيّة من حيث العلم، و المعرفة، و الزهد، و العبادة، و النسب.
- و از جمله؛ در اصول كافى در حديث مرفوعى از معلّى بن خنيس آمده كه گفت: از حضرت امام صادق عليه السّلام درباره حقّ مؤمن پرسيدم، آن حضرت عليه السّلام فرمود: هفتاد حق است كه جز هفت حق از آنها را به تو خبر نمىدهم، 1733- و منها: ما في اصول الكافي- في حديث مرفوع-: عن معلّى بن خنيس، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام: عن حقّ المؤمن، فقال عليه السّلام: سبعون حقّا لا اخبرك إلّا بسبعة،
- چونكه بر تو مهربانم و مىترسم آنها را متحمّل نشوى، عرضه داشتم: چرا ان شاء اللّه، حضرت فرمود: اينكه سير نشوى درحالىكه او گرسنه بماند، و پوشيده نباشى و او برهنه، و اينكه راهنمايش باشى و [زينت او همچون] پيراهنى كه مىپوشد، و زبان او كه به آن سخن مىگويد، و براى او بخواهى آنچه را براى خودت مىخواهى، و چنانچه كنيزى دارى او را بفرستى تا فرش و بسترش را مرتّب سازد، و در حوائج و نيازهاى او شب و روز كوشا باشد، اگر چنين كردى ولايت خود را به ولايت ما، و ولايت ما را به ولايت خداى- عزّ و جل- پيوستهاى «». فإنّي عليك مشفق أخشى أن لا تحتمل، فقلت: بلى، إن شاء اللّه، فقال: لا تشبع و يجوع، و لا تكتسي و يعرى، و تكون دليله و قميصه الّذي يلبسه و لسانه الّذي يتكلّم به، و تحبّ له ما تحبّ لنفسك، و إن كانت لك جارية بعثتها لتمهّد فراشه، و تسعى في حوائجه بالليل و النهار، فإذا فعلت ذلك و صلت ولايتك بولايتنا و ولايتنا بولاية اللّه عزّ و جلّ.
- و در همان كتاب به سند خود از مفضّل بن عمر از حضرت امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: 1734- و فيه: بإسناده عن مفضّل بن عمر، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال:
- چنين نپندارد كسى از شما كه چون مؤمنى را شادمان ساخت فقط او را مسرور نموده، بلكه به خداى سوگند ما را خوشحال كرده، بلكه به خدا سوگند رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله را شادمان نموده است. «» لا يرى أحدكم إذا أدخل على مؤمن سرورا أنّه عليه أدخله فقط، بل و اللّه علينا، بل و اللّه على رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم.
- و در همان كتاب به سند خود از حضرت ابو الحسن عليه السّلام آورده كه فرمود: هركس كه برادر مؤمنش براى حاجتى نزد وى آيد، رحمتى است كه خداى تبارك و تعالى برايش پيش آورده، پس چنانچه آن را بپذيرد به ولايت ما پيوستش داده، و آن به ولايت خداوند متصّل است، و اگر او را از برآوردن حاجتش محروم كند در صورتى كه بتواند حاجتش را روا سازد، خداوند در قبرش مارى «3» از آتش بر او مسلّط خواهد كرد كه تا روز قيامت او را بگزد، آمرزيده شده باشد يا معذّب [گناه ديگرى هم داشته باشد يا نه] و چنانچه خواهنده حاجت عذرش را نپذيرفته وضعش بدتر است «». 1735- و فيه: بإسناده عن أبي الحسن عليه السّلام، قال: من أتاه أخوه المؤمن في حاجة فإنّما هي رحمة من اللّه تعالى ساقها إليه، فإن قبل ذلك فقد وصله بولايتنا و هو موصول بولاية اللّه، و إن ردّه عن حاجته و هو يقدر على قضائها سلّط اللّه عليه شجاعا من نار، ينهشه في قبره إلى يوم القيامة، مغفورا له أو معذّبا، فإن عذره الطالب كان أسوأ حالا.
- و در بحار از امام كاظم عليه السّلام ضمن حديثى آمده كه فرمود: و هركس حاجتى از دوستان ما برآورد گويى كه آن را براى همه ما برآورده است. 1736- و في البحار: عن الكاظم عليه السّلام- في حديث- قال: و من قضى حاجة من أوليائنا، فكأنّما قضاها لجميعنا.
- و در كتاب كامل الزيارات از امام رضا عليه السّلام آمده كه فرمود: هركس نتواند ما را زيارت كند، دوستان صالح ما را زيارت نمايد، ثواب زيارت ما برايش نوشته مىشود «». 1737- و في كامل الزيارة عن الرضا عليه السّلام قال: من لم يقدر على زيارتنا فليزر صالحي موالينا، يكتب له ثواب زيارتنا.
- و از امام كاظم عليه السّلام مانند همين حديث روايت آمده با اضافه اينكه: و هركس نمىتواند ما را صله كند، پس دوستان و مواليان صالح ما را صله نمايد ثواب صله ما برايش نوشته مىشود 1738- و عن الكاظم نحوه بزيادة: و من يقدر على صلتنا فليصل على صالحي موالينا يكتب له ثواب صلتنا.
- مىگويم؛ احاديثى كه در اين باب وارد شده بسيار زياد است، و مقصود ما اشاره بود، ولى خوش دارم در اينجا روايت شريفى را ذكر كنم كه زيد نرسى - در اصل خود آن را روايت كرده، چون مشتمل بر فوايد بسيار و امور مهمى است. وى گويد:
- به حضرت امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: مىترسم ما مؤمن نباشيم. آن حضرت عليه السّلام فرمود: چرا چنين باشد؟ عرض كردم: زيرا كه ما در ميان خود كسانى را نمىبينيم كه برادر دينيش نزد او از درهم و دينارش ارزشمندتر باشد، و مىبينيم دينار و درهم نزد ما از برادرى كه ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بين ما و او را جمع كرده عزيزتر است! أقول: الأحاديث الواردة في هذا الباب كثيرة جدّا، و الغرض الإشارة. 1739- لكن يعجبني هنا ذكر رواية شريفة رواها زيد النرسي في أصله لاشتمالها على فوائد جمّة و امور مهمّة، قال:
- قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: نخشى أن لا نكون مؤمنين، قال عليه السّلام: و لم ذاك؟
- آن حضرت عليه السّلام فرمود: نه؛ شما مؤمنيد، ولى ايمانتان را به كمال نخواهيد رساند تا آنگاه كه قائم ما عليه السّلام بپاخيزد، در آن هنگام است كه خداوند عقلهاىتان را جمع خواهد ساخت پس مؤمنان كاملى خواهيد بود، و چنانچه مؤمنان كاملى در زمين نباشند . . فقلت: و ذلك أنّا لا نجد فينا من يكون أخوه آثر من درهمه و ديناره، و نجد الدينار و الدرهم آثر عنده من أخ قد جمع بيننا و بينه موالاة أمير المؤمنين عليه السّلام. قال عليه السّلام: كلّا إنّكم مؤمنون، و لكن لا تكمّلون إيمانكم حتّى يخرج قائمنا، فعندها يجمع اللّه أحلامكم فتكونون مؤمنين كاملين، و لو لم يكن في الأرض
- در آن صورت خداوند ما را به سوى خود بالا خواهد برد، و ديگر زمين را نخواهيد شناخت [زمين شما را نخواهد شناخت خ ل] و آسمان را نخواهيد شناخت [آسمان شما را نخواهد شناخت- خ ل]، بلكه به آنكه جانم در دست اوست سوگند كه همانا در اطراف زمين مؤمنانى هستند كه دنيا در نظر آنها به قدر بال پشهاى ارزش ندارد، و اگر دنيا و آنچه در دل آن نهفته و آنچه بر روى آن هست تمامى به صورت طلاى سرخى بر گردن يكى از اين افراد قرار گيرد، مؤمنون كاملون إذا لرفعنا اللّه إليه، و أنكرتم الأرض و انكرتم السماء بل و الّذي نفسي بيده إنّ في الأرض في أطرافها مؤمنين، ما قدر الدنيا كلّها عندهم تعدل جناح بعوضة، و لو أنّ الدنيا بجميع ما فيها و عليها ذهبة حمراء على عنق أحدهم،
- سپس از گردن او بيفتد إحساس نكند كه چه چيزى بر گردنش بوده، و چه چيزى از او افتاده، به خاطر بىارزشى آن نزد ايشان، آنانند ثمّ سقط عن عنقه ما شعر بها أيّ شيء كان على عنقه، و لا أيّ شيء سقط منه لهوانها عليهم،
- كه زندگانىشان مخفى است، وطنشان از سرزمينى به سرزمين ديگر منتقل مىگردد، شكمهاىشان از روزه گرفتن كوچك، لبهاىشان از [كثرت] تسبيح گفتن خشك، ديدگانشان از گريستن كم سو، و چهرههاىشان از كم خوابى و بيدارى زرد است، پس آن است نشانه آنها كه خداوند براى آنان مثل زده در انجيل و در تورات و قرآن و زبور، و صحف أولى، آنان را وصف كرده و فرموده: سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي- فهم الخفيّ عيشهم المنتقلة ديارهم من أرض إلى أرض، الخميصة بطونهم من الصيام، الذبلة شفاههم من التسبيح، العمش العيون من البكاء، الصفر الوجوه من السهر، فذلك سيماهم مثلا ضربه اللّه في الإنجيل لهم، و في التوراة، و الفرقان و الزبور، و الصحف الاولى وصفهم فقال: سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ
- خبر داد ما را على بن احمد بن على بن نوح گفت: حديث كرد ما را محمد بن احمد صفوانى رحمه اللّه وى گفت: حديث كرد ما را على بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از ابن ابى عمير از زيد نرسى كتابش را» و كتاب او طريق ديگرى جز اين نيز دارد كه به محمد بن ابى عمير و بزرگان ديگرى منتهى مىشود. (مؤلف). نواده مؤلف گويد: بلكه اين حديث در اصل زيد زرّاد، ص 6، آمده است، به آنجا مراجعه شود. (سبط مؤلف) مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 482
- الْإِنْجِيلِ ؛ بر رخسارشان از اثر سجده نشانها پديدار است اين وصف حال آنها در كتاب تورات و انجيل است. منظورش از اين بيان زردى چهرههاىشان از بيدارى شب است. آنان نيكوكاران نسبت به برادران خويش در حال آسانى و سختى هستند، كه در حال سختى و تنگدستى بر خودشان ايثار مىكنند [و ديگران را مقدّم مىدارند] اينچنين خداوند آنان را توصيف كرده و فرموده: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ و هرچند به چيزى نيازمند باشند باز ديگران را بر خود مقدّم مىدارند و هركس خود را از خوى بخل و حرص دنيا نگاه دارد آنان به حقيقت رستگاران عالمند. عنى بذلك صفرة وجوههم من سهر الليل، هم البررة بالإخوان في حال اليسر و العسر، المؤثرون على أنفسهم في حال العسر، كذلك وصفهم اللّه فقال: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ،
- به خدا سوگند اينان پيروز و رستگار شدند، هرگاه مؤمنى ببينند او را گرامى بدارند، و چنانچه منافقى ببينند از او دورى گزينند، و چون شب بر آنان رسد زمين خداى را بستر و خاك را بالش برگيرند و رخسارها به خاك نهند، به درگاه پروردگارشان زارى كنند كه گردنهايشان را از دوزخ رها سازد. فازوا و اللّه و أفلحوا؛ إن رأوا مؤمنا أكرموه، و إن رأوا منافقا هجروه، و إذا جنّهم الليل اتّخذوا أرض اللّه فراشا، و التراب و سادا، و استقبلوا بجباههم الأرض يتضرّعون إلى ربّهم في فكاك رقابهم من النار.
- و چون صبح بر آنان فرارسد با مردم معاشرت نمايند [ولى] در بين مردم انگشتنما و معروف نباشند، از راهها [ى عمومى] كناره گرفتهاند، و آب را خوش و پاكيزه دانستهاند، جانهاىشان خسته و بدنهاىشان در سختى افتاده ولى مردم از آنها در آسايش و راحتند، پس ايشان در نظر مردم بدترين مخلوق و نزد خداوند بهترين خلايق به شمار مىآيند، فإذا أصبحوا اختلطوا بالناس لم يشار إليهم بالأصابع، تنكّبوا الطرق و اتّخذوا الماء طيبا و طهورا، أنفسهم متعوبة و أبدانهم مكدورة، و الناس منهم في راحة، فهم عند الناس شرار الخلق، و عند اللّه خيار الخلق،
- هرگاه سخن بگويند تصديق نشوند و چنانچه خواستگارى كنند آنها را تزويج ننمايند، و چون در مجلسى حضور يابند شناخته نشوند، و اگر غايب مانند كسى از آنان جستجو نكند. دلهاىشان از [عذاب و عظمت] خداوند بيمناك و لرزان است، زبانهاىشان پر [از ذكر خداوند] است، [يا:بسته و زندان شده] «3» است، و سينههاى آنان گنجينه سرّ خداوند است، إن حدّثوا لم يصدّقوا، و إن خطبوا لم يزوّجوا، و إن شهدوا لم يعرفوا، و إن غابوا لم يفقدوا، قلوبهم خائفة وجلة من اللّه، ألسنتهم مسجونة، و صدورهم وعاء لسرّ اللّه،
- چنانچه فرد لايقى را يافتند اندكى بر او إلقا كنند، و اگر اهل و لايقى نيابند بر زبانهاىشان قفلها زنند و كليدهايش را پنهان دارند، و بر دهانهاىشان بندهاى سخت و محكمى بستهاند كه از كوهها محكمتر است، از آنان چيزى گرفته نمىشود، إن وجدوا له أهلا نبذوه إليه نبذا، و إن لم يجدوا له أهلا ألقوا على ألسنتهم أقفالا غيّبوا مفاتيحها، و جعلوا على أفواههم أوكية، صلب صلاب أصلب من الجبال، لا ينحت منهم شيء،
- گنجوران علم و معدن حلم و حكمت و پيروان پيغمبران و صدّيقين و شهدا و صالحين، زيركانى كه افراد منافق ايشان را گنگ، كور، و كودن مىپندارند، و حال آنكه هيچ گنگى و كورى و كودنى در آنها نيست، به راستى كه آنان خردمندان فصيح، خزّان العلم و معدن الحلم و الحكم و تباع النبيّين و الصدّيقين و الشهداء و الصالحين، أكياس يحسبهم المنافق خرساء و عمياء و بلهاء، و ما بالقوم من خرس و لا عمى و لا بله؛ إنّهم لأكياس فصحاء،
- يعنى: به ذكر خداوند مشحون است، و به گمانم لفظ «ذكر اللّه» از قلم نسخهبرداران افتاده باشد، زيرا كه نسخه كتاب پر غلط بود، و سياق عبارات نيز گواه اين گمان من است. (مؤلف).مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج2، ص: 483
- بردبار، حكيم، تقوىپيشه، نيكوكار، و برگزيده خدايند، خشيت خداوند آنان را ساكت داشته و از خوف خداوند و به خاطر كتمان سرّ إلهى زبانهاىشان بسته شده است. حلماء حكماء، أتقياء بررة، صفوة اللّه، أسكنتهم - الخشية للّه، و أعيتهم ألسنتهم خوفا من اللّه و كتمانا لسرّه.
- وه كه چقدر شوق همنشينى و همصحبتى آنها را دارم، و چقدر از فقدانشان غصّه دارم، و از مجالست با آنها غصّههايم زدوده مىشود، آنان را جستجو كنيد كه هرگاه ايشان را يافتيد و از نورشان برگرفتيد هدايت خواهيد شد، و به وسيله آنان در دنيا و آخرت پيروز خواهيد گشت، آنان در بين مردم از گوگرد سرخ كميابترند، زيورشان سكوت طولانى با پنهان داشتن سرّ و نماز و زكات و حج و روزه و مواسات و دستگيرى برادران دينى در حال آسانى و سختى است، فواشوقاه إلى مجالستهم و محادثتهم، يا كرباه لفقدهم، و يا كشف كرباه لمجالستهم، اطلبوهم فإن وجدتموهم و اقتبستم من نورهم اهتديتم، و فزتم بهم في الدنيا و الآخرة، هم أعزّ في الناس من الكبريت الأحمر، حليتهم طول السكوت بكتمان السرّ و الصلاة و الزكاة، و الحجّ و الصوم، و المواساة للإخوان في حال اليسر و العسر
- پس اين زيور و لذّت آنها است، اى خوشا به حالشان و چه بازگشت خوبى دارند، آنان وارثان بهشت فردوس هستند در آن جاودان خواهند بود. و آنان در بين اهل بهشت همچون فردوس برين در ميان بوستانهاى بهشتند، ايشانند كه در دوزخ جستجوشان كنند درحالىكه اينان در بهشت متنعم و شادمان باشند، و اين است گفته اهل آتش كه: ما لَنا لا نَرى رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ «؛ چه شده كه ما مردانى را كه از أشرار مىشمرديم [امروز در دوزخ] نمىبينيم. فذلك حليتهم و محبّتهم، يا طوبى لهم و حسن مآب، هم وارثوا الفردوس خالدين فيها، و مثلهم في أهل الجنان، مثل الفردوس في الجنان و هم المطلوبون في النار المحبورون في الجنان، فذلك قول أهل الناس: ما لَنا لا نَرى رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ فهم أشرار الخلق عندهم،
- كه ايشان به نظر آنها از اشرارند، پس خداوند منازل ايشان را بالا مىبرد تا آنكه آنان را ببينند، و اين براى دوزخيان در آتش حسرتى خواهد بود، پس گويند: اى كاش بازگرديم و مانند ايشان شويم كه به راستى آنان نيكان بودند و ما بدها و اشرار، و اين حسرتى براى اهل دوزخ است. فيرفع اللّه منازلهم حتّى يرونهم، فيكون ذلك حسرة لهم في النار. فيقولون: يا لَيْتَنا نُرَدُّ فنكون مثلهم، فلقد كانوا هم الأخيار، و كنّا نحن الأشرار، فذلك حسرة لأهل النار، إنتهى الحديث الشريف بطوله.
- و در بحار به نقل از امالى شيخ صدوق به سند خود از جابر جعفى آورده كه گفت: ما جمعى بوديم كه بر حضرت محمد بن على امام باقر عليه السّلام وارد شديم پس از آنكه مراسم حج و عبادت خود را انجام داده بوديم، پس آن جناب را وداع گفتيم و عرضه داشتيم: اى زاده رسول خدا ما را سفارشى فرماى؟ 1740- و في البحار، عن أمالي الشيخ: بإسناده عن جابر الجعفي، قال: دخلنا على أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السّلام و نحن جماعة بعد ما قضينا نسكنا، فودّعناه و قلنا له: أوصنا يا بن رسول اللّه،
- آن حضرت عليه السّلام فرمود: بايد كه قدرتمندان از شما ضعيفان را يارى دهند، و ثروتمندانتان بر فقيران عطوفت نمايند، و هركس براى برادر دينيش خيرخواه باشد همچنانكه براى خودش خيرخواه است، و اسرار ما را كتمان سازيد و مردم را بر ما مشورانيد، و در امر ما دقت كنيد - فقال عليه السّلام:ليعن قويّكم ضعيفكم، و ليعطف غنيّكم على فقيركم، و لينصح الرجل أخاه كنصحه لنفسه، و اكتموا أسرارنا و لا تحملوا الناس على أعناقنا،
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ