مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم  عليهما السّلام   ،ج2- ص483 و بدون ترديد لعنت كردن مؤمنان دوستدار ائمّه طاهرين عليهم السّلام  حرام است،

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                           

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ  

مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم  عليهما السّلام   ،ج2- ص483

  1. و بدون ترديد لعنت كردن مؤمنان دوستدار ائمّه طاهرين عليهم السّلام  حرام است، و خداى- عزّ و جل- فرموده: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ «1»؛ و هيچ نفسى بار ديگرى را بر دوش نگيرد. و خداى تبارك و تعالى فرموده است: كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ «2»؛ هركس در گرو عملى است كه بر خود اندوخته است. در توجيه اين اشكال و جمع بين دو دليل وجوهى ذكر كرده‏اند كه خالى از مناقشه نيست، و لا ريب في حرمة اللعن على المؤمنين الموالين للأئمّة الطاهرين، و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏* و قال تبارك و تعالى: كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ‏ و قد قيل في توجيه ذلك و الجمع بين الدليلين وجوه غير نقيّة عن المناقشة
  2. و به نظر من اظهر آن است كه گفته شود: منظور از بنى اميّه هر آن كسى است كه شيوه آن‏ها در پيش گرفته و در دشمنى با امير المؤمنين و ائمه طاهرين و دوستان ايشان از آن‏ها پيروى كرده باشد، خواه از اين تيره باشد و يا از تيره‏ها و طوايف ديگر. و الأظهر عندي في هذا المقام أن يقال: إنّ المراد من بني اميّة من يسلك مسلكهم و يحذو حذوهم في معاداة أمير المؤمنين و الأئمّة الطاهرين و أوليائهم، سواء كان من هذا الحيّ، أم سائر الأحياء.
  3. چون هركس شيوه آن‏ها را پيش گيرد از آن‏ها به شمار مى‏آيد، و گلش از گل آن‏ها سرشته شده است، هرچند كه در نسب ظاهرى از آن‏ها محسوب نگردد. و هر آن‏كه ولاى امير المؤمنين و ائمه طاهرين عليهم السّلام  را دارا باشد از ايشان است، فإنّ من سلك مسلكهم يعدّ منهم، و طينته من طينتهم، و إن لم يكن في النسب الظاهريّ معدودا منهم، و من كان مواليا لأمير المؤمنين و الأئمّة الطاهرين فهو منهم، من أيّ حيّ كان،
  4. از هر تيره و طايفه‏اى كه باشد. و دليل بر آنچه ياد كرديم فرموده خداى- عزّ و جل- است كه: وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ* قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ «3»؛ و نوح به درگاه پروردگار خويش عرضه‏ داشت پروردگارا فرزند من از اهل بيت من است و وعده عذاب تو هم حتمى است كه قادرترين حكم فرمايانى، [خداوند به نوح خطاب‏] فرمود: اى نوح او هرگز با تو اهليّت ندارد. و الدليل على ما ذكرناه قوله عزّ و جلّ: وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ‏.
  5. و حديث نبوى است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله فرمودند: «سلمان از ما اهل البيت است». و فرموده امامان عليهم السّلام : «شيعيان ما از ما هستند و به ما برمى‏گردند» مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 479 1730- و النبوي صلى اللّه عليه و اله و سلم: سلمان منّا أهل البيت.
  6. و در تفسير برهان و غير آن از عمر بن يزيد ثقفى آمده كه گفت: حضرت امام صادق عليه السّلام به من فرمود: اى پسر يزيد تو به خدا سوگند از ما اهل البيت هستى، عرضه داشتم: فدايت شوم از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله؟ فرمود: آرى به خدا از خودشان، اى عمر آيا در كتاب خداى- عزّ و جل- نخوانده‏اى: 1731- و قولهم عليهم السّلام : شيعتنا منّا، و إلينا.1732- و في البرهان و غيره: عن عمر بن يزيد الثقفي، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: يا بن يزيد، أنت و اللّه منّا أهل البيت،قلت: جعلت فداك، من آل محمّد؟ قال عليه السّلام: إي و اللّه، قلت: من أنفسهم جعلت فداك؟ قال: إي و اللّه من أنفسهم، يا عمر،
  7. همانا نزديك‏ترين مردم : إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ «1»؛ همانا نزديك‏ترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كنند و اين پيغمبر و امّتش كه اهل ايمانند، و خداوند دوستدار مؤمنين است. و آيا فرموده خداوند- عزّ اسمه- را نخوانده‏اى: فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ  ؛ پس هركس [در راه توحيد و خداپرستى‏] پيرو من باشد او از من است و هركه مخالفت من كند [و راه شرك و عصيان پويد اختيارش با تو است كه‏] تو خداى بخشنده و مهربانى. و در اين معنى روايات بسيارى هست، و آنچه ياد كرديم براى اهل بصيرت كافى است. أما تقرأ كتاب اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ‏  أما تقرأ قول اللّه عزّ اسمه: ومَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ ..و في هذا المعنى روايات كثيرة و ما ذكرناه كاف لأهل البصيرة.
  8. هفتاد و نهم: اهتمام در اداى حقوق برادران دينى‏- الأمر التاسع و السبعون: الإهتمام في أداء حقوق الاخوان‏
  9. هفتاد و نهمين برنامه‏اى كه مايه تقرّب و خشنودى آن جناب است، از امورى كه منسوب به اوست؛ اهتمام ورزيدن در اداى حقوق برادران دينى است، كه اين يارى كردن آن جناب و چنگ زدن به ريسمان ولايت او و شادمان نمودن او و احسان كردن به حضرتش مى‏باشد و تعدادى از اخبار بر اين دلالت دارند. و ممّا يتقرّب به إليه، و يسرّه، و يزلف لديه من الامور المنتسبة إليه، الإهتمام في أداء حقوق الإخوان، فإنّه نصرة له، و تمسّك بحبل ولايته، و إدخال السرور عليه، و إحسان إليه، و يدلّ عليه طوائف من الأخبار:
  10. از جمله؛ آنچه گذشت كه ترك اين كار سبك شمردن امام عليه السّلام است. منها: ما مرّ من أنّ ترك ذلك استخفاف بالإمام عليه السّلام.
  11. و از جمله؛ رواياتى است كه دلالت دارند بر اين‏كه امام عليه السّلام به منزله پدر براى مؤمنين است و آنها به منزله فرزندان اويند و بدون ترديد احسان و دوستى به فرزندان، احسان و دوستى به پدر ايشان است. به ويژه اگر براى فرزند امتيازى از لحاظ علم و معرفت و زهد و عبادت و نسب بوده باشد. و منها: ما دلّ على أنّ الإمام بمنزلة الوالد للمؤمنين، و هم بمنزلة أولاده، و لا ريب أنّ الإحسان و التودّد إلى الأولاد أحسان و تودّد إلى والدهم، و لا سيّما إذا كان للولد مزيّة من حيث العلم، و المعرفة، و الزهد، و العبادة، و النسب.
  12. و از جمله؛ در اصول كافى در حديث مرفوعى از معلّى بن خنيس آمده كه گفت: از حضرت امام صادق عليه السّلام درباره حقّ مؤمن پرسيدم، آن حضرت عليه السّلام فرمود: هفتاد حق است كه جز هفت‏ حق از آن‏ها را به تو خبر نمى‏دهم، 1733- و منها: ما في اصول الكافي- في حديث مرفوع-: عن معلّى بن خنيس، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام: عن حقّ المؤمن، فقال عليه السّلام: سبعون حقّا لا اخبرك إلّا بسبعة،
  13. چونكه بر تو مهربانم و مى‏ترسم آن‏ها را متحمّل نشوى، عرضه داشتم: چرا ان شاء اللّه، حضرت فرمود: اين‏كه سير نشوى درحالى‏كه او گرسنه بماند، و پوشيده نباشى و او برهنه، و اين‏كه راهنمايش باشى و [زينت او همچون‏] پيراهنى كه مى‏پوشد، و زبان او كه به آن سخن مى‏گويد، و براى او بخواهى آنچه را براى خودت مى‏خواهى، و چنانچه كنيزى دارى او را بفرستى تا فرش و بسترش را مرتّب سازد، و در حوائج و نيازهاى او شب و روز كوشا باشد، اگر چنين كردى ولايت خود را به ولايت ما، و ولايت ما را به ولايت خداى- عزّ و جل- پيوسته‏اى «». فإنّي عليك مشفق أخشى أن لا تحتمل، فقلت: بلى، إن شاء اللّه، فقال: لا تشبع و يجوع، و لا تكتسي و يعرى، و تكون دليله و قميصه الّذي يلبسه‏  و لسانه الّذي يتكلّم به، و تحبّ له ما تحبّ لنفسك، و إن كانت لك جارية بعثتها لتمهّد فراشه، و تسعى في حوائجه بالليل و النهار، فإذا فعلت ذلك و صلت ولايتك بولايتنا و ولايتنا بولاية اللّه عزّ و جلّ.
  14. و در همان كتاب به سند خود از مفضّل بن عمر از حضرت امام صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: 1734- و فيه: بإسناده عن مفضّل بن عمر، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال:
  15. چنين نپندارد كسى از شما كه چون مؤمنى را شادمان ساخت فقط او را مسرور نموده، بلكه به خداى سوگند ما را خوشحال كرده، بلكه به خدا سوگند رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله را شادمان نموده است. «» لا يرى أحدكم إذا أدخل على مؤمن سرورا أنّه عليه أدخله فقط، بل و اللّه علينا، بل و اللّه على رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم.
  16. و در همان كتاب به سند خود از حضرت ابو الحسن عليه السّلام آورده كه فرمود: هركس كه برادر مؤمنش براى حاجتى نزد وى آيد، رحمتى است كه خداى تبارك و تعالى برايش پيش آورده، پس چنانچه آن را بپذيرد به ولايت ما پيوستش داده، و آن به ولايت خداوند متصّل است، و اگر او را از برآوردن حاجتش محروم كند در صورتى كه بتواند حاجتش را روا سازد، خداوند در قبرش مارى «3» از آتش بر او مسلّط خواهد كرد كه تا روز قيامت او را بگزد، آمرزيده شده باشد يا معذّب [گناه ديگرى هم داشته باشد يا نه‏] و چنانچه خواهنده حاجت عذرش را نپذيرفته وضعش بدتر است «». 1735- و فيه: بإسناده عن أبي الحسن عليه السّلام، قال: من أتاه أخوه المؤمن في حاجة فإنّما هي رحمة من اللّه تعالى ساقها إليه، فإن قبل ذلك فقد وصله بولايتنا و هو موصول بولاية اللّه، و إن ردّه عن حاجته و هو يقدر على قضائها سلّط اللّه عليه شجاعا من نار، ينهشه في قبره إلى يوم‏ القيامة، مغفورا له أو معذّبا، فإن عذره الطالب كان أسوأ حالا.
  17. و در بحار از امام كاظم عليه السّلام ضمن حديثى آمده كه فرمود: و هركس حاجتى از دوستان ما برآورد گويى كه آن را براى همه ما برآورده است.  1736- و في البحار: عن الكاظم عليه السّلام- في حديث- قال: و من قضى حاجة من أوليائنا، فكأنّما قضاها لجميعنا.
  18. و در كتاب كامل الزيارات از امام رضا عليه السّلام آمده كه فرمود: هركس نتواند ما را زيارت كند، دوستان صالح ما را زيارت نمايد، ثواب زيارت ما برايش نوشته مى‏شود «». 1737- و في كامل الزيارة عن الرضا عليه السّلام قال: من لم يقدر على زيارتنا فليزر صالحي موالينا، يكتب له ثواب زيارتنا.
  19. و از امام كاظم عليه السّلام مانند همين حديث روايت آمده با اضافه اين‏كه: و هركس نمى‏تواند ما را صله كند، پس دوستان و مواليان صالح ما را صله نمايد ثواب صله ما برايش نوشته مى‏شود 1738- و عن الكاظم نحوه بزيادة: و من يقدر على صلتنا فليصل على صالحي موالينا يكتب له ثواب صلتنا.
  20. مى‏گويم؛ احاديثى كه در اين باب وارد شده بسيار زياد است، و مقصود ما اشاره بود، ولى خوش دارم در اينجا روايت شريفى را ذكر كنم كه زيد نرسى - در اصل خود آن را روايت كرده، چون مشتمل بر فوايد بسيار و امور مهمى است. وى گويد:
  21. به حضرت امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: مى‏ترسم ما مؤمن نباشيم. آن حضرت عليه السّلام فرمود: چرا چنين باشد؟ عرض كردم: زيرا كه ما در ميان خود كسانى را نمى‏بينيم كه برادر دينيش نزد او از درهم و دينارش ارزشمندتر باشد، و مى‏بينيم دينار و درهم نزد ما از برادرى كه ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بين ما و او را جمع كرده عزيزتر است! أقول: الأحاديث الواردة في هذا الباب كثيرة جدّا، و الغرض الإشارة. 1739- لكن يعجبني هنا ذكر رواية شريفة رواها زيد النرسي‏ في أصله لاشتمالها على فوائد جمّة و امور مهمّة، قال:
  22. قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: نخشى أن لا نكون مؤمنين، قال عليه السّلام: و لم ذاك؟
  23. آن حضرت عليه السّلام فرمود: نه؛ شما مؤمنيد، ولى ايمانتان را به كمال نخواهيد رساند تا آن‏گاه كه قائم ما عليه السّلام بپاخيزد، در آن هنگام است كه خداوند عقل‏هاى‏تان را جمع خواهد ساخت پس مؤمنان كاملى خواهيد بود، و چنانچه مؤمنان كاملى در زمين نباشند . . فقلت: و ذلك أنّا لا نجد فينا من يكون أخوه آثر من درهمه و ديناره، و نجد الدينار و الدرهم آثر عنده من أخ قد جمع بيننا و بينه موالاة أمير المؤمنين عليه السّلام. قال عليه السّلام: كلّا إنّكم مؤمنون، و لكن لا تكمّلون إيمانكم حتّى يخرج قائمنا، فعندها يجمع اللّه أحلامكم فتكونون مؤمنين كاملين، و لو لم يكن في الأرض‏
  24. در آن صورت خداوند ما را به سوى خود بالا خواهد برد، و ديگر زمين را نخواهيد شناخت [زمين شما را نخواهد شناخت خ ل‏] و آسمان را نخواهيد شناخت [آسمان شما را نخواهد شناخت- خ ل‏]، بلكه به آن‏كه جانم در دست اوست سوگند كه همانا در اطراف زمين مؤمنانى هستند كه دنيا در نظر آن‏ها به قدر بال پشه‏اى ارزش ندارد، و اگر دنيا و آنچه در دل آن نهفته و آنچه بر روى آن هست تمامى به صورت طلاى سرخى بر گردن يكى از اين افراد قرار گيرد، مؤمنون كاملون إذا لرفعنا اللّه إليه، و أنكرتم‏ الأرض و انكرتم السماء بل و الّذي نفسي بيده إنّ في الأرض في أطرافها مؤمنين، ما قدر الدنيا كلّها عندهم تعدل جناح بعوضة، و لو أنّ الدنيا بجميع ما فيها و عليها ذهبة حمراء على عنق أحدهم،
  25. سپس از گردن او بيفتد إحساس نكند كه چه چيزى بر گردنش بوده، و چه چيزى از او افتاده، به خاطر بى‏ارزشى آن نزد ايشان، آنانند ثمّ سقط عن عنقه ما شعر بها أيّ شي‏ء كان على عنقه، و لا أيّ شي‏ء سقط منه لهوانها عليهم،
  26. كه زندگانى‏شان مخفى است، وطنشان از سرزمينى به سرزمين ديگر منتقل مى‏گردد، شكم‏هاى‏شان از روزه گرفتن كوچك، لب‏هاى‏شان از [كثرت‏] تسبيح گفتن خشك، ديدگانشان از گريستن كم سو، و چهره‏هاى‏شان از كم خوابى و بيدارى زرد است، پس آن است نشانه آن‏ها كه خداوند براى آنان مثل زده در انجيل و در تورات و قرآن و زبور، و صحف أولى، آنان را وصف كرده و فرموده: سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي‏-  فهم الخفيّ عيشهم‏ المنتقلة ديارهم من أرض إلى أرض، الخميصة بطونهم من الصيام، الذبلة شفاههم من التسبيح، العمش العيون من البكاء، الصفر الوجوه من السهر، فذلك سيماهم مثلا ضربه اللّه في الإنجيل لهم، و في التوراة، و الفرقان و الزبور، و الصحف الاولى وصفهم فقال: سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ‏
  27. خبر داد ما را على بن احمد بن على بن نوح گفت: حديث كرد ما را محمد بن احمد صفوانى رحمه اللّه وى گفت: حديث كرد ما را على بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از ابن ابى عمير از زيد نرسى كتابش را» و كتاب او طريق ديگرى جز اين نيز دارد كه به محمد بن ابى عمير و بزرگان ديگرى منتهى مى‏شود. (مؤلف). نواده مؤلف گويد: بلكه اين حديث در اصل زيد زرّاد، ص 6، آمده است، به آنجا مراجعه شود. (سبط مؤلف) مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 482
  28. الْإِنْجِيلِ ؛ بر رخسارشان از اثر سجده نشان‏ها پديدار است اين وصف حال آن‏ها در كتاب تورات و انجيل است. منظورش از اين بيان زردى چهره‏هاى‏شان از بيدارى شب است. آنان نيكوكاران نسبت به برادران خويش در حال آسانى و سختى هستند، كه در حال سختى و تنگدستى بر خودشان ايثار مى‏كنند [و ديگران را مقدّم مى‏دارند] اين‏چنين خداوند آنان را توصيف كرده و فرموده: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ و هرچند به چيزى نيازمند باشند باز ديگران را بر خود مقدّم مى‏دارند و هركس خود را از خوى بخل و حرص دنيا نگاه دارد آنان به حقيقت رستگاران عالمند. عنى بذلك صفرة وجوههم من سهر الليل، هم البررة بالإخوان في حال اليسر و العسر، المؤثرون على أنفسهم في حال العسر، كذلك وصفهم اللّه فقال: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏،
  29. به خدا سوگند اينان پيروز و رستگار شدند، هرگاه مؤمنى ببينند او را گرامى بدارند، و چنانچه منافقى ببينند از او دورى گزينند، و چون شب بر آنان رسد زمين خداى را بستر و خاك را بالش برگيرند و رخسارها به خاك نهند، به درگاه پروردگارشان زارى كنند كه گردن‏هايشان را از دوزخ رها سازد. فازوا و اللّه و أفلحوا؛ إن رأوا مؤمنا أكرموه، و إن رأوا منافقا هجروه، و إذا جنّهم الليل اتّخذوا أرض اللّه فراشا، و التراب و سادا، و استقبلوا بجباههم الأرض يتضرّعون إلى ربّهم في فكاك رقابهم من النار.
  30. و چون صبح بر آنان فرارسد با مردم معاشرت نمايند [ولى‏] در بين مردم انگشت‏نما و معروف نباشند، از راه‏ها [ى عمومى‏] كناره گرفته‏اند، و آب را خوش و پاكيزه دانسته‏اند، جان‏هاى‏شان خسته و بدن‏هاى‏شان در سختى افتاده ولى مردم از آن‏ها در آسايش و راحتند، پس ايشان در نظر مردم بدترين مخلوق و نزد خداوند بهترين خلايق به شمار مى‏آيند، فإذا أصبحوا اختلطوا بالناس لم يشار إليهم بالأصابع، تنكّبوا الطرق‏ و اتّخذوا الماء طيبا و طهورا، أنفسهم متعوبة و أبدانهم مكدورة، و الناس منهم في راحة، فهم عند الناس شرار الخلق، و عند اللّه خيار الخلق، ‏
  31. هرگاه سخن بگويند تصديق نشوند و چنانچه خواستگارى كنند آن‏ها را تزويج ننمايند، و چون در مجلسى حضور يابند شناخته نشوند، و اگر غايب مانند كسى از آنان جستجو نكند. دل‏هاى‏شان از [عذاب و عظمت‏] خداوند بيمناك و لرزان است، زبان‏هاى‏شان پر [از ذكر خداوند] است، [يا:بسته و زندان شده‏] «3» است، و سينه‏هاى آنان گنجينه سرّ خداوند است، إن حدّثوا لم يصدّقوا، و إن خطبوا لم يزوّجوا، و إن شهدوا لم يعرفوا، و إن غابوا لم يفقدوا، قلوبهم خائفة وجلة من اللّه، ألسنتهم مسجونة، و صدورهم وعاء لسرّ اللّه،
  32. چنانچه فرد لايقى را يافتند اندكى بر او إلقا كنند، و اگر اهل و لايقى نيابند بر زبان‏هاى‏شان قفل‏ها زنند و كليدهايش را پنهان دارند، و بر دهان‏هاى‏شان بندهاى سخت و محكمى بسته‏اند كه از كوه‏ها محكم‏تر است، از آنان چيزى گرفته نمى‏شود، إن وجدوا له أهلا نبذوه إليه نبذا، و إن لم يجدوا له أهلا ألقوا على ألسنتهم أقفالا غيّبوا مفاتيحها، و جعلوا على أفواههم أوكية، صلب صلاب أصلب من الجبال، لا ينحت منهم شي‏ء،
  33. گنجوران علم و معدن حلم و حكمت و پيروان پيغمبران و صدّيقين و شهدا و صالحين، زيركانى كه افراد منافق ايشان را گنگ، كور، و كودن مى‏پندارند، و حال آن‏كه هيچ گنگى و كورى و كودنى در آن‏ها نيست، به راستى كه آنان خردمندان فصيح، خزّان العلم و معدن الحلم و الحكم و تباع النبيّين و الصدّيقين و الشهداء و الصالحين، أكياس يحسبهم المنافق خرساء و عمياء و بلهاء، و ما بالقوم من خرس و لا عمى و لا بله؛ إنّهم لأكياس فصحاء،
  34. يعنى: به ذكر خداوند مشحون است، و به گمانم لفظ «ذكر اللّه» از قلم نسخه‏برداران افتاده باشد، زيرا كه نسخه كتاب پر غلط بود، و سياق عبارات نيز گواه اين گمان من است. (مؤلف).مكيال المكارم در فوائد دعا  براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏2، ص: 483
  35. بردبار، حكيم، تقوى‏پيشه، نيكوكار، و برگزيده خدايند، خشيت خداوند آنان را ساكت داشته و از خوف خداوند و به خاطر كتمان سرّ إلهى زبان‏هاى‏شان بسته شده است. حلماء حكماء، أتقياء بررة، صفوة اللّه، أسكنتهم‏ - الخشية للّه، و أعيتهم ألسنتهم خوفا من اللّه و كتمانا لسرّه.
  36. وه كه چقدر شوق همنشينى و همصحبتى آن‏ها را دارم، و چقدر از فقدانشان غصّه دارم، و از مجالست با آن‏ها غصّه‏هايم زدوده مى‏شود، آنان را جستجو كنيد كه هرگاه ايشان را يافتيد و از نورشان برگرفتيد هدايت خواهيد شد، و به وسيله آنان در دنيا و آخرت پيروز خواهيد گشت، آنان در بين مردم از گوگرد سرخ كمياب‏ترند، زيورشان سكوت طولانى با پنهان داشتن سرّ و نماز و زكات و حج و روزه و مواسات و دستگيرى برادران دينى در حال آسانى و سختى است، فواشوقاه إلى مجالستهم و محادثتهم، يا كرباه لفقدهم، و يا كشف كرباه لمجالستهم، اطلبوهم فإن وجدتموهم و اقتبستم من نورهم اهتديتم، و فزتم بهم في الدنيا و الآخرة، هم أعزّ في الناس من الكبريت الأحمر، حليتهم طول السكوت بكتمان‏ السرّ و الصلاة و الزكاة، و الحجّ و الصوم، و المواساة للإخوان في حال اليسر و العسر
  37. پس اين زيور و لذّت آن‏ها است، اى خوشا به حالشان و چه بازگشت خوبى دارند، آنان وارثان بهشت فردوس هستند در آن جاودان خواهند بود. و آنان در بين اهل بهشت همچون فردوس برين در ميان بوستان‏هاى بهشتند، ايشانند كه در دوزخ جستجوشان كنند درحالى‏كه اينان در بهشت متنعم و شادمان باشند، و اين است گفته اهل آتش كه: ما لَنا لا نَرى‏ رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ «؛ چه شده كه ما مردانى را كه از أشرار مى‏شمرديم [امروز در دوزخ‏] نمى‏بينيم. فذلك حليتهم و محبّتهم، يا طوبى لهم و حسن مآب، هم وارثوا الفردوس خالدين فيها، و مثلهم في أهل الجنان، مثل الفردوس في الجنان و هم المطلوبون في النار المحبورون في الجنان، فذلك قول أهل الناس: ما لَنا لا نَرى‏ رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ فهم أشرار الخلق عندهم،
  38. كه ايشان به نظر آن‏ها از اشرارند، پس خداوند منازل ايشان را بالا مى‏برد تا آن‏كه آنان را ببينند، و اين براى دوزخيان در آتش حسرتى خواهد بود، پس گويند: اى كاش بازگرديم و مانند ايشان شويم كه به راستى آنان نيكان بودند و ما بدها و اشرار، و اين حسرتى براى اهل دوزخ است. فيرفع اللّه منازلهم حتّى يرونهم، فيكون ذلك حسرة لهم في النار. فيقولون: يا لَيْتَنا نُرَدُّ فنكون مثلهم، فلقد كانوا هم الأخيار، و كنّا نحن الأشرار، فذلك حسرة لأهل النار، إنتهى الحديث الشريف بطوله.
  39. و در بحار به نقل از امالى شيخ صدوق به سند خود از جابر جعفى آورده كه گفت: ما جمعى بوديم كه بر حضرت محمد بن على امام باقر عليه السّلام وارد شديم پس از آن‏كه مراسم حج و عبادت خود را انجام داده بوديم، پس آن جناب را وداع گفتيم و عرضه داشتيم: اى زاده رسول خدا ما را سفارشى فرماى؟ 1740- و في البحار، عن أمالي الشيخ: بإسناده عن جابر الجعفي، قال: دخلنا على أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السّلام  و نحن جماعة بعد ما قضينا نسكنا، فودّعناه و قلنا له: أوصنا يا بن رسول اللّه،
  40. آن حضرت عليه السّلام فرمود: بايد كه قدرتمندان از شما ضعيفان را يارى دهند، و ثروتمندانتان بر فقيران عطوفت نمايند، و هركس براى برادر دينيش خيرخواه باشد همچنان‏كه براى خودش خيرخواه است، و اسرار ما را كتمان سازيد و مردم را بر ما مشورانيد، و در امر ما دقت كنيد - فقال عليه السّلام:ليعن قويّكم ضعيفكم، و ليعطف غنيّكم على فقيركم، و لينصح الرجل أخاه كنصحه لنفسه، و اكتموا أسرارنا و لا تحملوا الناس على أعناقنا،
  41. «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید