جلسه104- 3- بحث بصیرت‏ وآگاهیه   بصیرت‏  در قرآن ونهج البلاغه- موضوع حمکت .147.

بصیرت 410-3  سایت: پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/                                                   نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad                                                                                وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.i                                                                                    شنبه10/8/ 1404 برابر 10/ جمادی الاولی1447-مدرسه صدر باز استاد سالک                                                   جلسه104- 3- بحث بصیرت‏ وآگاهیه   بصیرت‏  در قرآن ونهج البلاغه- وضرورت بصیرت‏  سیاسی اجتماعی از نگاه حضرت امیرالمومنین علی (علیهم السلام )   بصرو نظر و استبصر-بصیرت‏ صدق رمزاصلی وحقیقی پیروزی- غلبه ملتها تکیه برایمان وبصیرت بسم الله الرحمن الرحیم  الحمد لالله رب العالمین 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم  

 اللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طویلا 

 الّلهُمّ انصر الاسلام و المسلمین، وانصر جیوش المسلمین، و اخذل الکفّار والمعاندین و المنافقین، والیهود والظالمین و استغفرالله‌ لى و لکم. اللهم احفظ وانصر قائدنا الخامنه ائ اللهم انصر من نصره واخذل من خَذَلَهُ

 بحث ما محوریت موضوع بصیرت وعلم و دانش

  1. موضوع  بحث بصیرت 104 – 3- بصیرت وعلم  نهج البلاغه حمکت .147..
  2. حکمت 147 نهج البلاغه -- ُ النَّاسُ‏ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعلم عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعلم وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعلم خَيْرٌ مِنَ الْمال الْعلم يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمال وَ الْمال تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعلم يَزْكُو عَلَى الْإِنْفَاقِ يَا كُمَيْلُ صُحْبَةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ وَ بِهِ تَكْمِلَةُ الطَّاعَةِ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلُ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ الْعلم حَاكِمٌ وَ الْمال مَحْكُومٌ عَلَيْهِ يَا كُمَيْلُ مَاتَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعلماءُ بَاقُونَ مَا
  3. اى كميل اين دلها مانند ظرفهائيست بهترين آنها دلى است كه آنچه بدو افاضه مى‏شود بهتر نگهدارى كند، اينك آنچه ميگويم بخاطر سپار مردم بسه دسته‏اند عالم ربانى (كه بدست پروردگار تربيت شده) و شاگردى كه در صراط رهائى خود و ديگران درآمده و همج رعاع (مگسهاى خوردى كه همراه گله گوسفندان از اين طرف بآن طرف حركت ميكنند و بالاخره مردم نادان) كه در پى هر آوازى مى‏افتند و هر بادى كه بوزد بدنبال آن ميجهند از نور خورشيد علم بهره نبرده و به پايه استوارى پناهنده نگرديده‏اند.
  4. اهم مطلب برتری علم بر ثروت  
  5. درباره فراز نخست که می‌فرماید علم، نگهبان توست و مال را تو باید نگهدار کنی: بدیهى است که علم هم ایمان انسان را حفظ مى‌کند و هم جسم و جان او را؛ زیرا دفع آفات در جهات مختلف به وسیلۀ علم صورت مى‌گیرد در حالى که مال به عکس آن است; صاحب مال باید پیوسته از اموال خویش مراقبت کند مبادا دزدان آن را بربایند یا آفات و بلاهایى آن ...
  6. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بیانی زیبا و مستدل، به دلیل برتریِ علم نسبت به مال و منال دنیا اشاره کردند تا به این ترتیب دل‌های غفلت‌زدۀ ما را بیدار کنند و با همین استدلال ساده، مسیر زندگی‌مان را به سمت سعادت جهت دهند. امیرالمؤمنین خطاب به کمیل فرمود
  7. 1. اى کمیل، علم بهتر از مال است، زیرا علم، نگهبان تو است و مال را تو باید نگهبان باشى؛ یَا کُمَیْلُ الْعلم خَیْرٌ مِنَ الْمال الْعلم یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمال
  8. 2. مال با بخشش کاستى پذیرد، اما علم با بخشش فزونى گیرد؛ وَ الْعلم یَزْکُو عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ الْمال تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ
  9. 3. و مقام و شخصیّتى که با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى‌شود؛  وَ الْعلم یَزْکُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ الْمال یَزُولُ بِزَوَالِه‏
  10. 4. اى کمیل بن زیاد، معرفت به علم، آیینى است که انسان به آن جزا داده مى‌شود و باید به آن گردن نهد، به وسیله آن در دوران حیات، کسب طاعت فرمان خدا مى‌کند و بعد از وفات نام نیک از او مى‌ماند. (در حالى که مال به تنهایى نه وسیله طاعت است نه سبب نیک نامى بعد از مرگ)؛ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَةُ الْعلم دِینٌ یُدَانُ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ.
  11. 5. علم حاکم است و مال محکوم علیه (علم فرمانده است و مال فرمان بردار)؛ وَ الْعلم حَاکِمٌ وَ الْمال مَحْکُومٌ عَلَیْهِ.
  12. 6. اى کمیل، ثروت ‌‌اندوزان هلاک شده‌اند، در حالى که ظاهراً در صف زندگانند، اما عالمان تا جهان برقرار است زنده‌اند؛ خود آنها گرچه از میان مردم بیرون رفته اند، اما چهره و آثارشان در دل‌ها ثبت است؛ یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعلماءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ، أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعلماً جَمّاً.
  13. وضوح استدلال امیرالمؤمنین علیه‌السلام به حدی است که شاید نیاز به شرح و توضیحی نباشد، اما به برخی نکاتِ سه فراز ابتدایی این روایت اشاره‌ای کوتاه خواهیم داشت:
  14. درباره فراز نخست که می‌فرماید علم، نگهبان توست و مال را تو باید نگهدار کنی: بدیهى است که علم هم ایمان انسان را حفظ مى‌کند و هم جسم و جان او را؛ زیرا دفع آفات در جهات مختلف به وسیلۀ علم صورت مى‌گیرد در حالى که مال به عکس آن است; صاحب مال باید پیوسته از اموال خویش مراقبت کند مبادا دزدان آن را بربایند یا آفات و بلاهایى آن را از میان بردارد.
  15. در دومین برترى مى فرماید «مال با هزینه کردن کاستى مى‌گیرد در حالى که علم، با انفاق افزون مى‌شود
    «
    یَزْکُوا» از ریشه «زکاء» به معناى نو و رشد است؛ هنگامى که عالم تدریس مى‌کند و شاگردانى پرورش مى‌دهد، علم و دانش او درون فکرش راسخ‌تر و قوى‌تر مى‌شود و چه بسا شاگردان سؤال و اشکالى کنند و در پرتو آن، بر علم او افزوده شود و تجربه نشان داده براى پرورش علم، هیچ چیز بهتر از تدریس نیست. اضافه بر این، علم از طریق شاگردان گسترش پیدا مى‌کند و این نیز نوعى دیگر از نمو است.
  16. در سومین تفاوت مى‌فرماید: «دست پروردگانِ مال، به زوال آن از بین مى‌روند (اما دست پروردگان علوم پایدارند).
    بسیار دیده‌ایم ثروت مندانى را که در زمان ثروت ، دوستان بى‌شمار و مخلصان فراوانى دارند، اما آن روز که ورشکست شوند و اموالشان از بین برود، همه از اطراف آنها پراکنده مى‌شوند؛ گویى نه مالى بود و نه ثروت ى و نه دست پروردگانى; اما عالم اگر روزى بیمار شود و نتواند افاضه علم کند و یا از دنیا برود شاگردانش جاى او را مى گیرند و خلأ ناشى از بیمارى یا فقدانش را پر مى‌کنند و این امر همچنان در نسل‌هاى متعدد ادامه مى‌یابد.
  17. سلمان فارسی گوید: «پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمود: «أنا مدینة العلم و علیُّ بابُها: من شهر علم ام و علی علیه‌السلام «دربِ» در آن شهر است». همین‌که این گفتار را خوارج شنیدند بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام حسد ورزیدند؛ پس ده نفر از بزرگان آن‌ها متّفق شدند و گفتند: هر یک از مایم مسئله معیّنی را از حضرتش می‌پرسیم، اگر به هرکدام از ما جوابی به غیر جواب دیگری داد، معلوم می‌شود که این گفتار پیامبر راست است.
  18. اوّلی به حضور امام آمد و پرسید: علم بهتر است یا مال؟ امام فرمود: علم بهتر است؛ چون علم، میراث انبیاء است و مال، میراث قارون و فرعون و هامان و شداد است.
  19. دوّمی پرسید: علم بهتر است یا مال؟ امام فرمود: علم؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال را تو باید حفظ کنی.
  20. سوّمی پرسید: علم بهتر است یا مال؟ امام فرمود: علم؛ چون برای شخص عالم، دوستان بسیار است، ولی برای شخص مال دار، دشمنان فراوان است.
  21. چهارمی پرسید: علم بهتر است یا مال؟ امام فرمود: علم؛ برای این‌که از مال اگر انفاق کنی کم می‌شود ولی از علم کم نمی‌شود.
  22. پنجمی پرسید، امام فرمود: علم؛ چون‌که شخص مال دار به بخل و لئیم بودن نامیده می‌شود، به خلاف شخص عالم که از او به بزرگی یاد می‌شود.
  23. ششمی پرسید، امام فرمود: علم؛ برای این‌که مال را ممکن است دزد برباید، امّا نسبت به علم این وحشت و ترس نیست.
  24. هفتمی پرسید، امام فرمود: علم؛ چون‌که مال به مرور ایّام کهنه و پوسیده می‌شود، امّا علم هرچه زمان بگذرد کهنه و پوسیده نمی‌شود.
  25. هشتمی پرسید، امام فرمود: علم؛ چه آن‌که مال تا هنگام مرگ همراه صاحبش هست، ولی علم در حیات و ممات همراه انسان است.
  26. نهمی پرسید، امام فرمود: علم؛ زیرا مال، قلب انسان را قسی می‌کند ولی علم قلب را نورانی می‌نماید.
  27. دهمی پرسید، امام فرمود: علم؛ به دلیل آن‌که مال دار تکبّر می‌کند، بلکه گاهی ادعای خدایی می‌کند، ولی صاحب علم همواره متواضع و فروتن می‌باشد.
  28. همین‌که آنان این جواب‌های مختلف را در یک موضوع شنیدند گفتند: «خدا و رسولش راست‌گو هستند.»(کشکول بحرانی- کشکول طبسی، ص 5)
  29. از هرچه خداوند عطا كرده (علم‏، آبرو، ثروت ‏، هنر و ...) به ديگران انفاق كنيم.
  30. انفاق، علاوه بر انفاق مال و ثروت ‏، شامل انفاقِ علم‏، آبرو و مقام نيز مى‏شود. كلمه‏ى انفاق، در لغت به معناى پر كردن گودال و در اصطلاح، به معناى پر كردن و بر طرف نمودن كمبودهاى مالى است.
  31. مورد انفاق، تنها مال نيست، از هر چه داريم بايد انفاق كنيم. (چه علم‏ و ثروت ‏، چه آبرو و قدرت) «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»
  32. در تفسير مجمع‏البيان حديثى نقل شده كه قارون پسرخاله‏ى حضرت موسى و انسانى دانشمند بود و در خواندن تورات، مهارت بى‏نظيرى داشت. او ابتدا از ياران موسى عليه السلام و از جمله گروه هفتاد نفرى ملازم آن حضرت براى اعزام به كوه طور و مناجات در آنجا بود؛ امّا به واسطه بدست آوردن ثروت ‏ بى‏حساب، علم‏ مخالفت برداشت و سرانجام مورد خشم و قهر الهى واقع گرديد.
  33. ثروت ‏ و قدرت را احسان الهى بدانيم، نه محصول علم‏ و تلاش خود. (مردم مى‏گفتند: اين خداوند است كه به تو ثروت ‏ داده است، قارون مى‏گفت: خودم بر اساس علم‏، آن را پيدا نموده‏ام.) «أَحْسَنَ اللَّهُ- عَلى‏ علم عِنْدِي»
  34. و (امّا) كسانى كه علم‏ و آگاهى (واقعى) به آنان داده شده بود، گفتند: واى بر شما! پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند (از اين مال و ثروت ‏)، بهتر است، و (البتّه) جز صابران، آن (پاداش) را دريافت نخواهند كرد.
  35. قارون، خود را عالم وكسب ثروت ‏ را به واسطه‏ى علم‏ خود مى‏دانست؛ «أُوتِيتُهُ عَلى‏ علم عِنْدِي» امّا خداوند در اين آيه مى‏فرمايد: علم حقيقى با مال‏اندوزى سازگار نيست.
  36. اگر انسان ظرفيّت نداشته باشد، يا ثروت ‏ او را مغرور مى‏كند، چنانكه قارون مى‏گفت: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ علم‏ عِنْدِي» يا قدرت او را مغرور مى‏كند، چنانكه فرعون مى‏گفت: «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» يا علم او را مغرور مى‏كند. چنانكه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» ولى اگر ظرفيّت باشد، حتى هر سه در يك نفر جمع مى‏شود مثل حضرت يوسف و سليمان ولى مغرور نمى‏شود، چون همه را از خداوند مى‏داند نه خود. چنانكه حضرت سليمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» و حضرت يوسف گفت: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ علمتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» آرى خطر آنجاست كه انسان به خود بنگرد نه خدا. «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»
  37. آرى، اگر كسى مال و ثروت ‏ را نتيجه تدبير و قدرت و تخصّص خود بداند، تفكّر قارونى دارد. او بود كه مى‏گفت: سرمايه من محصول علم‏ و تخصّص‏
  38. ثانياً؛ در دنيا به دليل وجود واسطه‏ها و اسباب، نسبت‏ها و خويشاوندى‏ها، دوستان و آشنايان، خانواده و فرزندان، مال و ثروت ‏، زبان و هنر، حيله و تدبير، انسان خود را صاحب قدرت و نصرت مى‏داند و از خدا غافل مى‏شود تا آنجا كه مثل قارون مغرورانه مى‏گويد: مال و ثروت  را خدا به من نداده است؛ بلكه بر اساس علم‏ و تخصّص و زرنگى خودم به دست آورده‏ام.
  39. پاسخ: آنچه مسلّم است؛ انسان به لحاظ قدرت، ثروت ‏، علم‏، عمر و ... موجودى محدود است؛ امّا آنچه او را به بى‏نهايت مى‏رساند، نيت و آمادگى او براى پذيرش راه حق و فداكارى است.
  40. كوتاه سخن آنكه براى شكستن غرور و تقويت روح بندگى و تواضع بايد بدانيم كه علم‏ و قدرت و ثروت ‏ و اعمال ما محدود، كم و ناچيز است؛ ولى ما به همه موجودات نياز و احتياج داريم. اين توجه و تفكر به گذشته و احتياجاتى كه در چشم انداز آينده داريم، مى‏تواند ما را از غرور نجات دهد.
  41. اگر انسان ظرفيّت نداشته باشد؛ يا ثروت ‏ او را مغرور مى‏كند، چنانكه قارون مى‏گفت: «انما اوتيته على علم‏ عندى» يا قدرت او را مغرور مى‏كند، چنانكه فرعون مى‏گفت: «اليس لى‏ ملك مصر» يا علم او را مغرور مى‏كند. چنانكه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتيناه اياتنا فاسلخ منها» ولى اگر ظرفيّت باشد، حتى هر سه در يك نفر جمع مى‏شود مثل حضرت يوسف و سليمان ولى مغرور نمى‏شود، چون همه را از خداوند مى‏داند نه خود. چنانكه حضرت سليمان گفت: «هذا من فضل ربّى» و حضرت يوسف گفت: «ربّ قد اتيتنى من‏ الملك و علمتنى من تأويل الاحاديث» آرى خطر آنجاست كه انسان به خود بنگرد نه خدا.

الحمد لالله رب العالمین - اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید