مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام  ، ج‏.2.ص:80 در خانه‏هايى كه خداوند دستور فرموده رفعت يابند و در آن‏ها نام او ياد شود.

«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                                     

صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

-«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏» 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام  ، ج‏.2.ص:80

  1. در خانه‏هايى كه خداوند دستور فرموده رفعت يابند و در آن‏ها نام او ياد شود. كه اين دعا از بهترين ذكرها و محبوب‏ترين آن‏ها نزد صاحبان بصيرت و مهم‏ترين آن‏ها نزد اهل عبرت است، پس بايد كه در همه اوقات از شب و روز به آن اهتمام ورزند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج‏2، ص: 79
  2. بخش هفتم: چگونگى دعا براى تعجيل فرج امام عصر- عجل اللّه فرجه الشريف-اين بخش از كتاب مشتمل بر سه مقصد است: الباب السابع «من الكتاب» يشتمل على ثلاثة مقاصد:
  3. مقصد اوّل: تذكر چند مطلب
  4. در يادآورى مطالبى كه سزاوار است پيش از شروع به مقصود توجّه داده شوند:
  5. يكم: بدان كه دست‏يابى به تمام فوايد و ثواب‏ها و نتايجى كه در بخش پنجم ياد شده، متوقّف بر مداومت و بسيار دعا كردن براى تعجيل فرج مولايمان مى‏باشد. زيرا كه قسمتى از فوايد ياد شده، مترتّب بر امتثال و اطاعت فرمان مطاع آن حضرت در توقيع شريف گذشته است كه: «و أكثروا الدّعآء بتعجيل الفرج ...». پس باز هم به آن مراجعه نموده و در آن دقت كن. المقصد الأوّل: في ذكر مطالب ينبغي التنبيه عليها قبل الشروع في المقصود و هي امور:الأوّل: إعلم أنّ الفوز بجميع الفوائد و المثوبات المذكورة في الباب الخامس يتوقّف على المداومة و الإكثار من الدعاء بتعجيل فرج مولانا الغائب عن الأبصار، لأنّ جملة من الفوائد المذكورة إنّما يترتّب على امتثال أمره المطاع الأعلى في التوقيع الشريف الّذي مرّ ذكره:«و أكثروا الدعاء بتعجيل الفرج ...» إلخ، فراجع و تدبّر.
  6. دوم: شايسته و مؤكّد است كه دعاكننده خودش را از آنچه مانع از قبولى عبادت است پاك نمايد، و نفس خويش را از خوى ناپسند و رفتار زشت و كارهاى ناروا تهذيب كند، و از محبّت دنياى پست و تكبّر و حسد و غيبت و سخن‏چينى و مانند آن‏ها بپرهيزد، زيرا كه دعا بهترين عبادت‏هاى شرعى است، به ويژه دعا براى تعجيل فرج مولايمان حضرت حجّت و خواستن ظهور و عافيت براى آن جناب. و مى‏بايست نيّت شخص در دعا از تمام آلايش‏هاى نفسانى و هواهاى شيطانى خالص باشد، زيرا كه خلوص نيّت از مهم‏ترين امورى است كه رعايتش بر انسان واجب است، چنانكه آياتى از قرآن و روايات متواتره‏اى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله بر آن دلالت دارد، خداوند ما و ساير مؤمنين را به آن توفيق دهد، ان شاء اللّه تعالى. الثاني: ينبغي و يؤكّد للداعي تهذيب النفس عمّا يمنع عن قبول العبادة من الصفات الرديّة، و الملكات المردية، و الأعمال الموبقة،كحبّ الدنيا الدنيّة، و الكبر، و الحسد، و الغيبة، و النميمة و غيرها، لأنّ الدعاء من أفضل العبادات الشرعيّة، خصوصا الدعاء لمولانا الحجّة بالفرج و الظهور و العافية، و يجب أن تكون نيّته في الدعاء خالصة عن جميع الشوائب النفسانيّة، و الأهوية الشيطانيّة،فإنّ تخليص القصد من أهمّ ما يجب على الإنسان مراعاته، كما دلّت على ذلك من القرآن آياته‏ و تواتر عليه من قول النبيّ صلى اللّه عليه و اله و سلم رواياته‏،وفّقنا اللّه و سائر المؤمنين إن شاء اللّه تعالى.
  7. سوم: كمال ثواب‏ها و مكارم ياد شده، بستگى به تحصيل تقوى دارد، به جهت فرموده خداى‏ تعالى: إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‏؛ خداوند فقط از تقواپيشگان مى‏پذيرد. و همان‏گونه كه تقوى درجات و مراتب مختلفى دارد، پذيرش و قبولى نيز درجاتى دارد؛ بنابراين هركس تقواى قوى‏ترى داشته باشد، نتايج نيك و مكارم حاصله براى او از آن دعا كامل‏تر و بارزتر خواهد بود و همين‏طور در ساير عبادت‏هاى شرعى- چه واجب و چه مستحب- وضع و حال بر همين منوال است. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج‏2، ص: 82 -- الثالث: يتوقّف كمال المثوبات و المكارم المذكورة على تحصيل التقوى، لقوله تعالى: إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‏، فكما أنّ للتقوى درجات، فللقبول أيضا درجات، فمن كانت التقوى فيه أقوى، فالمكارم الحاصلة له من ذلك الدعاء أكمل، و أجلى، و كذا الحال في سائر العبادات الشرعيّة، من أقسامها الفرضيّة، و النفليّة،
  8. و اين‏كه گفتيم: كمال ثواب‏ها به آن بستگى دارد، بدان جهت است كه از برخى آيات برمى‏آيد كه ثواب بر كارهاى نيك مترتب مى‏شود، هرچند كه عمل‏كننده گنهكار باشد،
  9. از جمله: إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا؛ ما اجر كسى را كه كار نيك كرد، ضايع نخواهيم ساخت. إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‏؛ به درستى كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهد گذاشت. أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ‏؛ من كار هيچ عمل‏كننده‏اى را از شما ضايع نخواهم كرد. أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ‏؛ آنانند كه نيكوترين اعمالشان را از ايشان مى‏پذيريم و از گناهانشان درمى‏گذريم در اهل بهشت [داخل شوند] وعده راستينى كه وعده مى‏شدند. بنابراين مقتضاى جمع بين اين آيات و آيه‏ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ ... به شهادت روايات بسيار، مترتب بودن كمال ثواب بر تقوى مى‏باشد، و گستردن دامن بحث جاى ديگرى دارد. و إنّما قلنا: يتوقّف كمال المثوبات على ذلك، لأنّ الظاهر- من جملة من الآيات كقوله تعالى: إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًاو قوله تعالى: إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‏و قوله تعالى: أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ‏و قوله تعالى: أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ‏ و نحوها-ترتّب الثواب على الأعمال الصالحة، و إن كان العامل مذنبا،فمقتضى الجمع، بشهادة الروايات الكثيرة ترتّب كمال الثواب على التقوى، و لبسط الكلام مقام آخر.
  10. چهارم: از خلال سخنان گذشته‏مان معلوم شد كه ثواب‏ها و آثار و نتايج نيك ياد شده بر كثرت دعا كردن براى تعجيل ظهور و فرج آن حضرت  عليه السلام مترتب مى‏شود، چه با زبان فارسى و چه با زبان عربى و يا زبان‏هاى ديگر دعا كند، به جهت اطلاق دلايل و روايات ياد شده مانند فرموده آن حضرت   عليه السلام: «و أكثروا الدّعآء بتعجيل الفرج ...»؛ و بسيار دعا كنيد براى زودتر شدن فرج. و فرموده امام عسكرى   عليه السلام: «و وفّقه للدّعآء بتعجيل فرجه»؛ و او را به دعا كردن براى تعجيل فرج آن حضرت توفيق دهد. و روايات ديگر. الرابع: قد ظهر من مطاوي كلماتنا فيما سبق، ترتّب المثوبات و المكارم المذكورة على إكثار الدعاء له عليه السلامبتعجيل الفرج و الظهور، سواء كان بالفارسيّة أم بالعربيّة، أم غيرها من اللغات و الألسنة، لإطلاق الأدلّة و الروايات المأثورة المذكورة، كقوله   عليه السلام: «و أكثروا الدعاء بتعجيل الفرج»، و قول العسكري   عليه السلام:«و وفّقه للدعاء بتعجيل فرجه‏» و غيرها.
  11. پنجم: فرقى ندارد كه دعا به نظم باشد يا نثر، چنان‏كه تفاوت نمى‏كند كه عبارت دعا را خود دعاكننده انشا كرده باشد يا غير او، به همان دلايل گذشته. الخامس: أنّه لا فرق في ذلك بين النظم و النثر، و كذا لا فرق بين أن يكون عبارة الدعاء من منشآت الداعي أو غيره، لعين ما مرّ في الرابع آنفا.
  12. ششم: جايز است كسى كه آشناى به زبان است و چگونگى دعا را مى‏داند به زبان عربى دعايى تأليف كند، به دليل اصل اوليّه [كه آنچه از شرع نهى نشده، جايز است‏] و به دليل‏عمومات و اطلاقات امر به دعا، بدون اختصاص داشتن به لغتى از لغت‏ها يا گونه‏اى از گونه‏ها. و مؤيّد اين است آنچه در جلد نوزدهم بحار به نقل از خطّ شهيد قدّس سرّه، روايت آمده كه امير مؤمنان عليه السلامفرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمودند: به درستى كه دعا بلا را رد مى‏كند، هرچند كه وقوع آن حتمى شده باشد. وشّاء گويد: به عبد اللّه بن سنان گفتم: آيا در اين خصوص دعاى معيّنى هست؟ جواب داد: من از امام صادق عليه السلامپرسيدم. فرمود: آرى. براى شيعيان مستضعف در هر مشكلى از مشكلات دعاى معيّنى است، و امّا بصيرت يافتگان رسيده [به مراتب عاليه‏] دعايشان پشت مانع نمى‏ماند. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج‏2، ص: 83 السادس: يجوز تأليف الدعاء باللغة العربيّة للعارف باللسان و بكيفيّة الدعاء للأصل، و للعمومات، و الإطلاقات الآمرة بالدعاء، من غير تخصيص بلغة من اللغات، أو نحو من الأنحاء.1111- و يؤيّد ذلك ما روي في البحار، نقلا عن خطّ الشهيد (ره): عن أمير المؤمنين عليه السلامقال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم: إنّ الدعاء يردّ البلاء و قد ابرم إبراما قال الوشّاء: فقلت لعبد اللّه بن سنان: هل في ذلك دعاء موقّت؟ فقال: أما إنّي سألت الصادق   عليه السلام، فقال   عليه السلام: نعم،أمّا دعاء الشيعة المستضعفين ففي كلّ علّة من العلل دعاء موقّت،و أمّا المستبصرون البالغون، فدعاؤهم لا يحجب (إنتهى).
  13. و نيز شاهد بر آنچه گفتيم، آن است كه در «كافى» و «تهذيب» و «وسائل»، روايت مسندى از اسماعيل بن الفضل آمده كه گفت: از حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السلامدرباره قنوت و آنچه در آن گفته مى‏شود، پرسيدم. فرمود: آنچه خداوند بر زبانت جارى كرد و در آن چيز معيّنى نمى‏دانم. چون قنوت و غير آن فرقى ندارد، و شاهد بر اين، روايات ديگرى هست كه به جهت رعايت اختصار آن‏ها را نياورديم. اگر بگوييد1112- و يشهد لما ذكرنا أيضا ما روي في الكافي، و التهذيب و الوسائل، مسندا عن إسماعيل بن الفضل، قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلامعن القنوت و ما يقال فيه، قال: ما قضى اللّه على لسانك، و لا أعلم فيه شيئا موقّتا.إذ لا فرق بين القنوت و غيره، و يشهد لذلك روايات اخر تركناها اختصارا.
  14. در «كافى» و «فقيه» از عبد الرحيم قصير روايت آمده كه گفت: بر حضرت ابى عبد اللّه امام صادق عليه السلاموارد شدم و عرضه داشتم: فدايت گردم! من دعايى درست كرده‏ام. فرمود: مرا از درست شده‏ات واگذار، هرگاه بر تو حادثه‏اى روى آورد، به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله پناه ببر، پس دو ركعت نماز بگزار كه آن‏ها را به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله هديه نمايى. كه امام صادق عليه السلامامر فرموده دعاى درست شده ترك گردد؟..1113- فإن قلت: قد روي في الكافي و الفقيه، عن عبد الرحيم القصير، قال: دخلت على أبي عبد اللّه عليه السلامفقلت: جعلت فداك، إنّي اخترعت دعاء، قال   عليه السلام: دعني من اختراعك، إذا نزل بك أمر فافزع إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم، فصلّ ركعتين تهديهما إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم ... الحديث‏.فقد أمر الصادق عليه السلامبترك الدعاء المخترع.
  15. مى‏گويم: اين امر به‏طور حتم و الزام نيست، به قرينه دلايل گذشته بر جواز دعا به هرگونه از سخن كه باشد، بلكه مراد، بيان بهترين است. و آن دعايى است كه از امامان معصوم عليهم السّلام گرفته شده باشد، كه برترى دعاهاى روايت شده از ايشان شكّى ندارد و جاى بحث در آن نيست، زيرا كه آنان صفات خالق متعال را مى‏شناسند و چگونگى مسألت و مناجات و اظهار بندگى به درگاه خداى- عزّ و جلّ- را مى‏دانند و آنچه از ايشان رسيده، البته تأثيرش مؤكّدتر و به اجابت رسيدنش زودتر است، كه فرشتگان از ايشان تسبيح و تقديس آموختند، چنان‏كه در حديث آمده است. قلت: إنّ هذا الأمر ليس على سبيل الحتم و الإلزام، بقرينة ما تقدّم من الأدلّة على جواز الدعاء بكلّ نحو من الكلام، بل المراد بيان الأفضل، و هو ما أخذ عن الأئمّة المعصومين عليهم السّلام، فإنّ أفضليّة الدعوات المأثورة عنهم ممّا لا ريب فيه، و لا كلام، لأنّهم العارفون بصفات الخالق المتعال، و كيفيّة المسألة، و المناجاة و التذلّل له عزّ و جلّ، و ما ورد عنهم آكد تأثيرا، و أسرع إجابة البتّة، و منهم تعلّمت الملائكة التسبيح و التقديس، كما ورد في الحديث.
  16. هفتم: آيا گذراندن دعا از دل بدون اين‏كه بر زبان آيد، كفايت مى‏كند يا نه؟ ظاهرا كافى نيست؛ چون به نظر اهل عرف و زبان عربى، عنوان دعا بر آن صدق نمى‏كند. السابع: هل يكفي إخطار الدعاء بالجنان من دون إظهار باللسان؟الظاهر عدم الكفاية، لعدم صدق العنوان عند أهل العرف و اللسان.
  17. اگر بگوييد: در «اصول‏كافى» به سند صحيحى از زراره، از امام (باقر عليها السّلام) آمده كه فرموده: فرشته نمى‏نويسد جز آنچه را شنيده باشد. و خداى- عزّ و جلّ- فرموده: وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً؛ و خداى خود را در دل، با تضرع و بيم ياد كن. پس ثواب آن ذكر را كه در دل شخص بگذرد، جز خداى- عزّ و جلّ- كسى نمى‏داند به جهت عظمت آن. بنابراين همچنان‏كه ذكر در دل پاداش دارد و عنوان ذكر بر آن منطبق است، همين‏طور دعا [ى در دل‏]؛ زيرا كه يكى از اقسام ذكر مى‏باشد. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج‏2، ص: 84-1114- فإن قلت: قد روي في اصول الكافي بسند صحيح، عن زرارة، عن أحدهما عليهما السّلام قال: لا يكتب الملك إلّا ما سمع،و قال اللّه عزّ و جلّ: وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً فلا يعلم ثواب ذلك الذكر في نفس الرجل غير اللّه عزّ و جلّ لعظمته، إنتهى.فكما أنّ الذكر بالقلب يكون ذكرا و يثاب عليه، فكذلك الدعاء، لأنّه من أقسام الذكر.
  18. مى‏گويم: دعا اخصّ از ذكر است و چون ذكر مقابل عظمت و بى‏خبرى است، بر يادكننده در دل صدق مى‏كند كه خداى تعالى را ياد نموده، ولى دعا مقابل سكوت و خاموشى است، بنابراين جز با راندن بر زبان مصداق نمى‏يابد، چنان‏كه در آغاز عنوان كردن بحث توجّه داديم. قلت: الدعاء أخصّ من الذكر، و لمّا كان الذكر مقابلا للغفلة و الذهول، صدق على الذاكر بالقلب، أنّه ذاكر للّه تعالى، و الدعاء مقابل للسكوت فلا يصدق إلّا بإجرائه على اللسان، كما نبّهنا عليه في أوّل العنوان.
  19. هشتم: شيخ جعفر كبير در كتاب «كشف الغطاء» گويد: دعا در حال ايستادن، بهتر از نشستن است، و در حال نشستن، بهتر از دراز كشيدن مى‏باشد. الثامن: قال الشيخ الكبير في كشف الغطاء:الدعاء قائما أفضل من الجلوس، و الجلوس من الإضطجاع.
  20. نهم: پيش‏تر گفته شد كه: دعا به آنچه از امام معصوم عليه السلامروايت گرديده بهتر و سزاوارتر است، به همان دليل كه در مطلب ششم گذشت، اضافه بر آنچه در آيات و روايات پيروى از ايشان امر شده، و گرفتن علم و چگونگى طاعت و عبادت از آن بزرگواران توصيه گرديده است، مانند فرموده خداى تعالى: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي‏؛ بگو (اى پيغمبر!) اگر خداوند را دوست مى‏داريد، پس از من پيروى كنيد. و فرموده خداى تعالى: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ* ؛ پس از اهل ذكر سؤال كنيد. زيرا كه ذكر همان رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله است، به جهت فرموده خداوند- تعالى شأنه-: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً* رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ‏ ؛ به تحقيق كه خداوند به سوى شما فرستاد ذكرى؛ پيامبرى را كه آيات خداوند را بر شما تلاوت مى‏كند. بنابراين، خاندان معصوم آن حضرت (اهل الذكر) هستند، چنان‏كه در روايات متعددى كه در جاى خود بيان گرديده است به آنان تفسير شده و اضافه بر امر به خواندن دعاهاى روايت شده از امامان و ثواب‏هايى كه بر خواندن آن‏ها وعده گرديده و در كتاب‏هاى دعا ضبط شده‏اند، و به اضافه اين‏كه دعاهايى را هركدام ياد و نقل كرده‏اند تا مؤمنين آن دعاها را بازشناسند و آن‏ها را عمل كنند، و شواهد ديگرى كه موجب يقين كردن به برترى دعاهاى وارده از ايشان بر دعاهاى ديگر مى‏باشد.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج‏2، ص: 85- التاسع: قد تقدّم أنّ الدعاء بما روي عن الأئمّة المعصومين أفضل و أولى، لما سبق في الأمر السادس، مضافا إلى ما ورد في الآيات و الروايات من الأمر باتّباعهم، و أخذ العلم و كيفيّة الطاعة و العبادة عنهم،كقول اللّه تعالى: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي‏،و قوله تعالى: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ لأنّ الذكر هو رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و سلم، لقوله تعالى شأنه: إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شاهِداً عَلَيْكُمْ ... إلخ. فأهل بيته المعصومون هم أهل الذكر، كما ورد تفسيره بهم صلوات اللّه عليهم أجمعين، فى روايات عديدة، مذكورة في محلّها و مضافا إلى الأمر بقراءة الأدعية المرويّة عنهم، و المثوبات الموعودة المترتّبة عليها المضبوطة في كتب الدعوات،
  21. از اين‏ها گذشته، شرافت سخن به شرافت گوينده آن بستگى دارد، و از همين روى گفته‏اند: سخن بزرگان، بزرگ سخنان است.
  22. نتيجه اين‏كه: مقدّم بودن انتخاب دعاهاى وارده از امامان عليهم السّلام بر دعايى كه شخص با سليقه و زبان خودش درست كند هيچ شكى ندارد و شبهه‏اى به آن راه نمى‏يابد، ولى دو حديث وارد شده كه ظاهر آن‏ها موهم خلاف اين مطلب است كه به ناچار بايد آن‏ها را توجيه نمود، اين دو حديث را محدّث عاملى در كتاب «وسائل» آورده است. و مضافا إلى ذكرهم، و نقلهم الأدعية الواردة عن كلّ واحد، ليعرف المؤمنون، و يعملوا عليها، و غير ذلك من الشواهد الّتي توجب القطع بأفضليّة الدعوات المأثورة عنهم على غيرها، مضافا إلى أنّ شرف الكلام بقدر شرف المتكلّم، و لهذا قيل: إنّ كلام الملوك ملوك الكلام.و الحاصل: أنّ تقدّم إختيار ما ورد عنهم من الأدعية على الدعاء الّذي يؤلّفه الشخص بسليقته و لسانه ممّا لا ريب فيه، و لا شبهة تعتريه،لكن قد ورد حديثان يوهم ظاهرهما خلاف ذلك، فلابدّ من توجيههما، رواهما المحدّث العاملي في الوسائل:
  23. حديث اول: از زراره است كه گويد: به حضرت امام صادق عليه السلامعرضه داشتم: دعايى به من بياموزيد. فرمود: بهترين دعا همان است كه بر زبانت جارى شود. 1115- أحدهما عن زرارة، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السلامعلّمني دعاء،فقال   عليه السلام: إنّ أفضل الدعاء ما جرى على لسانك.
  24. حديث دوم: از كتاب عبد اللّه بن حمّاد انصارى است كه به سند خود از حضرت امام صادق عليه السلامآورده كه: شخصى از آن جناب درخواست كرد كه دعايى به او تعليم كند. آن حضرت فرمود: بهترين دعا همان است كه بر زبانت جارى شود. 1116- و الثاني من كتاب عبد اللّه بن حمّاد الأنصاري: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليهما السّلام أنّه سأل سائل أن يعلّمه دعاء، فقال: (مثله).
  25. مى‏گويم: احتمال مى‏رود كه درخواست‏كننده نيز زراره بوده و راوى درخواست او را نقل كرده باشد، و به‏هرحال هريك از اين دو حديث وجوهى را محتملند: أقول: يحتمل أن يكون ذلك السائل زرارة، و هذا الراوي نقل سؤاله،و على كلّ حال يحتمل كلّ منهما وجوها:
  26. وجه يكم: اين‏كه منظور از آنچه بر زبان جارى شود؛ ياد فضايل امامان و روايت احاديث ايشان و نشر و احكام شريعت از آنان و بحث كردن با دشمنانشان و دليل آوردن عليه مخالفان بوده باشد، كه اين امور بهتر از دعا هستند، به جهت آثارى كه در آن‏ها است از نگهداشتن آثار دين و بالا بردن نشانه‏هاى يقين و دعوت مردم به پيروى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله، كه منافع اين‏ها به عموم افراد بشر مى‏رسد. أحدها: أن يكون المراد بما جرى على اللسان ذكر فضائل الأئمّة، و رواية أحاديثهم، و نشر أحكام الشريعة عنهم، و مجادلة أعدائهم و الإحتجاج عليهم، فإنّها أفضل من الدعاء، لما فيه من إبقاء آثار الدين و إعلاء أعلام اليقين، و دعوة الناس إلى اتّباع سيّد المرسلين، و منافع ذلك عامّة بالنسبة إلى سائر الخلق.
  27. و شاهد بر اين است آنچه در «اصول كافى» به سند خود از معاوية بن عمار روايت آورده كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السلامگفتم: مردى روايت‏كننده حديث شما است كه آن را در ميان مردم پخش و منتشر مى‏سازد و در دل‏هاى عموم مردم و [به خصوص‏] دل‏هاى شيعيان شما آن را نيرومند مى‏نمايد، و بسا كه عابدى از شيعيانتان باشد كه اين روايت كردن را ندارد، كدام يك بهترند؟ فرمود: 1117- و يشهد لذلك ما روي في اصول الكافي: بإسناده عن معاوية بن عمّار، قال: قلت لأبي عبد اللّه   عليه السلام: رجل راوية لحديثكم، يبثّ ذلك في الناس، و يشدّده في قلوبهم و قلوب شيعتكم، و لعلّ عابدا من شيعتكم ليست له هذه الرواية، أيّهما أفضل؟ قال   عليه السلام: الراوية لحديثنا، يشدّ به في قلوب شيعتنا، أفضل من ألف عابد، إنتهى.و لمّا كان زرارة أهلا لذلك أمره به، و بيّن أنّه أفضل ممّا سأله،
  28. جان كلام اين‏كه: دعا به معنى لغوى بر دو گونه است: 1- خواندن خداى تعالى به منظور درخواست از درگاه عزّت و جلال او. 2- فراخواندن خلق خدا براى دعوت و هدايت آنان به سوى خداى- عزّ و جلّ-، بنابراين دعا بر دو نوع مى‏باشد، و چون راوى نوع اوّل را از امام عليه السلامخواهش نمود و حال آن‏كه از شايستگان نوع دوم بود، امام عليه السلاماو را بر اين نوع ترغيب كرد و براى او بيان داشت گونه دوم بهتر است، كه فرمود: بهترين دعا همان است كه بر زبانت جارى شود. و اين وجه لطيفى است كه براى شخص انس گرفته با سخنان امامان عليهم السّلام و ممارست‏كننده در بيانات ايشان آشكار مى‏گردد.و الحاصل أنّ الدعاء بالمعنى اللغوي قسمان: أحدهما: نداء اللّه تعالى للسؤال منه عزّ و جلّ.و الثاني: نداء الخلق لدعوتهم، و هدايتهم إلى اللّه عزّ و جلّ، فهما فردان للدعاء، و الراوي لمّا سأله عليه السلاممن القسم الأوّل، و كان من أهل القسم الثاني، حثّه عليه، و بيّن له أنّه أفضل بقوله   عليه السلام: أفضل الدعاء ما جرى على لسانك، و هذا وجه لطيف يظهر للمتدرّب المأنوس بكلماتهم عليهم الصلاة و السلام‏
  29. وجه دوم: اين‏كه مقصود از دعا همان معنى متداول معهود باشد كه از امامان عليهم السّلام رسيده، و معنى آن جمله حضرت چنين شود: بهتر است آنچه از دعاهاى وارد شده به ذهنت آمد، همان را بر زبان جارى كنى؛ زيرا كه اين امر به سبب حالتى قلبى صورت مى‏گيرد و زمامش به دست خداى- عزّ و جلّ- مى‏باشد. الوجه الثاني: أن يكون المراد بالدعاء ما هو المتداول المعهود، المروي عنهم عليهم السّلام، يعني أنّ الأفضل إختيار ما جرى على لسانك من الدعوات المأثورة، لأنّ ذلك إنّما يكون بسبب أمر قلبي زمامه بيد اللّه عزّ و جلّ.
  30. وجه سوم: اين‏كه منظور از دعايى كه بر زبان جارى شود، آن دعايى باشد كه با خضوع و حضور قلب انجام گردد، كه از دعاى بدون اين حال بهتر است، هرچند كه از ايشان رسيده باشد. الوجه الثالث: أن يكون المراد بما جرى من الدعاء على اللسان ما يكون مقترنا بالخضوع، و حضور القلب، فإنّه أفضل من الدعاء بغير هذا الحال، و إن كان مأثورا عنهم عليهم السّلام.
  31. بنابراين هدف از آن جمله توجّه دادن به اين است كه مهم حضور قلب و توجّه كامل به درگاه خداى متعال مى‏باشد، و مقصود اصلى از دعا همين است، و چون جارى شدن دعايى بر زبان از آنچه در دل هست، سرچشمه مى‏گيرد، امام عليه السلاممطلب را اين‏طور بيان و عنوان كرد. حاصل اين‏كه نسبت بين دعا و بين حضور قلب [در اصطلاح علم منطق‏] عموم من وجه است، كه بسا با هم جمع شوند و گاهى از هم جدا هستند، و مطلوب همان جمع شدن دعا با حضور قلب است، خواه در دعاى روايت شده از معصومين باشد و خواه در دعايى كه از ايشان روايت نشده است. فالغرض من هذا الكلام: التنبيه على أنّ المهمّ حضور القلب، و التوجّه التامّ إلى الملك العلّام،
  32. و اين دلالت ندارد بر اين‏كه دعاى روايت نشده بهتر است، بلكه دلالت مى‏كند بر بهترين بودن دعاى توأم با خضوع و حضور قلب، به هر لفظى كه باشد. فإنّه المقصود الأصلي من الدعاء، و لمّا كان الجريان على اللسان ناشيا عمّا في الجنان، بيّن المطلب بهذا العنوان، و الحاصل أنّ النسبة بين الدعاء و حضور القلب عموم من وجه، فقد يجتمعان و قد يفترقان، و المطلوب هو الإجتماع، سواء كان في الدعاء بالمأثور أم بغير المأثور.و هذا لا يدلّ على أفضليّة الدعاء بغير المأثور، بل يدلّ على أفضليّة الدعاء المقرون بالخضوع، و حضور القلب بأيّ لفظ كان الوجه الرابع: أنّه لمّا كان زرارة من خواصّهم- و العالم برموز أقوالهم و أحاديثهم و لا يجري على لسانه إلّا بمقتضى مرادهم و مفهوم كلامهم- خصّه عليه السلامبهذه الخصوصيّة و فضّله بتلك الفضيلة.
  33. دهم: رعايت ترتيب در دعاهايى كه از معصومين عليهم السّلام نقل گرديده واجب است، زيرا كه همچون- ساير عبادت‏ها- توقيفى مى‏باشد، [و به چگونگى روايت شدن از ايشان بستگى دارد]، العاشر: يجب الترتيب في الأدعية المنقولة عنهم   عليه السلام، لأنّها توقيفيّة كسائر العبادات،
  34. (1). وجه چهارم: اينكه چون زراره از ياران خاصّ امامان عليهم السّلام و آگاه و آشنا به رموز سخنان و احاديث ايشان بوده، و بر زبان او جز آنچه مقتضاى مراد و مقصود آنان است جارى نمى‏گردد، لذا امام عليه السلاماو را به اين ويژگى اختصاص و امتياز دادند. (محمد الموسوى). مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج‏2، ص: 87
  35. بنابراين مخالفت با ترتيبى كه از آنان رسيده به قصد ورود از ايشان بى‏ترديد بدعت است، ولى خواندن برخى از فرازهاى آن دعاها به مقصد مطلق دعا مانعى ندارد، به دليل اصل (در علم اصول قاعده چنين است كه هرگاه در چيزى شك كنيم كه حرام است يا نه؟ چون دليلى بر حرمتش نيابيم اصل آن است كه حرام نباشد). و به دليل عمومات امر به دعا كردن چنان‏كه پوشيده نيست. فمخالفة الترتيب المأثور عنهم بقصد الورود بدعة بلا شبهة، لكن قراءة بعض فقراتها بقصد مطلق الدعاء لا ضير فيه،للأصل، و لعمومات الأمر بالدعاء كما لا يخفى.
  36. يازدهم: از آنچه گفته شد، اين نكته هم ظاهر گشت كه: افزودن چيزى در دعاهاى روايت شده- به قصد اين‏كه آن زيادت نيز از معصوم رسيده- جايز نيست، چون تشريع [داخل كردن چيزى كه از دين نيست در آن‏] است. اما زياد كردن چيزى به قصد ذكر دو وجه دارد: الحادي عشر: قد ظهر ممّا ذكرنا آنفا أنّه لا يجوز الزيادة في الدعوات المرويّة بقصد الورود لأنّها تشريع، و أمّا الزيادة بقصد مطلق الذكر ففيها و جهان:
  37. جايز بودن، به جهت آنچه در چند روايت آمده كه ذكر خداوند در هر حال نيكو و خوب است، و به همين جهت اين كار را در نماز نيز جايز دانسته‏اند، در دعا كه امر سهل‏تر است. أحدهما: الجواز، لما ورد في روايات عديدة أنّ ذكر اللّه حسن في كلّ حال و قد جوّزوا ذلك في الصلاة أيضا نظرا إلى ذلك، فالأمر في الدعاء أسهل
  38. ممنوع بودن، به جهت آنچه در «اصول كافى» به سند معتبر همچون صحيح، از علاء بن كامل آمده كه گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السلاممى‏فرمود: [مقصود از] وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ‏؛ و پروردگارت را در دل با تضرّع و بيم ياد كن و بدون آواز بلند. و الثاني: المنع، لما روي في اصول الكافي مسندا:1118- بسند معتبر كالصحيح عن العلاء بن كامل قال:سمعت أبا عبد اللّه عليه السلاميقول: وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ‏
  39. هنگام شام: «لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد يحيي و يميت و يميت و يحيي و هو على كلّ شي‏ء قدير»؛ هيچ معبود  حقّى جز خداوند نيست، شريكى ندارد، ملك مخصوص به او است و حمد او را است، زنده مى‏كند و مى‏ميراند، و مى‏ميراند و زنده مى‏كند، و او بر هر چيزى توانا است. راوى گويد: [ضمن تكرار دعا] گفتم: «بيده الخير»؛ خير در دست او است. امام عليه السلامفرمود: خير در دست او است، ولى همين‏طور كه به تو مى‏گويم بگو ده مرتبه: «و أعوذ باللّه السّميع العليم»؛ و پناه مى‏برم به خداوند شنواى دانا. هنگامى كه خورشيد طلوع مى‏كند و نيز هنگامى كه غروب مى‏نمايد، ده بار بگو. كه تفصيل ندادن امام عليه السلامدر اين حديث، به ويژه با ملاحظه اين‏كه كلمه «بيده الخير» در چند روايت در تهليل «لا إله إلّا اللّه» مزبور آمده كه در كتاب ياد شده روايت گرديده، دلالت دارد بر لزوم پيروى از امامان عليهم السّلام در دعاها و اذكارى كه از ايشان رسيده بدون كم و زياد كردن در آن‏ها؛ زيرا كه آنان اهل ذكر هستند كه امر شده‏ايم از ايشان سؤال كنيم و در پى آنان گام نهيم، و امام عليه السلامتفاوتى نگذاشت بين اين‏كه اين كلمه را به قصد ورود بگويد، يا به قصد مطلق ذكر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم ( عليه السلام)، ج‏2، ص: 88- عند المساء، لا اله الّا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت و يميت و يحيى، و هو على كلّ شى‏ء قدير، قال: قلت: بيده الخير، قال   عليه السلام: إن اللّه بيده الخير و لكن قل كما أقول لك عشر مرّات، «و اعوذ باللّه السّميع العليم حين تطلع الشّمس، و حين تغرب» عشر مرّات. فإنّ ترك الاستفصال في هذا الحديث- خصوصا بملاحظة ورود كلمة بيده الخير في ذلك التهليل في عدّة روايات مرويّة في الكتاب المذكور- يدلّ على لزوم متابعتهم عليهم السّلام في الدعوات، و الأذكار المأثورة عنهم، من غير زيادة و نقصان، فإنّهم أهل الذكر، الّذين امرنا بالسؤال عنهم، و اقتفاء آثارهم، و هو عليه السلاملم يستفصل بين أن يقوله بقصد الورود أو بقصد مطلق الذكر.
  40. و نيز بر اين مطلب دلالت مى‏كند، آنچه در كتاب «كمال الدين» از عبد اللّه بن سنان روايت آمده كه گفت: حضرت امام صادق عليه السلامفرمود: به زودى شبهه‏اى به شما خواهد رسيد كه بدون نشانه (بدون علمى) و بدون امام راهنمايى- يعنى در ظاهر- خواهيد ماند و از آن شبهه نجات نمى‏يابد مگر كسى كه دعاى غريق را بخواند. راوى پرسيد: دعاى غريق چگونه است؟ فرمود: بگويد: «يا اللّه يا رحمن يا رحيم يا مقلّب القلوب ثبّت قلبى على دينك»؛ خداوندا! اى بخشنده! اى مهربان! اى دگرگون كننده دل‏ها! دل مرا بر دينت پايدار ساز. 1119- و يدلّ على ذلك أيضا ما روي في إكمال الدين: عن عبد اللّه بن سنان، قال: قال أبو عبد اللّه   عليه السلام: ستصيبكم شبهة، فتبقون بلا علم يرى و لا إمام هدى، و لا ينجو منها إلّا من دعا بدعاء الغريق، قلت: كيف دعاء الغريق؟ قال: يقول: يا اللّه يا رحمن يا رحيم، يا مقلّب القلوب، ثبّت قلبى على دينك، اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید